هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: بهترین ایده و تاپیک
پیام زده شده در: ۰:۴۱ دوشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۴
#31
سیوروس اسنیپ

همه ی ما شاهد ایده ی عالی ایشون برای هاگ بودیم!ایده ای که باعث خوشحالی خیلی ها شد و در کل خیلی جالب بود!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: ناظر ماه
پیام زده شده در: ۰:۳۶ دوشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۴
#32
البوس دامبلدور!

خیلی برای محفل دارن زحمت میکشن!امیدوارم موفق باشن!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: جادوگر ماه
پیام زده شده در: ۱۹:۰۰ چهارشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۴
#33
ارباب لرد ولدمورت کبیر!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: برای ساخت یک سپر مدافع به چه خاطره ای فکر می کنید؟
پیام زده شده در: ۱۵:۲۷ یکشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۴
#34
خب انتخاب سختیه شاید به اولین باری که کله زخمی رو طلسم کردم فک کنم! یا شایدم به روزی که مرگخوار شدم یا روزی که سیوروس من رو به فرزندخوندگی قبول کرد!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: خاطرات مرگ خواران
پیام زده شده در: ۱۸:۱۸ جمعه ۲۰ شهریور ۱۳۹۴
#35
به عمارت رو به رویش خیره شده بود.عمارتی کوچکتر از عمارت خودشان ولی بسیار با ابهت تر و ترسناک تر.
هنوز یک ساعت نشده بود که جای علامتش سوخته بود و لرد سیاه او را احضار کرده بود!
از تصور این که تا چند دقیقه دیگر لرد سیاه را ملاقات میکرد به خود لرزید.بار اولش نبود که لرد سیاه را میدید لرد اکثر اوقات در عمارت مالفوی ها بود ولی هنوز از لرد سیاه وحشت داشت.

سعی کرد بر ترسش غلبه کند.قدمی جلو رفت و در زد.
چند ثانیه طول کشید تا بلاتریکس لسترنج با موهای وزوزیش در را باز کرد.
-دراکو!چرا دیر کردی؟میدونی که ارباب از دیر کردن متنفرن!دفعه ی قبل هم دیر کرده بودی! حالا بیا تو و منتظر باش تا ارباب اجازه بدن که به اتاقشون بری!

بلاتریکس از جلوی در کنار رفت و دراکو داخل شد.
سالن عمارت بر خلاف همیشه تقریبا خالی بود و تنها چند مرگخوار در آن بودند.
در گوشه ای آرسینوس جیگر و پدر دراکو سیوروس اسنیپ مشغول صحبت درباره مدیریت بوند.
گوشه ای دیگر هکتور سرگرم هم زدن پاتیلش بود.و بالاخره دراکو , رودولف را دید که مشغول بازی کردن با قمه هایش بود.
دراکو به سمت پدرخوانده اش دوید تا پیش او بنشیند اما پایش به چیزی گیر کرد و محکم زمین خورد!

-اهای دیلاق مگه کوری؟

دراکو برگشت و به فیلیت ویک نگاه کرد.
-پروفسور شمایین؟ببخشید!ندیدمتون!

دراکو میخواست از جایش بلند شد که دوباره چیزی شد راهش شد و زمین خورد.

-دراکو چرا اینقدر زمین میخوری؟
-آرسینوس میشه مثل اجل معلق بالا سر من سبز نشی؟

آرسینوس پوزخندی زد.
-نچ

آرسینوس خم شد و به دراکو کمک کرد تا از جایش بلند شود.

-دراکو؟این جا چیکار میکنی؟نکنه دوباره منو میخوای؟نمیدم!دفعه ی قبل که منوم رو پاره کردی به زور درستش کردم!دیگه بهت نمیدمش!

دراکو به سیوروس نگاه کرد.
-نه سیو!ارباب احضارم کردن!ظاهرا باهام کار دارن!چرا دود میکنی خب؟
-ارباب احضارت کرده؟واقعا؟حتما کار مهم باهات دارن!ظاهرا کم کم دارن بهت اعتماد میکنن!20 امتیاز از گریف به خاطر خوش حالی من کم میشه!

