هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۲۰:۳۰ یکشنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۲
#31
ایوان نفس عمیقی کشید. باید این فداکاری را برای هم‌رزمانش می‌کرد. (البته واقعیت این بود که اگر مرگخواران بیشتری خورده می‌شدند، لرد سیاه خیلی عصبانی می‌شد؛ خیلی زیاد.) ایوان دستان استخوانی‌اش را زیر پاتیل برد و پس از تقلاهای فراوان بالاخره موفق شد آن را روی سرش بگذارد. پاهای استخوانی‌ش زیر وزن پاتیل و موجود پشمالوی داخلش می‌لرزید.

ایوان با قدم‌هایی آهسته و مرتعش به سمت محفل حرکت می‌کرد که ناگهان متوجه چیز عجیبی شد. فنریر به طرز عجیبی در پاتیل آرام بود. ایوان می‌خواست بایستد و ببیند چرا این اتفاق افتاده است اما فکر اینکه دوباره باید پاتیل را روی زمین بگذارد و دوباره آن را بردارد او را از انجام این کار منصرف کرد.
پس از زمانی کوتاه که به نظر ایوان سال‌ها می‌رسید، بالاخره به جلوی ساختمان محفل رسید. پاتیل را روی پله‌های جلوی محفل گذاشت، چند تقه به در زد و با تمام توانی که داشت از صحنه گریخت.

مالی ویزلی که بافت کهنه‌ای به تن داشت در را گشود و چشمش به پاتیل افتاد و در آن را برداشت. مرگخواران منتظر بودند تا فنریر حمله‌اش را آغاز کند اما...

-آخه تو چقدر نازی! گم شدی پشمک؟

فنریر در آغوش مالی ویزلی خرخر می‌کرد و مادر محفل، سرشار از احساسات، پشت گوش‌های فنریر را می‌خاراند.



Tranquil Departure
,Out beyond ideas of wrongdoing and rightdoing
.there is a field. I’ll meet you there
*
.I believe in poems as I do in haunted houses
.We say, someone must have died here
*
You are NOT the main character in everybody's story
*
Il n'existe rien de constant si ce n'est le changement
*
Light is easy to love
Show me your darkness


پاسخ به: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۱۲:۳۷ پنجشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۲
#32
درود بر سدریک خوابالو و وزیر همیشه در صحنه برای بازجویی!

۱. چیشد که تصمیم گرفتی خیلی بخوابی؟ خوابای خوب می‌بینی مگه؟
۲. سقف شیروونی خونه‌ی ریدل برای خواب جای مناسبیه؟
۳. یه کلکسیون بالشت داری یا فقط یه دونه؟
۴. وقتی می‌خوای به بقیه هدیه بدی، بهشون چی هدیه می‌دی؟
۵. وقتی بیداری، واقعا بیداری یا بازم خوابی؟
۶. بهترین خاطره‌ای که از ماموریت‌ها داری چیه؟
۷. اگه یه نفر بخواد بهت یه بالشت و پتو هدیه بده، دوست داری اون نفر کی باشه و چطور بالشت و پتویی بهت بده؟

زیر سایه‌ی ارباب و کنار مرگخواران امیدوارم بتونی همیشه راحت و آسوده خوابای خوب ببینی!



Tranquil Departure
,Out beyond ideas of wrongdoing and rightdoing
.there is a field. I’ll meet you there
*
.I believe in poems as I do in haunted houses
.We say, someone must have died here
*
You are NOT the main character in everybody's story
*
Il n'existe rien de constant si ce n'est le changement
*
Light is easy to love
Show me your darkness


پاسخ به: اگه میتونستین یک چیزی رو توی داستان هری پاتر تغییر بدین اون چی بود؟
پیام زده شده در: ۲۱:۵۷ جمعه ۱۴ مهر ۱۴۰۲
#33
اتفاقا یه مدته داشتم به همین موضوع فکر می‌کردم.

یکی از چیزهایی که خیلی دوست دارم تغییرش بدم، دیدگاه کلی نسبت گروه اسلیترینه. به نظرم این گروه خیلی بدنمایی شده و همه فکر می‌کنن همه‌ی آدم‌هایی که جزو این گروه هستن، آدم‌های سیاهی‌ن که هر کاری ازشون برمیاد. بهترین عضو این گروه شاید اسنیپ و دراکو مالفوی هستن که واقعا نمیشه گفت آدم‌های خوبی بودن. در بهترین حالت خاکستری تیره محسوب می‌شدن. حالا بعدا گفتن که مرلین هم جزو گروه اسلیترین بوده؛ اما خب توی کتاب‌ها یا فیلم‌ها فکر نمی‌کنم بهش اشاره‌ای شده باشه.
همه می‌دونیم که ویژگی‌های گروه اسلیترین جاه طلبی، مدبر بودن، مصمم بودن و زیرکیه که به خودی خود ویژگی‌های بدی نیستن.

