-آره گلای مامان امروز بعداز ظهر خودم میخوام برم اونجا و برای عزیز مامان میوه های رنگارنگ بخرم پس اون موقع باهم می ریم.
مرگخواران به بالا و پایین پریدند و شادی کردند ولی تا به بعد از ظهر رسیدند بار ها و بار ها سکته کردند!!!
-خب آماده اید مامانا؟!
بعد مرگخواران یک صدا گفتند: "ببببللللههههههههه!" و به سوی جایی که مروپ می رفت حرکت کردند... بعد از 1 ساعت راه رفتن بلاخره به جایی که مروپ می خواست رسیدند...
-خب مامانا این هم اینجا! تا من میرم برای عزیز مامان خرید کنم شما هم خرید کنید و بعد باهم بر می گردیم!
مرگخواران تا آلو های تازه و خوشمزه را دیدند لبخند به لب هایشان نشست و کل آلو ها خریدند... اما آیا خرید مروپ تمام شده بود؟ خیر. او تا 4 ساعت بعد هم داشت خرید می کرد...
-خب مامانا بیاید اینا رو بگیرد و راه بیوفتیم...!
مرگخواران وقتی اون حجم از بار رو دیدند یک سکته ناقص زدند ولی در هر صورت می دانستند که باید آن بار و بندیل را حمل کنند...
هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.