هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۲۰:۳۵ سه شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۶
#31
انجام شد پروف.

تایید شد!


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۶/۵/۱۰ ۲۲:۲۰:۲۸

تصویر کوچک شده

= = = = = = = =
- تو فيلما وقتي يکي از کما خارج ميشه، بازيگر زن مياد و بهش گل تقديم ميکنه. اما من...از يه خواب کوتاه بيدار شدم...ديدم دنيا به فنا رفته...و به جای گل يه دسته مرده ی مغز خوار بهم تقديم کردن.

Night Of The Living Deadpool
= = = = = = = =
من یعنی مسافرت...مسافرت یعنی من!

= = = = = = = =

تصویر کوچک شده


پاسخ به: خاطرات یاران ققنوس
پیام زده شده در: ۲۰:۳۴ سه شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۶
#32
کنار خیابان نشسته بود و به خانه گریمولد نگاه میکرد. دوست داشت آنجا باشد. پیش دوستانش، همکارانش...خانواده اش. جیسون خانواده ای نداشت. محفل برای او خانواده اش بود. از همان ابتدا جیسون محفلی بود. محفل خانه ی او بود و ترک خانه برای هر فرد درد آورست. کم کم داشت شب میشد. باید جایی برای خوابیدن پیدا میکرد.

خنده اش گرفت. به جایی رسیده بود که جای خواب نداشت. چه چیزی باعث این وضعیت شده بود؟ یک اشتباه. گربه ای آرام آرام به او نزدیک شد. کنارش نشست و شروع به لیسیدن دستش کرد. جیسون با اینکه میدانست گربه نمیتواند جواب بدهد گفت:
- نظر تو چیه؟

به شکل مسخره ای منتظر جواب ماند. گویی فکر میکرد گربه از افکار او آگاه است. چرا داشت اینکار را میکرد؟ تنهایی؟ غم؟ به احتمال زیاد هر دو. جیسون ادامه داد:
- تو کجا زندگی میکنی؟

گربه توجهی نشان داد و به لیسیدن دستش ادامه داد.

- شاید نمیخوای دربارش صحبت کنی...نه؟

باز هم به شکل مسخره ای منتظر جواب ماند. گربه به یک "میو" پسنده کرد. جیسون با خنده گفت:
- کاشکی زبون گربه ای بلد بودم!

سپس به گربه نگاه کرد و گفت:
- میو؟!

و خنده ی ریزی کرد. در همین حال یک تاکسی به جیسون نزدیک شد و ایستاد. مردی میانسال و تاس شیشه ماشین را پایین آورد و گفت:
- جایی میخواید برید؟

جیسون جواب داد:
- نه...ممنون.

مرد سرش را تکان داد و به سرعت دور شد. گربه هم از جایش بلند شد و خرامان خرامان از جیسون دور شد. جیسون زیر لب گفت:
- تنها شدم.

و پس از چند لحظه اضافه کرد:
- من از تنهایی بدم میاد.


تصویر کوچک شده

= = = = = = = =
- تو فيلما وقتي يکي از کما خارج ميشه، بازيگر زن مياد و بهش گل تقديم ميکنه. اما من...از يه خواب کوتاه بيدار شدم...ديدم دنيا به فنا رفته...و به جای گل يه دسته مرده ی مغز خوار بهم تقديم کردن.

Night Of The Living Deadpool
= = = = = = = =
من یعنی مسافرت...مسافرت یعنی من!

= = = = = = = =

تصویر کوچک شده


پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۱۳:۱۳ سه شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۶
#33
پروف، من میتونم بیام محفل؟
من مسافر خیلی خوبیم! میتونم سفیدی رو به کشور های دیگه Export کنم حتی!

جیسون!
دلیل اینکه الان محفلی نیستی، واکنش عجیب غریبیه که نسبت به محفل نشون دادی...
سر یک موضوع ایفای نقشی، به ایفای نقشت صدمه زدی. صدمه که نه. بهتره بگیم تغییرش دادی!
اولویتت از محفل به وزارت تغییر کرد و محفل رو با یه سری کلمات عجیب غریب تخریب کردی.
یک مرگخوار اگر اون جمله هارو می‌گفت، طنز جالبی می‌شد ولی در اومدن اون کلمات از زبان یک محفلی، نشان دهنده ی بلد نبودنه.
از تو انتظار می‌رفت بلد باشی قواعد رو...
اگر از دامبدور عصبی شدی، به دامبلدور توهین کن.
چرا یک دفعه کل محفل رو تمسخر کردی؟
ما گاهی اوقات باید یاد بگیریم که سر تصمیماتمون بمونیم...
هومممم...
مگر اینکه بپذیری اشتباه کردی و بالاخره یک جوری ثابتش کنی!
خاطران یاران ققنوس
منتظرتم.


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۶/۵/۱۰ ۱۹:۱۸:۱۴

تصویر کوچک شده

= = = = = = = =
- تو فيلما وقتي يکي از کما خارج ميشه، بازيگر زن مياد و بهش گل تقديم ميکنه. اما من...از يه خواب کوتاه بيدار شدم...ديدم دنيا به فنا رفته...و به جای گل يه دسته مرده ی مغز خوار بهم تقديم کردن.

Night Of The Living Deadpool
= = = = = = = =
من یعنی مسافرت...مسافرت یعنی من!

= = = = = = = =

تصویر کوچک شده


پاسخ به: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۲۰:۰۵ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۶
#34
وینکی مسلسل دار خوب؟

وینکی جن خوب؟

وینکی، وینکیه خوب؟

وینکی کلاً خوب؟

و اما ازهمه مهم تر...

