هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (گبی.دلاکور)



پاسخ به: مرکز پذیرش کاندیداهای وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۸:۲۴ جمعه ۲۸ خرداد ۱۴۰۰
#31
تصویر کوچک شده



ستاد برگزاری هفدهمین دوره انتخابات وزارت سحر و جادو
مرکز پذیرش کاندیداهای وزارت سحر و جادو



با توجه به اطلاعیه شماره 1 ستاد برگزاری وزارت سحر و جادو، از همین لحظه، تا تاریخ ۵ تیرماه، ساعت 23:59:59 تمامی اعضای ایفای نقش میتوانند با پر کردن فرم پیشنهادی مربوطه تمایل خود برای کاندیدا شدن اعلام کنند.

توجه داشته باشید که سابقه‌ی شما، اعم از تاریخ عضویت و یا تجربه‌های نظارتی و یا مدیریتی تنها می‌تواند به تایید شما کمک کند، اما تضمین کننده و ملاک اصلی نیست. مطمئنا کیفیت و کمیت فعالیت و چهره شما در سایت معیارهای اصلی‌ای هستند که در نظر گرفته خواهند شد.



فرم ثبت نام کاندیداها:


مدت زمان عضویت در بخش ایفای نقش (و حتما در صورت داشتن شناسه پیشین، آن را ذکر کنید):

شرح "سوابق اجرایی-خدماتی /فعالیت‌های آزاد" قبلی در وزارت سحر و جادو یا مجموعه‌های وابسته (آزکابان و موزه):

شرح "سوابق برجسته/خدمات نظارتی-مدیریتی" در انجمن‌های ایفای نقش:

شرح برنامه‌های آینده خود برای وزارت سحر و جادو و مجموعه‌های وابسته:

شعار انتخاباتی:


توضیحات تکمیلی:

* در خصوص برنامه‌های آینده، می‌توانید برنامه‌های جدیدتر یا خلاقانه‌تری که در جهت هر چه بیشتر فعال کردن وزارت سحر و جادو دارید را شرح دهید. صرف نظر از شوخی و ایفای نقش، ارائه و شرح برنامه‌های نوین و کاربردی نقشی کلیدی برای افزایش محبوبیت شما دارد.

* در مورد سوابق قبلی در وزارت، اگر که قبلا هر نوع سِمَت یا مقامی در وزارت سحر و جادو طی دوره‌های مختلف قبلی داشته‌اید سال، دوره و وزیر منتخب آن دوره را اعلام نمایید.

* در رابطه با سوابق برجسته در ایفای نقش، اگر که قبلا هر نوع سِمَت اعم از نظارتی یا ایفای نقشی در سایر انجمن‌های ایفای‌نقش داشته‌اید را ذکر کنید.

* از هرگونه تبلیغات و فعالیت انتخاباتی در ملا عام و در طول مدت زمان نام‌نویسی خودداری کنید.

تذکر: در صورتی که پستی به غیر از ثبت‌نام در این تاپیک ارسال شود، کاربر تا پایان دوره‌ی انتخابات از انجمن وزارت سحر و جادو معلق خواهد شد. فقط در صورتی که تمایل دارید برای انتخابات نام نویسی کنید، در اینجا پست ارسال کنید.

برنامه زمان بندی هفدهمین دوره انتخابات وزارت سحر و جادو:

۲۸ خرداد تا ۵ تیر: ثبت نام از کاندیداهای وزارت سحر و جادو

۶ تیر: تایید صلاحیت و اعلام اسامی نامزدهای نهایی انتخابات

۷ تیر تا ۱3 تیر: فعالیت ستادهای انتخاباتی و تبلیغاتی
۱4 تیر: رای‌گیری نهایی


گب دراکولا!


