- تا حالا خطوط سفید روی تیتاپ را جدا کرده و چشیدهاید؟ نه داداش داری اشتباه میچشی. تف کن بیرون بینم، تف کن بیرون!
- من گوشنمه خو! این خط سیفیدا که چیزی نیستن.
هاگرید همینطور که حرفای ویولت رو به ریشش میگرفت مشغول فرو کردن ناخوناش تو کیک و جدا کردن خطوط سفید بود و با هر فرو کردن حدود دو کیلو چرک و روغن باقی مونده از ته دیگ سیب زمینی های ماکارونی رو به تیتاپ تزریق میکرد اما هیچ وقت فکر نمیکرد که در همین حین مشغول تزریق کردن چیز دیگهای هم هست، سوژه!
- هاگرید دادا، اینجا تو دفترچه راهنمای تیتاپه نوشته این سفید مفیدا کابل برقنا.
- مگه دفترچه راهنما داره تیتاپ آخه؟!
- نمیدونم دادا خودتون خریدین آوردین.
- من به تاریخ اینقضا هم نگاه نمیکونم میلوبمونم، این دفترچه مفترچش رو میخوای بوخونم من دِ آخه مرد مومن؟
- نه دادا، این مال شناسه قبلیم تراورزه الان مرد مومن نیستم دیگه. حالا اینا رو بیخیال، برق قطع شد که!
به ناگاه تیتاپ از حرکت ایستاد و ملت در همین حین که پرت میشدن عقب و میخوردن تو در و دیوار تیتاپ موبایلاشون رو در آوردن و زیر پیج نیوتون مشغول فحش دادن شدن و دختر اوباما از ترس حمله ی دوباره پیجش رو پرایوت کرد و نوشت " لطفا پسرای دهاتی و بدتیپ نیان تو پیج من، مرسی عه!".
تیتاپ که تا همین چند ثانیه پیش ایستاده بود در حالی که زیرلب " من یه پرندم آرزو دارم" میخوند متوجه شد که پرنده نیست و تصمیم گرفت در نبود برق سقوط کنه!
زیر کپهای از عنتوین:- ما تو مملکتمون یه دختر داریم با ماهیتابه عنتوین غنی سازی میکنه!
- داش مموت تو اینجا چیکار میکنی؟
و بعله، برای جلوگیری از عنتوینی تر شدن ملت زیر کپه ی عنتوین، مموت از سوژه حذف شد.
- مااااااااااااع! مااااااااااااااع!
( آقا اصلا چی شد یهو از تیر اندازی اون جنه و رب گوجه رسیدیم به این فلاکت؟ منظورم این کپه عنتوین نیستا، این یاروعه که یهو پرید وسط دیگه چه فلاکتی بود که بهش دچار شدیم آخه؟!)
لادیسلاو که بسیار فرد ادیب و متمدنی بود بر خلاف بقیه ی امت، متوجه ی زبون گاومیشی شد. اون قدیما که لادیسلاو هنوز یه عدد بچه بود که از شکست عشقی رنج میبرد، از شدت شکستش، برای دختر بلقیس خانوم اینا هم شله زرد برده بود بلکه یه چشمکی چیزی عایدش بشه اما هیچی که هیچی. در آخر گاومیشی پیدا کرد و با راز و نیاز های فراوان با گاومیش از شکست خلاص شد و برای مبارزه با آهنگ های من باب شکست عشقی اسم لادیسلاو رو برای خودش برگزید. یه بند کامل توضیح دادم که بگم، لادیسلاو جواب داد:
- احتمال میدهم اسیر بهمنی عظیم و پهناور از این ماده ی قهوهای رنگ شدهایم و آن مرد هم از باقی ماندگان نژاد و تیره ی نئاندرتال است که بقایایش در این خیل عظیم موجود بوده.
- دای، بمیر! بهمون انگیزه دادی بزنیم به بر و بیابون حالا تو مخلوطی از یوعن و عنتوین موندیم، چیکار کنیم خب حالا؟
- بنده شاهد بودم، کسی که تا دیروز دست مموت را میبوسید اکنون اعتراضی دارد!
- نظرتون چیه شنا کنیم بریم بالاتر؟
_______
شيشه ى شما به جاي شير، حاوي خاطرات جواني لرد ولدمورت است. از قدح انديشه استفاده كنيد.