هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: سرسرای عمومی
پیام زده شده در: ۱:۱۵ دوشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۶
#31
گیبن و اسنیپ وارد اتاق دامبلدور شدند. از پنجره نور مهتاب داخل اتاق می شد و روی ظروف نقره ای روی میز می افتاد و نور را پخش میکرد. چوب منحنی که ققنوس روی ان استراحت میکرد، شمشیر گریفیندور و قدح اندیشه هم سرجایشان بودند، فقط جای کلاه گروهبندی خالی بود. اتاق در سکوت بود. تنها صدایی که شنیده میشد خر و پف اهسته ی قاب عکس مدیران سابق بود.


خرشــــــــــش!
گیبن بدون توجه به سکوت دستش رادرظرف شکلات های مورد علاقه ی دامبلدور کرد و مشتی برداشت و به سمت دهانش برد.
-قرچ...قرچ...خب کلاه که اینجا نیست قرچ...قرچ...حالا چیکار کنیم؟

اسنیپ دستی به موهای چربش کشید و با لحن طعنه امیز همراه با کمی عصبانیت، جواب گیبن را داد.
-از من میپرسی؟ تو باید بدونی. پس تو اینجا چیکاره ای؟


از پشت در ورودی صدای املیا به گوش رسید.
-گفتم که ما تازه ناظر شدیم.

و در اتاق باز شد و هرمیون گرنجر و آملیا وارد اتاق شدند. گیبن و اسنیپ با تعجب به ان دو نگاه کردند. اسنیپ پرسید.
-شما چطوری اومدین اینجا؟ هرمیون از کجا اومد؟ اسپوارت کو؟

آملیا به سمت پنجره رفت تا ستاره ها را ببیند و پاسخ داد.
-وقتی رفتیم دنبال اتاق کلاه فهمیدیم که کلاه اتاق شخصی نداره. موقع برگشت پروفسور اسپوارت گفت که خسته است و نمیتونه بیاد برای همین رفت اتاقش. هرمیون رو هم موقع گشت زنی شبانه با شنل نامرئی گرفتمش. به عنوان جریمه باید برای پیدا کردن کلاه به ما ملحق شه. فکر خوبیه. نه گیبن؟

گیبن به لبخند شیطانی آملیا نگاهی انداخت و سرش را به نشانه ی مثبت تکان داد. از زمان ناظر شدنشان این اولین بار بود.
هرمیون هم آهی کشید و روی صندلی نشست. چرا باید با وجود بودن دو ناظر و یک پروفسور او دنبال کلاه میگشت. با خودش فکر کرد شاید بتواند از هوشش استفاده کند و سریع تر کلاه را پیدا کند. اما هیچ سر نخی نبود. هر چهار نفر دستشان را در ظرف شکلات های البوس کرده بوده اند و مشت مشت شکلات میخوردند تا بلکه چیزی به ذهنشان برسد یا چیزی را ببینند که تا ان موقع ندیده بودند.



هافلپافی خندان
تصویر کوچک شده



دنیا چو حباب است ولکن چه حباب؟! نه بر سر آب، بلکه بر روی سراب.
آن هم چه سرابی، که بینند به خواب آن خواب چه خواب؟ خواب بد مست خراب.


پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۰۵ شنبه ۱ مهر ۱۳۹۶
#32
یکی از مرگخواران در را باز کرد و بقیه به داخل اتاق شیرجه زدند و روی زمین افتادند. ولی دست هایشان را بالا نگه داشتند. توی دست مرگخواران پر از حشره و سوسک و هزارپا و کفشدوزک بود که روی هم انباشته شده بودند.

-بیا اراگوگ! برات حشره زنده اوردیم.
-عه...اما چطور؟...اون همه حشره پیدا کردین؟... .

بلاتریکس گفت:
-کاری نداره. برای برگردوندن ارباب سابق اینکارا همه کشکه.

مرگخواران دیگر حاضر در اتاق با شنیدن کلمات ارباب سابق، دستشان به پشت شلوارشان رفت و اثار زخم کروشیوهای سابق را مالیدند. شاید لرد با اخلاق های جدید چندان هم بد به نظر نمیرسید.

لینی با دیدن ان همه حشره که اراگوگ یکی یکی انها را تناول میکرد بغضش گرفت و با هر موجودی که به دهان اراگوگ میرفت، اشکی از چشمانش سر میخورد و پایین می امد.


