هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: سازمان ملل جادوگری
پیام زده شده در: ۶:۵۵ دوشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۰
#31
رزرو



لــونــه‌ی خــودمــه، مال خودمه! هرکی با نگاهِ چپ نگاش کنه، به چشاش نوک می‌زنم!

" Only Raven "


پاسخ به: سازمان ملل جادوگری
پیام زده شده در: ۱۴:۰۶ یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۰
#32
حشره موذی در اعضا و جوارح ایوانوا شروع به حرکت کرد.
با هر حرکتی که پشه می کرد، دائماً به یکی از اجزای ایوانوا، بخصوص اجزاس دستگاه گوارشش می خورد و ایوانوا نیز دائماً شکلک های عجیب و غریب از خود درمی آورد.
- آخ، اوخ! ایخ، اوخ!

ایوانوا در این حین که حرکات مختلف درمی آورد، نقاش را به بهت درآورد. او همین چند لحظه پیش به ایوانوا گفته بود که تکان نخورد... و حال ایوانوا داشت حرکات موزون انجام می داد.
نقاش طاقتش تمام شده بود.
- اَه! نگهبان بیا اینو جمعش کن!

نگهبان وارد اتاق شد. با دیدن ایوانوا دهانش باز ماند. آن دختر زیبا کجا بود؟
اما در آن طرف، ایوانوا هیچ اهمیتی به تفکرات نگهبان و نظرات نقاش نمی داد. او باید هر چه زود تر به کار خود می رسید. ایوانوا در حالی که هر دو قدمی که بر می داشت، بر روی هوا می پرید، وارد نزدیک ترین اتاق شد.
اتاقی که بر روی درش "اتاق رئیس. بی اجازه وارد نشوید." نوشته بود.

نگهبان در این حین دهانش به زمین چسبیده بود. نقاش هم که کلا بی خیال شده بود و داشت وسایلش را جمع می کرد.
نگهبان فریاد خاموش بچه گانه ای کشید که مضمون آن این بود: "وای مــامــان جــون!".


ویرایش شده توسط نارلک در تاریخ ۱۴۰۰/۱۱/۱۷ ۱۴:۵۲:۲۲


لــونــه‌ی خــودمــه، مال خودمه! هرکی با نگاهِ چپ نگاش کنه، به چشاش نوک می‌زنم!

" Only Raven "


پاسخ به: سازمان ملل جادوگری
پیام زده شده در: ۱۳:۴۹ یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۰
#33
رزرو



لــونــه‌ی خــودمــه، مال خودمه! هرکی با نگاهِ چپ نگاش کنه، به چشاش نوک می‌زنم!

" Only Raven "


پاسخ به: آژانس مسافر بری
پیام زده شده در: ۱۲:۳۱ یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۰
#34
ملت انقلابی به دامبلدور نگاهی انداختند.
با آن همه ریش و کرک و پرش بیشتر شبیه مرشد ها شده بود. اما شلوارک گل‌گلی ای که به تنش اصلا با آن ریش بلندش مطابقت نداشت.
- حاج آقا، شما اینجا چی کار می کنین؟ این لباس های مستهجن چیه؟! نکنه... نکنه... نکنه شمام منافق شدین!

دامبلدور نگاهی به شلوارکش انداخت. در لندن با شلوارک راه رفتن در خیابان غیرعادی محسوب نمی شد، اما در کل نباید این فرصت را از دست می داد. بالاخره شاید پیر شده بود، اما هنوز هم فرصت طلب بود و می توانست برای سودش فکر کند.
او سعی کرد از داخل چمدانش یک ردا دربیاورد، اما ازدحام لباس های گل منگلی اش سبب این می شد که به سختی ردا را پیدا کند. اما پیدا کرد. هر چند ردا، چندان سالم نبود و سوراخ هایش از همه جا بدن دامبلدور را معلوم کرده بود. ردا خیلی نخ نما بود و دامبلدور مجبور شد که کمی از ریشش را هم دور خودش بپیچد.
- باباجانیان، منافق دیگر چیست؟ ما از شما هستیم!
- اما حاج آقا، همراهای شما هیچ کدوم حجاب ندارن! تازه شما هم اولش با مایو... استغفرالله... بودید.
- حجاب چیست باباحانیان شلوار لوله تفنگی؟

برادران انقلابی با بهت به دامبلدور خیره شدند.
برای آنها بسیار عجیب بود که چگونه می شد که یک حاج آقا نداند حجاب و عفاف چیست؟!


