هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۲۳:۳۶ چهارشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۲
#31
تکالـــــیف:

1.گیاهی که در کتاب دوم باعث بازگشتن بچه ها به حالت عادی شد چه بود در باره اش توضیح دهید(5 امتیاز)

اسم این گیاه، مهرگیاه هست. مهرگیاه ریشه هایی به شکل انسان داره که بسیار به نور حساس هستند و هروقت از خاک بیرون کشیده بشن، بلافاصله جیغ میکشند! نوع مونث این گیاه رو که به مهری گیاه هم میشناسن، جیغ های وحشتناک و حتی کشنده ای میکشه! اگه کسی جیغ یک مهری گیاه بالغ رو بشنوه حتی ممکنه بمیره!
تصویر کوچک شده

مهرگیاه غذای محبوب مارچوبه هاست که در جلسه ی قبل توسط استاد تدریس شد. به خاطر اینکه پروفسور با مهرگیاه کار میکرد، مارچوبه هادست استاد رو گاز گرفته بودند! ( توجیه دروغ استاد در مورد هری و جینی)

گریه ی مهرگیاه و مهری گیاه، خواص درمانی زیادی داره که یکیش همین شفا دادن موجودات خشک شده توسط باسیلیسک و مدوسا و گورگان هست. با سیخونک زدن یا کبریت گرفتن ِ قسمت آدم شکل مهرگیاه، میشه اشکش رو دراورد. همینطور وقتی که ریشه رو از برگها جدا کنی به شدت گریه میکنه.
برگهای مهری گیاه(مونث) خاصیت سمی دارند ولی اگه در عرق استخودوس به مدت نیم ساعت پخته بشن، میتونن به عنوان آنتی زهر استفاده بشن.

2.در کتاب شیش پروف معجون سازی یک گیاهی رو از گلخونه میچید که خواص دارویی داشت اون چی بود دربارش توضیح بدید(5 امتیاز)

پروفسور اسلاگهورن، درحال چیدن برگهای گیاه تنتاکولا بود. این گیاه بسیار نادر هست و در شرایط خاصی پرورش داده میشه. اون برگها هم قیمتی هستند و تو بازار سیاه خوب فروش میرن. البته پروفسور اسلاگهورن از مادام اسپراوت اجازه گرفته بود برای چیدنشون.
تصویر کوچک شده

شاخک هاش همینجوری رو هوا ول هستند و به هر چیزی که بهش دست بزنه میپیچینن. اگه انسانی به این گیر شاخه های این گیاه بیفته ، تا وقتی که یه فحش زشت نده رها نمیشه و اگه سعی کنه در بره، نیش سمی اون شاخکا رو نوش جون میکنه!

3.فکر کنید دوست شما با سم اژدها کش مسموم شده!شما از چه گیاهی استفاده میکنید؟چگونه گیاه را اماده میکنید مزه ی ان چه طور است؟(توضیح کامل 10 امتیاز)

خب سوال خیلی کلیه! بستگی داره کدوم دوست آدم باشه؟! مثلا اگه من هری پاتر باشم و رون مسموم شده باشه، خب پا میندازم رو پام و به صحنه ی لذت بخش مردن ِ برادر زنم نگاه میکنم

یا اگه مثلا مصدوم ما ، سیریوس بلک (برادر مطرود بنده) باشه خب تلاش میکنم در اون چند لحظه ، درد بیشتری بکشه!

حالا بر فرض که واقعا خواستیم مصدوم رو نجات بدیم، باز بستگی داره که سم مورد نظر چه اژدها کشی بوده؟! یعنی مخصوص چه اژدهایی بوده؟! اگه مربوط به شاخدم مجارستانی باشه که خب کاری از دست ما ساخته نیست و میشه رفت سراغ کارای دفن و کفن !
اگه سم مخصوص اژدهای پوزه کوتاه یا شاخ دراز و یا شیر اژدها و ... باشه، باز میشه یکاریش کرد! برای نجات جون مصدوم ، باید اشک مهرگیاه بالغ رو به روش های مطرح شده کشید و به همراه دم کرده ی برگهای مهری گیاه بالغ گذاشت که جوش بیاد . بعد با اضافه کردن عصاره ی عنگبین عبوس و خرد شده ی سالانیسکاو و تاپاله ی چایی میشه معجونی درست کرد و به خورد مصدوم مسموم داد. بو و طمع بسیار بدی داره و به غلظت مخاط بینی گراوپ هست . بوی بدش رو میشه با افزودن عصاره ی گل ارکید بهتر کرد ولی مزه اش رو نچ!

4.از کجا میتوان گیاهی که بیماری ها را درمان میکن و گیاهی که سم را از بین میبرد از هم تشخیص داد؟(5 نمره)

خب برگ مهری گیاه ها (نوع مونث) خاصیت ضد سم دارند. یه راهش خب اینه که از خاک بکشونیمشون بیرون اگه جیغ کشیدن و مُردیم، خب اون نوع مونث هست! البته راه دیگه و کم تلفات تری هم هست ؛ برگ مهری گیاه ها دارای رگه ها و دون دونای بنفش هستند و به راحتی با چشم شناسایی میشن. (به عکس اول مراجعه شود)

5. به نظر شما هری و جینی به چو چه گفتند توضیح بدید(3 امتیاز)


هری و جینی دست در دست هم به سمت چو اومدند. پروفسور چو با دیدن این صحنه اشک تو چشاش حلقه زده بود. جینی با لبخند موزمارانه ای به شکل عشقولانه ای فقط به هری نگاه میکرد و دستش رو هی میفشرد. تحمل دیدن این صحنه برای پروفسور چو خیلی سخت بود به طوری که خواست وارد کلاس بشه ولی هری صدا زد: چو!
قلب چو لحظه ای از تپش واساد .
_ یادته سال چهارم بهت گفتم بیا با هم برقصیم گفتی نه؟!
چو : اشتباه کردم
_ تو دلم رو شکستی ... خب حالا حقت همینه که تا ابد تنها بمونی و به نوه نتیجه ی من و جینی تو هاگ درس بدی!
هری این رو گفت و شروع به رقصیدن با جینی کرد.
پرفسور:

چه احساسی در باره ی اتمام ترم دارید؟(2 امتیاز)

اصن خراب ! داغون! له له ام! نپرس که آنپاس آنپاس م شدید! احساس میکنم که در یک لحظه همه ی بد بخت بیچارگی های هری تو وجودم اومد ... خرااااب!