پاسخ به: دارالمجانین لندن
پیام زده شده در: ۰:۱۱ جمعه ۲۱ خرداد ۱۴۰۰
#32
خلاصه: لرد ولدمورت مغازه ای باز کرده تا در اون مرگخوارهاش رو بفروش برسونه، ولی کارش زیاد رونق نداره! مرگخوارها یا فروش نمیرن و یا وقتی فروش رفتن، پس داده میشن! نقشه‌های لرد برای فروختن مرگخورا شکست می‌خورن، تا اینکه یه مشتری میاد و درخواست یه کتاب خاص می‌کنه. پلاکس موفق می‌شه اون کتاب خاص رو پیدا کنه، اما برای آوردنش باید بره خونه‌ی مادربزرگش، و وقتی بر می‌کرده، مادربزرگش رو هم با خودش آورده.
از طرفی هم، دیزی اومده دنبال پلاکس تا بره خونه‌ی مشترکشون و ظرفا رو بشوره.


..................................


- پلاکس، یا میای و ظرفا رو می‌شوری، یا به گبی می‌گم بشوردت.

صدای مادربزرگ پلاکس بلند شد:
- ظرف؟ ظرف نَشُسته داریم؟ مگه من مردم که تو خونه‌ی نوه‌م، ظرف کثیف باشه؟ خودم میام و می‌شورمشون... فقط قبلش باید یه دستی به سر و روی این مغازه بکشم. چقدر کثیف، این چه وضعیه آخه؟

همه‌ی نگا‌ه‌ها به طرف گابریل برگشت که به وضوح نقشه‌ی شکنجه‌ی مامان‌بزرگ پلاکس رو توی سر داشت.
- من تمام جاهایی که قراره برم رو با انواع و اقسام شوینده‌ها برق می‌ندازم! کوچکترین لکه‌ای نه روی خودم، نه بقیه، نه روی کل دنیا گذاشتم. من حتی تنفسم رو هم ضدعفونی می‌کنم، چه برسه به اتاق! از مادر زاییده نشده کسی که تمیزکاری من رو زیر سوال ببره!

گابریل می‌توانست تا صبح غر بزند، اما متاسفانه کسی آن‌جا گوش شنوایی نداشت و او با دیدن گرد و خاکی که مادربزرگه از توی لامپ مغازه بیرون آورد، ساکت شد. گابریل حقیقتا فکر نمی‌کرد از توی لامپ هم بتوان چیزی یافت، و این شکست بزرگی بود.

- از ریخت و قیافه‌ی مغازه‌تون معلومه که چرا فروش نداری ارباب گوگولی پلاکس. تو باید یکم به وضع اینجا برسی و کلی وسایل قشنگ بیاری و تبلیغات جالب بکنی. منم از حالا برای کمک به شما حاضرم.


گب دراکولا!


پاسخ به: عضویت در کوییدیچ
پیام زده شده در: ۰:۴۸ پنجشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۰
#33
سلام. متاسفانه لیگ کوییدیچ به پایان رسیده و ناچاریم تا شروع لیگ بعدی، شما رو منتظر بذاریم.

امیدوارم وقتی لیگ جدید شروع شد همگی‌تون رو با انرژی و اشتیاق بیشتر، دوباره ببینیم.



گب دراکولا!


پاسخ به: ايستگاه كينگزكراس
پیام زده شده در: ۲۰:۵۵ چهارشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۹۹
#34
در ایستگاه کینگز کراس... هیچ خبری نبود. از وقتی که دانش آموز‌ها به مزرعه‌ی پیاز هاگوارتز رفته بودند، شعبه‌ی دوم هاگوارتز کاملا خلوت و خالی بود و تسترال تویش پر نمی‌زد.

- ما می‌خوایم پر بزنه.
- چیزی فرمودین سرورم؟
- ما هم می‌خوایم مثل دامبلدور مدیر مدرسه باشیم.

توجه مرگخوارها به طرف اربابشان جلب شد که به فکر آرزوهای دوران جوانی افتاده بود.