بعد از اتمام حشرات

مرگخواران با چشمانی گرد شده به آراگوگ نگاه کردند. آراگوگ به مرگخواران نگاه کرد. مرگخواران دوباره نگاه کردند. اراگوگ دهانش را باز کرد و گفت:
-آیس پکتونو هنوز نگرفتیدا.

مرگخواران "وااااااااااایی" گفتند و یکی از ان ها گفت:
-تو...تو...هنوز جا داری بخوری؟

آراگوگ یکی از دست هایش را که حالا اندازه کل خود سابق اش شده بود تکانی داد.
-تازه به اندام ایده آلم رسیدم. همینجوری خوبه.

-به نظر که داری میترکی.
این لینی بود که پشت سر آراگوگ این را گفت.

آراگوگ یاد لینی افتاد و به سرعت تاری از پشتش خارج کرد تا از پنجره بالا برود اما تار کفاف وزنش را نداد و روی زمین افتاد.
-هی تووو. منو بذار بالای پنجره.

مرگخوار مورد نظر او اما دودل بود. چرا باید از یک عنکبوت دستور میگرفت که بلاتریکس را دید که به سمت او می اید. بی معطلی از یک پای اراگوگ گرفت و اورا کنار پنجره انداخت.
آراگوگ به سمت لینی رفت و با تیزی های روی صورتش تارها را پاره کرد و لینی که از شدت دیدن تراژدی وحشتناک خورده شدن همنوعانش شوکه شده بود. خودش را روی گلدان رز رها کرد و رز با برگهایش اورا گرفت و توی گلدانش گذاشت.

بلاتریکس جلوی اراگوگ ایستاد.
-خب! حالا بگو. چطور باید اخلاقای لرد رو برگردونیم؟


ویرایش شده توسط گیبن در تاریخ ۱۳۹۶/۷/۱ ۲۳:۵۳:۴۰

هافلپافی خندان
تصویر کوچک شده



دنیا چو حباب است ولکن چه حباب؟! نه بر سر آب، بلکه بر روی سراب.
آن هم چه سرابی، که بینند به خواب آن خواب چه خواب؟ خواب بد مست خراب.


پاسخ به: گـِـُلخانه ی تاریک
پیام زده شده در: ۱۰:۲۷ پنجشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۶
#33
جمعیت به دلفی که یک پایش را عقب گذاشته بود نگاه کردند. دلفی معنی ان نگاه هارا متوجه شد، میخواستند خلوت تنهاییش را ازش بگیرند. خلوت تنهایی خودش. خلوت تنهایی خود خودش. همان که به کمک ان، هر چه سختی و مشقت بود تحمل کرده بود.
-خلوت تنهایی کی بودی تو؟

دلفی روی زمین نشست و پاهایش را در بغلش جمع کرد هوایی سیاه و متمایل به بنفش دور و ور او را گرفت و یکهو زد زیر گریه.
-من خلوت تنهاییمو به هیشکی نمیدم. اووووعههه اوووعهههه نیمیدم. خلوت خودمه.


مرگخواران که از اینکه دلفی به طرز عجیبی خودخواه شده بود تعجب کردند. چطور میتوانستند خلوت تنهایی دلفی را از او بگیرند؟

نگاهشان به اراگوگ افتاد.
اراگوگ هم از به گریه افتادن دلفی تعجب کرد؛ یعنی اینقدر خلوتش برایش مهم بود؟ ینی الان اینقدر جوونا به privecy اعتقاد دارن؟ زمان خودش که اینطور نبود، اراگوگ چشمانش را باز و بسته کرد و یاد زمان های قدیم که خودش بچه بود افتاد. زمانی که با خواهر ها و برادر هایش همگی از مادرشان شیر میخوردند و دست و پاهایشان را در پهلوی همدیگر فرو میکردند؛ یا وقتی حمام گِل میگرفتند در را نمی بستند و حتی حشرات و دیگر تغذیه های موجود در جنگل را هم دعوت میکردند.
اراگوگ چشم هایش را باز و بسته کرد و هنوز با تعجب به دلفی نگاه میکرد. یادش امد که برای چه خلوت دلفی را میخواست.
-بالاخره میخواید برید تو یانه؟ گفتم خلوت اون دختره رو میخوام.