آرسینوس:

درست در لحظه ای که سیوروس میخواست 10 امتیاز دیگه هم از گریف کم کند صدای نخراشیده ی بلاتریکس بلند شد.
-دراکو برو اتاق لرد!تعظیم فراموش نشه!مثل اوندفعه یادت نره تعظیم کنیا!

دراکو به سرعت به سمت طبقه ی بالا و اتاق لرد رفت و در زد!
صدایی آرام و در عین حال پر ابهت از داخل اتاق به گوش رسید!
-بیا داخل دراکو!

دراکو دستیگره ی در را به سمت پایین کشید و در با صدایی باز شد.
دراکو تعظیم بلندی کرد!
-میتونی راحت باشی دراکو!

دراکو از لحن نیمه مهربان لرد سیاه تعجب کرد.تا به حال لرد با او این گونه صحبت نکرده بود!
-دراکو میخوام وظیفه ی مهمی بهت بدم!تو باید...
-بله ارباب.با کمال میل....
-کروشیو دراکو وسط حرف من نپر بچه جان!
خب میگفتیم چند وقتیه که رفتارمرگخوارا تو تالار اسلیترین عجیب شده.انگار دارن کارای مرموزی انجام میدن.تو باید هر کاری که میکنن رو به من گزارش بدی و نذاری کسی متوجه بشه تو جاسوس منی حتی سیوروس هم نباید بفهمه!

دراکو با این فرمت به لرد خیره شده بود!او جاسوس لرد شده بود!این کم چیزی نبود!
-چشم ارباب!کوچک ترین کارهاشون رو گزارش میدم!ارباب ابر کروشیو میزنید حالا؟
-من که تازه به تو کروشیو زدم!برو بیرون بچه! برو بیرون!

و دراکو با طلسمی به بیرون اتاق پرتاب شد.دراکو خوش حال بود!حالا او هم وظیفه ای بر عهده داشت!




ویرایش شده توسط دراکو مالفوی در تاریخ ۱۳۹۴/۶/۲۰ ۱۸:۲۴:۳۷

تصویر کوچک شده


پاسخ به: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۱۵:۱۸ چهارشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۴
#36
من میخوام سوال بپرسم!

1-چرا مورگانا؟

2-چرا پیامبر؟از پیامبری خوشت میاد؟

3-همه میدونن که یکی از بهترین جدی نویسای سایتی!دوست نداری طنز نویس شی؟

4-مورگانا چه قدر شبیه شخصیت واقعیته؟

5-تو کتاب کدوم شخصیت رو بیشتر از همه دوست داشتی؟

6-به نظرت ایفای نقش کی تو سایت از همه بهتر و پررنگ تر بود؟

7-اگه بخوای مورگانا رو عوض کنی دوست داری کدوم شخصیت رو برداری؟

8-نظرت راجع به نظارت چیه؟نظارت رو دوست داری؟

9-انجمن مورد علاقت تو سایت چیه؟



تصویر کوچک شده


پاسخ به: به نظر شما ممکنه ولدمورت از چیزی بترسد؟
پیام زده شده در: ۱۴:۳۹ چهارشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۴
#37
ارباب قدر قدرت از هیچ چیز و هیچ کس نمیترسن شایعه پراکنی نکنید!

لرد از عشق نمی ترسیدن چون لرد اصلا قبول نداشتن که عشق قدرتمندترین نیروی دنیاست!
ایشون جادوی سیاه رو قوی تر از عشق میدونستن بنابراین ترسی از عشق نداشتن.

راجع به مورد بعدی یعنی ترس از مرگ باید بگم که باز هم دلیلی نداشته لرد از مرگ بترسن!ایشون جان پیچ داشتن بنابراین حتی اگر میمردن هم میتونستن دوباره برگردن!

مورد بعدی ترس از ضعیف شدن و در نتیجه شکسته این میتونه از جهاتی درست به نظر بیاد ولی به نظرم لرد اعتقاد داشتن که قوی ترین جادوگر تمام جهان هستن (البته معلومه که هستن) و کسی نمیتونه شکستشون بده بنابراین بعیده که ترسی از این مورد داشته باشن!

