هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۷:۴۱ جمعه ۱۶ مرداد ۱۳۹۴
#31
نام:اسپلمن
گروه:هافلپاف
ویژگی ها:سن 47،مو های خاکستری،قدی نسبتا بلند،خندان،شوخ طبع،دارای ظرافت در انجام کارها،دست خط زیبا،
چوبدستی:چوب درخت گردو،30 سانتیمتر
جارو:نیمبوس2000
معرفی:از ده سالگی وارد هاگوارت شدم و کلاه گروه بندی مرا به هافلپاف برد.پدر و مادرم هر دو ماگل بودند اما داییم یک جادوگر بود و من قبل از اینکه برم مدرسه از اون چیزای زیادی یاد گرفتم.به نوشتن علاقه زیادی داشتم و همیشه دلم میخواست از خود کتابی داشته باشم.از سن بیست سالگی شروع کردم به نوشتن کتاب که البته کتاب هایم جایی نشر نمیشد.تا اینکه یک روز دامبلدور به طور اتفاقی کتاب های منو خوند و خیلی خوشش اومد.بالاخر فارغ التحصیل شدم و کتاب های خودم و نشر میکردم و به فروش میرساندم.اکثر اوقات دامبلدور هم از من همایت میکرد تا اینکه من در سن سی و شش سالگی کتابی نوشتم به اسم(اوراد و طلسم ها)با نوشتن این کتاب خیلی معروف شدم و از این به بعد پیش مردم محبوب شده بودم.و دیگر کتاب هایم هواداران بیشتری داشت.هم اکنون هم کتاب مینیویسم و به چاپ میرسانم......

تایید شد به ایفای نقش خوش اومدین.
مهم نیست پستای اضافی رو من پاک میکنم.


ویرایش شده توسط سیوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۴/۵/۱۶ ۲۰:۳۴:۳۴

casper


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۲:۱۷ پنجشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۴
#32
سلام.ببخشید فکر کنم پست من رو با پستی که قبلا نوشته شده بود اشتباه گرفتید.گروه کلاه بندی من رو به گریفیندور فرستاد و من هم شناسه تانکس رو نمیخواستم و شناسه اسپلمن رو انتخاب کردم.با تشکر.لطفا رسیدگی کنید


casper


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۱:۳۴ چهارشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۴
#33
نام:اسپلمن
گروه:گریفیندور
ویژگی ها:سن 47،مو های خاکستری،قدی نسبتا بلند،خندان،شوخ طبع،دارای ظرافت در انجام کارها،دست خط زیبا،
چوبدستی:چوب درخت گردو،30 سانتیمتر
جارو:نیمبوس2000
معرفی:از ده سالگی وارد هاگوارت شدم و کلاه گروه بندی مرا به گریفیندور برد.پدر و مادرم هر دو ماگل بودند اما داییم یک جادوگر بود و من قبل از اینکه برم مدرسه از اون چیزای زیادی یاد گرفتم.به نوشتن علاقه زیادی داشتم و همیشه دلم میخواست از خود کتابی داشته باشم.از سن بیست سالگی شروع کردم به نوشتن کتاب که البته کتاب هایم جایی نشر نمیشد.تا اینکه یک روز دامبلدور به طور اتفاقی کتاب های منو خوند و خیلی خوشش اومد.بالاخر فارغ التحصیل شدم و کتاب های خودم و نشر میکردم و به فروش میرساندم.اکثر اوقات دامبلدور هم از من همایت میکرد تا اینکه من در سن سی و شش سالگی کتابی نوشتم به اسم(اوراد و طلسم ها)با نوشتن این کتاب خیلی معروف شدم و از این به بعد پیش مردم محبوب شده بودم.و دیگر کتاب هایم هواداران بیشتری داشت.هم اکنون هم کتاب مینیویسم و به چاپ میرسانم......

کلاه شمارو به هافلپاف فرستاده.با همین شناسه دسترسی هافلپافو بدم؟البته این گریفندور رو باید به هافلپاف تغییر بدین.ضمنا اگر دنبال شناسه تانکس هستید توی دو تا پست پایین گرفته شد ولی هنوز لیست به روز نشده تا تکلیف بقیه معرفی شخصیت ها مشخص بشه.