مرگخوارن باید عجله میکردند اشک های کراب در حال بخار شدن بود و ان ها نمیخواستند درگیر میعان کردن بخار اشک های کراب شوند. باید سریع تر مسئله را فیصله میدادند.


هافلپافی خندان
تصویر کوچک شده



دنیا چو حباب است ولکن چه حباب؟! نه بر سر آب، بلکه بر روی سراب.
آن هم چه سرابی، که بینند به خواب آن خواب چه خواب؟ خواب بد مست خراب.


پاسخ به: المپیک دیاگون
پیام زده شده در: ۱۳:۳۳ سه شنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۶
#34
قوانینش چیه؟
مراحلش چیه؟
مهم نیست من هستم.


هافلپافی خندان
تصویر کوچک شده



دنیا چو حباب است ولکن چه حباب؟! نه بر سر آب، بلکه بر روی سراب.
آن هم چه سرابی، که بینند به خواب آن خواب چه خواب؟ خواب بد مست خراب.


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۱:۰۳ یکشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۶
#35
سلام درخواست دوئل دو هفته ای با جسیکا رو دارم. امیدوارم که قبول کنند. در مورد زمان هم ایشون اختیار تام دارن هر زمانی که خواست همون قدر. من مشکلی با زمان ندارم.
سوژه لطفا طنز باشه. جالب باشه. گوگولی مگولی باشه که اگه مردیم هم خیلی cool بمیریم.


هافلپافی خندان
تصویر کوچک شده



دنیا چو حباب است ولکن چه حباب؟! نه بر سر آب، بلکه بر روی سراب.
آن هم چه سرابی، که بینند به خواب آن خواب چه خواب؟ خواب بد مست خراب.


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۰:۰۹ یکشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۶
#36
نقد میشه بشه لطفا؟
به نظرم خودم یه سری اشکالات رو که تو اون پست بود رو برطرف کردم مثل شروع و پایان خوب.
زیاد هم از روش خوندم که غلط نداشته باشه. دیگه بقیش با شما.


هافلپافی خندان
تصویر کوچک شده



دنیا چو حباب است ولکن چه حباب؟! نه بر سر آب، بلکه بر روی سراب.
آن هم چه سرابی، که بینند به خواب آن خواب چه خواب؟ خواب بد مست خراب.


پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۱۲:۲۶ شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۶
#37
حالا اول نقاب را میجوشاندند یا اول ارسینوس را زندانی میکردند؟ مسئله این بود.
در همین حین چند تا از مرگخواران فضولیشان گل کرده بود و توی خلوت تنهایی دلفی سرک میکشیدند که صدای دلفی درامد.
-اقا نگاه نکن تو خلوت منو. لباس زیر چیدم رو بند. بیا بیرون خلوتمو شلوغ کردی. د بیا بیرون لامصب.

دلفی داشت جلوی مرگخوارانی که سعی میکردند بیشتر سر از خلوت تنهایی دلفی دربیاورند لب هایش را میگزید و مانع این کار میشد. بانز توی جا دهنی نقاب ارسینوس که الان دست بلاتریکس بود، گیر کرده بود و هر چه زور میزد نمیتوانست خودش را نجات دهد.


-اهم.
-چیه اراگوگ؟ چرا میلرزی؟
- نمیتونم خودمو نگه دارم. باید سریع خودمو برسونم مرلین گاه. به دل و روده ام فشار اومده. ببینید.
و با یکی از دست هایش جایی اندازه ی نخود روی بدن گرد و قلمبه اش که باد کرده بود را نشان داد.

ارسینوس با شنیدن این حرف صورتش مثل گچ سفید شد و زور زد تا اراگوگ را از صورتش بکند اما اراگوگ صورت ارسینوس را تارمالی کرده بود و حسابی چسبیده بود.

-کنده شو جون مادرت. رو صورتم خرابکاری نکن. نقابمو کندین. حالا هم این. پرستیژ منو به چوخ دادین تو این سوژه کلا.

ارسینوس که خیلی سال بود گریه نکرده بود اشک های بزرگش یکی پس از دیگری از چشمانش خارج میشد و اراگوگ و تار هایش را خیس میکرد. تار های اراگوگ خاصیتش را از دست داد و اراگوگ از صورت ارسینوس کنده شد و روی زمین افتاد. عنکبوت سریع تاری از دستش خارج کرد و به سمت سقف پرواز کرد تا برود و سریع تر رفع حاجت کند.