یکی دیگه از چیزهایی که تغییر می‌دادم برای کتاب یک و دو، انتخاب پروفسورهای درس دفاع در برابر جادوی سیاهه. می‌دونم درس طلسم شده بوده و غیره و غیره اما به نظر یکم بعید نیست که دامبلدور همچین آدم‌های ترسو و در مورد لاکهارت مغرور و بی مهارتی رو برای استادی انتخاب کنه؟ و اینکه چرا هیچی در مورد تلاش دامبلدور برای از بین بردن طلسم گفته نشده؟

در کل حس می‌کنم حتی توی کتاب خیلی کم در مورد دامبلدور می‌دونیم. درسته که در آخرین کتاب در مورد خواهرش و خانواده‌ش چیزهایی گفته شده ولی بازم نسبت به نقشی که در کل داستان داشته خیلی اطلاعات کمیه و باید بیشتر بهش پرداخته می‌شد.

فعلا همینا



Tranquil Departure
,Out beyond ideas of wrongdoing and rightdoing
.there is a field. I’ll meet you there
*
.I believe in poems as I do in haunted houses
.We say, someone must have died here
*
You are NOT the main character in everybody's story
*
Il n'existe rien de constant si ce n'est le changement
*
Light is easy to love
Show me your darkness


پاسخ به: گفتگو با ناظران تالار اصلی
پیام زده شده در: ۱۱:۰۵ جمعه ۱۴ مهر ۱۴۰۲
#34
آلیشیا! اول از همه بابت تاخیر در پاسخگویی عذرمی‌خوام.
از ایده‌ای که دادین خیلی ممنونم. مورد جالبیه و بعد از بررسی متوجه شدیم که قبلا این تاپیک رو نداشتیم.

در حالت کلی وقتی می‌خواین تاپیکی رو به انجمنی اضافه کنید، باید همونطور که شما قبلش اینجا اعلام کردین، با ناظران اون تاپیک هماهنگی صورت بگیره. ناظران، انجمن‌ها و تاپیک‌ها رو بررسی می‌کنند تا در صورتی که تاپیک مشابهی وجود داشت، شما رو به اونجا ارجاع بدن و در نهایت اگر اون تاپیک وجود نداشت، به شما این مورد اعلام میشه تا در انجمن مرتبط، ایده‌تون رو اجرایی کنین و تاپیک جدید رو بزنین. شما می‌تونید با ناظرها چه از طریق تاپیک‌های مربوطه و چه پیام شخصی در ارتباط باشید و ایده‌تون رو پیگیری کنید.

بنابراین درخواست می‌کنیم تا قبل از اینکه ناظر مجوز زدن تاپیک رو به شما نداده، از ایجاد تاپیک جدید خودداری کنید.

در پناه تاریکی به دادن ایده‌های جذاب ادامه بدین!



Tranquil Departure
,Out beyond ideas of wrongdoing and rightdoing
.there is a field. I’ll meet you there
*
.I believe in poems as I do in haunted houses
.We say, someone must have died here
*
You are NOT the main character in everybody's story
*
Il n'existe rien de constant si ce n'est le changement
*
Light is easy to love
Show me your darkness


پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد
پیام زده شده در: ۲۲:۳۸ شنبه ۸ مهر ۱۴۰۲
#35
بلاتریکس، با هیجانی آمیخته به نگرانی، به چهره‌ی اربابش که بالای پله‌ها ایستاده بود، نگاه می‌کرد. لرد ولدمورت به آرامی سرش را تکان داد، بلاتریکس بلافاصله تعظیم کرد و از دید خارج شد. رضایتی وحشت آور، تمام آنچه بود که در فضا حس می‌شد. لرد سیاه با خشنودی به سمت اتاقش برگشت.
دامبلدور اشتباه کرده بود. او آنقدر که فکر می‌کرد، تام را نمی‌شناخت؛ البته چرا، آلبوس دامبلدور خیلی خوب تام ریدل را می‌شناخت؛ پسری بی‌تجربه و قدرتمند که تنها با باسیلیسکش دختری گریان را کشته بود. اما او، سال‌ها بود که مرده بود. امروز هیبت موجودی بر پیکره‌ی جامعه‌ي جادوگری سایه انداخته بود که هیچ کس او را نمی‌شناخت. موجودی چنان خو گرفته به کشتار که ببرهای وحشی اعماق جنگل، از او می‌گریختند. موجودی چنان باهوش و بی‌رحم که روحش را به راحتی قطعه قطعه کرده بود. نه، دامبلدور او را نمی‌شناخت. پس اگر فکر کرده بود می‌تواند سرش را با روحی جاسوس، شیره بمالد یا آنقدر او را احمق فرض کرده بود که گمان می‌کرد قدرتمندترین جادوگر جهان، تکه‌های روحش را در داخل عمارتی شلوغ نگه می‌دارد، سخت در اشتباه بود.
لرد سیاه، از مدت‌ها قبل می‌دانست. بله، صبور بودن برایش کار سختی بود؛ اما گذر زمانه، خوب به او یاد داده بود که راز جاودانگی، شکیبایی است. تنها وقتی می‌توانست فناپذیر بودنش را از بین ببرد که صبرش از مرگ هم بیشتر باشد.
به داخل برگشت و چشمان سردش را به روح گریندل‌والد دوخت. صدایش بی‌تفاوت و آهسته بود.
-روح‌ها مثل موجوداتی ضعیف درون قفسی گیر افتادن که خودشون ساختن.

