هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: پناهگاه
پیام زده شده در: ۲۲:۲۵ جمعه ۲۱ تیر ۱۳۹۸
#31
تا وقتی پنه لوپه در گیر دعوا با کریچر بود، آملیا رفت تا اتاق مناسبی برای خودش پیدا کنه. به دامبلدور گفته بود که اتاقی تو طبقه بالا میخواد، اما ظاهرا دیر رسیده بود. در هر اتاقی رو باز میکرد، با صاحب اتاق روبرو میشد؛ گاهی هم با جیغ صاحب اتاق. با گریه، رفت پیش دامبلدور.

- پروف، همه اتاقای طبقه بالا از قبل رزرو شدن.
- فرزندم، گریه و زاری نداره، اصلا چرا اتاق طبقه بالا، پشت بوم!... البته اون هم در اختیاره دوشیزه بودلره...
-
- ولی می تونید از این نقطه که حتی بلند تر هم هست استفاده کنید!

آملیا کمی راضی شده بود. خواست بره که یاد یه چیزی افتاد.
- از اونجا نمیفتم پروف؟ جارو مارو ندارما!
- من به توانایی های شما ایمان دارم، دوشیزه فیتلوورت.

شنیدن این جمله از زبون دامبلدور، باعث شد که آملیا، برای اولین بار، دست از تنبلی برداره، بره یه مشت چوب و مته و... برداره و بره برای ساخت یه رصد خونه درختی!



پاسخ به: اتاق خون!
پیام زده شده در: ۵:۴۰ پنجشنبه ۲۰ تیر ۱۳۹۸
#32
- خب، ببین کریچر...
-
- ما میخوایم...
- غودا!
- لرد...
- آخ!
- بگیر که اومد...
- پنه!

میتونستن اون همه سر و صدا رو يه طوری تحمل کنن، ولی وقتی يه نفر با قصد کشتن یکی دیگه از روبرتون پرواز میکنه، شما چجوری میخواهد متمرکز شین؟ پنه لوپه با فریاد ماتیلدا سر جاش نشست.
-
- پنه، لطفا برو بیرون دعوا کن، خب؟

با بیرون رفتن پنه لوپه، ماتیلدا که خیلی سعی میکرد اعصابشو آروم نگه داره، ادامه داد.
- ببین کریچر...
- زود باش ديگه. کریچر کلی کار داره.

و وایتکسش رو توی بغلش گرفت و نوازش کرد.




پاسخ به: بنیاد آموزش داوطلبان کنکور (بادک)
پیام زده شده در: ۱۴:۲۸ سه شنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۸
#33
ولی نیازی به فکر کردن نبود، چون همون لحظه اسنیپ وارد کلاس شد.
- کلاس تموم شد نیوت، بیا بریم کلاس بعدی.
- ما که تازه شروع کردیم.
- ارباب منو مسئول برنامه های نیوت کرده، منم میگم باید بره کلاس بعدی.

اسنیپ، بدون توجه به غرغر های فیلچ، نیوت رو از کلاس کشید بیرون.
-
- کجا داریم میریم اسـ...ـتاد؟
- کلاس بعدی.

و قبل از اینکه نیوت بتونه چیزی بگه، پرت شد توی کلاس بعدی.



پاسخ به: مهد کودک دیاگون
پیام زده شده در: ۲۲:۲۲ دوشنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۸
#34
- معجون ارباب آزاد کن بدم؟
- نه هک، نه! فقط بیا ما رو بیار بیرون.

هکتور ویبره زنان به سمت لرد رفت. لرد ار ترس از دست رفتن یه جان پیج دیگه، چشماشو بست، ولی وقتی چشماشو باز کرد، دیگه اثری از چاقو ها و قمه های روی دیوار نبود.

- معجون پایین اومدن بدم؟
- نه هک، خودمون میتونیم بیایم پایین. خودمون حتی میتونستیم خودمونو آزاد کنیم، فقط خواستیم وفاداری شما ها رو بسنجیم. اربابی هستیم توانمند.

