نقل قول:
1. در یک رول، تو صحرا کوییدیچ بازی کنین ( 25 نمره )
-اینجا، بیابان است. هوای اینجا یه عالمه درجه است و ملت در حال کباب شدن می باشند. در اینجا موجوداتی جادویی زندگانی می کنند، مانند کرفس بیابانی، ویزلی های بیابانی و تعداد زیادی چیز های بیابانی. خب بیاید با این جوان مصاحبه کنیم. سلام جوان!
-عِه، عِه، عِه... هوف... باو پختیم، سلام چیه!
-شما چند وقته اینجایی؟
-سه روز... نه، دو روز!
-خب شما در این مناطق بیابانی دشواری هم دارین؟
-دوشواری؟ خیلی هم جای خوبیه... یکیه! دوشواری نداره اینجا. خیلی هم عالی! یک بشر، از اون روزی که من آمدم اینجا کوییدیچ بازی کنم تا حالا یه دونه... جا-جارو، جارومو ورنداشت نبرد! نبرد، هیشکی.
در همان لحظه دوربین سمت زمین کوییدیچ چرخید تا از بازی فیلم بگیرد که با صحنه ای بسیار خاک بر سری مواجه شد. اکثراً با وضع بی ناموسی و بی لباسی می چرخیدند!
دوربین به سمت مایکل کرنر برگشت و خبرنگار که آب از دهانش راه نیفتاده بخار می شد، پرسید:
-خب، می شه این وضع پوشش آستاکباری ملت رو توجیه کنین؟ اوا خاک به سرم، خودت هم که لباس نداری!
مایکل کرنر کمی عقب تر رفت تا دوربین نمای کامل او را بگیرد. مایکل کاملاً لخت بود و فقط یک شورت ورزشی پوشیده بود. چند فیگور گرفت و بعد دوباره در آغوش میکروفون برگشت:
-خواستم محض احتیاط یه فیلم با شورت ورزشی داشته باشم که بعداً حرف در نیارن. خب می گفتیم... بله آقا، هوا به نظرم گرمه یه کم، ملت سوخاری شدن تو این هوا و اینا، اینه که همگی لخت شدیم. البته لازم به ذکره که قبلش چشمامون رو درویش کردیم.
-موشگل پیش نیومد؟
-موشگل؟ موشگل ندارم من! فقط اینکه چند ساعت پیش پروفسور دامبلدور اومدن سر بزنن و دست بکشن به سرمون، منتها دستشون هرز رفت و اینا... اینه که تا گردن گذاشتیمش تو خاک.
دوربین به سمت تپه ی کوچکی از پشم چرخید که از قضا مو و ریش پروفسور دامبلدور بود. خبرنگار پرسید:
-الان این حالتش خطرناک نیست؟ نیشخند می زنه ها!
-نه نگران نباشین. برای ما خطری نداره. حالا دیگه زیر خاک و اینا چه خبره، اون رو مرلین می دونه.
-ینی مرلین هم زیر خاکه؟
-نه بابا... اصطلاح بود اَخمَخ.
-مایکل کرنر هوووووووی! :paz:
مایکل کرنر چشمانش را به حالت چوچانگشون در آورد و اندکی به سختی به سمت ملت نگاه کرد تا صاحب صدا را یافت.
گفت:
-فک کنم یکی از همین ویزلی هاست.
-باشه... پس ما هم بریم تو افق محو شیم.
-قربان شما... آی لاو یو بائو.
مایکل کرنر که شورت ورزشی اش به دلیل وزش باد دچار حالتی بی ناموسی شده بود، روی جارویش پرید و هنوز دو متر هم ارتفاع نگرفته بود که توپی به او برخورد کرد و با زمزمه ی "شکلات... بغل..." ناک اوت شد.
در همین حین، همین که دوربین چرخید تا در افق محو شود، متوجه خروج دامبلدور از خاک شد. دوربین دوید و دوید تا اینکه زمین خورد و بعد سر و صدای دامبلدور و نهایتاً انگشت سانسورچی روی دکمه ی "توقف پخش" و تبلیغ تن تاک، این دوست بی باک. :-"
نقل قول:
2. تو یه مقاله کوتاه بگین چطوری جرج واتسون تونست خودشو با همه نوع آب و هوا وفق بده و بهترین بازیکن تو این امر بشه. ( 5 نمره )
روزی روزگار یک عدد جرج واتسون زندگی می کرد که سر "جرج" یا "جورج" بودنش اختلاف نظر بود. وی بعد از جر خوردن های بسیار به بهترین بازیکن کوییدیج تمام دوران ها تبدیل شده بود و خیلی حس خفانت به او دست می داد. اما ناموساً راز وی چه بود که در هر آب و هوایی مثل بولدوزر بازی می کرد؟
پس از تحقیقات بسیار در دانشکده ی "ماچاسوسِت شمال"، پروفسور "ممد مست و ملنگه" نتایج تحقیقات شبانه روزی خود را بر همگان عیان کرد. در این مقاله نوشته بود که جرج واتسون فقید، به دلیل اعمال حرکات بی ناموسی در هر آب و هوایی در شب قبل از مسابقات، جوگیر شده و در هر آب و هوایی طاقت می آورد.
واتسون های بسیاری به این دلیل به وجود آمدند، از جمله "اِما واتسون" بازیگر هالیوود، دکتر "جان واتسون" همکار شرلوک هولمز و چندصد واتسون دیگر که در این مقال نمی گنجد. شباهت وی بر ویزلی ها نیز آشکار است، زیرا تعداد ویزلی ها و واتسون ها تقریباً برابر گزارش شده است.
پایان.
موعلم عزیزم، بیا تو را ببسوم
شوکوفه های شادی به پای تو بریزم
تو مثل یک چراغی، چراغی گرم و روشن
که روز و شب بتابی به قلب کوچک من
تو ماه آسمانی، قوی و مهربانی
خدا کند همیشه تو پیش ما بمانی