ویرایش شده توسط ریگولس بلک در تاریخ ۱۳۹۲/۶/۶ ۲۳:۴۶:۱۵

اینم طاخچه ی افتخارات... ریا نشه البته!
تصویر کوچک شده


پاسخ به: دفتر اساتید هاگوارتز
پیام زده شده در: ۸:۴۹ چهارشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۲
#32
با سلام و درود

گویا در امتیاز بندی گروه اسلیترین در کلاس گیاه شناسی اشتباهی صورت گرفته و تقسیم بر 3 شده مجموع.

اینجا و اونجا.

لطفا چک کنید
باتشکر


اینم طاخچه ی افتخارات... ریا نشه البته!
تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۲۳:۳۹ سه شنبه ۵ شهریور ۱۳۹۲
#33
غروب دلگیر و غم زده ای بود . این را از چهره ی هرمیون گرنجر میشد فهمید. رون که نیشش تا بناگوش باز بود و داشت حالی به حولی میکرد به هرمیون زد و گفت:

_هی ! چته! این جلسه هم استاد یاد که خیلی خوبه! میریم حیاط پشتی کوییدیچ بازی میکنیم. هری پایه ای؟!

هری که در کلاس یک در میون جینی و چو رو دید میزد، با حواس پرتی گفت: "آره آره!" و به دید زدن ادامه داد!

هرمیون که از رفتار این دو نفر متعجب نشده بود با دلخوری وسایلش رو برداشت و با کتابش به سر رون ضربه ای ز و به سمت در کلاس رفت. ناگهان ضربه ای به در خورد! و دوباره ضربه ی دیگه ای به در خورد! در باز شد و جادوگر جوان و وحشت زده ای لنگ لنگان به داخل کلاس خزید. همهمه ی کلاس ساکت شد.

جادوگر جوان در حالی که با حرکتش در کلاس رد خیسی سردی را برجا میذاشت به سمت تخته رفت و روی تخته نوشت:

جلسه ی چهارم کلاس دفاع در برابر جادوی سیاه
پروفسور ریگولس بلک



آهی از نهاد کلاس بلند شد. دافنه که همچنان به شکل آواتارش چش گنده به تخته زل زده بود، زیر لب گفت: پروفسور آمبریج چی شد پس؟!

فلور که با حالت بسیار علاقه منده ای به جذبه ی استاد خیره شده بود، ضربه ای به دافنه زد :
_من شنیدم آمبریج همون ریگولوس بوده!

ریگولس بلک به سمت کلاس چرخید. چشمهایش انگار فاصله ی دوری را میدیدند ناگهان فریاد زد:

_هری پاتر!

هری با حالت :worry: دستش را بالا برد. ریگولس به سمتش پرید و یک گردنبند طلایی با یک آویز با نشان s به دست هری داد:
_هری! تو باید این هورکراکس رو نابود کنی تا لرد سیاه دوباره فنا پذیر بشه!

هری که به طور مشخص تو باغ نبود تکونی به خودش داد و گفت:

_ نمنه؟! چی چی میگی داوش! هورکراکس دیگه چیه؟!

ریگولس ضربه ای به پیشونیش زد و با تاسف فریاد زد:

_ یادداشت کنید! هورکراکس یک شی است که یک جادوگر/ساحره با یک جادوی سیاه میتونه قسمتی از روحش رو در اون مخفی و حفظ کنه... حیات اون روح به سالم بودن اون شی هست. تا وقتی هورکراکس سالم باشه، اون جادوگر نمیمیره! تکلیف (1) : تحقیق کنید هورکراکس اولین بار توسط چه کسی استفاده شد؟ (5 نمره) او چطور روحش رو دو تیکه کرد؟! (3 نمره)

و دوباره به سمت هری برگشت . خم شد و گفت:

_من همین الان این رو از غار کنار ساحل در آوردم... اگه لرد بفهمه که این آویز رو برداشتم بدبخت میشیم! باید یه آویز قلابی تهیه کنید و تکلیف (2) نوشته ای در هورکراکس تقلبی خطاب به لرد سیاه بنویسید (5 نمره) و بذارید سرجاش!

ریگولس دوباره صاف شد و نگاهی به بالا انداخت انگار آسمون رو از ورای سقف میدید... فریادی زد و دو دستی شیکمش رو گرفت. مشخصا درد زیادی میکشید. به سختی گفت:

_خب دیگه ... دانش آموزان من! من وقت زیادی ندارم و در حال مرگ هستم (جمعیت ساحره : ) ولی شما باید کار منو تکمیل کنید... اون هورکراکس رو نابود کنید!

آیلین پرنس درحالی که اشک هایش رو پاک میکرد پرسید:

_ اما چجوری استاد؟

ریگولس به سمت در کلاس رفت و به همان شکل گفت: تکلیف (3) یه راه نابود کردن هورکراکس زهر باسیلیسکه! حداقل 2 راه دیگه پیدا کنید که بتونید یه هورکراکس رو نابود کنید.(8 نمره)

ریگولس دستی به موهایش کشید و به در تکیه داد آماده میشد تا در نور به رنگ خون خورشید از صحنه خارج بشه که هرمیون پرسید: ولی استاد اگه شما برید و بمیرید، پس کی نمره هامون رو اعلام میکنه؟!

