الیشیا نگاهی به تدی انداخت که داشتند اونو کشون کشون بیرون میبردند.
ردای خودشو مرتب کرد وبه جایگاه رفت.
-به نام مرلین من الیشیا اسپینت هستم شاکی .
-خوب چرا شاکی.
الیشیا همان طور که به اطراف نگاه میکرد گفت:خوب دیدم امروز دادگاهه پروف وهمه شاکین میان یه چیزی میگن منم نمیدونم چرا شاکیم ولی خب شاکیم دیگه رسیدگی کنید.
هری پاتر دستش را به سرش گذاشت وبا خودش فکر کرد پناه بر امام زاده مرلین حالا چیکار کنم با این.
بعد هری دستش رو پایین انداخت وگفت:خوب از چی شاکی هستی .الکی که نمیشه.
-من دوست دارم الکی شاکی باشم.اگه رسیدگی نکنید من دیگه شاکی نیستم واعلام میکنم پروف متهم نیست.
هری زیر لب ای بابایی گفت :خیلی خوب الیشیا رسیدگی میکنید.
الیشیا اخمی کرد :به چی رسیدگی میکنید شما از کجا میدونید من از چی شاکیم.
حاظران در دادگاه
هری پاتر
الیشیا:
حاظران دردادگاه:
وباز هم حاظران:
هری پاتر:خیلی خوب الیشیا .بعد چوبشو محک کوبید روی میز:میری بشینی یا بگم بیان از دادگاه بیرونت کنن.
الیشیا ایششی گفت ورداشو بالا گرفت ورفت سرجاش نشست.
هری پاتر روبه قلی گفت :بگو نفر بعدی
قلی پاتر :نفر بعدی
هری نفس عمقی کشید تا اروم شه که یه وقت نزنه قلی پاترو:احمق به من نه به اونا
-اها چرا زودتر نگفتی.
بعد برای بار سوم داد زد:نفر بعدی
تا عشق و امید است چه باک از بوسه ی دیوانه ساز