ویرایش شده توسط سیوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۴/۵/۱۴ ۲۱:۲۷:۵۳

casper


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۴:۰۷ یکشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۴
#34
یک روز معمولی در مدرسه هاگوارت بود.مالفوی پیش کراب و گویل رفت و چیزی در گوش اون ها زمزمه کرد.سپس باهم به دستشویی مریتل نالان رفتند تا اونو اذیت کنند.به دستشویی رفتند و حسابی مریتل رو مسخره کردند و حسابی روش خندیدند.مریتل خیلی ناراحت شده بود و خیلی خیلی گریه کرد.
یک ماه گذشت

مریتل طبق معمول داشت گریه میکرد و افسوس میخورد.صدای گریشم خیلی بلند و البته میشد گفت گوش خراش بود.ناگه صدایی به گوشش خورد.یه صدای گریه نازک.دنبال صدا رفت و دراکو مالفوی رو دید که داره گریه میکنه.مریتل کمی متعجب شد و بعد گفت:
اییششش.چته داری گریه میکنی؟چقدر زشت و بی خود گریه میکنی؟از نظر من گریه کردن باید خیلی مدرن و باحال باشه جوری که گوش شنونده رو نوازش بده نه مثل تو که انگار داری قور قور میکنی
-خفه شو دختره جیغ جیغو احمق.
-خب به من چه که ناله تو مثل ناله کردن من جذاب و دل انگیز نیست.
-برو گورتو گم کن.مالفوی اینو گفت و بعد ضربه خیلی محکمی به شیر آب زد و البته دست خودش درد اومد.
-خب تو که عصبی هستی چیکار به شیر بدبخت داری بعدشم کسیم که باید از اینجا بره تویی نه من.خب حالا واس چی داری گریه میکنی؟
-به تو هیچ ربطیی نداره دختره دیوونه.
-زود باش برو بیرون تا با اردنگی بیرونت نکردم.برو یه جا دیگه قدقد کن.
مالفوی که دیگه خیلی خیلی اعصبانی شده بود چوبش رو در اورد به دنبال مریتل دوید.مریتل هم خیلی سریع فرار کرد و مخفی شد.تا حالا اینقدر کیف نکرده بود.تلافی اون روز رو در اورده بود.همینطور که فرار میکرد گفت:تا تو باشی دیگه سر به سر من نزاری.
-مالفوی هم همینطور که داشت میدویید یه دفعه لیز خورد و افتاد...
مریتل حسابی دلش خنک شد.

هوم...خب تصمیم گرفتن سر پست شما یه مقداری سخته!
پرش از روی سوژه به ویژه در قسمت نخست پستتون مشاهده میشه.قسمت اول پستتون زیاد شبیه داستان نیست بیشتز شبیه بازگوییه یه خاطره ست.
استفاده از شکل هاتون زیاد مناسب نبودن.در جملات غیردیالوگی نیازی به استفاده از شکل ها نیست مگر در موراد خیلی استثنائی که در پست شما نیازی بهشون نبود دز انتهای اون جملات.زدن یه شکلک هم اون حس رو که مدنظرتونه منتقل میکنه و نیاز نیست دوبار تکرار بشه.با این همه تصور میکنم ایفای نقش بتونه کمک کنه این ایراداتو رفع کنید.ایده تون جالب بود هرچند اخرش مشخص نشد دراکو برای چی اومده بود گریه کنه و تمام وقتش رو با دادن ناسزا به میرتل(املای صحیح!نه مریتل!) گذروند.فقط این ایرادات زمانی رفع میشن که به خاطر بسپرید فعالیت در ایفا نیاز به مداومت داره.

تایید شد.

گروهبندی و معرفی شخصیت.





ویرایش شده توسط سیوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۴/۵/۱۱ ۱۸:۵۸:۲۵
ویرایش شده توسط سیوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۴/۵/۱۱ ۱۸:۵۹:۱۹

casper






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.