هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: ماجراهای مرموز مدرسه هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۳:۵۲ پنجشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۸
#31
-مطمئنی تام؟
ابیگل گفت و با حالت چندش شدن گوشه ی نامه را از تام گرفت.

جودی از دیدن نامه چشم هایش اندازه ی باقالی شده بود.
-یا مرلین! اینکه....

تام سرش را بالا آورد و با جغدی که از ترس روی نامه خراب کاری کرده بود، روبه رو شد.
-جغده روش خراب کاری کرده؟
ارباب طی ده دقیقه و یازده ثانیه ی دیگه مارو می کشه!

جودی که وخامت اوضاع را دید چند قدم به عقب برداشت.
-خب من که مرگخوار نیستم پس بای بای

البته هنوز چند قدم بیشتر نرفته بود که با برخورد رعدو برق ابیگل سرجایش خشک شد.
-تو ام تو این کار شریک بودی نمی شه در بری!

تام که عرق از سر و رویش میچکید روبه ابیگل کرد.
-حالا چیکار کنیم؟ها؟...... میگم به نظرت گابریل میتونه تمیزش کنه؟

ابیگل نمی دانست اما گابریل حالا تنها راه نجاتشان بود پس تایید کرد و در حالی که جودی خشک شده را روی زمین می کشید همراه تام به سراغ گابریل دلاکور رفتند.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: سرسرای عمومی
پیام زده شده در: ۲۰:۴۶ چهارشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۸
#32
در این وضعیت هکتور باید میفهمید که معجونش حلال مشکلات نیست و فقط آن را برعکس میکند...اما هکتور نفهمید! هکتور خوشحال شد!
خوشحال از اینکه معجونش کار میکند!
و برای عرضه کردن معجونش باید به مشکلات تمام مرگخواران و حتی لرد سیاه پایان میداد!

پس گابریل را که انگشت هایش را میلیسید تنها گذاشت و به سوی حل کردن مشکل مرگخوار بعدی رفت.

سالن آرایشگاه


کراب که هیچ مشتری نداشت در حال لاک زدن به ناخن هایش بود که با آمدن نا گهانی هکتور لاک ناخن انگشت کوچیکه ی سمت چپش کمی بیرون زد.
-اه هکتوررر چرا اومدی؟ لاکمو خراب کردی!

هکتور لبخند مصنوعی زد.
-خب دیدم خسته شدی انقدر کار کردی گفتم واسه اینکه صورت قشنگت چروک نشه بهت آب چشمه بدم...میگن صورت آدمو دوبرابر خوشگل تر میکنه میخوری؟

کراب که با حرف های هکتور حسابی خر شده بود آب را از‌دستش گرفت و یک نفس بالا داد.
هکتور منتظر به او نگاه کرد.
-حالت خوبه کراب؟

کراب نگاه مختصری به هکتور انداخت.
- ببین داش مشتی یه مرد همیشه حالش خوبه!
عه چرا ناخونای من رنگین؟
تو رنگشون کردی؟ چطور میتونی انگشت های مردونه‌ی منو رنگ کنی؟

بووم

و مشتی که بلافاصله بعد از این حرف در صورت هکتور فرود آمد.

کراب مردونه؟
کراب داش مشتی؟
کراب کتک زن؟

درسته هکتور هیچوقت از کارش پشیمان نمی شد و حالا نوبت نفر بعدی بود!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: دعواهای زندانيان
پیام زده شده در: ۲۰:۱۳ چهارشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۸
#33
پس تصمیم گرفت با دست گذاشتن روی نقطه ضعف شپش ها کارش را پیش ببرد.
-خب اگه میخواین باهاتون قهر نکنم بهم بگین کجا میتونم وسایل فرار از زندان پیدا کنم؟

شپش نماینده لبخندی زد.
- هه این که ما کاری نداره به من میگن مکویین !
فرار از زندان فصل چندو
میخوای؟...دامبلدور تا فصل سه رو داره میتونم ازش بگیرم!

روی صورت لیسا اخم بزرگی پدید آمد که شپش تا به حال اخمی به این بزرگی ندیدیده بود.
شایدم چون او با دامبلدور و محفلیون زندگی میکرد و هرگز اخمی ندیده بود!
-نچ...منظور من اون فیلمایی که شما تو محفل میبینین نیست منظورم زندان واقعیه میخوام ازش فرار کنم یا حداقل به سلول مرگخوارا برم!

شپش گیج شد.
شپش های پشت سر او نیز گیج شدند؛شپس ها فقط زندان فیلم را دیده بودند و آن چیزی که در این زندان میدیدند فرق داشت.
مایکل، نقش اول فیلم آنجا نبود و آن ها نمی دانستند وسایل فرار از زندان چیست‌.
از طرفی هم نمی توانستند بگذارند لیسا با آنها قهر کند.

