هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: سالن ورزشي دياگون
پیام زده شده در: ۱۰:۱۷ دوشنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۰
#31
-عهههه... شاید راست می گویی! اما شاید عبرت شه برایشان تا از دو فرسخیمان هم نگذرند! بله عبرت میشه، پس می کشیم!
-اما ارباب...
-اما و زهر عقرب! دیگر هیچی نگو!
و بعد لرد چوبدستی اش را در آورد و می خواست تکنیک کشنده آوداکداوارا را اجرا کند که ناگهان نطق یکی باز شد و گفت:
-هوی ماری! چطوریایی؟ اگه قراره بمیرم پس لا اقل بذار حرفای ز دلم رو که وقتی خصوصی بودم یافتم بهت بگم! داداش، سالاد شیرازی ات می کنما... کوچولو بی دماغ!...
لرد که از عصبانیت نزدیک بود بترکد (استغفر مرلین!) گفت:
-چیییییی؟! می کککککککششششششمممممممتتتتتتتتت! آووووددددااااککدددد...
-چی چی وارا داوشم؟! تموم کن این مسخره ها رو بی دماغ!


بابا دامبلدور!

یه ریونی خفن...

Only Raven


پاسخ به: فرار از زندان
پیام زده شده در: ۲۰:۵۷ یکشنبه ۲۷ تیر ۱۴۰۰
#32
اما آیا واقعا روانشان "ی" شده بود؟! خیر!!! بلکه روانشان نابود شده بود!
روان نابودان و روان نابود شدگان با نگاهی معنا دار و میمون مانند به هم نگاه کردند تا اینکه یکی از روان نابود شدگان گفت:
-سلوم! عهههه... موضوع چیه؟! من کیم؟! اینجا کجاست؟!
-بیبی من! ساکت شو! تو کی ای! آی هیت یو بیبی! آی سی یو این عه کورت!
-آقا! عاقا! شئونات آسلامی را حفظ نما! چادرت را بر سر کن و دهانت را ببند، عاقووووو!
-او یس!... پلیز... عه نه! منظور اینه ببخشید من... عهه نه آقا، وان... نه... یک مومنت... عههه.. اه...یک دقیقه تو حس رفتم!
-عاقوووووو! مگه شما زنید که با عشوه صحبت می کنید؟!
-نع... اما جنس مقابل منم... عهههههه... نه... مردم!


بابا دامبلدور!

یه ریونی خفن...

Only Raven


پاسخ به: افسانه لرد ولدمورت
پیام زده شده در: ۲۰:۰۸ یکشنبه ۲۷ تیر ۱۴۰۰
#33
-چیپس از کجا در اومد؟! غرفه از کجا در اومد؟! ما به چیپس فروشی رفتیم یا شارژر فروشی؟!
-عه... خب بلا داشتیم به پلاک می گفتیم...
-چی می گفتین؟!
و بعد بلا با عصبانیت به مرگخواران بی خیال نگاه کرد...
-یعنی دو دقیقه نتونستین خودتون رو جمع کنین... خاک بر شما، ننگ بر شما، افت...
-بلا جان، عزیزم ما رو عفو نما!
بلا که هنوز عصبانی بود، تصمیم گرفت گوشت تک تک مرگخواران را پیشکش ارباب کند، پس چوبدستی اش را در میرفت و داشت یکی را نشانه می رفت که ناگهان یکی از مرگخواران گفت:
-بلا برو بابا، تو دیگه کی هستی؟ ساکت شو! قبل از اینکه تو ما رو بکشی ما میکشیمت، آوره!
مرگخواران از ترس نزدیک بود که دار فانی را وداع بگویند اما قبل از وداع گفتن، صدای بلا را شنیدند که گفت:
-چی؟! این جرأت از کجا نشات می گیره؟! کررروووووووو... شترق!
پلاکس با کوله باری از وسایل خرید شده، بر روی بلا فرود آمد و گفت:
-عهههههههههه! بلا تو اینجایی ندیدمت!
و بعد مرگخواران شروع به بوسیدن دستان پلاکس کرد و پلاکس با تعجب گفت:
-ای مرلین اینجا چه خبره؟!


بابا دامبلدور!

یه ریونی خفن...

