هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: کارگاه ساخت ورد جادویی
پیام زده شده در: ۱۴:۱۷ دوشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۹
#31
نام:اِمانتون

کاربرد:برای کشیدن نقاشی کمک میکنه حتی اگه مهارتشو نداشته باشیم(واسه اینکه پز بدیم نقاشیمون خوبه هم بد نیست )

حرکت:حرکت خاصی نداره


ادم برفی رو همون شال گردنی که گرمش میکرد کشت


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۸:۴۴ یکشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۹
#32
نام:فلیسیتی ایستچرچ

گروه:ریونکلاو

نژاد:دورگه

پاترونوس:خرگوش

چوبدستی:چوب توسکا با هسته پر ققنوس با انعطاف پذیری زیاد 12 سانتی متر

ویژگی های فردی:
کمی باهوش
شیطون و لجباز
ادم شوخی هستم
عاشق کتاب و نویسندگی


خصوصیات ظاهری:
بسیااار خوشتیپ
زیبا با چشمانی به رنگ قهوه‌ای سوخته و موهای خرمایی پوستی سفید ...

زندگی نامه:
فیلیسیتی در خانواده‌ای معمولی در شهر لندن به دنیا امد
فیلیسیتی علاقه بسیار زیادی به کتاب خواندن و کتاب نویسی داشت دختری بسیار شیطون بود و به گفته اطرافیان کمی پرحرف...
او همیشه شاد بود نام مادر او اورانوس اسپاکتر و نام پدرش آنیل ایستچرچ است
او در شهر لندن تحصیل کرد و همیشه نمرات خوبی کسب میکرد
وی بعد از تولد یازده سالگیش یک روز در اتاقش نشسته بود که یک جغد به رنگ قهوه‌ای را دید که از پنجره وارد اتاقش شده و نامه ای به فیلیسیتی داد...
او بعد از رفتن به هاگوارتز در گروه ریونکلاو افتاد و با دوتا از هم گروهی هایش دوست شد
او هم اکنون به تازگی وارد هاگوارتز شده و شروع به یادگیری علم و جادو کرده است

تایید شد.


ویرایش شده توسط فنریر گری‌بک در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۱۵ ۸:۱۲:۱۰

ادم برفی رو همون شال گردنی که گرمش میکرد کشت


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۴:۱۲ یکشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۹
#33
نام:بابیتی

گروه:ریونکلاو

نژاد:اصیل

پاترونوس:خرگوش

چوبدستی:چوب توسکا با هسته پر ققنوس با انعطاف پذیری زیاد 12 سانتی متر

معرفی کوتاه:
قبلا در کاخ یک پادشاه زندگی میکرد و رخت شور انجا بود
بابیتی یک جانور نما است که میتواند تبدیل به یک خرگوش زیبا بشود
بعد از اینکه از قصر خارج شد کسی نمیداند کجا رفت
بابیتی زنی بسیار مهربان و فروتن است
تندیس او در کنده یکی از درختان شهرش علم شده

اینی که نوشتی خیلی کوتاه هست. شخصیتی که انتخاب کردی اطلاعات کمی ازش موجود هست، و این برات یک امتیازه. یعنی میتونی اون رو مطابق میلت، در چهارچوب کتاب های هری پاتر شکل بدی. در نتیجه لطفا برو و یک معرفی بهتر بنویس و برگرد. منتظرتم.

فعلا تایید نشد.


ویرایش شده توسط nesa در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۱۳ ۱۴:۵۷:۴۰
ویرایش شده توسط فنریر گری‌بک در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۱۳ ۱۷:۳۵:۲۴

ادم برفی رو همون شال گردنی که گرمش میکرد کشت


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۸:۵۰ یکشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۹
#34
سلام ای کلاه عزیز
خب من... یکم باهوشم خیلی لجبازم عاشق کتابم تنبل هم یکم تنبل هستم به نظر اطرفیان یکم هم پر حرفم دیگه هیچی همینا
اولویتم هم ریونکلاو و اسلایترین هست

----

ریونکلاو

مرحله بعد: انتخاب یک شخصیت از لیست شخصیت های گرفته نشده و معرفی آن در تاپیک معرفی شخصیت.


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۱۳ ۸:۵۹:۴۴
ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۱۳ ۱۰:۵۵:۳۱

ادم برفی رو همون شال گردنی که گرمش میکرد کشت


پاسخ به: کارگاه داستان نویسی
پیام زده شده در: ۱۵:۴۷ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۹
#35
تصویر شماره ۱۰ داستان نویسی