شپش نماینده که خود را مکویین معرفی کرده بود جلو رفت.
-من تورو میبرم یه جایی که هرچی بخوای توش هست وسایل فرارم میتونی پیدا کنی!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۳:۳۳ دوشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۸
#34
-ماما حرص نخور....چرا قرمز شدی؟

-بانو حالتون خوبه؟

مروپ که خاطرات دوران جوانی و آزار های تام ریدل را به یاد آورده بود جیغ خفه ای کشید.
-حرص میخورم! حالمم خوب نیست! این تام خیلی به من بد کرد با اون سیسیلیا زشت من و فرزند مامانو تنها گذاشت انقدر حرصم داد یه پاره استخون شدم !

-فس بر پاپا بزرگ

گابریل که دید وضعیت وخیم است سریع بحث را عوض کرد.
-بانو آروم باشید. خب سولی تو چی ؟

سولی کلایش برداشت و قطره اشکی را از چشمانش پاک کرد.
-اول....میشه بیام تو؟


تصویر کوچک شده


پاسخ به: موزه جادو و تاریخ جادوگری
پیام زده شده در: ۲:۰۸ دوشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۸
#35

مردم زیادی صف کشیده بودند اما زمانی که نفر بعد در حال وارد شدن در اتاق بود، موجودی از زیر پایش رد شد و به داخل اتاق رفت.
مرد، مشنگ بدی نبود اگر سه ساعت در صف مانده بود بیشتر هم میتوانست!

درون اتاق موزه

-اهم...انیو!

مدیر سرش را بالا آورد اما چیزی ندید؛کمی سرش را پایین آورد که با انسان یا شاید گربه نمای کوچکی روبه رو شد‌.
-کوچولو چیزی میخوای؟

دیانا اخمی کرد.
-من کوچولو نیستم نکو ام و آجوشی من از شما هم بزرگ ترم و یه چیز خوب براتون دارم!😾

مدیر که حالا قضیه برایش جالب شده بود هومی کرد.
-خب چی داری نکوی بزرگ؟

دیانا ظرف نوتلایی که فقط کمی رنگ قهوه ای روشن درش باقی مانده بود را بالا آورد.
-آجوشی...تمام این ظرف توسط مرلین کبیر خورده شده!

مدیر کج خندی زد.
-خب که چی؟ فکر میکنی حرف یه گربه کوچولو رو باور میکنم؟

دیانا چینی به دماغش داد.
-نکو! و بله ما نکو ها حس بینایی و شامه خوبی داریم و من میتونم آب دهن مرلین شی رو بهتون نشون بدم!😼

دیانا به زور از روی میز مدیر بالا رفت و ظرف را جلوی صورت مدیر گرفت.
مدیر که از شدت نزدیکی آن موجود حالش بد شده بود دیانا را از روی میز پرت کرد.
-باشه باشه چهار نات بهت میدم فقط برو!
-اومو! آجوشی فقط چهار تا؟🙀

مدیر که جانش به لبش رسیده بود داد زد.
-برو بیروووون


ویرایش شده توسط دیانا کارتر در تاریخ ۱۳۹۸/۶/۱۱ ۲:۱۶:۵۳

تصویر کوچک شده


پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !
پیام زده شده در: ۱۹:۳۲ یکشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۸
#36
مشکلی که فنریر قصد بیانش را نداشت و تنها آن چیزی را که نصفه نیمه میشنید انجام می داد.

هکتور هم در روده ی فنریر نشسته و دستور کار می داد.
-بچه بهش بگو معجونو برداره و توش کمی آبجوش بریزه

بچه ی رابستن هر چه از هکتور میشنید را به فنریر میرساند.
-عمو معجونو برداشتن کن و یه ذره توش آبجوش ریختن کن.

فنریر اما درست نمیشنید.
-کره ی آب مرغ بهش اضافه کنم؟....باشه!

بچه ادامه داد.
-بعد توی پاتیل ریختنش کن و توش یه ذره پر ققنوس و موی تک شاخ ریختن کن.

فنریر که حسابی تعجب کرده بود با خودش زمزمه کرد.
-توی پاتیل بریزم بعد ریش آلبوس و جوی تک سوراخ بهش اضافه کنم؟......اینا از کجا بیارم؟

درست زمانی که فنریر به دنبال مواد لازم میگشت در بدنش هم آشوب دیگری در راه بود چون گابریل بر روی روده های او جوهر نمک میریخت که تمیز و سفید شوند!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۱۳:۳۸ سه شنبه ۵ شهریور ۱۳۹۸
#37
دامبلدور که فقط برای زیاد کردن مهر و عطوفت آمده بود نمی دانست مایل به چه کاری است.
-بابا جان من نمی دونم هرچی خودت دوس داری انجام بده منم مهر و عطوفت بینمون رو زیاد میکنم

کراب که نظری راجب مهر و عطوفت دامبلدور نداشت،قیچی صورتی رنگی را برداشت و به سمت او برد.
اما یک دفعه انگار که چیزی یادش آمده است،آینه را از جلوی صورت دامبلدور برداشت و نقاشی نجینی که به کله ی لرد بیچیده بود را جلوی او گذاشت.
-بابا جان چیکار میکنی؟ این تامه؟