جیسون مسافر خوب؟


تصویر کوچک شده

= = = = = = = =
- تو فيلما وقتي يکي از کما خارج ميشه، بازيگر زن مياد و بهش گل تقديم ميکنه. اما من...از يه خواب کوتاه بيدار شدم...ديدم دنيا به فنا رفته...و به جای گل يه دسته مرده ی مغز خوار بهم تقديم کردن.

Night Of The Living Deadpool
= = = = = = = =
من یعنی مسافرت...مسافرت یعنی من!

= = = = = = = =

تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۱۸:۲۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۶
#35
ریتا & جیسون
پارت 2


جيسون برگشت و با چهره ي خشميگن داي مواجه شد. جيسون از زير فشار غش کرد و روي زمين ولو شد. ريتا به حالت انسانيش برگشت و داد زد:
- جيسون! الان نه!

داي درحال نزديک شدن بود. ريتا جيسون رو ول کرد و شروع به فرار کرد.

چند دقيقه بعد:

ريتا روي زمين افتاده بود و داي هر لحظه به اون نزديک تر ميشد. ريتا شروع به داد و فرياد کرد:
- نه! خون منو نخور! خون من خيلي بد مزه س!
- شما نژاد پست چطور جرئت کردين به ما حمله کنين؟
- نميدونم! من اصلاً انسان نيستم! من جانورنمام!
- فرقي نميکنه. همه تون سر و ته يا کالباسين!

ريتا حتي در اين لحظه هم از گزارشگري دست بر نميداشت. به سرعت يه قلم و کاغذ از ناکجا آباد بيرون آورد و پرسيدن رو شروع کرد:
- نظرتون درباره کالباس چيه؟ نظرتون درباره سر و ته چيه؟

داي ديگه عصباني شده بود.

روز بعد - پيام امروز:

آه! چه جوان هاي خوبي! ديگر چه کسي با کلمه "مسافرت!" در چت باکس پارازيت ول بدهد؟! ديگر چه کسي در قلم پر مهمانان را سيم پيچ کند؟!
جوان هايي که براي محافظت از دنياي جادويي، جان خود را فدا کردند. دنيا اين روز را براي از دست دادن يک مسافر مشتاق و يک گزارشگر از ياد نميبرد. روحشان شاد.
"ريتا اسکيتر و جيسون ساموئلز"


تصویر کوچک شده

= = = = = = = =
- تو فيلما وقتي يکي از کما خارج ميشه، بازيگر زن مياد و بهش گل تقديم ميکنه. اما من...از يه خواب کوتاه بيدار شدم...ديدم دنيا به فنا رفته...و به جای گل يه دسته مرده ی مغز خوار بهم تقديم کردن.

Night Of The Living Deadpool
= = = = = = = =
من یعنی مسافرت...مسافرت یعنی من!

= = = = = = = =

تصویر کوچک شده


پاسخ به: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۱:۳۷ پنجشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۶
#36
اسليترين vs ريونکلاو
سوژه: حمله!


رختکن کوييديچ ريونکلاو:

شب بود و رختکن خالي و ساکت بود. اما يکدفعه صدايي شنيده شد:
- خب، براي آخرين بار نقشه رو برات توضيح ميدم.

اين حرف رو بتمن و خطاب به مردعنکبوتي گفت. مردعنکبوتي جواب داد:
- من حتي هنوز نميدونم چرا نصفه شب اومديم اينجا. تو شباي ديگه که دزدي ها و آدم ربايي ها نميذارن بخوابم، امشبم که تو نذاشتي.
- ببين، اينجا دنياي جادوگرهاست. همه از جادوشون براي نجات دادن خودشون استفاده ميکنن. اما ما ميخوايم وضعيت عوض بشه. ما توي اين مسابقه ي اوييديچه چيه...آها کوييديچ! توي مسابقه کوييديچ با لباس نينجايي بهشون حمله ميکنيم و بعد خودمون با لباس مبدل هاي اصليمون نجاتشون ميديم! اينجوري ميشيم قهرمانشون!
- ولي ما که تو آمريکا زندگي ميکنيم. نميتونيم بيايم تو انگليس مردم رو نجات بديم که!
- کي گفته نميتونيم! ما ديگه تبديل به قهرمان هاي بين المللي ميشيم.
- که اينطور...راستي ما چطور وارد هاگوارتز شديم؟
- يعني چي چطور وارد هاگوارتز شديم؟

مردعنکبوتي يک کتاب هري پاتر از پشتش درآورد و گفت:
- اينطور که من اينجا خوندم اين مدرسه توسط يکسري طلسم هايي محافظت ميشه.
- آها اونو ميگي؟ در زديم اونا هم ما رو راه دادن تو.

مردعنکبوتي وارد حالت Think شد. بعد از چند لحظه گفت:
- راست ميگيا. اصن يادم رفته بود.

پس از چند دقيقه سکوت مردعنکبوتي گفت:
- اگه نقشه مون جواب نداد چي؟! اگه زدن با طلسم هاشون سولاخ سولاخمون کردن چي؟! من ميترسم!

بتمن پس از اينکه چند لحظه پوکرفيس وار به مردعنکبوتي نگاه کرد گفت:
- از خودت خجالت بکش! ناسلامتي مردعنکبوتي هستي.
- ولي از کجا انقدر مطمئني که موفق ميشيم؟
- موفق ميشيم. because i ' m batman.

صبح روز بعد - زمين بازي کوييديچ:

اعضاي هر دو تيم ريونکلاو و اسليترين وارد زمين بازي شده و به صف شدند. پس از پخش يک سري پيام بازرگاني از کوکاکولا و فروشگاه نيوتن و رفقا بجز تسلا در تلويزيوني مشنگي و بزرگ، رودولف و مرلين کبير، داورهاي بازي هم وارد زمين شدن. رودولف شروع به صحبت کرد:
- همه به جاي خود!