- مطمئنید که می‌خواید با یه مشت بچه‌ی رو اعصاب و مزخرف سر و کله بزنید؟
- بله. ما اصلا احساس می‌کنیم که باید زودتر از این‌ها فکرش رو می‌کردیم... ما برای گسترش ارتش تاریکی، باید از همون بچگی ملت رو تربیت کنیم. ما نابغه‌ایم!
- ولی آخه ارباب، دقیقا چیکار باید بکنیم؟ شما که هیچ تجربه ای توی مدیریت ندارین...
-
- ... که خب این عالیه!
- هاگوارتز جدیدی برامون بسازید... هر کاری که می‌تونید بکنید تا ملت بچه هاشونو بیارن اینجا. ما می خوایم مدیر بازی دربیاریم!

و این شد که مرگخوارها با شانه‌های آویزان و بدون هیچ ایده‌ای، لرد سیاه را ترک کردند.


گب دراکولا!


پاسخ به: خانه اصیل و باستانی گانت ها
پیام زده شده در: ۲۰:۲۵ جمعه ۲۴ بهمن ۱۳۹۹
#35
- نمی‌خوام.
- چی شده؟

گابریل توپ را محکم توی بغلش گرفت و مخالفتش را دوباره اعلام کرد:
- نمی‌خوام.

ولی از آن‌جایی که هیچکس دلیل مخالفتش را نمی‌دانست، سعی کرد بدون زور و واسطه‌گریِ بلاتریکس حرف بزند.
- این توپ رو می‌بینین؟ همین الان از ماشین لباسشویی درش آوردم. ببینید چه خوشگله! هر چقدر روش شش‌ضلعی سیاه هست، شش‌ضلعی سفید هم هست. زیباییِ بصریِ تقارنش چشم رو کور می‌کنه...
- نمی‌کنه‌ها...

محتویات اسپری اسیدِ گابریل توی چشم‌های تام پاشیده شد.
- دیدین می‌کنه؟

البته که همه دیده بودند.

- برای همین، من توپم رو به کسی نمی‌دم. فقط در صورتی می‌تونم راضی بشم که یه چیزی زیباتر و تمیزتر از این دستم بیاد.

این‌طور که مشخص بود، گابریل گره جدیدی به قضیه افزوده بود و مرگخوارها برای یادگرفتنِ یک فنِ ساده، باید برای او یک جسم متقارن پیدا می‌کردند.

- شخصا عاشق باز کردن گره هستم گابریل.
- من... من... غلط کردم.

و به همین سادگی بازی آغاز شد و ۱۱ مرگخوارِ مهاجم، سرِ پستشان ایستادند‌.


ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۳۹۹/۱۱/۲۴ ۲۰:۴۳:۲۵

گب دراکولا!


پاسخ به: باشگاه دوئل
پیام زده شده در: ۲۳:۴۲ سه شنبه ۲۳ دی ۱۳۹۹
#36
من و رابستن


فراموشی


- چی شده؟
- ارباب رفتن اون تو بیرونم نمیان.
- چرا؟
- کسی نمی‌دونه.
- اربابا چی شده؟ چرا نمیاید بیرون؟
- یارانمان، ما اصلا مایل نیستم ریخت هیچکس رو ببینیم... حتی ریخت خودمون رو. پس اصلا مزاحم ما نشید.
- ما چیکار کنیم پس ارباب؟
- نفری یه سکتوم سمپرا به گابریل بزنید تا صد بار جون بده و با خونش شخصا خونه‌ی ریدل‌ها رو تی بکشیم!

معمولا، توی خانه‌ی ریدل‌ها زیاد پیش می‌آمد که لرد سیاه از دست کسی عصبانی شود و او را لایق طلسم‌های دردناکِ بی‌شمار بداند، ولی کم پیش می‌آمد که خودش هم علاقه‌ای به شرکت کردن در این قصابی داشته باشد و آن را به عهده‌ی یارانش می‌سپرد. و این‌گونه بود که مرگخوارها فهمیدند کاسه‌‌ای زیر نیم‌کاسه است و نگاهشان متوجه گابریل شد؛ که طبق معمول متوجه بحث نبود و همزمان با دو تِی، به جان در و دیوار افتاده بود.

