دکتر به سمت آبمیوه گیری رفت و بقیه مرگخوار ها هم به دنبال او راه افتادند...
همگی باهم کله هاگرید را گرفتند تا بلکه بتوانند آن را داخل آبمیوه گیری جا بکنند!!
اما کله هاگرید لج کرده بود و داخل آبمیوه گیری نمیرفت! مرگخوارها خسته شده بودند و میخواستند دست از کار بکشند که قیافه نجینی را دیدند! نجینی با عصبانیت به آنها نگاه میکرد و دمش را تکان میداد...
در همان لحظه دکتر گفت:
_یه هل محکم دیگه بدیم میره داخل آبمیوه گیری آهاااا
در همان حین که کله هاگرید داشت داخل آبمیوه گیری جا میشد، آبمیوه گیری که دیگر تحمل فشار مرگخواران را نداشت، شکست!!
از وسط به دو نیم تقسیم شد و به زمین افتاد
تمامی مرگخوار ها با بهت به آبمیوه گیری شکسته نگاه میکردند که هاگرید گفت:
_آبمیوه گیری شکست... ولی من آبمیوه با کیک خواسته بودم. بدون آبمیوه گیری چجوری به من آبمیوه میدین؟
_این مهم نیست که... الان چیکار کنیم؟
_فکر کنم بتونم یه آبمیوه گیری دیگه پیدا کنم. ولی طول میکشه
در همین لحظات گوهر بار، نجینی از روی صندلی دندان پزشکی بلند شد و با نگاهی خشمگین از دندان پزشکی خارج شد
_عه نجینی رفت!!
_خب بزارین بره انقدر رو این صندلی نشست خسته شد... آبمیوه من چی میشه الان؟
_باید بریم دنبالش ارباب از دستمون عصبی میشه ها
_من یه نقشه دارم... باید به دو گروه تقسیم بشیم یکیمون بره دنبال یه آبمیوه گیری دیگه البته با سایز بزرگتر، یه گروه دیگه هم بره دنبال نجینی و رازیش بکنن که برگرده
مرگخوار ها همگی به نشانه تایید سر تکان دادند و دکتر با قیافهای پوکر به مرگخوار ها نگاه میکرد
اما هاگرید که از خوردن آبمیوه و کیک ناامید شده بود از روی صندلی بلند شد و گفت:
_انگار آبمیوه و کیک نمیخواین بدین منم میرم
_یه کروشیو بهش بزنم دلم خنک شه؟
دکتر با همان قیافه پوکر گفت:
_واسه مغزش ضرر داره ها