اعضاي هردو تيم سوار جاروهاشون شدن. رودولف ادامه داد:
- با شماره سه شروع ميکنيم. و اگه از قوانين پيروي نکنيد، با قمه هام بد بلايي سرتون ميارم.

نفس ها حبس شد. قمه هاي رودولف در ليست 10 سلاح کشنده جهان قرار داشت.
- يک...دو...سه!

مسابقه اونقدر با هيجان شروع شد که چند مورد سکته هم رويت شد؛ اما کسي اهميت نميداد. گزارشگر مسابقه، انيشتين، شروع به گزارش دادن کرد:
- دوريا بلک با زاويه 69 درجه ي شرقي به سمت دروازه ميره. گرنت پيج با يه چرخش همبرگري انتگرالي به همراه سس جبر اضافه جلوي توپ رو ميگيره. حالا جود...

انيشتين نتونست حرفش رو تموم کنه چون افرادي براي نحوه ي گزارش اون، اقدام به خفه کردنش کردن و جعفر، بقال سر کوچه رو جاش گذاشتن. جعفر شروع به صحبت کرد:
- با سلام به همه ي دوستان عزيز! بنده جعفر هستم بقال سر کوچه. راستي حالا که به بلندگو دسترسي دارم، داداش علي بيا حسابت رو صاف کن.

علي که بين تماشاچيا بود سرافکنده شد. اون از دنيا نااميد شد. لباس خودش رو پارو پوره کرد و نعره زنان عازم جزاير ماداگاسکار شد. جعفر دوباره شروع کرد:
- جيسون ساموئلز درحالي که داره از جيبش بليط ميريزه کوافل رو از دست دوريا بلک ميگيره. کوافل رو پاس ميده به دستگاه توپ‌پرت‌کن. دستگاه توپ‌پرت‌کن کوافل رو پرتاب ميکنه و...گـــــل!

طرفداراي تيم ريونکلاو از جاشون پريدن و شروع به خوشحالي کردن. گزارش هايي هم به دست کارگردان رسيده که در اون گفته چند نفري دچار غش و تشنج هم شدن حتي.

- اون ديگه چيه!

فرياد جعفر و اشاره اون به در رختکن ريونکلاو باعث شد هياهو قطع بشه. تماشاچيا به در رختکن ريونکلاو نگاه کردن و با دو نفر رو به رو شدن که با لباس نينجاها حرکات عجيبي انجام ميدادن.

چند دقيقه قبل - رختکن ريونکلاو:

- پوشيدي لباس رو؟

مردعنکبوتي نيشخندي به بتمن زد.
- آره بزن بريم.

بتمن و مردعنکبوتي براي اجراي عملياتشون آماده بودن. بتمن گفت:
- نقشه رو که ميدوني نه؟ ميپريم وسط مسابقه و حالت تهاجمي به خودمون ميگريم طوري که انگار ميخوايم حمله کنيم. اوکي؟
- اوکي.

زمين بازي کوييديچ:

- ما اومــديــم بــخــوريــمــتــون!
- آره!
- يــکــي واســه مــن ســس بــيــاره!
- واسه منم نمک و فلفل بياريد!

با فرياد هاي مردعنکبوتي و بتمن اکثر مردم فکر کردن که شايد اين دو نفر از تيمارستان فرار کرده باشن. اما افکت هاي صوتي جيغ و دادي که کارگردان براي اين سکانس در نظر گرفته بود، باعث شد که مردم شروع به فرار کنن.
- آره فرار کنيـ...آخ!...اين ديگه چي بو...آي!...اوخ!

بتمن نتونست حرفش رو تموم کنه چون دستگاه توپ پرت کن، از اعضاي تيم ريونکلاو بهش امون نميداد و با ضربات متعدد بتمن رو به نوتلا خوري مينداخت. اما اين انتهاي ماجرا نبود. جعفر که از ترس به زير ميز گزاشگري فرار کرده بود، از همون زير هم گزارشگري ميکرد.
- بسيار جالبه! برخي از اعضاي تيم ريونکلاو و اسليترين که شامل دستمال توالت، چراغ راهنمايي رانندگي، دستگاه توپ‌پرت‌کن، ناخون گير، وزغ بالدار و آب هستن، دارن مهاجمين رو مورد حمله قرار ميدن!

جعفر درست ميگفت. دستگاه توپ پرت کن هنوز هم درحال پرتاب توپ بود و دستمال توالت هم خودش رو دور مردعنکبوتي و بتمن پيچونده بود تا دستگاه توپ پرت کن راحت تر بتونه کارش رو انجام بده. چراغ راهنمايي هم مرتباً درحال جريمه کردن بتمن و مردعنکبوتي بود تا خرج سنگيني روي دستشون بذاره. ناخون گير به جون دماغ مردعنکبوتي افتاده بود و وزغ بالدار رفته بود تو لباس بتمن.
آب هم وارد گوش و دماغ مردعنکبوتي و بتمن ميشد تا دو حس شنوايي و بوياييشون رو مختل کنه. اعضاي مجازي دو تيم به قدري کارشون رو خوب انجام ميدادن و High Score ميزدن که بتمن و مردعنکبوتي کم کم داشتن از حالت Alive وارد حالت Dead ميشدن و همين باعث شد بازيکن هاي ديگه مداخله کنن و دعوا رو به پايان برسونن.
هکتور، کاپيتان تيم اسليترين به سمت مردعنکبوتي و بتمن که روي زمين افتاده بودن رفت.
- يا ميگين چرا اينکارارو کردين، يا معجون کرم فلوبر شوندگي ميريزم تو حلقتون!