گابریل، خودش هم از همان صبح که از خواب بیدار شده بود اصلا احساس خوبی به خودش نداشت. تا حدی که یادش رفت توی دهانشویه‌ی سدریک وایتکس بریزد و قبل بیدار شدنِ تام تک تکِ اعضای بدنش را با تیرک ضدعفونی کند؛ انگار که خرابکاری‌ای کرده بود، یا چیزی را یادش رفته بود.
تنها کاری که برای رهایی از این احساس می‌توانست بکند، این بود که شروع به شستشوی سرتاسری خانه‌ی ریدل‌ها و مرگخواران کند... چون ممکن بود لکه‌ای را فراموش کرده باشد یا چیزی توی خانه با حساسیت‌هایش در مغایرت باشد.

- چرا اینجوری نگاهم می‌کنین؟
- چیکار کردی که ارباب انقدر از دستت عصبانیه؟
- من؟ من چیکار کردم؟ من که کاری نکردم! من فقط...
- دعا کن دستمون بهت نرسه گابریل! تک تکِ تی‌هات رو از وسط به سه نیم تقسیم می‌کنیم!
- ولی آخه چرا ارباب؟ من که کلی ظرف شستم! کلی لباس شستم! از صبح تا شب تو این خونه جون کندم! همین دیشب سه ساعت پاتیلتونو هم زدم اربا... اوه شِت.

فلش بک _ شب قبل

گابریل همان‌طور که معجونِ ترسناک روبرویش را هم می‌زد، به چشم‌های نیمه باز لرد سیاه نگاه کرد.
- حالا چرا من ارباب؟
- اگه دست خودمون بود که نمی‌خواستیم ریخت هیچکدومتونو ببینیم، ولی توی دستور نوشته باید سه قطره از قوی‌ترین شوینده‌ی جهان رو هم به معجون اضافه کنیم. ما می‌تونیم از پس مردمکِ چشم مگس و پشم گوسفند استرالیایی و نیم میلی‌تر از ناخنِ موجوداتی که ناخن در نمیارن بربیایم، ولی حوصله‌ی سر و کله زدن با شوینده‌ها رو نداریم.
- پس خوب جایی اومدین ارباب، چون من این چیزی که می‌خواین رو همیشه با خودم حمل می‌کنم.

گابریل لبخند رضایتمندی زد و سپس بطری کوچکی را از جیبش بیرون آورد و چند قطره‌اش را توی پاتیل ریخت.
- بعدش چی ارباب؟
- ما خودمون از پس بعدش برمیا...یم...
- ولی آخه ارباب شما که خوابتون میاد!
- ما نمی‌تونیم کار به این مهمی رو به کسی بسپاریم. برو و بذار به کارمون برسیم...
- به من اعتماد کنین ارباب! شما برین بخوابین و همه چی رو به من بسپارین!
- ما اصلا ازت خوشمون نمیاد گب. ولی سه ساعت بعد از هم زدن بذارش روی محل مربوطه. یه ساعت بعد هم برش می‌داری. حتی یک دقیقه هم بیشتر نشه ها. ما یه دونه عروسکیشو می‌خوایم. اصلا بزرگ دوست نداریم.
- گفتم که به من اعتماد کنید ارباب. من حواسم هست!

لرد سیاه همیشه می‌دانست که در چنین مواردی اصلا نباید به کسی مثل گابریل اعتماد کند، اما بخاطر گشتن دنبال مواد مورد نیاز معجون و گشتن توی کل دنیا، ان‌قدر خسته بود که یک‌راست روی تختش افتاد و به خواب عمیقی فرو رفت.

پایان فلش بک

- بعدش چی شد؟
- چیز شد... من یادم اومد گوشه‌ی روتختی‌م تا خورده بود و رفتم دو ثانیه درستش‌ کنم و برگردم.
- خب؟
- یه سر هم رفتم آشپزخونه پاتیلای هکتورو شستم...
- حتما بعدش رفتی پیش ارباب دیگه؟
- نه دیگه... خوابیدم.