گریندل‌والد یک روح بود اما سرما را در عمق وجودش حس می‌کرد. آب دهانش را قورت داد، زبانش تلخ شده بود.
-من... .

تنها یک نگاه از سمت ارباب تاریکی برای ساکت کردنش کافی بود. احساس کرد نمی‌تواند حرکت کند.

-چشمان باسیلیسک و برگ در حال سوختن پیچک شیطان هر دو اثری مشابه دارند.

دودی سفید رنگ گریندل‌والد را در بر می‌گرفت. او برای اولین بار در عمرش ترسیده بود. آلبوس، تنها دوست او، به زودی در تله‌ای می‌افتاد که خودش برای از بین بردن این موجود بی‌شفقت ریخته بود.

صدای خنده‌های لرد سیاه در سرش طنین انداخت و دیگر چیزی نفهمید.


***
پ.ن. پیچک شیطان ترجمه‌ی تحت الفظی devil's ivy یا همان گیاه پتوس است. همچنین اینکه برگ در حال سوختن اثری مشابه چشمان باسیلیسک دارد، موضوعی من در آوردی است و در کتاب یا منابع دیگر به آن اشاره نشده است.



Tranquil Departure
,Out beyond ideas of wrongdoing and rightdoing
.there is a field. I’ll meet you there
*
.I believe in poems as I do in haunted houses
.We say, someone must have died here
*
You are NOT the main character in everybody's story
*
Il n'existe rien de constant si ce n'est le changement
*
Light is easy to love
Show me your darkness


پاسخ به: خاطرات مرگخواران
پیام زده شده در: ۲۱:۴۳ شنبه ۸ مهر ۱۴۰۲
#36
ایستاد. سرش را بلند کرد و به خورشید خیره شد. دستانش را دور خودش حلقه کرد و لرزید. باد نمی‌آمد، باران نمی‌بارید، زمستان نبود. او اما، خورشید را خوب می‌شناخت. خورشید می‌توانست چنان سرمایی را به عمق وجودت بفرستید که تُرد شدن استخوان‌هایت را حس کنی. بیشتر لرزید.
صدای سکون، چنان در هوا پیچیده بود که ضربان قلبش را به وضوح می‌شنید؛ تنها، آرام و بی‌قرار.
هیچ وقت کسی او را نفهمیده بود. راستش را بخواهید خودش هم هیچ‌گاه خودش را نفهمیده بود. سال‌ها پیش وقتی از بی‌رحمی خورشید گفته بود، همه، تنها خنده سر داده بودند. خورشید نمی‌توانست سرما آفرین باشد؛ نه، امکان نداشت. اما او به خوبی به یاد داشت که وقتی مسافری در کویری سوزان، در آغوشش جان داده بود، بدنش سردتر از شب‌های یخ‌بندان بود. او به وضوح به خاطر می‌آورد که چگونه مسافر را زیر شن‌ها دفن کرده بود در حالیکه سرمایی نامتناهی، از درون او را می‌بلعید.
چشم از خورشید برداشت. ذهنی آشفته و بدنی لرزان، پیام آور خبرهای شادی بخش نبودند؛ او این را می‌دانست اما باید ادامه می‌داد. شن‌ها مثل هزاران سوزن به درون پاهایش فرو می‌رفتند و او ادامه می‌داد. سایه‌ش هم او را ترک می‌کرد و او ادامه می‌داد.
دوباره ایستاد، سر بر آورد و به چشمان خورشید خیره شد. و باری دیگر خاطراتش را به یاد آورد. به زانو افتاد. خودش را در آغوش کشید. انگار، دوباره باید مسافری یخ زده را در دل کویر، به شن‌ها می‌سپرد. لبخند کمرنگی زد و چشمانش را بست. به زودی بیدار می‌شد، دوباره ادامه می‌داد؛ به خودش قول داده بود... .