بتمن و مردعنکبوتي نگاهي به هم انداختن. مردعنکبوتي گفت:
- ما عقده داريم! ما نميتونستيم تحمل کنيم يکسري از مردم که جادو دارن خودکفا بشن! ما ميخواستيم قهرمان همه باشيم! ما...ما خيلي تنهاييم!

بتمن با تکون سرش حرف مردعنکبوتي رو تاييد کرد. گرنت جمعيت رو کنار زد، جلوي مردعنکبوتي و بتمن وايساد، از جيبش دو سيم کارت همراه اول درآورد. يکي از اون هارو به بتمن داد و يکي به مردعنکبوتي. بعدش هم گفت:
- هيچکس تنها نيست. همراه اول.

بتمن و مردعنکبوتي که درحال ذوق مرگ شدن بودن، يه "چرا به ذهن خودمون نرسيد" گفتن و در افق محو شدن. رودولف و مرلين وارد کادر شدن.
- حالا چيکار کنيم مرلين؟
- به نظرم براي همکاري عالي دو تيم، هر دو گروه رو برنده اعلام کنيم!
- هووم...موافقم...حالا بريد بخوابيد!

درسته که مسابقه کلاً به فنا رفت، اما خوشحال کردن دو نفر ارزشش رو داشت!


تصویر کوچک شده

= = = = = = = =
- تو فيلما وقتي يکي از کما خارج ميشه، بازيگر زن مياد و بهش گل تقديم ميکنه. اما من...از يه خواب کوتاه بيدار شدم...ديدم دنيا به فنا رفته...و به جای گل يه دسته مرده ی مغز خوار بهم تقديم کردن.

Night Of The Living Deadpool
= = = = = = = =
من یعنی مسافرت...مسافرت یعنی من!

= = = = = = = =

تصویر کوچک شده


فنگ
پیام زده شده در: ۱۲:۱۱ شنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۶
#37
تصویر کوچک شده


آخرین شناسه: فنگ

شناسه هایی که در این متن به آنها پرداخته نشده:
ویلیام ادوارد و مایک لوری

آنچه در متن زیر میخوانید فعالیت های فنگ با شناسه های اینیگو ایماگو، آلبوس دامبلدور، ریگولوس بلک و دلوروس آمبریج است :

او بعد از بسته شدن شناسه ی قبلی اش در 24 مهرماه 1385مجدداً به عضویت سایت جادوگران در آمد و در اولین پست خود، شناسه ی اینیگو پاتریک ایماگو را برگزید و از آن جایی که با شناسه قبلی اش بحث های فراوانی را با مدیران سایت انجام داده بود، به طور رسمی در تاپیک گفتگو با مدیران از آنها پوزش خواست تا تمام سوء تفاهم ها برطرف شود. شاید در طول تاریخ جادوگران هیچکس به اندازه او با مخالفت بی دلیل مدیران مواجهه نشده بود!
گاهی ایده هایش را نادیده می گرفتند و پاسخ های سردی در جواب پیشنهادات او می دادند. فعالیت های او در رسانه هایی از جمله "جادوگر تی وی" و "مجله شایعه سازی" همیشه قابل توجه بود. او برای تدریس دروس مختلف از جمله جادوی سیاه و...همیشه در هاگوارتز حضور پیدا میکرد و در دوره ای به عنوان بازرس عالی رتبه هاگوارتز انتخاب شده بود. البته در تکالیف اکثر دروس شرکت میکرد.

برای ایجاد تاپیک در انجمن های مختلفی ( از جمله هاگزمید، تالار اصلی، جادو و جادوگری، وزارت سحر و جادو، تالار اسرار و... ) درخواست میداد اما ناظران تالار بسیار سخت گیرانه عمل می کردند و مجوز را صادر نمی کردند! یکی از پاتوق های همیشگی او تاپیک "کارگاه ساخت ورد جادویی" بود که در آن ورد های ساختگی و خلاقانه ی خود را ارسال میکرد. برای حضور در میتینگ ها و تولدهای سایت اکثرا اعلام آمادگی می کرد (مشخص نیست که در کدام میتینگ ها و تولد ها حاضر بوده است).

اکثر پست هایش را با جمله ی معروف "به نام او که ما را اصیل و پاک آفرید" آغاز میکرد. آن زمان برای فعال تر کردن انجمن جادو و جادوگری مسابقاتی برگزار شد که اینیگو درآن شرکت اما بعد از مدتی به دلایل نامعلوم، از آن کناره گیری کرد. در بهمن ماه 1385 بعد از ارسال درخواستش به عنوان رئیس دفتر کاراگاهان انتخاب شد. همچنین در همان تاریخ دومین درخواست عضویتش برای عضویت در محفل ققنوس را ارسال کرد که پس از یک ماه بی پاسخی، درخواستش توسط استرجس پادمور تایید شد!

در تمام انجمن ها حضور فعالی داشت و مدام در تاپیک گفتگو با ناظران هر انجمن ، مشغول بحث و گفتگو با آنها بود و دلسوزانه ایده هایش بیان میکرد تا به فعالیت های انجمن ها کمکی کرده باشد. در تاپیک "آینده ی سایت جادوگران" گفته بود که جادوگران هنوز جای بسیار برای پیشرفت دارد و شاید آن زمان نمی دانست که خودش یکی از عاملین اصلی این پیشرفت خواهد شد.

وی در بین سال های 1386 تا 1391 به دلیل کم کاری مدیران در بخش اخبار، با شناسه کاربران دیگر خبرهای جدیدی به سایت ارسال میکرد و به شدت به پیشرفت بخش اخبار سایت کمک کرد. وی در نهایت پس از از دست دادن شناسه های مشترک، با درخواست شخص "هری پاتر"، دسترسی مدیریت دریافت کرد. هرچند که پیش از آن، آنتونین دالاهوف در بین مدیریت بحث مدیر شدن وی را مطرح کرده بود و با مخالفت رو به رو شده بود!

