فلش بکلوسی با حالتی خیلی عصبی و متفکرانه دور تالار می چرخید.
-واقعا پدربزرگ چه فکری کرده؟ پیاز دارن؟ پیاز دارنننن؟ این پدربزرگی که من میبینم حتی اگه لرد سیاه هم پیاز داشت به مرگخواران می پیوست!
و به چرخیدن دور تالار ادامه داد
- میشه انقدر نچرخی؟ سرم گیج رفت.
لوسی عصبی بود. و وقتی عصبی بود، به هر کسی که حرف می زد یا گلویش را صاف می کرد و در کل اعلام حضور می کرد گیر می داد.
- گوگو! چرا انقدر کم پیدایی؟
- گوگو کم پیداش خوبه!
جواب همیشگی اش بود، هروقت می پرسیدی چرا کم پیدایی؟ جواب می داد:
گوگو کم پیداش خوبه!
حالا گوگو دوباره این حرف حرص دربیارش را زد و آرکو در کیف، بیرون رفت.
پایان فلش بکلوسی دید کسی در تالار گریفیندور پیدا نمی شود، پس یکهو به سمت پیتر حمله ور شد، لباس او را گرفت و او را دنبال خودش کشید و از تالار بیرون رفت.
به دنبال پیتر، ارتش حشرات، به همراه لینی که معلوم نبود در تالار گریفیندور چه کار می کند، به راه افتادند.
-نکش منو! عصام خراب شد!
لوسی به ارتش حشرات پشت سر پیتر که وز وزی تهدید آمیز می کردند و زنبور ها و پیکسی ها نیش هایشان را تیز کرده بودند، نگاهی انداخت و تصمیم گرفت از کشیدن پیتر صرف نظر کند.
- پس بیا!
-کجا؟
- به ارتش وزارت خونه ملحق شیم.
-چرا؟
-چون تو از ایوا حمایت کردی!
- وزارت خونه که اونوره!
- اول میریم تالار اسلیترین.
-چرا؟
-دنبال گب.
-اونوقت واسه چی؟
-چون گب هم از ایوا حمایت کرد!