Only Raven


پاسخ به: قوی ترین ساحره
پیام زده شده در: ۱۸:۵۹ یکشنبه ۲۷ تیر ۱۴۰۰
#34
نقل قول:

میوکی سوجی نوشته:
به نظر من قویترینی وجود نداره...
هر کدوم از جادوگرا مهارت های خاص خودشون رو دارن و در جای خودشون قوی هستن


میوکی، خیلی باهات موافقم!



پاسخ به: کوچه ناکترن
پیام زده شده در: ۱۷:۴۰ یکشنبه ۲۷ تیر ۱۴۰۰
#35
-چیه؟! چرا به من نگاه می کنین؟!
-هیچی، خب راستش پس به کجا نگاه کنیم؟!
-به هوا، آسمون، هرجا اما به من نههههههه!
میزوهو که در آن میان تکیه داده بود و داشت کرکر می خندید، گفت:
-آخه احمق! اونا دارن بهت نگاه می کنن تا بهشون بگی چی کار کنن!
-خودت احمقی! نه خیر! (بعد به همه چشم غره ای ترسناک رفت) اصلا هم منظورشون این نیست! تو نمی فهمی!
-باشه، زی همین خیال باش!
و بعد میزوهو شروع به قهقهه زدن کرد!
-چیه؟! چیز خنده داری گفتم؟!
-نظرت چیه از خودشون بپرسیم؟
-باشه! منظورتون منظور من بوده یا اون؟
-خب... اون!
-آره اون.
-چییییییی؟! (او شروع به گریه می کند) هق.. هق..!


بابا دامبلدور!

یه ریونی خفن...

Only Raven


پاسخ به: كافه سه دسته جارو
پیام زده شده در: ۱۶:۰۹ شنبه ۲۶ تیر ۱۴۰۰
#36
-واقعا؟!
دامبلدور لبخندی بزرگ به اعضای درون کارتن که بصورت خیاری به هم چسبیده بودن زد!
-ایش ایش! پلاکس این چه بوییه که دهنت میده؟!
-خب ببخشید... امروز ظهر ناهار پیتزای پیاز بهم چسبیده داشتیم!
-ایششششش! چطوری انقدر پیاز می خورین؟!
و بعد تام با چندش به افراد نگاه کرد، تا اینکه دامبلدور گفت:
-فرزندکم! پیاز خیلی خوبه تا...
-باشه، باشه دامبلدور! تو رو خدا حرف نزن دهنت خیلی بو میده!
-فرزند...
و بعد تام در میان همه می خواست شروع به کتک کاری بکنه که هر بار دستش تکان می خورد، به صورت یک نفر می خورد و به این ترتیب همه از تام کینه دل به دل گرفتند!

یک ربع جادویی بعد...

پلاکس، در حالی که جلوی بینی خودش را گرفته بود با صدایی گرفته و بم گفت:
-میگم، شما محفلی هت چند روز یک بار میرید حموم؟! و چند روز یک بار جوراباتون رو می شورید؟!
-چیزی شده بابا جانکم؟! شاید مشکل از منه، چون پام ورم کرده و در رابطه با سوالت باید بگم بابا...
-تو رو مرلین، هیچی نگو دامبل، بذار جورابات قاتل نشن!
و بعد همه محفلی ها جلوی دهان دامبلدور را گرفتند، تا دوباره تام با هدف کتک زدن دامبلدور، تو صورت همه شان نزند!
پلاکس که همچنان بینی گرفته بود، گفت:
-میگومااااا! نریم خونه ۱۱ و ۱۳ گریمولد؟!
دامبلدور بعد از یک عالمه تفکر گفت:
-بر...
-تو نگو دامبلدور!
-خ...
-هیچی نگو!
پلاکس با چشمانی پر گفت:
-خوببببب، تو بوگووو تام!
-آهان... چی من؟ من؟... خب باشه، پس بیاین بریم!
بعد همه با فشار همدیگه از کارتن بیرون آمدند و گفتند:
-مرلین، اگه تا الان نمردیم دیگه نمی میریم!
و بعد مثل همیشه دامبلدور یک لبخند مضحک زد!


بابا دامبلدور!

یه ریونی خفن...