لرد پایین اومد.
- اگه این رودولفو پیدا کنیم، بلایی به سرش میاریم که دیگه نباشه، حتی وقتی هست! بچه تو کو، هک؟
-

بچه هکتور جلو اومد. خیلی بی سر و صدا. لرد خیلی تعجب کرده بود. بچه ای که هکتور تربیت کرده باشه، احتمالا باید تا الان با ویبره هاش، همه جا رو نابود کرده بود.
- این چیه تحویل ما میدی؟ فکر میکنی ما نمیفهمیم تربیتش نکردی؟
- چرا ارباب، تربیتش کردم، شما رو دیده هول شده. به ارباب نشون بده چی بلدی!

چهره بچه از فرمت به فرمت تغییر کرد. بچه از پشتش دوتا شیشه معجون بیرون آورد.

- همین؟
- نه ارباب! خیلی بچه با استعدادیه. بچه اینجا رو منفجر کن!

قبل از اینکه لرد فرصت کنه چیزی بگه، بچه دوتا شیشه رو به هم کوبید و...

بووووووم

- قبل از نابود کردن رودولف، به حساب تو میرسیم، هک!
- معجون اعصاب آروم کن بدم؟

لرد چوبدستیش رو بیرون آورد و سعی میکرد هکتور رو که هم ویبره میرفت و هم فرار میکرد، طلسم کنه.
- وایسا هک، کاریت نداریم! ... اتاقو تبدیل کرده به تسترال دونی، معجون اعصاب آروم کن میده. نفر بعد بیاد، ما وقت کافی نداریم!



پاسخ به: باجه تلفن وزارتخانه (ارتباط با مسئولان)
پیام زده شده در: ۱۹:۵۶ شنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۸
#35
لازم دیدم بیام یه کم از خودم دفاع کنم.

اولا که... بذارین یه اعترافی بکنم، هرچند شاید از انجمن وزارت معلق بشم ولی... بذارین بگم.
من کلا یک سال - یا به طور دقیق تر، 6 ماه - فعالیت نداشتم. 6 ماه تا 9 ماه. برای همین اصلا اصلا اصلا، به همین تلسکوپم قسم ()، یک درصد هم فکر نمیکردم تایید صلاحیت بشم. چون وقتی اختیارات وزیر تا این حد هست، طبیعتا سخت گیری تو تاییید صلاحیت بیشتره. دیدم عکس هرکسی رو میزنن بالا، واسش یه کپشن مینویسن، منم خواستم عکسم بره اون بالا، کپشن واسم بزنن، اومدم پست گذاشتم. به همین نور ستاره ها اگه میدونستم تایید صلاحیت میشم اصلا کاندیدا نمیشدم. مدارکش موجوده. دورا ویلیامز میتونه در اختیارتون قرار بده.

دوما که حدودا سال 93 بود فکر کنم، یکی از دوستام عضو سایت شده بود. اصلا فعالیت نمیکرد. اونم مدارکش موجوده. بعد سال 96 بود که با یکی دیگه از دوستام، یه بار دیگه نشستیم هری پاترو خوندیم و سه تایی جوگیر شدیم، اومدیم سایت ثبت نام کردیم. به جرم مولتی اون دوتای دیگه رو بستن. یکیشون که دیگه بین ما نیست ولی اون یکی دیگه هم اگه بود بازم فعالیت نمیکرد. بازم رایش باطل بود.

و کریس، من قبل از اینکه به دور دوم برسه، از قضیه آرای باطله خبر داشتم، اگه رای گیری های قبلیو ببینی، مثل این تاپیک، رای های اعضای غیر فعال، مردود اعلام میشد. حالا شما گفتی من اومدم ده تا مولتی ساختم، گفتم وقت نداشتم، گفتی خب الان نساختی، زمان هاگوارتز ساختی. زمان هاگوارتزمون، هافلپافیامون همه تازه وارد بودن... و واقعا گل کاشتن و من دست تک تکشونو میبوسم که اینقد خفن با تازه واردا تونستیم نایب قهرمان شیم (یادم نمیاد کوییدیچ بود یا هاگ یا هردو). تشخیص مولتی بودن یا نبودن کسی اونقدرام سخت نیست، اینقد منفی بین نباش.

وزارتت مبارکت باشه. خیلیا میدونن این وزارت اصلا واسه من مهم نبوده. و شاهدن که تنها دلیل من واسه کاندید شدن همونه که اون بالا گفتم.