در آن زمان (سال 1386) انجمن تالار اصلی تحت نظارت او بود که به خوبی اینکار را انجام می داد. در اواخر سال 86 مسابقه ای جهت گسترش فرهنگنامه برگزار شد که او نیز درآن شرکت کرد. در اردبیهشت سال 1387 به عنوان کاندیدای وزارت سحر و جادو ثبت نام کرد و بعد از تایید صلاحیت، به کنترل ستاد خود را به نام "ستاد انتخاباتی اینیگو ایماگو" پرداخت.اما موفق به دست یابی مقام وزارت نشد و بار دیگر در آذر همان سال کاندیدای وزارت شد ولی بازهم به موفقیت دست نیافت!
گاهی با حضور در تاپیک "نحوه برخورد" اعضای مختلف را به چالش می کشید. در تاریخ خرداد 1387 پرسی ویزلی برای اولین بار با وی در تاپیک "قلم پر تندنویس" مصاحبه کرد. در مرداد همان سال او مسئول برگزاری یک میتینگ غیر رسمی در خیابان ولیعصر بود.
در آذر 1387 از گروه محفل ققنوس بیرون آمد و درخواست عضویت در گروه مرگخواران را ارسال کرد که اینبار بلافاصله تایید شد.

جهت بهبود یافتن مسائل مربوط به ایفای نقش در تمام بحث های آن زمان شرکت میکرد و با قاطعیت نظر خود را اعلام میکرد. در سال 1388 فرم انتخاب مدیر جدید ایفای نقش را در مجمع عمومی ویزنگاموت ارسال کرد که ایوان روزیه به عنوان مدیر ایفای نقش انتخاب شد. ایده ی تاپیک رسانه ی سایت جادوگران (اولین ورژن) با هدف ساخت پادکست و تلویزیون آفلاین اینترنتی، از آن او بود که با ایده های بسیار بلندپروازانه کار خود را آغاز کرد و پس از بحث و گفتگو های فراوان، تاپیک بدون فعالیت ماند و کار به سرانجام خاصی نرسید! (دلیل: نامشخص)

در آذر 1389، شناسه نمایشی اش تبدیل به آلبوس دامبلدور شد و فعالیت خود را به عنوان دامبلدور جدید آغاز کرد. ماهنامه ی جادوگر (تنها یک شماره منتشر شده!) ، گروه ترجمه ی جادوگران، ققنوس میوزیک از جمله ایده های او با همین شناسه بودند!
در فروردین 1390 شناسه قبلی خود را کاملا بست و اینبار با شناسه ی ریگولوس بلک فعالیت خود را ادامه داد. از اولین فعالیت های او با این شناسه ، قبول کردن مسئولیت تاپیک قلم پر تندنویس بود که مصاحبه های بسیار خوبی با اعضای با استعداد و باتجربه آن دوره انجام داد. اما بعد از مصاحبه با ویکتور کرام ( تام ریدل سابق ) از سمت خود استعفا داد و به فعالیت های دیگری پرداخت.

او به طور کامل اخبار مربوط به رولینگ را پوشش میداد و اولین کسی بود که در جادوگران گزارشات کاملی از احداث سایت pottermore تهیه کرد. البته آن زمان هنوز پاترمور اسم مشخصی نداشت و با نام "پروژه بعدی رولینگ" شناخته میشد. او بعدها همچنان به کشف اطلاعات بیشتر در مورد پاترمور در تاپیکی با همین نام ادامه داد. او را میتوان پدر معنوی تمام مسائل مرتبط به پاترمور در جادوگران خواند.

در مرداد همان سال تاپیک کارگاه گرافیکی جادوگران را ایجاد کرد که تمام بحث های صورت گرفته در آن تاپیک، کمک زیادی به شکل و ظاهر سایت کرد و بعد از مدت ها جادوگران ظاهری مدرن به خود گرفت. گردهمایی نخستین اکران هری پاتر در ایران که مشترک با وبسایت دمنتور برگزار شد، را تماما از طرف سایت جادوگران مدیریت کرد و این گردهمایی به خوبی برگزار شد! (فیلم های تهیه شد در آرشیو دمنتور و جادوگران موجود است).

همچنین برگزاری دو دوره از ترین های سایت را با همین شناسه انجام داد و سپس شناسه خود را بست.
در آخرین روزهای اسفند 1391 شناسه دلوروس آمبریج را انتخاب کرد و به عنوان اولین فعالیتش، ترین های سالانه را به عنوان یکی گردانندگان سایت آغاز کرد. بخش اخبار سایت جان تازه ای گرفت و با خبرهای متعددی که دلوروس ارسال می کرد، حال و هوای تازه ای در سایت ایجاد شد. فصلنامه تک شاخ به عنوان عیدی سال 92 به اعضا به سردبیری خودش منتشر شد که متاسفانه یک شماره بیشتر از آن منتشر نشد.