پروفسور برگشت و یک کروشیو نثار هرمیون کرد و از کلاس خارج شد.

تکلیف اضافی اول: کتابی که هرمیون با اون به سر رون زد چه نام داشت؟! (3 نمره)

تکلیف اضافی دوم: اگر میتوانستید، چه چیزی را برای ساختن یک _ فقط یک_ هورکراکس انتخاب میکردید؟! ( 3 نمره) و آن را کجا مخفی میکردید؟! ( 3 نمره)


(5 + 3 )+ 5 + 8 + 3 + (3+3) = 30 + 3 امتیازی

مهلت تحویل: تا جلسه ی امتحان ترم؛ 15 شهریور


ویرایش شده توسط ریگولس بلک در تاریخ ۱۳۹۲/۶/۶ ۷:۳۹:۱۸
ویرایش شده توسط ریگولس بلک در تاریخ ۱۳۹۲/۶/۶ ۷:۴۰:۳۶
ویرایش شده توسط ریگولس بلک در تاریخ ۱۳۹۲/۶/۶ ۹:۱۶:۳۸
ویرایش شده توسط ریگولس بلک در تاریخ ۱۳۹۲/۶/۶ ۱۱:۰۲:۲۷

اینم طاخچه ی افتخارات... ریا نشه البته!
تصویر کوچک شده


پاسخ به: اتاق مدیریت
پیام زده شده در: ۱۳:۴۵ سه شنبه ۵ شهریور ۱۳۹۲
#34
درود بر مدیریت محترم هاگوارتز
یگانه مدیر برحق هاگ که اون سه تای دیگه از حسودی زیرآبش رو زدن!

ای جد بزرگ،
بنا بر تجربیات بسیار گسترده و خفن اینجانب در زمینه ی انجام جادوی سیاه و بعدها دفاع در برابر جادوی سیاه ، با اندوخته ای حجیم و سنگین به اتاق مدیریت هاگ اومدم تا این موارد گران بها رو در اختیار دانش آموزان قرار دهم.

امید است که با درخواست تدریس اینجانب در جلسه ی چهارم کلاس دفاع در برابر جادوی سیاه، به عنوان استاد مهمان موافقت به عمل آید

با تشکر
ر.ا.ب


اینم طاخچه ی افتخارات... ریا نشه البته!
تصویر کوچک شده


پاسخ به: اتاق خون!
پیام زده شده در: ۱۹:۳۸ دوشنبه ۴ شهریور ۱۳۹۲
#35
پادما گفت:
- فکر کنم منظور مینروا اینه که یکی از چیزای با ارزش مرگخوارا رو بدزدیم! یه چیزی مثل نجینی، یا بلاتریکس و یا شاید خود اسمشو نبر!

در همین لحظه بود که ریگولس تونست با یه فن سر زیر بغل، کریچر رو از سر راه برداره و دوباره به صحنه برگرده. بنده خدا به مثال یه گورخری که از دست شیری در رفته باشه همینجور حیوونکی نفس نفس میزد و در حالی که هی به پشت سرش نگاه میکرد به صورت بریده بریده گفت:

_چطوره... چطو... ره... هور... هورکرا... سس ... های ... ولد... رو بدزدیم؟!

جمعیت محفلی در تلاش برای فهمیدن منظور ریگول چشم و گوش و دوماغ خودشون رو تنگ کرده بودند که از پشت سرشون هری گفت:
_ منظورش جان پیچه!
و بی توجه گازی به سیبی که در دست داشت زد. محفلی ها که در شونصد سال اخیر، برای یک بار هم که شده هری رو به درد بخور پیدا کرده بودند، منتظر شدند تا هری دوباره به حالت بی مصرف خودش برگرده و بعد صاف شدند و گفت: "آهااا! خب فارسی حرف بزن! " الستر خر خری کرد و با بی حوصلگی گفت:

_جان پیچ بدزدیم که چی بشه؟! الان ماهیت تاپیک اتاق خون اینه که چیزی که میدزدیم بیاریم اینجا شکنجه اش کنیم!

قبل از این که ریگول حتی به جواب دادن فکر کنه، ارنی بهش نزدیک شد و دستی به سرش کشید و با طعنه و کنایه گفت:

_حالا مثلا اون یکی که به قیمت جونت پیدا کردی رو مگه بلدیم نابود کنی؟!

ریگولس سرش رو خاروند و با توجه به سوال ارنی متوجه شد که در حال حاضر از نظر زمانی حداکثر به وسطای کتاب هفت رسیده اند! با قلبی شکسته و مایوس از اینکه تلاشش برای برگشت به رول نتیجه نداده و تا لحظاتی دیگه هم دوباره توسط کریچر از کادر خارج میشه و در گورستان تاریخ محفل ققی یادی ازش نخواهد شد و خلاصه با همین فکرا دست و پنجه در میکرد که کریچر دست به دور گردن ریگول انداخت و فریاد ریگول در حالی که از کادر خارج میشد همینجور در دور دورها محو میشد :

_انتقامم رو ازت میگیرم که من رو از رول خارج کردی ارنی م.... (خارج شد دیگه!)

اما ارنی در حالی که لبخندی مازمورانه بر لب داشت به میان صحنه اومد و دو دستش رو بالا آورد.

_هم اینک در دست راست من ، همانطور که احتمالا نمیتونید ببینید چندتار موی ریگولی و در دست چپ من بطری معجون مرکب بارتی کراوچ قرار داده! رمز خونه ی ریدل ها رو هم که میدونیم! میخوایم یکی از ارزشمندترین چیزای مرگخوارها رو ازشون بدزدیم و شکنجه کنیم! حالا محفلیا ! شما پایه اید؟!