Only Raven


پاسخ به: مجله شايعه سازی!
پیام زده شده در: ۱۵:۳۷ شنبه ۲۶ تیر ۱۴۰۰
#37
گوش، حس و چشمتان را همین الان و همین ساعت و همین دقیقه و همین ثانیه به ما بدهید!

از وزارتخونه اطلاعاتی مخوف به دست ما رسید که حاکی از این است که بانو وزیر الکساندرا ایوانا، گفته است که یا همه بغل ما هستند و یا همه روبه روی ما و اگر روبه روی ما باشید، خورده می شید!

در پی این خبر عده ای از خبرنگاران پرسیدند:
-حتی اگر یک نفر روبه روی شما باشد، بقیه هم خورده می شوند؟!

و بانو وزیر گفتند:
-تر و خشک با هم می سوزند، تمام! دیگه هم وقت ما رو نگیرید!

و ایشون در میان انبوهی از خبرنگاران و معترضان فرار به داخل وزارتخونه کرد و از داخل وزارتخونه برای همه چشمک زد!


بابا دامبلدور!

یه ریونی خفن...

Only Raven


پاسخ به: یاران لرد سياه به او مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن).
پیام زده شده در: ۸:۴۹ شنبه ۲۶ تیر ۱۴۰۰
#38
1-هرگونه سابقه عضويت قبلي در هر يک از گروه هاي مرگخواران / محفل را با زبان خوش شرح دهيد.
من پاک پاکم! پاک پاک!
2-به نظر شما مهم ترين تفاوت ميان دو شخصيت لرد ولدمورت و دامبلدور در کتاب ها چيست؟
اربابا... از نظر شما اصلا میشه یکی به بزرگی ارباب را با یک مدیر بد و آبنباتی مقایسه کرد؟ مطمینا خیر!!!
3-مهم ترین هدف جاه طلبانه تان برای عضویت در گروه مرگخواران چیست؟
هدف من هرچیزی است که هدف ارباب بزرگ منشمان باشد!
4-به دلخواه خود یکی از محفلی ها(یا شخصیتی غیر از لرد سیاه و مرگخواران) را انتخاب کرده و لقبی مناسب برایش انتخاب کنید.
دامبلدور: پشمک کثیف!
5- به نظر شما محفل ققنوس از چه راهی قادر به سیر کردن شکم ویزلی هاست؟
ویزلی ها... غذای خودشونن!
٦-بهترین راه نابود کردن یک محفلی چیست؟
ذوق مرگ کنیم... با (پ.پ.پ) - (پیاز.پیاز.پیاز)
7-در صورت عضویت چه رفتاری با نجینی(مار محبوب ارباب)خواهید داشت؟
آه ای نجینی من! تو مرباب منی، مرباب! (مار+ارباب=مرباب)
8-به نظر شما چه اتفاقی برای موها و بینی لرد سیاه افتاده است؟
ارباب همه جوره زیبان و بدون بینی و مو زیباترن، زیبااااااااااااااااااا!
9-یک یا چند مورد از موارد استفاده بهینه از ریش دامبلدور را نام برده، در صورت تمایل شرح دهید.
استفاده ای نداره!

*****

سلام ارباب، سلام بلا!
بیام تو؟!
بیرون گرمه، هلاک شدیم! گرسنه مون هم هست!


سلام‌ رابرت، خوش اومدی به سایت!
مرباب!؟

رابرت تو این چند روزی که عضو شدی تعداد زیادی پست زدی. طوفانی شروع کردی فعالیتت رو. آفرین. همینجوری ادامه بدی خوبه فقط به شرطی که فعالیتت هدفمند شه. یعنی علاوه بر تعداد پست‌ها، به کیفیتشون هم اهمیت بدی.
در قدم اول پاشو برو یه پست بزن و درخواست نقد براش بده. پستی که می‌زنی رو سعی کن براش وقت بذاری و بهترین چیزی که می‌تونی بنویسی رو ببری برای نقد. اینجوری نکات اصلی و مشکلات عمده پستت درمیاد و در قدم بعد، باید با توجه به نکاتی که تو نقد بهت گفته میشه، پست‌های بهتر و بیشتر بزنی و سعی کنی ایراداتی که بهت گفته شده رو رفع کنی.
نقد گرفتن کمکت می‌کنه تا از زاویه دید شخص دیگری پستت رو ببینی و ایراداتش رو از نظر کسی که تجربه بیشتری داره متوجه بشی.
برای عضویت تو جبهه مرگخواران لازمه به سطح متوسط گروه برسی. یعنی اینکه بتونی پا به پای بقیه تو فعالیت های گروهی شرکت کنی. برای رسیدن به این سطح، لازمه انواع سوژه‌ها و روش برخورد باهاشون رو بشناسی. بلد باشی شخصیت پردازی کنی و شخصیت خودت رو هم پرورش بدی. وقتی نقد بگیری، تموم این چیزا رو هم یاد میگیری.
در ضمن از خوندن پست بقیه هم غافل نشو که حسابی بهت کمک می‌کنه پیشرفت کنی. حداقلش اینه که می‌بینی اونا چجوری سوژه رو پیش می‌برن.
دفعه بعدی که اومدی اینجا، لازم نیست دوباره فرم پر کنی و کافیه فقط یه پست بزنی تا من بیام و مجددا درخواستت رو بررسی کنم.