ترجمه مطالب مختلف وبسایت پاترمور (تمام ترجمه ها در بخش پاترمور سایت موجود است) از فعالیت های او با این شناسه بود. اینبار فعالیت های او بیشتر حالت مدیریتی به خود گرفته بود. انتخابات فراموش نشدنی خرداد 1392 را شخصا برگزار کرد که بعد از تایید اما دابز، لودو بگمن، مورفین گانت، سیوروس اسنیپ (جیمز پاتر سابق)، تام ریدل، ارنی مک میلان، هوکی و بلیز زابینی، یکی از پر هیجان ترین انتخابات وزارت سحر و جادو آغاز شد.او انتخابات را در طول برگزاری به صورت کامل تحت نظر داشت، آن را هدایت میکرد و ارسال پست های مختلف در ستادهای کاندیدا، هیجان انتخابات را بالاتر می برد. سرانجام مورفین گانت به عنوان وزیر انتخاب شد! ( توضیح کامل این دوره ی وزارت در گاهنامه ی شماره ی یک جادوگران)

همچنین برگزاری ترم کامل و جامع ترم در همان سال (92) همراه با مسابقات متعدد (جام آتش ، معجون سازی ، دوئل ، کوییدیچ ، سفرهای هاگزمید!) به عهده او بود که به بهترین نحو آن را انجام داد. کنفرانس های شبانه را دوباره راه اندازی کرد که البته بعد از انجام هماهنگی ها، کنفرانسی برگزار نشد.
ایده ی کودتا در دوران وزارت مورفین گانت یکی از بهترین ایده های او بود که در دوران خودش از جذابیت زیادی داشت. (توضیح کامل در گاهنامه ی شماره یک!)
پاسخ های شکیبانه و بدون غرض اون در تاپیک گفتگو با مدیران ، او را تبدیل به یکی از محبوب ترین مدیران در تمام طول تاریخ جادوگران کرد. او با این شناسه چندین دوره از ترین های جادوگران را برگزار کرد و همچنین تغییرات فنی بسیار و گسترده ای را انجام داد که جادوگران به طور کلی متحول ساخت. برگزاری دوره ی بعدی انتخابات وزارت، آخرین فعالیت او با این شناسه بود!

وی پس از آن، با شناسه فنگ به صورت ناشناس به سایت بازگشت. اما پس از مدتی توسط اعضا و مدیریت شناخته شد و دوباره دسترسی گردانندگی دریافت کرد. در دولت یازدهم از کاراگاهان افتخاری وزارت بود و در تمامی ماموریت ها حضور فعالی داشت. همچنین علاوه بر فعالیت در وزارت، در جبهه محفل ققنوس حضور فعالی داشت.

مدتی بعد در تاریخ 13 مرداد 1394 به صورت خود جوش، با استفاده از دسترسی های مدیریتی شناسه خود را به دلفی تغییر داد. و در بخش رول نویسی حضور فعالی داشت و همچنین وارد گروه مرگخواران شد و دوباره به جبهه سیاهی پیوست. اما پس از شناخته شدن توسط اعضا و مدیران، دوباره دسترسی مدیریت دریافت کرد و در بخش اخبار و گالری حضور فعالی داشت. او در تاریخ 15 مرداد 1395 شناسه دلفی را بست و اینبار شناسه جدیدی باز کرد و نقش فنگ را گرفت.

فنگ در اواخر سال 1395 و اندکی پیش از شروع سیزدهمین دوره انتخابات وزارت، از منتقدین به دولت شیری بود. در انتخابات سیزدهمین دوره وزارت سحر و جادو، کاندیدا شد. اما به دلیل انتصاب به عنوان ناظر محفل ققنوس در تاریخ 3 تیر 1396 در کنار دامبلدور جدید (روبیوس هاگرید) از صحنه انتخابات کناره گیری کرد. اما وی با اینحال در ستاد کاندیداها همچنان به انتقاد و فعالیت سیاسی مشغول بود.
پس از انتخابات وزارت سحر و جادو، وی در طی مدت کوتاهی به مدیریت وقت انتقاداتی وارد کرد و پس از ایجاد حواشی بسیار زیاد، در تاریخ 27 تیر 1396 شناسه اش بسته شد.
از اقدامات بسیار مثبت وی با شناسه فنگ میتوان به آپدیت قالب سایت و همچنین بسیاری فعالیت های فنی در جهت بهبود رابط کاربری سایت اشاره کرد.

افتخارات در ترین های سایت:

2 دوره رنک فعال ترین مرگخوار با شناسه ریگولوس بلک
3 دوره رنک بهترین بازیکن کوییدیچ اسلیترین با شناسه اینیگو ایماگو
2 دوره رنک بهترین ایده پرداز با شناسه دلوروس آمبریج
1 دوره رنک بهترین نویسنده در بحث های هری پاتری با شناسه اینیگو ایماگو
1 دوره رنک بهترین نویسنده در بحث های هری پاتری با شناسه ریگولوس بلک
1 دوره بهترین نویسنده کل سایت
بهترین جادوگر ماه: ۵ بار
در دوره های ۳۷ ، ۴۰ ، ۴۳ , ۴۷ , ۴۸
بهترین نویسنده ایفای نقش: ۱ بار
بهترین ایده: 1 بار
بهترین نویسنده در بحث هری: ۲ بار
بهترین نویسنده مرگخواران: ۲ بار
بهترین بازیکن کوییدیچ اسلیترین: ۳ بار
فعال ترین عضو گریف: ۱ بار

لیست شناسه ها:
ویلیام
مایک
آنتونین دالاهوف
اینیگو
دامبلدور
ریگولوس
آمبریج
فنگ
دلفی
فنگ


سوابق و خدمات ویژه وی تا سال 1396:

مسئول تاييد كارگاه نمايشنامه نويسي
موسس سازمان مبارزه با جادوگران سياه
رئيس اداره امنيت و ژاندارمري هاگزميد
معاون دفتر فرماندهي كارآگاهان وزارت
رئيس دفتر فرماندهي كارآگاهان وزارت
عضو سابق محفل ققنوس
عضو سابق الف.دال
عضو سابق ارتش وايت تورنادو
عضو سابق اتحاد اسليترين
ناظر سابق انجمن هاي كوچه دياگون-شهر لندن
عضو اداره کاراگاهان
برگزار کننده یازدهمین انتخابات وزارت
مدیریت فنی سایت
برگزار کننده نهمین انتخابات وزارت
نظارت در کنار لرد ولدمورت در خانه ریدل و زیر سایه شوم
جادوکار ایفای نقش، رئیس ویزنگاموت و اداره جلسات