گابریل سعی کرد تا وقتی همه در حال ابراز تعجب هستند فرار کند، اما چون سر راه یک لکه دید به راحتی به او رسیدند و غل و زنجیرش کردند.

- ارباب اجازه بدید همین جا جرواجرش کنیم و گوشت ریش‌ریش شده بدیم به تسترالا!
- ما مخالفیم. باید جوری بکشیمش که اصلا چیزی ازش نمونه.

پیش از این‌که لرد بفهمد از اتاق خارج شده و به پناهگاهش برگردد، همه‌ی مرگخوارها به سمتش برگشتند و او را دیدند.

- وای خاک به سرم!
- چرا این‌جوری شدید ارباب؟
- من گابریل رو جرواجر می‌کنم!
- حالا چجوری ارباب رو با خودم بررم بیرون و ازشون واسه تور کردن استفاده کنم؟
- من گابریل و رودولف رو با هم جرواجر می‌کنم!
- بابا بابا دماع ارباب شبیه دماغ سوفی تو اون فیلم کودکیه شدن شده!

سکوت عمیقی برقرار شد.
- و بچه‌ی رابستن.
- یعنی هیچکدوم از یاران ما نمی‌خوان بگن که دماغ جدیدمون خیلی به تیپمون میاد و کژوال و خاصمون کرده؟

مرگخوارها در حالت عادی برای نجات جان هم که شده حرف اربابشان را تایید می‌کردند، اما متاسفانه این بار زیادی توی شوک فرو رفته بودند.

- یاران ما به جز اون عنتری که اونجا نشسته، حالا که این‌‌طور فکر نمی‌کنین حداقل چاره‌ای به حال ما کنین! ما دیگه نمی‌تونیم تو انظار عمومی حاضر بشیم... ما دیگه اون جذبه‌ی قبلی رو نداریم! ما داریم افسردگی می‌گیریم! ما دیگه روی مقابله با کله زخمی و دماغ عروسکیش رو نداریم!
- ارباب می‌خواید خودم با چاقو کوچولو و متقارنش کنم؟

قطعا هر کسی به جای گابریلِ پوست کلفت بود با همان نگاهی که لرد به او کرد باید در جا جان می‌داد، اما گابریل خیلی کم به خودش عذاب وجدان وارد می‌کرد.

- نظر من اینه که چشم واقعا چیز خوشمزه‌ایه و فقط باید چشمای مردمو دربیاریم و بدیم به من تا ازشون مراقبت کنم... تو شکمم.
- بهت گرسنگی می‌دیم ها ایوا!
- دوست دارم اونم امتحان کنم ولی چشم ارباب.
- اگه بتونیم رو دماع ارباب هم چند تا از تتو مثل تتوهای من بزنیم، خیلی مشخص نمی‌شه که بزرگه.

صد البته که از نظر لرد سیاه، رودولف بهتر بود که به چشم‌چرانی‌هایش برسد تا به ایده دادن.

- فهمیدم ارباب! باید ببریمتون پیش یه دکتر کاربلد تا دماغتون رو عمل کنه.
- ما اصلا و ابدا نمی‌خواهیم هیچ‌کس ما رو با این دماغ ببینه. یه راه حل دیگه پیدا کنین!

گابریل از جا پرید.
- ارب...
- جز تو!
- نظرتون چیه که یه کاری کنیم که هیچکس نبیندش؟ می‌تونین ماس...
- و هکتور.
- ارباب... نظرتون چیه که یه کاری کنیم که هیچکس نبیندش؟ می‌تونید ماسک بزنید ارباب! تا وقتی که گابریل رو بفرستیم دانشکده‌ی پزشکی که از ابتدا درس بخونه و یاد بگیره که چطور دماغتون رو عروسکی کنه.
- آفرین بلایمان! ما کاملا با این ایده موافقیم! ولی فکر می‌کنیم مردم بعد از یه مدت شک می‌کنن... طرفدارانمون حتما دوست دارن بدونن چرا همیشه ماسک می‌زنیم!
- نگران نباشید ارباب، من می‌دونم که باید چیکار کنم.

