"پارک شهر"_ رودولف انقدر بی کار نباش ، برو بچه ها رو جمع کن.
_ من برم گاز شون بگیرم؟
_من برم نیش بزنم ؟
_ یه چیزی بگم؟
_ نه ایزابلا نه لینی ، ربکا تو بگو ...
رودولف.
بلاتریکس که با چهره عصبانی به
سمت رودولف که سعی می کرد به یک ساحره نزدیک شود،داد می کشید، اصلا به چهره ی گیج لینی و ایزابلا توجه نمی کرد.
_الان به صورت خیلی مستقیم گفت اضافه ایم؟
_فکر کنم.
_الان به صورت غیر مستقیم گفت ربکا رو به ما ترجیح داده؟
_فکر نکنم چندان غیر مستقیم بودا. درواقع خیلی عم مستقیم بود.
_من برم با نیشم توی افق محو شیم .
_منم برم اب بخورم .
_
_چیه ؟ تشنمه خب.
_من میخوام برم توی افق محو شم ، تو داری میری اب بخوری
. چه وضعشه . هافلپافی هم هافلپافی های قدیم . پس معرفت کجا رفته
وفاداری کجاست
.
_زمان سالازار مرلین بیامرز وقتی یه نفر به گروهش ...
_چرا معجونا رو نفروشیم ؟
ربکا به بلاتریکس که دنبال رودولف میدوید نگاه کرد.
_مگه دستم بهت برسه رودولف داشتی به ساحره ِ چی میگفتی ؟ ها ؟ جواب بده .
رودولف .
_جذب مشتری برای معجونای هکتور .به مرلین قسم ...
ربکا اینبار نگاه ش را از روی بلاتریکس و رودولف که مثل موش و گربه دنبال هم می کردند برداشت و به ایزابلا یی که از اب سرد کن اب میخورد متوقف کرد.
_ مثلا قلپ قلب اسمش قلپ اب سرد قلپ کنه قلپ ابش از قلپ قلپ اب جوش هم گرم تره !
_خانوم زود باش ما هم تشنه مونه ها
این بار ربکا توجه اش به ماروولو و لینی جلب شد که رو به روی جای خالی ای نطق می کردن.
_ مثلا هافلپاف برای وفادار ها ست ، اخه به این میگن وفاداری
نه تو بگو به این میگن وفاداری؟
_زمان سالازار ...
صدایی در نزدیکی ربکا شنیده شد.
_معجون دونه دونه .معجون سی سه دونه.
_ تو رو به جون جدت نخون هکتور.
_تن سعدی تو گور لرزید.
مثل اینکه کسی ایده ربکا رو نشنیده بود.
_ میگم چرا معجونا رو نفروشیم ؟ یه پولی هم به جیب می زنیم.
همه ی سر ها به سمت ربکا برگشت.
...
ویرایش شده توسط ایزابلا تینتوئیستل در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۱۳ ۲۰:۰۹:۰۴
ویرایش شده توسط ایزابلا تینتوئیستل در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۱۳ ۲۰:۱۰:۵۳
ویرایش شده توسط ایزابلا تینتوئیستل در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۱۳ ۲۰:۱۱:۵۰
ویرایش شده توسط ایزابلا تینتوئیستل در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۱۳ ۲۰:۱۸:۳۴