کراب قیچی را به سمت ریش دامبلدور برد.
-این اربابه روی سرش پرنسس نجینی ان،جدیدا مد شده توی آرایشگاه ها به جای آینه اثر هنری میذارن که ....آهان.. که مردم هنری شن

دامبلدور که از تعجب شاخ درآورده بود،گلی کوچکی از ریشش درآورد و به کله ی لرد سیاه در عکس چسباند.
-آفرین فرزندم ببین اینجوری هنری ترم شد....باباجان اونا ریشای منه که داره روی زمین میریزه؟


تصویر کوچک شده


پاسخ به: اعلام جرم
پیام زده شده در: ۱۴:۵۹ دوشنبه ۴ شهریور ۱۳۹۸
#38
نه خیر نوش دارو پس از مرگ دیانا نداریم کریس😾
دوباره شکایت میکنم این دفعه، پارتی بازی برای خود رو هم به جرمات اضافه میکنم!

به شرطی می بخشمت که توی تاپیکی که بهم خوش آمد نگفتی معذرت خواهی کنی خوش آمد بگی و شعری از زیبایی های من بخونی وگرنه مجازات!

ویرایش وزیر مملکت!

اسپم بعد از اعلام رای دادگاه؟!
زندان؟ دیوارهای پوسیده؟ میله های محکم؟ سگ های دوبرمن هم سلولی؟
از همین لحظه شکایت از شخص وزیر توسط آریانا ممنوع شد! خودم موافق نبودما، اون به عنوان یکی از روسای آزکابان گفت!
و جریمش هم سنگین ترین جرایمه! مثل سگ های دوبرمن هم سلولی!


ویرایش شده توسط كريس چمبرز در تاریخ ۱۳۹۸/۶/۴ ۱۵:۲۹:۴۶

تصویر کوچک شده


پاسخ به: مهاجرت: نسخه جدید سایت جادوگران
پیام زده شده در: ۱۴:۳۰ دوشنبه ۴ شهریور ۱۳۹۸
#39
خب باید بگم که امروز وقتی این تاپیک رو دیدم تعجب کردم !
درسته که سایت یه چیزایی کم داره و برای کسایی مثل من که با موبایل میان فعالیت کمی سخته!
اما اگه کسی واقعا قصدش فعالیت تو سایت و عشقش به اون باشه ، مثلا اون قدیما بایه تم سیاه سفیدم کسایی بودن که فعالیت میکردن و همونان که تا الان سایت رو نگه داشتن!
کسایی که خودمون میشناسیمشون و میدونیم چقدر به سایت خدمت کردن و اگه همه چی پاک شه تاریخچه ی اونا و سایت هم پاک میشه!
به نظر من تغیرات تو سایت بد نیست مخصوصا قابلیت پروفایل اما اگه میشد اون قابلیت رو تو سایت فعلیمون داشته باشیم خیلی عالی بود.
اما اگه راحتی ما بخواد به تاریخچه ی سایتمون آسیب بزنه من باهاش مخالفم!
چون از اینکه پست های قدیمی رو بخونم لذت میبرم و و از اینکه بدونم سایت از کجا به کجا رسیده
و کیا باعثش بودند قدمت این سایت تقریبا از سن منم بیشتره و میدونم در حدی نیستم که بخوام براش تصمیم بگیرم!
اما توی یه سالی که اینجا فعالیت کردم و کلی چیز یاد گرفتم فهمیدم اینجا هرجایی نیست اینجا سایت جادوگرانه جایی که من عاشقشم😻

با تشکر از مدیران محرتم!


ویرایش شده توسط دیانا کارتر در تاریخ ۱۳۹۸/۶/۴ ۱۴:۳۵:۰۲

تصویر کوچک شده


پاسخ به: تالار جشن ها (بالماسکه ی سابق)
پیام زده شده در: ۱۴:۰۷ دوشنبه ۴ شهریور ۱۳۹۸
#40
تی بدون الیاف دنبال رون دوید.
رون تند تر دوید اما رون انسان جادوگری بود بدون قدرت ماورایی و بلاخره خسته میشد.
و پس از پنج دقیقه تام و جری بازی رون خسته شد و روی زمین نشست.
تی اما انسان نبود پس خسته هم نمیشد و لی لی کنان دنبال رون دوید تا اینکه شاهد نشستن رون بر روی زمین شد.
-بهت گفتم که کاریت ندارم و فقط میخوام نازت کنم درسته؟.......خب دروغ گفتم

تی همچنان به رون نزدیکتر و رون هم به خیس کردن شروالش نزدیک تر میشد.
رون باخودش فکر کرد یعنی سرگذشت اون این بود؟
رون ویزلی که توسط تی یک مرگخوار کشته شد ؟
یا بدتر رون ویزلی توسط تی یک مرگخوار موهایش یعنی اصالتش را از دست داد.
خوانواده اش ، دامبلدور ، هاگرید و دوستانش راجب او چه فکری میکردند؟
تی نزدیک تر میشد و رون نا امید تر چه ظلم بزرگی!
رون دستش را روی سرش کشید و موهایش را برای آخرین بار به آغوش گرفت...


تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.