مورد بعدی هم ترس از تنهاییه که به نظرم این هم غلطه لرد همیشه به مرگخواراشون اعتماد داشتن و اعتقاد داشتن هیچ وقت بهشون خیانت نکرده و ترکشون نمیکنن!

پس نتیجه میگیریم لرد قدرقدرت از هیچ چیز نمیترسن!



تصویر کوچک شده


پاسخ به: دسته اوباش هاگزمید!
پیام زده شده در: ۱۴:۰۶ یکشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۴
#38
نقل قول:
سه نفر جدیدی که برای این ماموریت در نظر دارم اینا هستن...

من جدیدم؟نه من جدیدم!بوق بر تو ریگول!
دو تا ماموریت پشت هم به من دادی با به پشمکم دو تا بدی!

ببخشید اگه ماموریتم بد شد اطلاع داری که تو شرایطی نبودم که رو پستم وقت بذارم!خلاصه ببخشید.
بیا اینم ماموریتم!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: ☆⚀کازینو دو دانه لودر⚅☆
پیام زده شده در: ۱۴:۰۰ یکشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۴
#39
پس با حرکتی سریع شلوار مرلین را چسبید و در همین لحظه اتفاق عجیبی افتاد!
سقف و دیوار ها شروع به لرزش کرد و بوی سوختنی کل عمارت درختی مورگانا و مرلین را فرا گرفت.
لودو در حالی که شوار مرلین را چسبیده بود گفت:
-چی داره میسوزه؟مهم نیست!کش شلوارتو بده!

لودو منتظر بود تا مرلین جواب دهد اما صدایی از مرلین در نمی آمد سرش را بالا گرفت و به مرلین نگاه کرد.
مرلین به این حالت به مورگانا که کبریتی روشن در دست داشت نگاه میکرد.
لودو بر گشت و به مورگانا نگاه کرد.برقی شیطانی در چشمانش موج میزد.
-دوباره چی کار کردی مورا؟

مورگانا که احساس رضایت میکرد گفت:
-هیچ چی مرلین سردش بود گرمش کردم!

لودو به کبریت روشنی که در دستان مورگانا بود نگاهی انداخت و سپس شلوار مرلین را ول کرد و نگاهی به پشت شلوار مرلین انداخت.
-دارم...آتیش...میگیرم!

مرلین که تازه به خودش آمده نگاهی به لودو انداخت و گفت:
-آب...آب...دارم میسوزم!

و شروع به دویدن دور اتاق کرد!
لودو با چوب دستیش چند لیتر آب ظاهر کرد و روی مرلین ریخت!
مرلین که عصبانی به کف خیس اتاق نگاه میکرد گفت:
-چرا این کار رو کردی؟به چه جرئت عمارت درختی زیبای ما رو خیس کردی؟شلوار و ریش مقدسمان خیس شد!مورا برو حوله بیار!

مورگانا که به شدت از مرلین نفرت داشت و اصلا دوست نداشت از او دستور بگیر گفت:
-مگه من جن خونگیم؟اینسندیو!

مرلین دوباره آتش گرفت اما این دفعه به علت حرارت بالا مرلین پودر شد!

لودو :
مورگانا :
لودو : جان پیچ ارباب!

مورگانا که با شنیدن اسم ارباب رنگش پریده بود گفت:
-چی گفتی؟مرلین جان پیچ ارباب بود؟
-مرلین کیلو چنده بابا ؟ اخه کدوم آدم عاقلی اون رو جان پیچش میکنه؟کش شلوار نحسش جان پیچ بود!

مورگانا با عصبانیت به لودو نگاه کرد.
-اخه میمردی زود تر بگی بوقی؟هنوز هم دیر نشده میبینی که روح ارباب هنوز تو خاکستره و کم کم داره خارج میشه!باید روح ارباب رو جمع کنیم و به یه جسم دیگه انتقالش بدیم!