موفق باشی.


ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۴۰۰/۴/۲۶ ۱۳:۳۲:۳۵

بابا دامبلدور!

یه ریونی خفن...

Only Raven


پاسخ به: خانه اصیل و باستانی گانت ها
پیام زده شده در: ۸:۳۷ شنبه ۲۶ تیر ۱۴۰۰
#39
-چرا منو دارید نگاه می کنید؟ نکنه از جونتون سیر شدید؟!
-نه! نه! غلط کردیم!
یکی از میان مرگخواران گفت:
-خب پس کجا رو نگاه کنیم؟
و بعد بلای مو سیخ سیخی او را تبدیل به خاکستر قرمز کرد!
-خب از شر این هم خلاص شدیم!... چیه؟! چرا من رو دارین نگاه می کنین؟! نکنه شما هم از جون بی ارزشتون سیر شدید؟! کروشیو! و بعد مرگخواران متفرق شدند!
-خب چی کار کنیم بلا؟
-احمقا! برید توپ رو بگیرید و گل بزنید!
و بعد کمی مرگخواران در میان خود فکر کردند و در نهایت با صدایی بلند گفتند:
-چه فکر خوبی!
و بعد مرگخواران با سرعت به سمت توپ رفتند، بی آنکه به سوت پایان بازی داور توجه کنند، بی آنکه حتی به جیغ های بلا گوش بدهند که می گفت:
-احمقا، اونجا که دروازه نیست!
تا اینکه یکی از مرگخواران با شوتی محکم تو صورت بلا زد...
-بلا جون، من رو ببخش عزیزم!
-خفه شو!!!!! کرررررررررررررررررررررررروووووووووووووووووووووووششششششششششششیییییییییییوووووووووووووو!!!
و بعد از آن دیگر تمام افراد آن مرگخوار ورق برگشته را ندیدند! و بعد از مرگ آن بدبخت تمام افراد دست از بازی برداشتند و پا به فرار گذاشتند...!


بابا دامبلدور!

یه ریونی خفن...

Only Raven


پاسخ به: آرایشگاه عمو آگریپا
پیام زده شده در: ۲۱:۲۳ جمعه ۲۵ تیر ۱۴۰۰
#40
-بله، بله! عاشق شدن!
داوران می خواستند به دامبلدور بگویند که خفه شود، اما چون اگر می گفتند مورد استیضاح قرار می گرفتند، سریع و با چشمانی بی احساس گفتند:
-جناب دامبلدوز... عه نه دامبلدور! اگه دفعه بعد به جای ایشون صحبت کنید، از اینجا اخراج می شید! این تذکر آخر است!
دامبلدور با چهره ای مظلوم و چشمانی پر شده گفت:
-فرزندک نازم؟! چرا دل این پیرمرد پر غصه بی هدف رو می شکنی؟! من هیچ هدفی جز کمک کردن به تو فرزندک نازم و دیگر فرزندکان نازم ندارم!
مرگخواران داشتند با تعجب نگاه می کردند، که لرد گفت:
-ساکت شید دیگر! ما خیلی کار ها بلدیم... مثل کشتن آدم های بی لیاقتی مثل شما!
داوران می خواستند چیزی بگویند اما زبان همه خشک شده بود!


بابا دامبلدور!

یه ریونی خفن...

Only Raven






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.