چند دقیقه بعد جلو در خونه ی ریدل

5،6 نفر محفلی به اضافه ی یه سری محفلی ممد با صدای پاق و واقی از غیب ظاهر شدند. لحظه ای نگذشت که یکی از محفل ممد ها سوال بسیار بغرنجی مطرح کرد:

_بینم! شما چرا همتون شبیه اون مردک تازه وارد، روگولوس شدید؟!

یکی از ریگول نماها جلو اومد و طلسم شاتاپیوس رو روی محفل ممد اجرا کرد و تخته سنگی رو از همون اطراف وینگاردیوم کرد زد تو سرش یارو نصف شد و شلپ شلپ خون ریخت و خب قاعدتا مُرد! از شدت عمل ریگول نما، همه حساب کار دستشون اومد که لابد یارو باید مودی بوده باشه و با هیشکی شوخی نداره!

کسی که احتمال میرفت هرمیون باشه رفت بغل مودی واساد و گفت :

_خب ریگولی های.. ببخشید! محفلی های عزیز! ما یه نقشه ی خیلی خفن داریم! نقشه ی ما از سه مرحله تشکیل میشه.قبلش باید بگم که ما میدونیم که ریگول اون آخرای جنگ جهانی جادوگرا کلا یهو غیب میشه... واسه همین کسی از مرگخوارا نمیدونه که ریگول به دامان سپاه سیفیدی پناه آورده... ولی خب از این مسئله مطمئن نیستیم! واسه همین یه جاسم محفلی میخوایم که بره زیر تانک... یعنی به عنوان نفر اول بره تو! کی حاضره؟

محفلی ها همه نگاهی به هم انداختند اما از آنجا که همه شکل هم بودند، نتونستند کسی رو با نگاهشون به دام مرگ بفرستند. این وسط یکی گفت: اونی که زنده موند و میمونه و خواهد موند! الستور با شنیدن این پیشنهاد طلسم "برس به دست هری جیمز پاتر"رو اجرا کرد و بدین شکل جاسم مشخص شد!

هرمیون اهم اهمی کرد و ادامه داد:

_ خب نقشه از سه مرحله تشکیل میشه: مرحله ی یک! اول جاسم پاتر میره تو خونه. اگه بهش شک نکردن بقیه ی ریگول نما ها دونه دونه میرن تو و هر کدوم یه مرگخوار رو به خودشون مشغول میکنن. توجه کنید که نباید همزمان دیده بشید و ممکنه مرگخوار نظیر شما، به شما یا محفلی شدن ریگولس شک کنه! مرحله ی دو! گنجینه ی ارزشمند مرگخوارها رو میدزدید. مرحله ی سه! دو حالت داره . یا موفق میشیم و برمیگردیم به اتاق خون. یا میمیریم و این محفل ممد ها میان جنازه مون رو جمع میکنند. همه چی روشنه؟

محفل ممدها به نشانه ی تایید سر تکان دادند . یکی از ریگول نماها، از میان جمع به طوری که شناسایی نشه با ترس پرسید:

_میشه در مورد مرحله ی دو ... یکم بیشتر توضیح بدید؟!

الستور پای سالم ریگولیش رو به زمین کوبید و فریاد زد:
_نه دیگه دیره! پاشید بریم !

و پس گردن هری رو گرفت و به سمت دروازه هل داد.


ویرایش شده توسط ریگولس بلک در تاریخ ۱۳۹۲/۶/۴ ۱۹:۴۵:۴۹
ویرایش شده توسط ریگولس بلک در تاریخ ۱۳۹۲/۶/۴ ۱۹:۵۵:۰۹

اینم طاخچه ی افتخارات... ریا نشه البته!
تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس طلسمات و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۲۳:۲۴ یکشنبه ۳ شهریور ۱۳۹۲
#36
تکالیف عمو پیری


1- تاریخچه ی این ورد را به طور کامل بیابید ( نام مخترع و طریقه ی کشف ان طلسم حتما باید نوشته شود ). 10 امتیاز .


این طلسم، برای اولین بار توسط هاروی ویلداسمیت ، متولد 1227 در بریتیش آیلیس به وجود اومد. هاروی به هاگوارتز وارد شد و از اون فارغ التحصیل شد. به عنوان یکی از جوونور شناس های مطرح جادویی در دنیای جادوگری مطرح شد. در خلال بررسی ها و مطالعاتش بر روی خزندگان و به خصوص آفتاب پرست غنایی ، متوجه خاصیت همرنگی و همبافتی پوست بدن این جوونور با محیط شد.
مطالعات پیشرفته ی هاروی بر روی پوست آفتاب پرست، منجر به اختراع این ورد شد. بعضی ها گفته اند که هاروی از بدست آوردن این ورد مایوس شده بوده ، چوب دستش رو به دست آفتاب پرست داده و سرش رو به نشانه ی تعظیم فرود آورده و داد زده:
نقل قول:
"اااای آفتاب پرست جادویی ِ خیلی پیچیده! من از کشف راز تو ناتوان موندم... این ناتوانی برای یک جادوگر بزرگ مثل من مایه ی شرمساری هست... با این چوبدستی منو از روی زمین محو کن!" (محو کن= اینویزیوس)

بنا به نقل قول ذکر شده، آفتاب پرست هم ،چوب دست رو میکوبه رو سر هاروی و از انرژی جادویی موجود رو پوست خودش از نوک چوب دستی به فرق سر هاروی منتقل میشه!
البته خب این داستان و نقل قول یک داستان عامیانه به نظر میرسه برای سرگرمی ! وگرنه خب کدوم آفتاب پرستی رو دیدید که بتونه چوبدست رو بین دو دستش صاف بگیره!

