ساحره ها
می جویدند .
ساحره ها می لرزیدند . :vay:
ساحره ها
میکردند .
ساحره ها به انجمن حمایت از حقوق ساحره ها تحت مدیریت روونا پنا می بردند !
جادوگران که گوشه ای ساحره ها را جمع کرده بودند و درفکر انتخاب ازمیان آنان بودند ، ناگهان متوجه دودی سیاهی شدند که از داخل آشپز خانه می آمد .
ثانیه ای بعد ، میرزا آگوستوس در حالی که بازوی کراکن ازشانه اش آویزان بود وارد شد .
- به ریش مرلین ، اگه دفعه بعد برم تو آشپزخونه و منقل مورفین رو ببینم ... همتون میشید شام ارباب !
مواد غذاییمونم کمه ، ارباب هم هنوز برگه ترخیص گوشت نهنگ آبی رو ....
آشپزباشی بقیه حرفش را با دیدن جمع شدن ساحره ها در گوشه اتاق و نزدیک شدن جادوگران ، خورد !
- آهای بی بووووووق ها ! مگه خودتون ....... و ....... ندارید ؟ بوق برشما بی غیرت های بوقی ! بزنم بوووقتون کنم !
مرگخواران کمی فاصله گرفتند . آرسینوس جلو آمد :
- داش میرزا ... قرار شده برای رایزنی جهت قمه گیری از رودولف ، ساحره ای خبره رو نزدش بفرستیم !
میرزا از کمربند پشتش ملاقه ای در آورد و محکم بر سر آرسینوس کوفت !
کله آرسینوس بی نوای بدبخت به شکل طول موج اشعه ایکس در آمد و شل و ول بسوی جمعیت مرگخواران برگشت .
_ آخه بووووقی ها ! چرا ما باید از سرمایه های عظیم خودمون استفاده کنیم و جون ساحره هامونو به خطر بندازیم در حالی که لی لی پاتر بهترین گزینه برای مذاکره برد - برد با رودولفه !