همگی زیر نور ستاره ها!



پاسخ به: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱۲:۲۴ شنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۸
#36
سدریک، ماتیلدا و آملیا، توی سفینه شهاب سنگی گیر کرده بودن. شهاب سنگ با سرعت عجیبی حرکت میکرد و معلوم نبود که مقصدش کجاست. همگی ترسیده بودن، به جز آملیا.
- ردیفش میکنم.
-

سدریک و ماتیلدا بیشتر ترسیدن. تنها کسی که نمیتونست هیچی رو درست ردیف کنه، الان میخواست فرمون زندگیشونو بدست بگیره. آملیا جلو رفت و فرمون زندگیشونو بدست گرفت.
- آماده باشین.

اما دیر شده بود برای هشدار. قبل از اینکه آماده بشن، سفینه یه تکون محکمی خورد و سرعتش بیشتر شد، اونقد که سدریک و ماتیلدا، با شدت به عقب پرتاب شدن و به دیواره سفینه خوردن.
- میشه تو هیچیو ردیف نکنی، آملیا؟!

به محض اینکه این جمله ماتیلدا تموم شد، سفینه متوقف شد.

-
-
-

اونا به سمت در خروجی سفینه رفتن. سفینه به طور خودکار، لباس فضایی تنشون کرد و اونا رو به بیرون پرت کرد. وقتی بلند شدن که با استقبال هافلپافیا رو به رو بشن، به جاش با یه جای دیگه رو به رو شدن...

- ما کجاییم؟



پاسخ به: ضروريات محفل
پیام زده شده در: ۱۲:۵۵ دوشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۸
#37
و خدا بهش برش گردوند! با یه طوفان دیگه، یوآن ابرکرومبی، دوباره سر جاش بود؛ با این تفاوت که طوفان، لباس سم فیشرش رو برده بود. حالا نه سلاح سرد داشت، نه سلاح گرم، نه ولرم حتی.

- تسلیم شو روبه آ!

به رگ غیرت دانتلو بر خورد. کسی حق نداشت با روباهش اینجوری صحبت کنه. اومد دست روباه رو بگیره و با هم به یه جای خوب برن و به خوبی و خوشی زندگی کنن. زندگی خوب و خوش، چیزی بود که روباه خیلی دوست داشت، ولی بدون دمش، براش بی معنا بود، و باید انتقام دم عزیزش رو از لادیسلاو میگرفت. دانتلو هم که جواب رد شنیده بود، طی یک حرکت انتحاری، خودش و برادراش رو نابود کرد. در نتیجه، شریدر نیویورک رو فتح کرد.

- حالا فقط من و تو موندیم، لادیسلاو!
- زین چه روی دنگ را رویت ننمودی، روبه آ؟
- آماده نبرد تن به تن شو!



پاسخ به: ستاد انتخاباتی آملیا فیتلوورت
پیام زده شده در: ۲۲:۱۸ یکشنبه ۹ تیر ۱۳۹۸
#38
از اونجا که دیگه تاریخ انقضای ستادا داره فرا میرسه، گفتم بیام لیست دو سه نفر اعضای ستاد رو بزنم، باقی بمونه واسه آیندگان.

1. گادفری میدر... میدسر... مید... فکر میکردم فقط اسم خودم سخته! کپی پیست میکنم، وزیر زحمتکشیم من!
گادفری میدهرست

2. ماتیلدا استیونز، تنها عضوی که یه ذره اسمش آسونه.

3. آرتیمیسـ...ـیا؟ درست نوشتم؟ آره! وزیر با سوادی هم هستم حتی!
آرتیمیسیا لافکین

نفر چهارمم بود، منتها اسمش حتی قابل کپی شدن هم نبود... گفتم شما اذیت میشین، نذاشتم.

دیدین ستاد چقد فعاله؟ چقد شلوغه؟ جای سوزن انداختن نیست!

ناهار و شام هم دیگه تکراری شده، ما تو ستادمون چیپس و پفک و حلوا و پاستیل پخش میکنیم، یه پرس بلدرچین با دسر توت فرنگی و خامه هم میدیم بزنین تنگش!