خلاصه هاروی این ورد رو اختراع میکنه (یا به قولی کشف میکنه!) . حقیقت طلسم همونطور که مطرح شد، در واقع نامرئی شدن نیست. بلکه یه جور استتار با محیط اطراف هست. طریقه ی اجراش هم اینطوره که اگه بخوای کس دیگه یا چیز دیگه رو مستتر کنی، باید با چوبدستت بزنی روش. (میگند سه بار ضربه بهترین و موثرتین ترکیب و قدرت رو داره) . طلسم باید از بالاترین یا به قولی نوک ترین نقطه ی جسم یا فرد اجرا بشه...( چون خاصیت استتار آفتاب پرستی مثل تخم آفتاب پرست که شکسته بشه، روی جسم رو میپوشونه. )به خاطر همین که باید از نوک سر جسم یا فرد اجرا بشه به طلسم سرخوردگی معروف شده .


2-دو مورد از مواقعی رو که استفاده از طلسم سرخوردگی در اونها لازمه رو توضیح بدید.15 امتیاز

بهله ! از اونجا که این طلسم باعث ندیده شدن فرد یا افراد میشه ، میتونه برای مقاصد پلیدی استفاده بشه. مثلا از این طلسمها بزنی بری تو اتاق لرد سیاه بعد یهو بپری جلوش بترسونیش!(خز بازی های پاتری!) یا موارد دیگه.. به طور کلی برای همین منظور ضد طلسم هایی براش در مناطق جادویی اجرا میشه تا قابلیت استفاده نداشته باشه!
از این بابت ، در بیشتر اماکن جادویی نمیشه ازش استفاده کرد. در عین حال بعضی از شنل های نامرئی با استفاده از همین جادو ، درست میشند. خود شنل ها ممکنه مندرس بشن یا پاره و سوراخ بشن یا نامرئی تشون رو از دست بدن ولی وقتی خود طلسم رو یه نفر استفاده میکنی، اثرات جانبی شنل رو نداره (از سرت بیفته...پاهات زیرش معلوم شه و اینا)

استتار یه سرخورده ، یه استتار واقعی هست. یعنی صدای حرکت شما هم بسیار بسیار کاهش پیدا میکنه (درحالی که صدای نفس های شما زیر شنل ، برای مثال شنیده میشه!)


3- یک ضد طلسم کشف کنید و مراحل کشفش را توضیح دهید . ( میتواند ورد ، معجون ، یک شی و ... باشد ) 5 امتیاز

دشمن یاب ها و دیوانه ساز ها و حیوونهایی که از روی قوه ی بویایی (مثل سگ) رد یابی میکنند ، میتونند شما رو حس کنند! پس به هیچ وجه فکر فرار از زندان مشنگی یا آزکابان با استفاده از این روش نباشید.
اغلب جاهای جادویی هم به آینه هایی با عملکرد مشابه دشمن یاب مجهز هستند که شما را نمایان میکنند! این آینه ها عمدتا جادویی بر روشون اجرا شده که تصویر شما رو با مدتی تاخیر نشون میدند.. یعنی تصویر چند لحظه قبل شما رو نشون میدهند (که در استتار با محیط دیگه ای بودید!) که در واقع عملا شما را آشکار کرده اند!

مانند آفتاب پرستها ، افراد تح تاثیر طلسم سرخوردگی، در تاریکی و شب قابلیت استتار ندارند. چون نوری از محیط دریافت نمیکنند تا خودشون رو همشکل محیط کنند! این رو همسر هاروی، ماتیلدا متوجه شد. اینجوری بود که هاروی از اختراع(یا کشفش) اینقده مشعوف و استرس زده بوده که نمیتونه ضد طلسمش رو اختراع کن. با همون وضعیت میره میخوابه. بعد وسط خواب ماتیلدا پا میشه بره آب بخوره میبینه عه! هاروی دوباره دیده میشه!یکم فکر و اینا میکنند و میفهمن داستان این بوده. البته تاریخ شناسا میگند که اسم زن هاروی، ماتیلدا نبوده یا ماتیلدا زن هاروی نبوده ... خلاصه ما وارد بحث خونوادگی ملت نمیشیم!
بنابراین ضد طلسم مورد نظر بلکیوس هست. با این طلسم ، کل جسم یا فرد رو ماده ی به شدت بلکی برای مدت کوتاهی میپوشونه که باعث میشه طلسم سرخوردگی باطل بشه. بعد از اجرای طلسم بلکیوس کافیه کمی تکون بخوریم تا ماده ی بلک از سرتاپامون محو بشه.

شب بلکیوس!


ویرایش شده توسط ریگولس بلک در تاریخ ۱۳۹۲/۶/۳ ۲۳:۳۴:۰۵
ویرایش شده توسط ریگولس بلک در تاریخ ۱۳۹۲/۶/۳ ۲۳:۳۶:۳۰

اینم طاخچه ی افتخارات... ریا نشه البته!
تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۲۰:۴۸ یکشنبه ۳ شهریور ۱۳۹۲
#37
تکالیـــــــف


1) سوال هوش مشنگی: دالاهوف بر چه اساسی دانش آموزان را برای اجرای کنسرت به دو گروه تقسیم کرد؟ هر دانش آموز بر چه اساسی در گروه اول یا دوم قرار گرفته است؟ (5 امتیاز)

نکته!
پاسخ صحیح دادن به این سوال ، یعنی هوش مشنگی داری! یعنی مشنگی! فحش از این بالاتر؟!

و آما! خب مشخصه دیگه! این ردیف اولیا همشون پ دارن!
ببین ... پرنس! پارکینسون! پتیل! پتیل (اون یکی پتیل!) و با نگاهی به اسامی دوباره مشخص میشه که پانسی پارکینسون! پادما پتیل ! پروتی پتیل! پس این یه پ نبوده! بلکه دابل پ بوده! و احتمالا اسم پرنس ، پایلین پرنس بوده! و ادامه میدیم گروه اول رو ... لوپین! عه؟! چی شد؟! چرا پ نداشت اولش؟!
در اینجاست که هوش مشنگی ای که حتی در ذره ای در وجود ما وجود نداشته، قول قول میکنه و میگه : هرجای اسم باشه اوکیه! باشه پس داریم : لوپین! جیم موریاتی! عه؟! چی شد! بازهم به در بسته خوردیم که!