ویرایش شده توسط نارلک در تاریخ ۱۴۰۰/۱۱/۱۷ ۱۵:۴۰:۱۱


لــونــه‌ی خــودمــه، مال خودمه! هرکی با نگاهِ چپ نگاش کنه، به چشاش نوک می‌زنم!

" Only Raven "


پاسخ به: آژانس مسافر بری
پیام زده شده در: ۱۲:۱۳ یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۰
#35
رزرو



لــونــه‌ی خــودمــه، مال خودمه! هرکی با نگاهِ چپ نگاش کنه، به چشاش نوک می‌زنم!

" Only Raven "


پاسخ به: موزه جادو و تاریخ جادوگری
پیام زده شده در: ۱۱:۵۷ یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۰
#36
- مامانی بیا بغل مامانت، بیا قربونت برم! بیا خوشگلم!

جوجه نگاهی تحقیرآمیز به مدیر می اندازد.
جوجه دیگر از این حرکات مدیر خسته شده بود. او که بود؟ مادرش که بود؟ این دو سوال، سوالی بود که سخت ذهن دو وجبی جوجه را به خود مشغول کرده بود. جوجه اشکی در چشمانش حلقه زد و اشک هایش پس از چند ثانیه سرازیر شد. اشک هایش از روی نوک نسبتاً بلندش می گذشت اما به دلیل انحراف نوکش از کنار نوکش اشک هایش سقوط می کردند.

در همین حین فریادی دوباره و با صدایی شبیه، از جلوی در شنیده شد.
- پــســـرم! به نوکت نگاه کن! فرم نوک تو هم مثل منه، کجه!

مدیر با شنیدن این حرف نگاهی متعجب به جوجه انداخت.
نارلک راست می گفت، نوک جوجه واقعا کج بود. اما این واقعه دلیل نمی شد که او مادرش نباشد. پس مدیر دستش را به سمت بینی اش برد و شروع به فشار دادن آن به سمت راست کرد. شاید در این صورت بینی او هم کج می شد و می توانست این فکت را در علیه مادر نبودن خودش از بین ببرد.



لــونــه‌ی خــودمــه، مال خودمه! هرکی با نگاهِ چپ نگاش کنه، به چشاش نوک می‌زنم!

" Only Raven "


پاسخ به: موزه جادو و تاریخ جادوگری
پیام زده شده در: ۱۱:۴۲ یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۰
#37
رزرو



لــونــه‌ی خــودمــه، مال خودمه! هرکی با نگاهِ چپ نگاش کنه، به چشاش نوک می‌زنم!

" Only Raven "


پاسخ به: موزه جادو و تاریخ جادوگری
پیام زده شده در: ۲۲:۴۴ شنبه ۱۶ بهمن ۱۴۰۰
#38
- باشه، خیلی ساده است. جوجه کوچولو رو وسط می‌ذاریم و اون خودش انتخاب می کنه، کی مامانشه. اوی قربونش برم! کوچولوی من، پسرک گوگولی من!

مدیر اشکال عجیبی و غیرطبیعی را در می آورد. نارلک که از جنگولک بازی های مدیر خسته و پشتش از کیف سنگین جوجه که بر رویش بود، کوفته شده بود؛ کیف بچه را بر روی زمین انداخت. قولنجش را شکست و سعی کرد سینه عضله های شکمش را جوری به درون و بالا بدهد، که انگار از جوانمردان سینه کفتاری است. اما چندان موفق نبود، چون پس از مدتی دوباره شکمش مانند توپ شیطونک بالا و پایین می افتاد.