زیر نور ستاره ها!


ویرایش شده توسط آملیا فیتلوورت در تاریخ ۱۳۹۸/۴/۹ ۲۲:۲۹:۵۷


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۱:۵۰ چهارشنبه ۵ تیر ۱۳۹۸
#39
دیدم تاپیک رفته پایین، اومدم بیارمش بالا...

درخواست دوئل دارم با این آدم فضایی!
هماهنگ شده!
مهلتشم یه ماه!




پاسخ به: ستاد انتخاباتی آملیا فیتلوورت
پیام زده شده در: ۱۵:۰۲ سه شنبه ۴ تیر ۱۳۹۸
#40
چی شد؟ منم کاندیدا بودم؟ تایید صلاحیت هم شدم لابد؟ خب پس چرا کسی نیومده ستادمون هنوز؟
عه، دیدی چی شد زهره؟ یادمون رفته بود ستادمونو باز کنیم!

با قرار دادن #با_تلسکوپ_تا_فضا در امضای خود، از ما حمایت کنید!

اول بریم سراغ پوستر!
تصویر کوچک شده


برای حمایت از ما اینو بذارین تو امضاتون!
تصویر کوچک شده


دوم یه چیزی درمورد این حجم از برنامه هایی که دوستان مطرح کردن بگم.
این برنامه ها میتونن مفید باشن ولی وقتی بقیه هم مشارکت کنن. از طرفی هم اجرای همه این برنامه ها، علاوه بر مشارکت جامعه جادویی، اراده آهنین و برنامه ریزی دقیقی واسه اجراشون میخواد؛ اینکه دقیقا سر وقت اجرا بشن، نظارت دقیق روشون باشه، کی شروع بشه، کی تموم بشه، کسی شرکت کنه، نکنه، و... و خب طبیعیه که شاید وزیر بعد از یه مدت خسته بشه... البته، تا حدودی به برنامه ریزی کریس امید دارم ولی خب... همه چیز ممکنه. شایدم واسه من یکم مسئولیت این همه برنامه ریزی دقیق و منظم سنگین باشه!

دوما، خودم خیلی مسابقه دوست دارم، به خصوص مسابقه گروهی. اگه مسابقه ای باشه حتما شرکت میکنم، بنابر این خیلی مشتاقم وزیری که انتخاب میشه مسابقه زیاد برگزار کنه... اگه خودم باشم هم سعی میکنم با کمک معاونم مسابقات مفرح برگزار کنیم. فعلا یکیش رو تو برنامه داریم و برنامه ریزی کردم واسش.
من دوئل گروهی رو بعنوان یکی از مراحل مسابقه ای در نظر داشتم، ولی مثل اینکه کریس گفته!
واسه آزکابان برنامه داشتم، ولی اینجوری بود که هرکی ببازه بیفته آزکابان، به جرم اتلاف وقت مامور دولت!
مسابقه حذفی و لیگ برتر و دسته یک و... برگزار میکنم اگه وزیر شدم!

کارت قورباغه شکلاتی و گینس جادویی رو هم حتما داریم... میسپاریم به مورخین.

سعی من در مرحله اول فعالتر کردن انجمناست، با کمک ناظرا. نه صرفا برگزاری مسابقه و این چیزا. برنامه هایی هم داریم واسشون، اگه بشه. واسه آزکابان هم برنامه هایی دارم، به زودی مطرح میکنم!
مسابقه رو در کنار فعالیت انجمنا داشته باشیم خیلی بهتره. مسابقه زیاد میتونه حواس خیلیا رو کلا از ایفای نقش پرت کنه.

از اونجایی که خیلی ایده جدید نداشتم، از ایده هاتون هم استقبال میکنم!
میخواین توی ستاد عضو شین بهم پخ بدین، لیست اعضا اعلام میشه...

تا بیانیه های بعد، زیر نور ستاره ها!


ویرایش شده توسط آملیا فیتلوورت در تاریخ ۱۳۹۸/۴/۴ ۱۵:۱۱:۵۲
ویرایش شده توسط آملیا فیتلوورت در تاریخ ۱۳۹۸/۴/۴ ۱۵:۲۲:۳۲






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.