در این لحظه به این نتیجه میرسیم که باید از یک پردازنده ی قوی استفاده کنیم که نتیجه میده به ما:

نقل قول:
همه ی اسامی در گروه اول، دارای واژگان "پژگچ" هستند. درحالی که اسامی در گروه دوم، این واژگان را ندارند. بر همین اساس ، مشخص شد که جیم موریاتی، درواقع چیم موریاتی بوده و سوروس اسنیپ و مورفین گانت ، به ترتیب دارای اسامی واقعی و حقیقی سوروس اسنیب و مورفین کانت بوده اند!


در این لحظه نتایج پردازنده به دقت مورد بررسی قرار میگیره و با الگوی مرگخواری _ نژادپرستی پروفسور دالاهوف مطابقت داده میشه و به نظر میرسه که جواب درست هست... آما ! ها ! آما ! در یک لحظه ریگولس شجاع دل ، متوجه موضوعی میشه که از دید هر کسی به دور مونده بود و خواهد موند!

ریگولس نگاهی به اسم های گروه اول و دوم و آواتارهای مربوط به این افراد انداخت و متوجه شد که گروه اول ، خوشتیپ ها و خوش عکس ها و فوتوژنیک هستند (توجه شود به قرارگرفتن ریگولس بلک در گروه اول!) در حالی که گروه دوم... هوم همین کافی که بگیم مورفین گانت تو گروه دوم بوده!


2) فکر میکنید هنرهای مشنگی بر چه مبنایی شکل گرفته است؟ چه نیازی در مشنگ ها باعث میل به این هنرها شده است؟ چرا جادوگران به این هنرها نمیپردازند؟ به این سوال ها دقت کنید، آن ها را تجزیه و تحلیل کنید و پاسخ دهید. بعنوان راهنمایی این را در نظر داشته باشید که بتهوون، یکی از بزرگ ترین موسیقی دانان مشنگی وقتی ناشنوا بوده بزرگترین اثرهایش را خلق کرده است. (15 امتیاز)

خب مشخصه دیگه ! در این زمینه ناپلئون میگه اگه نیمی از سربازان من جادوگر و ساحره بودند، نیم دیگر خب نبودند!

این جمله داره اشاره میکنه که هرچیز که در جستن آنی آنی ! در همین راستا بعضیا گفتن که ما میتوانیم! یعنی آن باشیم! خلاصه حرف زیاد میزنن این مشنگا ! از اونجایی که خیلی آدمای بیکاری هم هستن هی میشینن از خودشون ایده در میکنن که مثلا بیکاریشون رو پر کنه.بعد میگن کمبود امکانات باعث شکوفایی و خودباوری و اینا میشه در حالی که این حرفا چرت و پرته... همش استعداده!
به این هنرها(!!!) توجه کنید مثلا شعبده بازی ! خب این رو یه بچه فشفه هم میتونه انجام بده! مثلا عکاسی! خب حالا که چی؟! مثلا عکست سپیا بشه ...نشه... نورش تنظیم باشه نباشه ... پرسپکتیو داشته باشه نداشته باشه... گوشه اش پاره باشه نباشه... کارش یه حرکت و ورد چوبدستیه! کالوین کلوین تو تالار اسرار میتونست عکس بگیره!
فیلمبرداری! مثلا فیلمبردای میکنن که خاطره ثبت کنن... خب این عکس میگیریم که زنده تره! قدخ اندیشه هست میشه خاطره انداخت توش اصن! مثلا پانتومیم... که چی؟! یارو رو یه طلسم شکنجه و فرمان میکنی جوش در آد مث آدم حرف بزنه!

موشکلشون اینه که نداشتن دیگه.. چوبدستی نداشتن! هنر واقعیه جادوی سیاهه.ببین میگه Dark Arts ! خب هنره دیگه! این که دستت رو تکون بدی شونصد نفر منفجر بشن! به این قشنگی!

3) کدامیک از هنرهای مشنگی در کلاس بصورت عملی انجام شد؟ (5 امتیاز)
الف_ تئاتر
ب_ کنسرت موسیقی
ج_ کشتی کج
د_ الف و ب

اینجا پروفسور از صنعت فریب استفاده کرده! عمل استاد با مورفین و لی میتونست کشتی کج باشه اگه طلسم فرمان روشون نبود. در عین حال کنسرت موسیقی هم هنر مشنگی نیست! گروه موسیقی هاگوارتز هم به رهبری اون استاد 60 سانتیه میومد اجرا میکرد!


4) لی جردن و مورفین گانت چه نقشی در کلاس داشتند؟ (5 امتیاز)
الف_ موش آزمایشگاهی
ب_ سوسک ازمایشگاهی
ج_ مواد آزمایشگاهی
د_ فامیل دور

به نظر نگارنده ، اینجا باز هم استاد درحال فریب دانش آموزان است! ببینید ، لی جردن نقش سوسک رو نداره! بلکه خودش سوسکه! نزدیک ترین گزینه، گزینه ی آخر هست که خودش دوره ولی!
البته گزینه ی کاملا صحیح "لیوانی فامیل دور" هست. برای مثال:

تصویر کوچک شده



ویرایش شده توسط ریگولس بلک در تاریخ ۱۳۹۲/۶/۳ ۲۰:۵۳:۱۳
ویرایش شده توسط ریگولس بلک در تاریخ ۱۳۹۲/۶/۳ ۲۱:۰۰:۲۴

اینم طاخچه ی افتخارات... ریا نشه البته!
تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۹:۴۶ یکشنبه ۳ شهریور ۱۳۹۲
#38
تکالیف !