هری و هاگرید به همراه هدویگ در کوچه دیاگون قدم می‌زدند و خرید میکردند
هری یک چوبدستی و یک ردا خریده بود و یکی یکی به مغازه ها نگاه میکرد
همینطور که قدم میزد، چشمش به یک فروشگاه افتاد که پر از گوی های گوناگون بود، گوی های آنجا رنگ های مختلفی داشتند اما یکی از آنها، توجه هری را به خود جلب کرده بود. یک گوی تقریبا ارغوانی که مابین تمامی گوی های زیبا با قابلیت های مختلف به چشم میخورد. آن گوی بسیار زیبا بود
هری رو به هاگرید گفت:
_هاگرید...به نظرت این گوی به چه دردی میخوره؟؟
و سپس با دستش گوی ارغوانی رنگ را به هاگرید نشان داد!!
هاگرید با دقت به گوی نگاه کرد و گفت:
+دقیق نمی‌دونم هری اما فکر کنم یه نوع گوی خاطرات باشه و همچنین خیلی گرون به هرحال بیا بریم داخل و یک نگاهی بهش بندازیم نظرت چیه؟؟
هری سری تکان داد و هاگرید به داخل مغازه راه افتاد و هری به دنبال او به داخل مغازه رفتند!
بعد از ورود به مغازه هاگرید رو به فروشنده مغازه گفت:
+ببخشید میشه بپرسم اون گوی ارغوانی که تو ویترینه برای چه کاری ازش استفاده میشه؟؟
فروشنده، یک آقای میانسال عینکی بود و بسیار خوش برخورد. بود آقای فروشنده رو به هاگرید با لبخند گفت:
-این گوی خاطراته
سپس به سمت ویترین رفت و گوی را برداشت و به دست هاگرید داد!
هاگرید نگاهی به گوی انداخت و گوی را به دست هری داد و گفت:
+هری تو‌ منظورت همین گوی بود درسته؟!
هری گفت:
_اره منظورم همین گوی بود اما نمی‌فهمم گوی خاطرات یعنی چی!؟
هاگرید قیافه متفکری به خود گرفت و گفت:
+اممم خب...گوی خاطرات برای مرور خاطراته یجورایی خاطرات خوب و بد گذشته رو به آدم نشون میده خیلی جالبه نه؟!
هری با شگفتی گفت:
_اره خیلی جالبه چجوری کار میکنه؟
هاگرید دستش را به سمت گوی برد و گوی را از دست هری گرفت سپس گفت:
+هیچ کار سختی نباید انجام بدی فقط باید به گوی نگاه بکنی و به هرخاطره‌ای که میخوای گوی نشون بده فکر بکنی اونوقت گوی خود به خود کار می‌کنه.

هری که شگفت زده شده بود گوی را از هاگرید گرفت و به داخلش نگاهی انداخت او فقط یک چیز میخواست و آن هم خاطره‌ای از پدر و مادرش بود آیا این گوی می‌توانست به او کمک کند؟؟!
همانطور که داشت به این موضوع فکر میکرد به گوی نگاه کرد!اما چیز که میدید او را شگفت زده‌تر از قبل کرد
رنگ گوی تغییر کرده بود و کم کم عکس لیلی و جیمز، پدر و مادر هری پاتر داخل گوی نمایان شدند!! آنها هری را در آغوش گرفته و با محبت به او نگاه می‌کردند پدرش بوسه‌ای بر سر هری زد و به او گفت:«دوست دارم عزیزم»
هری خیلی خوشحال شده بود که آنها را دیده.
هری به آنها نگاهی انداخت درست است که او خوشحال بود که توانسته بود با استفاده از گوی پدر و مادر خود را کنار همدیگر ببیند اما...
اما طولی نکشید که این خوشحالی جای خود را به غم بزرگی داد.
او می‌دانست که این عکس داخل گوی فقط یک خاطره است و این هری را ناراحت میکرد
هاگرید که تمام مدت حواسش به جای دیگری بود به سمت هری آمد و گفت:
+چیزی شده هری؟
هری چشم هایش را باز و بسته کرد و به هاگرید نگاه کرد و گفت:
_نه...بهتره دیگه بریم این گوی رو هم بده به فروشنده!
هاگرید گفت:
+تو این گوی را نمی‌خوای هری؟میتونی اونو با پولت بخری!
هری گفت:
_نه!...فقط میخواستم بهش نگاهی بکنم
سپس لبخندی زد و گفت:
_بهتره بریم هاگرید دیر شده
هاگرید متقابلاً لبخندی زد و گوی را به فروشنده داد و بعد از خداحافظی از مغازه بیرون آمدند
درست بود که هری ناراحت شده بود اما او دیگر دوست نداشت به گذشته فکر کند زیرا با فکر کردن به گذشته نمی‌توانست گذشته را تغییر بدهد
اری او لبخند میزد و‌ خوشحال بود و به سمت جلو حرکت می‌کرد.
او به سمت آینده خود حرکت کرد و گذشته و هرچه که در گذشته اتفاق افتاده بود را در گذشته جا گذاشت ...


--------


پاسخ:
برای ورود به ایفا کافیه!

تایید شد.

مرحله‌ی بعد: کلاه گروهبندی



ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۱۲ ۲۲:۱۶:۳۳

ادم برفی رو همون شال گردنی که گرمش میکرد کشت






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.