در وهله‌ی اول، مرگخواران فکر کردند که قصد بلاتریکس یک کشتار دسته جمعی و از بین بردن همه‌ی مردم باشد که در نتیجه‌ی آن لرد سیاه اصلا مجبور نباشد ماسکش را توجیه کند. چون کمتر پیش می‌آمد که در راه حل دادن دخالت کند و بیشتر توی کار خون و خون‌ریزی بود. اما بعد از اینکه یک قوطی از جیبش بیرون آورد، همه فهمیدند این بار فرق می‌کند.

- چند وقت پیش که ربکا لاک‌وود رو بخاطر جلوگیری از خرابی و بدشانسی‌های بیشتر ‌کشتم، چیزای عجیب و غریبی تو خونش دیدم.
- بعدش چی شد؟
- خونش رو به یکی دو تا ماگل خوروندم.
- چه بلایی سرشون اومد؟
- نه تنها خودشون مردن، بلکه خونواده‌هاشونم مریض شدن و مردن. کل شهرشونو همینجوری قتل عام کردم. ... مثل اینکه وقتی به هم نزدیک می‌شن و نفس می‌کشن مریض می‌شن. منم ویروسه رو جمع کردم تو این قوطی برای روز مبادا. اگه اینو پخش کنیم تو دنیا، همه مجبور می‌شن ماسک بزنن و اینجوری ماسک زدن شما هم عادی می‌شه.
- بلای ما محشره! یاد بگیرین!

مشخص بود که وقتی پای کشت و کشتار در میان باشد، مغز بلاتریکس مثل ساعت کار می‌کند.

یک سال بعد

- ولی بلایمان، حالا واقعا واجب بود مدل پیشرفته‌ش رو هم وارد دنیا کنی؟ همینجوری‌ش هم یه ساله رنگ بیرون رو ندیدیم.
- بله ارباب عزیزم. گابریل با اینکه داره جهشی می‌خونه بازم سال دوم دانشگاهه. هنوز هفت سال دیگه هم مونده.


ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۳۹۹/۱۰/۲۳ ۲۳:۵۳:۴۷

گب دراکولا!


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۳:۲۴ پنجشنبه ۱۱ دی ۱۳۹۹
#37
سلام و خسته نباشین!

درخواست دوئل دارم با رابستن لسترنج به مدت یک هفته که هماهنگ هم شده.
پیشاپیش مچکرم!


گب دراکولا!


پاسخ به: اسکله تفریحی
پیام زده شده در: ۹:۲۴ جمعه ۹ آبان ۱۳۹۹
#38
- مایع ظرف‌شویی؟ با چه برندی؟ چه ترکیباتی؟ چه درصدی؟ قدرت پاک‌کنندگی؟ میزان اسید؟ میزان باز؟ من قوی‌ترش می‌کنم آ. وای می‌تونم با بلکِکس خودم مخلوطش کنم و ازش یه ترکیب شکست ناپذیر بسازم!

همه‌ی افراد حاضر در صحنه از صحبت دست کشیده و به گابریل نگاه می‌کردن. حتی مرگخوارهایی که در خفا مشغول کتک زدن محفلی‌ها بودن هم به مشت‌هاشون استراحت داده بودن.

- شکست‌ناپذیر فقط ماییم گب. الان هم می‌خوایم بیایم ‌و دچار برق گرفتگی بکنیمت تا دیگه دلت نخواد دامبلدور رو شکست ناپذیر کنی.
- ولی ارباب! اون‌جوری می‌تونم این نقشه‌ی کثیف چرک رو توش بخیسونم و علاوه بر اینکه تمیز می‌شه با استفاده از الکترولیت‌های موجود در محلول زودتر شارژ بشه آ!
- ما از این راه‌حل خوشمون اومد و به شدت طرفدارشیم. تازه بعدش هم می‌تونیم رودولف رو توش بخیسونیم تا این تتوهاش پاک بشه و سیبیلشم هضم شه. زود باش گب!