1- موادی که برای تهیه معجون خواب نیاز است را نام ببرید و توضیح دهید از هر کدام چه میزان برای این ترکیب مورد احتیاج است؟8نمره


ترکیبات این معجون، به طور کلی همگی کم و بیش باعث ازبین رفتن اختلالات ضد خواب میشوند اما خوب بستگی به شدت و توع اختلال خواب ، درصد ترکیب این مواد در معجون نهایی با هم فرق داره!
مواد تشکیل دهنده ی معجوب خواب:

_ دم کرده ی گل بیدمشک
_گیشنیز رنده شده
_ سیر له شده به صورت خام یا در ماست موسیر

همه ی این مواد رو باید در دوغ بریزیم و بپزیم. زیر پاتیل رو میذاریم با شعله ی کم برای خودش قل قل بکنه با اضافه کردن عرق استخودوس کوهستانی ،هر نیم ساعت یه دور بهم میزنیم تا اینکه میبینیم رنگ معجون داره روشن میشه... اینکار رو ادامه میدیم تا جایی که عطری از پاتیل رو حس نکنیم. مواد مشنگی سیاه هم گاها بهش اضافه میشه که بعدا توضیح میدم.

2- موارد مصرف این معجون چیست؟6نمره

بهله! مثلا اینکه مثلا شما برای امتحانات سمج آماده میشدید و واسه همین شب ها بیدار میموندید و الان که سمج رو دادید ، شبها خوابتون نمیبره.
این معجون رو بخورید اوکی میشه.
یا اینکه شما فردی مثل مالی ویزلی هستید که اینقدر بچه دارید و خسته از کار و زندگی روزانه تون، اصن نمیتونید بخوابید! خب این معجون رو با مواد بالا رو با اضافه کردن کمی گل گاو زبون در ابتدا ، میتونید درست کنید.

ممکنه شما به سندرم "اختلال خواب از ترس لرد سیاه" مبتلا باشید(مثل هری پاتر)، خب این مورد یکم پیچیده و پیشرفته تره! شما باید بعضی چیزهای سنگین به معجون اضافه کنید. پیشنهاد میشه برید پیش مادام پامفری ازش خوابازپام یا زولخیدم یا تخوابپام بگیرید، پودرش کنید و درآخر همراه با کمی شکر مخلوط کرده در معجون بهم بزنید و بخورید.

اگه مشکل "sleep walking" دارید، اسخودوس را در معجون نریزید و بذارید معجون همچین خودش رو بگیره و غلیظ بشه. زمانی که چوبدست رو در معجون بکنیم و بیرون بیاوریم و بیش از 10 سانت کش آمد، زیر پاتیل رو خاموش میکنیم میذاریم 1 ساعت سرد بشه.

3- چرا پروفسور به ایستادن در کنار درب کلاس هنگام ورود دانش آموزان عادت دارد؟6نمره

پروفسور پرنس، همونطور که کاملا موشخص هست در معجون سازی بسیار شاخ هستند! این استعداد خونی هست و خب همونطور که ملت میدونن سوروس هم ذره ای از استعداد بینهایت ایشون رو به ارث بردن... پروفسور برای این در کنار درب کلاس وایمیسه چون منتظرشه پسرش رو تو راهرو ببینه. چون سوروس با اینکه از استعداد مادرش در معجون سازی بهره برده، ولی هیچ وقت در کلاس های مادرش شرکت نکرده و از این لحاظ پروفسور پرنس رو دلخون کرده! با اینحال پروفسور هیچ وقت از پسرش نا امید نمیشه.

در عین حال اینکه هیچ کس از این مسئله خبر نداره و همه فکر میکنن که استاد برای این در کنار در کلاس وایمیسه که چند پله بالاتره و از اونجا میتونه همه ی کلاس رو ببینه و زیر نظر داشته باشه!


4- توضیح دهید عوارض مصرف بیش از حد آن چه خواهد بود؟5نمره

به خواب رفتن ناگهانی در بیداری!
خواب اصحاب کهفیوس!
به کما رفتن!
اعتیاد آور بودن در صورت اضافه کردن مواد مشنگی بسیار شدیده.

بعد از مدتی ، دیگه کافی و اینا هم فایده نمیکنه.

5- به نظر شما کدام دانش آموز از ایستادن پروفسور در کنار درب کلاس زیر لب انتقاد کرد؟ 5نمره

به صورت کلی از اونجا که خیلی شجاعت میخواد که کسی به پروفسورش، انتقاد کنه ، قاعدتا یه گریفندوری بوده! از اونجایی که انتقاد به پروفسور پرنس بوده، خب پس یارو خیلی ابله بوده ! حالا این وسط شما میتونید اکثر گریفندوری ها رو در نظر بگیرید ولی خب به نظرم نویل لانگ باتم بوده !



اینم طاخچه ی افتخارات... ریا نشه البته!
تصویر کوچک شده


پاسخ به: غرفه بازی با مرگ
پیام زده شده در: ۲۰:۱۶ جمعه ۱ شهریور ۱۳۹۲
#39
خلاصه:
لرد سیاه و دامبل جفتشون به عالم برزخ رفتن. عزرائیل براشون شرط میذاره که اگه قول بدن که مسیری دقیقا عکس مسیر زندگی قبلیشون داشته باشن، میذاره به دنیا برگردن. دامبل و ولدی به دنیا برمیگردن در حالی که ولدی میخواد همه ی اون کارها ی سفید رو انجام بده تا فرصت گیر بیاره هری رو بکشه.
حالا ولدی به مقر مرگخوارها برگشته تا مرگخوارها رو در کارهاش همراه کنه که...