Tranquil Departure
,Out beyond ideas of wrongdoing and rightdoing
.there is a field. I’ll meet you there
*
.I believe in poems as I do in haunted houses
.We say, someone must have died here
*
You are NOT the main character in everybody's story
*
Il n'existe rien de constant si ce n'est le changement
*
Light is easy to love
Show me your darkness


پاسخ به: بهترین نویسنده
پیام زده شده در: ۱۴:۵۷ شنبه ۱ مهر ۱۴۰۲
#37
درود!

برای اینکه کار انتخاب بهترین نویسنده رو سخت‌تر کنم، به لرد ولدمورت رای می‌دم!
قلم خوب، ظاهر مرتب و ایده‌های جذاب، چیزهایی هستن که توی نوشته‌هاشون کاملا دیده میشه و دلیل من برای این رای دادنمه!

بدرود!



Tranquil Departure
,Out beyond ideas of wrongdoing and rightdoing
.there is a field. I’ll meet you there
*
.I believe in poems as I do in haunted houses
.We say, someone must have died here
*
You are NOT the main character in everybody's story
*
Il n'existe rien de constant si ce n'est le changement
*
Light is easy to love
Show me your darkness


پاسخ به: جادوگر فصل
پیام زده شده در: ۱۴:۴۱ شنبه ۱ مهر ۱۴۰۲
#38
درود!
برای بهترین جادوگر فصل، رای من لینی وارنره! هم نوشته‌هاش قشنگن، هم میزان فعالیتش در هاگوارتز و در بقیه‌ی تاپیک‌ها خوب بود. علاوه بر این به عنوان مدیر سایت هم همیشه یار و یاور دنیای جادوگریمونه.
خیلی خوب می‌شد اگر می‌تونستیم به دو نفر رای بدیم تا به دلایل تقریبا مشابه، به لرد ولدمورت هم رای بدم. چون لرد هم نوشته‌های قشنگی دارن و توی تاپیک‌های مختلف و خونه‌ تکونی ارتش تاریکی فعال بودن و همونطوری که کوین گفت، حواسشون به تازه واردها هست و از هیچ کمکی به اعضا دریغ نمی‌کنن.



Tranquil Departure
,Out beyond ideas of wrongdoing and rightdoing
.there is a field. I’ll meet you there
*
.I believe in poems as I do in haunted houses
.We say, someone must have died here
*
You are NOT the main character in everybody's story
*
Il n'existe rien de constant si ce n'est le changement
*
Light is easy to love
Show me your darkness


پاسخ به: فعال‌ترین عضو
پیام زده شده در: ۱۵:۰۵ جمعه ۳۱ شهریور ۱۴۰۲
#39
درود مرلین اسلیترینی بر شما!
نمی‌دونم کوین چرا رفته گریفیندور، اسلیترین خیلی بهتره!
اما برای فعال‌ترین عضو، اگر به کسی غیر از کوین کارتر گریفیندوری رای بدم، شب خود مرلین میاد به خوابم!



Tranquil Departure
,Out beyond ideas of wrongdoing and rightdoing
.there is a field. I’ll meet you there
*
.I believe in poems as I do in haunted houses
.We say, someone must have died here
*
You are NOT the main character in everybody's story
*
Il n'existe rien de constant si ce n'est le changement
*
Light is easy to love
Show me your darkness


پاسخ به: بهترین تازه‌وارد
پیام زده شده در: ۱۵:۰۱ جمعه ۳۱ شهریور ۱۴۰۲
#40
با عرض درود و خسته نباشید خدمت تمام دست‌اندرکاران و غیردست‌اندرکاران

با توجه به نکته‌ای که لینی بهش اشاره کرد، من هم کاملا با انتخاب بندن به عنوان بهترین تازه‌وارد موافقم. تلاش‌هاش برای بهتر نوشتن و تغییراتش کاملا مشهوده. همین‌طور میزان فعالیتشم برای یک تازه وارد عالیه.

از دیدگاه من رشد کردن و تغییرات مثبت خیلی مهمن که توی نوشته‌های بندن دیدمشون!



Tranquil Departure
,Out beyond ideas of wrongdoing and rightdoing
.there is a field. I’ll meet you there
*
.I believe in poems as I do in haunted houses
.We say, someone must have died here
*
You are NOT the main character in everybody's story
*
Il n'existe rien de constant si ce n'est le changement
*
Light is easy to love
Show me your darkness






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.