مدیر هم سعی کرد مانند افراد سیکس پک دار رفتار کند، اما به این دلیل که کل عمرش را در موزه گذرانده بود، چندان عضله ای نداشت که بتواند سیکس پک داشته باشد.
مدیر پس از اندکی بالا و پایین کردن شکمش و به حالت قهرمانان بوکس درآوردن دستان بی عضله و نحیفش، جوجه را در دو متری نارلک گذاشت و خودش نیز روبه‌روی نارلک و جوجه ایستاد. البته مدیر به جوجه نزدیک تر شده بود و دغل بازی را در این بازی دخالت داده بود، اما نارلک متوجه هیچ چیز نشده بود. هر چه باشد او لک لک پاک طینت بود و چنین دغل بازی هایی را نمی شناخت.

مدیر با انگشتانش تا سه شمرد و سپس با صدای نسبتاً بلندی گفت:
- شروع!

حال دوئل تعیین مادر شروع شده بود. مدیر دائما حرکات موزون انجام می داد و نارلک نیز کرم های باقی مانده اش از غذا ها را برای جوجه می ریخت. دوئلی بی تماس طرفین بود!



لــونــه‌ی خــودمــه، مال خودمه! هرکی با نگاهِ چپ نگاش کنه، به چشاش نوک می‌زنم!

" Only Raven "


پاسخ به: موزه جادو و تاریخ جادوگری
پیام زده شده در: ۲۲:۲۲ شنبه ۱۶ بهمن ۱۴۰۰
#39
رزرو



لــونــه‌ی خــودمــه، مال خودمه! هرکی با نگاهِ چپ نگاش کنه، به چشاش نوک می‌زنم!

" Only Raven "


پاسخ به: آبدارخانه وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۲۱:۵۴ شنبه ۱۶ بهمن ۱۴۰۰
#40
ایوانوا مانند سگ بو کش، شروع به چهار دست و پا راه رفتن و بو کشیدن کرد.
حفره های بینی ایوانوا مانند دو سیاه چاله عمیق شده بودند و بزاق دهانش بر روی سر و صورتش سرازیر شده بود. حتی برای بانو مروپ و آرکو نیز این حالت وزیر، غیرقابل تصور و تأمل بود.

ایوانوا وقتی به جلوی پای گابریل رسید، در چشمان بزرگ و نامتعارفش برق شرارتی روشن شد و جهشی بر روی گابریل زد و چنگال هایش را به نمایش گذاشت، اما پیش از اینکه به هدفش برسد، هدف شروع به صحبت کرد.
- ایوا، تو میدونی من و خیارشور معده‌ت رو نابود می کنیم؟

ایوانوا همانطور لنگ در هوا و با دهان باز باقی مانده بود.

جواب گابریل دوباره ایوانوا را دو دل کرده بود. او باید انتخاب می کرد؛ یا گابریل خیارشوری را می خورد و معده اش، جایی که می توانست طعم لذت غذا خوردن را بچشد، نابود می ساخت، و یا گابریل خیارشوی را نمی خورد و معده اش نیز نابود نمی شد. دو راهی سختی برای ایوا بود.

اما این واقعه برای آرکو و بانو مروپ متفاوت بود.
- بانو مروپ ما می تونیم گابریل رو به خورد ایوا بدیم و معده‌ش رو از بین ببریم، تا دیگه غذا نخوره!


ویرایش شده توسط نارلک در تاریخ ۱۴۰۰/۱۱/۱۶ ۲۱:۵۸:۱۶
ویرایش شده توسط نارلک در تاریخ ۱۴۰۰/۱۱/۱۶ ۲۲:۴۵:۲۲


لــونــه‌ی خــودمــه، مال خودمه! هرکی با نگاهِ چپ نگاش کنه، به چشاش نوک می‌زنم!

" Only Raven "






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.