چیزی نمانده بود که توجه مرگخواران به صورت زشت ارسینوس جلب شود که بلاتریکس سریع پشت سینوس رفت و با لگدی اورا به سمت خلوت تنهای دلفی پرت کرد. دلفی هم که روی خلوت تنهاییش دراز کشیده بود تا کسی توی خلوتش را نبیند. ارسینوس را دید که به سمت او می اید، ان هم با سرعت فوق العاده ای که نشان از محکمی لگد بلاتریکس داشت.
چیزی که نباید میشد؛ شد و صورت ارسینوس و دلفی به هم چسبید و صدای " مااااااااااچ"ی شنیده شد و هر دو به عمق خلوت تنهایی دلفی سقوط کردند.
مرگخواران: +

بلاتریکس نگاهی به خلوت تنهایی دلفی که روی زمین پهن بود و به نقاب بدبوی ارسینوس که بانز در ان گیر کرده بود انداخت.
-هکتووووور! چی شد این پاتیل معجون؟
-اوردم. اوردم.

بلاتریکس نگاه معنی داری به هکتور و پاتیل سوراخش کرد.
-این چرا سوراخه؟ چرا هیچی توش نیست؟
-اخه معجونش خیلی اسیدی بود. ته پاتیلمو خورده.

هکتور اول کمی لرزید بعد کمی فکر کرد دوباره لرزید و دوباره فکر کرد. کم کم حالت صورتش از ذوق زدگی به بُهت زدگی تغییر شکل داد و بعد از اینکه مغزش قضیه ی از بین رفتن پاتیلش را تایید کرد. بغض گلویش را گرفت و به سمت اتاق لرد دوید تا از لرد تقاضای پاتیل دیگری کند.

و بقیه مرگخواران را بهت زده و در جست و جوی راه چاره ی جدید تنها گذاشت.


ویرایش شده توسط گیبن در تاریخ ۱۳۹۶/۶/۲۵ ۱۲:۳۰:۵۵
ویرایش شده توسط گیبن در تاریخ ۱۳۹۶/۶/۲۶ ۱۰:۰۶:۳۶

هافلپافی خندان
تصویر کوچک شده



دنیا چو حباب است ولکن چه حباب؟! نه بر سر آب، بلکه بر روی سراب.
آن هم چه سرابی، که بینند به خواب آن خواب چه خواب؟ خواب بد مست خراب.


پاسخ به: بهترین ایده پرداز
پیام زده شده در: ۹:۵۰ شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۶
#38
من از دوماه پیش نبودم کلا یه ماهه که اومدم و توی این مدت از ایده های ارسینوس تقدیر میکنم.


هافلپافی خندان
تصویر کوچک شده



دنیا چو حباب است ولکن چه حباب؟! نه بر سر آب، بلکه بر روی سراب.
آن هم چه سرابی، که بینند به خواب آن خواب چه خواب؟ خواب بد مست خراب.


پاسخ به: بهترین نویسنده ی ایفای نقش
پیام زده شده در: ۹:۴۸ شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۶
#39
آراگوگ اراگوگ اراگوگ اراگوگ.
مطمئنا نوشتن با هشت تا دست اسون تره برای همین ممکنه فکر کنید ایشون بهترین نویسنده ان. در حالی که با توجه به شناسه ی قبلی حتی از پتانسیل یک دست هم استفاده نمیکنن. اگه مثل قبل مینوشتن اره اما الان وینکی رو خیلی خوب میدونم.
رای من جن جاروی کروز!


هافلپافی خندان
تصویر کوچک شده



دنیا چو حباب است ولکن چه حباب؟! نه بر سر آب، بلکه بر روی سراب.
آن هم چه سرابی، که بینند به خواب آن خواب چه خواب؟ خواب بد مست خراب.


پاسخ به: جادوگر ماه
پیام زده شده در: ۹:۴۳ شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۶
#40
با تمام قدرت برای این مقام به خودم رای میدم. و قول میدم به زودی این رنک رو تصاحب کنم.


هافلپافی خندان
تصویر کوچک شده



دنیا چو حباب است ولکن چه حباب؟! نه بر سر آب، بلکه بر روی سراب.
آن هم چه سرابی، که بینند به خواب آن خواب چه خواب؟ خواب بد مست خراب.






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.