افتخارات در کوییدیچ:
عضو ذخیره تیم کوییدیچ آجاس

سوابق در هاگوارتز:
تدریس چهار عنوان کلاس در هاگوارتز:
جادو سیاه فوق تخصصی
دفاع در برابر جادوی سیاه
تاریخ جادوگری
طلسم ها و وردها


ویرایش شده توسط جیسون ساموئلز در تاریخ ۱۳۹۶/۴/۳۱ ۱۶:۱۹:۴۴
ویرایش شده توسط جیسون ساموئلز در تاریخ ۱۳۹۶/۴/۳۱ ۱۹:۲۸:۰۲
ویرایش شده توسط جیسون ساموئلز در تاریخ ۱۳۹۶/۴/۳۱ ۱۹:۳۳:۲۱
ویرایش شده توسط جیسون ساموئلز در تاریخ ۱۳۹۶/۴/۳۱ ۱۹:۵۳:۴۳
ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۶/۵/۳ ۱۷:۵۹:۲۰

تصویر کوچک شده

= = = = = = = =
- تو فيلما وقتي يکي از کما خارج ميشه، بازيگر زن مياد و بهش گل تقديم ميکنه. اما من...از يه خواب کوتاه بيدار شدم...ديدم دنيا به فنا رفته...و به جای گل يه دسته مرده ی مغز خوار بهم تقديم کردن.

Night Of The Living Deadpool
= = = = = = = =
من یعنی مسافرت...مسافرت یعنی من!

= = = = = = = =

تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۲:۰۶ پنجشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۶
#38
جیسون با لگد در کلاس معجون سازی را باز کرد، معجونش را روی روی میز گذاشت و به سرعت اتاق را ترک کرد.
باید به مسافرت بعدیش میرسید!


تصویر کوچک شده

= = = = = = = =
- تو فيلما وقتي يکي از کما خارج ميشه، بازيگر زن مياد و بهش گل تقديم ميکنه. اما من...از يه خواب کوتاه بيدار شدم...ديدم دنيا به فنا رفته...و به جای گل يه دسته مرده ی مغز خوار بهم تقديم کردن.

Night Of The Living Deadpool
= = = = = = = =
من یعنی مسافرت...مسافرت یعنی من!

= = = = = = = =

تصویر کوچک شده


پاسخ به: نوزده سال بعد
پیام زده شده در: ۱۱:۵۹ پنجشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۶
#39
هری خسته و درمونده بود. بی هدف قدم میزد به این امید که شاید ایده ای به ذهنش برسه. در همین حال متوجه اتاقی شد که روی در اون عبارت "گینس جادوگری" نقش بسته بود. در اتاق رو باز کرد و رفت تو. توی اتاق پر بود از کاغذ هایی که چیز هایی روشون نوشته شده بود. یکی از اون ها رو برداشت و خوند:
نقل قول:
مکانی برای ثبت تمام رکوردهای ایفای نقش!

- ایفای نقش؟

هری کمی فکر کرد.
- آها همون ایفای نقش یه سایت که ما توش زندگی میکنیم!

هری که تازه یادش افتاده بود در یه سایت زندگی میکنه، افرادی به اسم "کاربر ها" کل زندگی اون رو شکل میدن و الان چون نویسنده میخواد داره همه این کار ها رو انجام میده، اون کاغذ رو ول کرد و دنبال یک چیز به درد بخور گشت.
- این دیگه چیه؟

این رو هری گفت که متوجه کاغذی شد که بالای اون نوشته شده بود اصیل ترین سفید. اون رو برداشت و شروع به خوندن کرد:
نقل قول:
سارا اوانز ، قدیمی ترین عضو محفل ققنوس ، قاتل شماره یک مرگخواران و تنها کسی که قدرت مبارزه با لردهای سیاه را داشته است. وفاداری همیشگی به ارتش سفید، فعالیت مداوم و حضور پیوسته در جنگ ها او را به یکی از ارکان اصلی محفل ققنوس تبدیل کرده است. ارتش سیاه همواره از حضور سارا در جنگ ها هراس داشته و به دنبال راهی برای مقابله با او بوده است.

هری فریاد زد:
- باید سارا اوانز رو پیدا کنم!

و به سرعت اتاق را ترک کرد.


ویرایش شده توسط جیسون ساموئلز در تاریخ ۱۳۹۶/۴/۲۹ ۱۲:۰۶:۰۵

تصویر کوچک شده

= = = = = = = =
- تو فيلما وقتي يکي از کما خارج ميشه، بازيگر زن مياد و بهش گل تقديم ميکنه. اما من...از يه خواب کوتاه بيدار شدم...ديدم دنيا به فنا رفته...و به جای گل يه دسته مرده ی مغز خوار بهم تقديم کردن.

Night Of The Living Deadpool
= = = = = = = =
من یعنی مسافرت...مسافرت یعنی من!