اما نقشه، و رودولف، اصلا از حرف‌های گابریل خوششون نیومد و رودولف حتی سعی در قانع کردن خودش داشت تا دیگه حتی سمتِ زدن مخ گابریل نره؛ درسته که در نهایت نتونست قانع بشه، ولی حتی فکر بهش هم نشون می‌داد که چقدر ناراضیه.

حالا نقشه یا باید به غرق شدن توی وایتکس رضایت می‌داد، یا زودتر شارژ شدن.


گب دراکولا!


پاسخ به: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۱۶:۰۴ دوشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۹
#39
خلاصه: 
قانونی وضع شده که همه باید برای گرفتن گواهی سلامت به بیمارستان مراجعه کنن و هر کسی که بیماری روحی یا جسمی داشته باشه، با توجه به شدت بیماریش باید هزینه پرداخت کنه. ولی واقعیت اینه که بودجه سنت مانگو تموم شده ومی‌خوان با نسبت دادن بیماری های روحی و جسمی مختلف به مردم، کسب درآمد کنن.

___________________________


مروپ و رابستن خیلی با عنوان‌های جدیدشان حال می‌کردند و یاد گرفته بودند کمتر سر اینکه چه کسی داد زند "بعدی!" دعوا کنند. همه چیز خوب پیش می‌رفت تا اینکه به تدریج و با گذشت زمان، سنت مانگو خلوت و خلوت‌تر شد و تعداد بیمارانِ آن‌ها هم همینطور.

- رابستن مامان... چرا دیگه هیچکس نمیاد؟ من داشتم رسپی غذاهامو با قیمت گزاف به فروش می‌رسوندم و هنوز خیلیاشون مونده.
- منم تازه داشتن می‌شدم به بچه فهموندن می‌کردم که به جز سرِ من، سر‌های دیگه‌ای هم برای خالی کردن خودش وجود داره.
- آخه چرا اینجوری شد؟
- فکر کردن میشم که یکم تابلو این کارا رو کردن شدیم و فهمیدن کردن که هدف ما چی هستن می‌شه.
- یعنی حالا باید چیکار کنیم آدم فضاییِ مامان؟
- هیچوقت از یه آدم فضایی انتظار نداشتن بشین که دوبار توی یه روز فکر کردن بشه.

مروپ که خاطره‌ی خوبی از دوبار فکر کردن‌های رابستن و تلاش برای تغییر مسیر دودِ بلند شده از کله‌اش به سمت پنجره نداشت، خودش شروع به فکر درباره‌ی راه‌حل کرد.
- می‌گم... حالا که اونا برای چکاپ نمیان، چرا ما نفرستیم سراغشون؟

***


دامبلدور که به تازگی حواس هری را با ایجاد درد جدیدتری از دردِ زخمش پرت کرده‌بود، بیلچه را کنار گذاشت و خواست نفسی تازه کند که صدای در بلند شد.
- چی شده باباجان؟

آگلانتاین کیفش را زمین گذاشت.
- من نماینده‌ی رسمی سنت مانگو هستم. اومدم تا همه رو چکاپ کنم و بهشون گواهی سلامت بدم یا ویزیتشون کنم... ویزیت‌های مخصوص آگلا!



گب دراکولا!


پاسخ به: پایگاه بسیج دانش‌آموزی هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۸:۱۷ پنجشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۹
#40
من پاک و سالم برگشتم جناب مدیر.


این معجون‌ها همش دوکون بازاره دختر! اگه واقعا پاک کننده بود، دنیا رو از لوث وجود مشنگ‌زاده‌ها و مشن‌پرست‌ها پاک می‌کرد!
+4


ویرایش شده توسط ماروولو گانت در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۴ ۲۰:۵۳:۰۸

گب دراکولا!






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.