_______________________________

مرگخوارها با قیافه ی همچنان به لرد سیاه که در انبوه ریش های دامبل، قیافه ی مزحکی پیدا کرده بود، خیره شده بودند. همینجور خیره شده بودند که صدای در توجهشون رو جلب کرد. ایوان تلق تولوق کنان به سمت در رفت و در را باز کرد. پشت در ، دامبل بدون ریش ایستاده بود!

_هی! مرگخوارهای عزیز من! راهیان راه سیاهی و زشتی و پلیدی

جمعیت مرگخوار با همان چشمهای گرد شده ، لحظه ای به دامبل و لحظه ای به لرد و سپس برعکس نگاه میکردند و کلا هنگ کرده بودند که دامبل متوجه حضور لرد سیاه شد.

_هی تامی! خوب شد اینجایی! بیا میخواستم راجع به موضوعی باهات به تفاهم برسم.

لرد سیاه ابرویی بالا انداخت و به گوشه ای رفت که دامبل اشاره کرد.

_بگو بینم چی میگی پیری؟ نکنه باز کاسه ای زیر نیم کاسه است؟

دامبل خواست دستی به ریش اش بکشد ولی متوجه شد ریشش رو به لرد داده. دستی به ریش لرد کشید و گفت:

_نه بابا چه بدبین شدی تام! ببین این عزرائیل اومد واسه تو شرط گذاشت که جادوگر سیفیتی بشه درست؟

لرد سیاه سری به نشانه ی تایید تکان داد.

_و تو قبول کردی چون میخواستی در آخرین لحظه انتقامت رو از هری بگیری؛ درسته؟

لرد سیاه باز هم سری به نشانه ی تایید تکان داد.

_خب الان شرط بازگشت من درست برعکس تو بوده! باید همش کارهای زشت و سیاه و کشت و کشتار بکنم...با این وضعیت الان باز من و تو دشمن هم حساب میشیم. و ما همدیگه رو درک میکنیم ولی یارامون که درک نمیکنن.

لرد سیاه و دامبل نگاهی به مرگخوارهای داخل سالن انداختند که همچنان با چشم های گرد و دهان های نیمه باز، نظاره گر صحنه بودند. لرد سیاه کله ی کچلش رو خاروند و گفت:
_خب ! حرف حسابت چیه؟!
دامبل خنده ای از خوشحالی کرد و گفت:
_آهان! راهی هست که باعث میشه در هدفمون موفق تر باشیم... این که تو بری تو محفل رهبر محفلیا بشی، من بیام بشم لرد سیاه این مرگخوارا .


اینم طاخچه ی افتخارات... ریا نشه البته!
تصویر کوچک شده


پاسخ به: شیون آوارگان (ساختمان مخوف هاگزمید )
پیام زده شده در: ۱۸:۱۵ پنجشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۲
#40
محفل ققی

دامبل و رفقا به جلوی در مقر رسیدن. دامبلدور برای آخرین بار از زیر و روی عینکش به جمعیت محفلی ها خیره شد و درحالی که سعی میکرد حالت خیلی مرموز و خفن و مقدسی به خودش بگیره به آرامی بینشون نجوا کرد:

_دوستان محفلی ِ شجاع من! بار دیگه باید ازتون یه کار خیلی سخت بخوام... باید به دهکده ی هاگزمید آپارات کنید... خواهش میکنم تلاشتون رو بکنید که سالم برسید. اوکی؟!

و عینک ش رو روی بینی اش جابجا کرد . محفلی ها هم لبخندی با ته مایه ی "بابا دیگه آپارات کاری نداره " تحویلش دادند و به دامبلدور که جلو چشمشون غیب شد نگاه کردند.


شیون آوارگان

_دهنتو واااا کن! وااااا ! آفرین !

بشَه ققنوس دهانش رو بسته بود و در مقابل تلاش ایوان برای قرار دادن قاشق محتوی یه مایع غلیظ تو دهنش ، سرش رو به شدت تکون میداد. ایوان که دیگه به ستوه اومده بود، بیخیال شد:
_ یعنی چی؟! چرا نمیخوری؟ ویتامین داره... تو تبلیغ میگفت غذای کامله... شامپو به این خوشمزگی!

لرد سیاه که از دیدن وضعیت بغرنج توجه ساحره ها و ایوان به بشَه ققنوس به حالت رسیده بود، دستی به کله ی کچل مبارک کشید و از پنجره به بیرون خیره شد. با خودش فکر میکرد که چرا دامبل اینا هنوز نیومدن... که ناگهان صدای پاق ضعیفی را از 60،70 متر اونورتر با کمک گوشهای سیاه برتر اصیل زادگی اش شنید!


هاگزمید _ 60،70 متر اونورتر از شیون آوارگان

_پاااااوق

در فضای سرد و مه زده ی هاگزمید، این دامبلدور بود که از غیب ظاهر شده بود. به اطرافش نگاهی انداخت و انداخت و انداخت و انداخت تا دیگه خسته شد و روی تخته سنگی نشست. با خودش فکر میکرد که محفلی ها باید تا اون لحظه میرسیدند... که حرکتی را پشت سرش احساس کرد.
_هی تدی! فرزند راستین راه روشنایی! اگه تو درست آپارات کردی... پس بقیه ی محفل هم میتونن!
تدی پیچ و تابی به خودش خورد و شکمش را گرفت و به پشت تخته سنگ رفت و بالا آورد و برگشت و گفت:
_ من به پای شما چسبیده بودم ... میخواستم ببینم که چطور شما فوکس رو میگیرید ولی نجینی رو تحویل نمیدید؟!
دامبلدور نگاهی به دور و برش انداخت و متوجه شد نجینی همراهشون نیست. از دور صدای فریاد آشنایی در هاگزمید پیچید:
_هی پیـــــری! اومدی؟
دامبل::worry:
تدی:


اینم طاخچه ی افتخارات... ریا نشه البته!
تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.