= = = = = = = =

تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۷:۳۰ چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۶
#40
1. ازتون میخوام برین یکی از این اژدها هارو تور کنید و دنبال گنجش بگردید و بگید وقتی پیداش کردین باهاش چیکار میکنید. (15 نمره)

جیسون برای یک سفر دیگه به مجارستان اومده بود. مجارستان جای قشنگی بود. مجارستان جای خفنی بود. مجارستان به قدری خفن بود که تا حالا 27 بار به عنوان اپراتور پیشگام انتخاب شده بود!
درحالی که جیسون داشت به سرعت و بدون وقفه عکس میگرفت، یک شاخدم مجارستانی از پشت بهش نزدیک میشد. شاخدم انتظار داشت که جیسون متوجه اون بشه اما جیسون سرش با عکس گرفتن شلوع تر از این حرف ها بود. شاخدم بازم جلوتر اومد اما جیسون بازهم متوجه نشد. شاخدم یکبار دیگه هم جلوتر اومد اما جیسون بازهم متوجه نشد.
اینجا بود که کارگردان وارد کادر شد و با پس گردنی به جیسون فهموند که در این سکانس باید به پشتش نگاه کنه.

- اژدها!

بالاخره جیسون متوجه شاخدم شد، با آخرین سرعت فرار کرد و پشت یه سنگ بزرگ قایم شد. شاخدم های مجارستانی موجودات گولاخ و گنده ای هستن اما مغز سبکی دارن. یا در زبون عامیانه خنگ هستن. پس از چند دقیقه پیغام درون مغز اژدها از ...Loading به !Target is lost تبدیل شد و اژدها شروع به گشتن به دنبال جیسون کرد.
جیسون ترسیده بود. حالا باید چیکار میکرد؟ یکدفعه چراغی در ذهن جیسون روشن شد. جیسون دوستی داشت که در یونان با او آشنا شده بود. اسم اون جعفر بود.
جیسون به سرعت گوشیِ مشنگیش رو درآورد و به جعفر زنگ زد. پس از چند لحظه جعفر گوشی رو برداشت.
- جعفرم. شوما؟
- من جیسونم جعفر. یادته؟ تو یونان بودیم!
- ...آها جیسون! چطوری دادا؟ چه کومکی از دستم برمویاد؟
- من با یه شاخدم مجارستانی گیر افتادم! باید چیکار کنم؟
- شاخدم؟ صبر کن فکر کونم.
- سریع فکر کن! سریع!

پس از چندین و چند ثانیه جعفر گفت:
- یادم اومد! ته دوم شاخدوم یه کلید هست. باید انگشتت رو روی اون دکمه 3 ثانیه نگه داری.
- یعنی با فشار دادن یه دکمه اون از پا درمیاد؟! مگه میشه؟!
- آره دادا. اینجوری ریست فکتوری میشه.
- آها...که اینطور...قربانت...فعلاً خدافظ.
- چاکر دادا. خودافیظ.

و تلفن قطع شد. از بخت خوب جیسون شاخدم روی زمین نشسته بود و با تنه ی یک درخت قطع شده درحال تمیز کردن مجرای تنفسی خودش بود. جیسون فقط چند متر با دم اژدها فاصله داشت.

جیسون جلو رفت. آنقدر جلو رفت تا به دم اژدها رسید و دکمه را دید. با احتیاط انگشتش رو روی اون نگه داشت و پس از چند ثانیه انگشتش رو برداشت. جیسون برای اینکه بفهمه استفاده از دکمه جواب داده یا نه رفت جلو تا بتونه صورت اژدها رو ببینه. اژدها هیچ حرکتی نمیکرد. نقشه جواب داده بود.

در همین حال که جیسون داشت یک نفس راحت میکشید متوجه چیزی شد که چند متر اونورتر داشت برق میزد. جیسون جلو رفت تا ببینه منبع این درخشانی چیه.
- با...باورم نمیشه...گنج!

جیسون یه گنج پیدا کرده بود! کی فکرش رو میکرد؟

- حالا میتونم کلی بلیط مسافرت بخرم!

جیسون از خوشحالی شروع به رقصیدن کرد.

2. تو یه رول کوتاه بنویسید که چگونه پیوز در این جلسه شمارا از شر کفش های لیسا تورپین راحت کرد. (10 نمره)

پیوز به آرومی در اتاق لیسا رو باز کرد. وارد اتاق شد و نگاهی به اطراف انداخت. کل دیوار ها با عکس هایی از کفش های پاشنه بلند پر شده بود. پیوز به آرومی به سمت لیسا رفت که خواب بود و در خواب هم مرتب عبارت "قهرم" را تکرار میکرد. پیوز نگاهی به زیر تخت انداخت و کفش ها رو دید. کفش هایی به پاشنه 20 سانتی. اون ها رو برداشت و به سمت اتاق خودش روانه شد.

چند دقیقه بعد:

- آره. ویروسر اینجاست.

پیوز تونست با یک ضربه ی چکش حساب شده برای هر لنگه کفش پاشنه های اون رو به بهترین نحو ممکن نابود کنه. حالا باید کفش هارو به جای اصلیشون برمیگردوند.

چند دقیقه بعد:

پیوز با فرمت evil از اتاق لیسا بیرون اومد و در رو بست. ماموریت انجام شده بود.

3. نظرتون رو راجع به کفش های لیسا تورپین بنویسید. (5 نمره)

برای مسافرت به مناظق شهری مناسب و برای مسافرت به مناطق کوهستانی نامناسب هستن. واسه اینکه با این کفش ها تو کوه میخوره زمین و بعدش میخواد با کوه هم قهر کنه حتماً.
ولی تو شهر دست انداز نیست!


تصویر کوچک شده

= = = = = = = =
- تو فيلما وقتي يکي از کما خارج ميشه، بازيگر زن مياد و بهش گل تقديم ميکنه. اما من...از يه خواب کوتاه بيدار شدم...ديدم دنيا به فنا رفته...و به جای گل يه دسته مرده ی مغز خوار بهم تقديم کردن.

Night Of The Living Deadpool
= = = = = = = =
من یعنی مسافرت...مسافرت یعنی من!

= = = = = = = =

تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.