لودو که از این همه نبوغ مورگانا لذت برده بود گفت:
-باید یه جسم شایسته رو برا این کار انتخاب کنیم.اما مسئله ی مهم تر اینه که روح رو چه جوری جمع کنیم؟





ویرایش شده توسط دراکو مالفوی در تاریخ ۱۳۹۴/۶/۸ ۱۴:۱۷:۲۹
ویرایش شده توسط دراکو مالفوی در تاریخ ۱۳۹۴/۶/۸ ۱۴:۴۷:۵۸

تصویر کوچک شده


پاسخ به: باشگاه ترک اعتیاد ( سه دسته پارو!)
پیام زده شده در: ۲۱:۴۰ چهارشنبه ۴ شهریور ۱۳۹۴
#40
گودریک که اشک در چشمانش جمع شده بود گفت:
-هر جور شده باید 10 تا معتاد پیدا کنم!

گودریک نگاهی به سر تا سر باشگاه انداخت به امید این که حداقل پنج تا از معتادین را پیدا کند اما ظاهرا در صد سال اخیر مردم عاقل تر شده بودند و اعتیاد نداشتند چون در باشگاه تسترال هم پیدا نمیشد!
-پس من معتاد از کجا پیدا کنم!
-چیز دارِی؟

گودریک سرش را چرخاند تا صاحب صدا را بیابد.در نهایت تعجب دختری جیغ جیغو را پشت سر خود دید!
-فلورانسو!مگه تو با ارسینوس نرفتی؟
-آرسینوس بوقی من رو جا گذاشت!چیز داری یا نه؟

گودریک با فرمت به فلورانسو نگاه کرد.
-فلورانسو اگه کمکم کنی 10 تا معتاد پیدا کنم قول میدم چیز درجه یک بهت بدم!

فلورانسو که با شنیدن واژه ی چیز شنگول شده بود همانند هکتوری که در حال معجون سازی باشد شروع به ویبره زدن کرد!
-واقعا بهم میدی؟خب پیدا کردن معتاد که کاری نداره!یادمه 10 سال پیش یه بار تو تالار اسلی شنیدم که لرد به دراکو مالفوی میگفت معتاد!نمیدونم مرگخوارا تا حالا ترکش دادن یا نه!

گودریک با شک و تردید نگاهی به فلورانسو انداخت.
-دراکو مالفوی همونی نیست که سیوروس اسنیپ کبیر اون رو به فرزند خواندگی قبول کرده بود؟
-درسته!همونه!

-گودریک با این فرمت گفت:
-و انتظار داری که باور کنم پسر سیو معتاده؟
-نمیدونم من فقط شنیدم که لردشون میگفت دراکو به...به...راستش یادم نمیاد به چی معتاد بود فقط میدونم توش چ و ت و ر داشت!

گودریک بیشتر به فکر فرو رفت اگر فلورانسو راست میگفت و دراکو واقعا معتاد می بود او حداقل یک معتاد پیدا کرده بود!
-میدونی الان اون کله زرد کجاست؟
-خب یا تو دفتر باباشه داره با منو بازی میکنه یا تو قصر مالفوی هاست یا داره با آرسینوس قرار میزاره مرگخوارا رو ببرن پیک نیک یا تو دادگاه داره از گیبنشتاین شکایت میکنه!
-گیبنشتاین دیگه کیه؟

فلورانسو گفت:
-نمیدونم.فقط میدونم ازش شکایت شده!
-به نظرم اول بریم دفتر سیوروس!اونجا نزدیک تر از بقیه است.هم به سیو یه سری میزنیم هم آمار هاگ رو میگیرم هم درکو رو پیدا میکنیم!
-اخه..

گودریک بدون توجه به فلورانسو با صدای پاقی غیب شد!


ویرایش شده توسط دراکو مالفوی در تاریخ ۱۳۹۴/۶/۴ ۲۱:۴۸:۱۱
ویرایش شده توسط دراکو مالفوی در تاریخ ۱۳۹۴/۶/۴ ۲۱:۵۰:۴۲

تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.