هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (بلاتریکس.لسترنج)



پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۳:۵۷ دوشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۷
سلام آلكتو

من دسترسي چت باكستون رو چك كردم، مشكلى نبودم.
احتمالا مشكل از كش هاس.
كش ها و كوكى هارو پاك كنين.

موفق باشيد.


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: موزه‌ی تاریخ سیاسی-اجتماعی جادوگران
پیام زده شده در: ۲۲:۳۲ شنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۷
سوژه جديد

چند روزى از دستگيرى لرد سياه گذشته و مرگخواران، در خانه ريدل ها هر كدام گوشه اى نشسته و به شكل خود غصه ميخوردند و از بى برنامگى در حال بستن تار عنكبوت بودند.
لينى از نبود لرد سياه بى حوصله و بى صبر، به هر بهانه اى ملت را نيش مى زد.
هكتور ملاقه به دست گرفته و دنگ دنگ، روى پاتيل مى كوبيد و بدين شكل ابراز ناراحتى مى كرد.
بلاتريكس هم گاهى جيغ زنان آرسينوس را لعن و نفرين كرده و به سمت كمد كروات هايش چاقو پرتاب مى كرد، يا به عكس اربابش خيره و منتظر بهانه اى براى كروشيو كردن ملت بود.

-هى... ميز و صندلى ها!... شام چى بپزم؟!

نارسيسا كه از تكرار هزار باره اين سوال خسته شده بود، اين بار فرياد زنان سعى در جلب توجه مرگخواران داشت.

لينى بى توجه به اطراف، تمركزش را روى نقاب به ديوار زده شده گذاشت و با نيش درونش فرو رفت. سپس بغضش تركيد.
-غذاى مورد علاقه اربـاب رو!
-آخى... اگه بودن، الان يه كروشيو كرده بودن تو حلقمون...
-ارباب!

-آره اربـاب... اربـاب... اى بميرى آرسينوس!... اى قارچ سر تا پات رو بگيره... اميدوارم بتركى و تيكه هات بپاشه رو در و ديوار وزارتخونه. اى اون وزارتخونه خراب بشه رو سرتـ... نه! نشه... اربـاب اونجاس... بعد خلاص شدن اربـاب خراب بشه رو سرت! ميوه ميدى به خورد ارباب؟... بى وجود!... ميكارمت تو گلدون تا ميوه بدى و ميوه هات رو به خورد خودت ميدم... وايسا!

ملت واقعا كنجكاو بودند كه بدانند ميوه درخت آرسينوس به چه شكل خواهد بود!

-ميوه!... ارباب... آره... همينه!... ميوه... اربـاب...

ملت بهت زده از تغيير ناگهانى حالت چهره بلاتريكس، به او نگاه كردند.

-ميوه!... دارن به ارباب ميوه ميدن!... اربـاب از ميوه متنفره...ما بايد اربـاب رو از خوردن ميوه خلاص كنيم...

تمام بهت ملت به يك باره فرو كشيد.

-خب... اينو تقريبا سى بار امروز تكرار كردى بلا... چجورى بريم تو مهمه!
-به من چه چجورى بريم تو؟... بريم بتركونيم ديوار رو... بريم همه رو بكشيم... حتى اگه لازمه ميوه بشيم!... ما بايد بريم!

هكتور ملاقه اش را بالا برد و قبل از كوبيدن به پاتيل، به همان شكل قفل شد...
-ميوه بشيم!... ميوه!... آره!... تو جعبه ميوه ها قايم شيم و بريم تو... همينه!


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۱۰:۱۷ شنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۷
بيت زوپس، خوابگاه مديران

-نه... نه! ديگه نميتونم... ولم كنين بذارين برم اين آرسينوس رو حذف شناسه كنم... مار خائن... تسترال بى مغز... اربـاب رو زندانى ميكنى؟... مانتيكور سرخ شده!... به حق چوبدستى اربـاب، پوستش رو ميكنم و محتوياتش رو خارج ميكنم و جاش كاه پر ميكنم. بعدش... بعدش گوشتش رو ريش ريش ميكنم و مى ريزم تو سوپ و نذر سالازار پخش ميكنم بين مردم!

فنگ براى لحظه اى سرش را از زير مبل بيرون آورد.
بلاتريكس در ميان موهاى وز وزيش سرخ شده بود و جرقه هاى خطرناكى از چوبدستى اش خارج مى شد.

-واق ده هاپ!

و مجدادا زير مبل برگشت و روى منوها خوابيد.

-فنگ... حرصم رو سر تو خالى ميكنم ها!... هى... اين صداى چى بود؟... لايتينا اومده؟... ها... آره! بيا لايتينا... بيا تا چشم هات رو خودم در بيارم... با موهات از همين لوستر آويزونت ميكنم! شنيدى لايتينا؟... بيا ببينيم!

و قبل از اينكه فنگ بتواند اخطار دهد، در خوابگاه را باز كرد و با سه چهره پيش رويش مواجه شد:

نقاب، لايتينا و آرسينوس!


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۹:۳۱ شنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۷
سلام هوريس.

خير هيچكدوم. كش ها و كوكى هارو پاك كنين، از سايت هم خارج بشين و دوباره لاگين كنين، درست ميشه.
در ضمن بدون وى پى ان بايد بياين.

موفق باشين.


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: کافه تفريحات سياه!
پیام زده شده در: ۱۷:۳۵ یکشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۷
مرگخواران صلواتى براى شادى روح آرسينوس تازه درگذشته فرستادند و جسم بى جانش را كول كرده، در باغچه خانه ريدل ها خاك كردند... باشد كه رستگار شود.

-چى شد اين جادوگر/ساحره سفيد ما؟!

بيمارى، لرد سياه را بسيار بى طاقت كرده بود.
پس مرگخواران بدون فوت وقت و قبل از آنكه سوژه بى ناموسى شود، به شكار جادوگر/ساحره سفيد رفتند.

-هى... ما كجا داريم ميريم؟!
-شكار جادوگر سفيد ديگه!
-كجا خب؟!

كجايش به زودى مشخص شد.
با رسيدن به اولين ميدان دهكده، هكتور به وسط آن پريده و تابلوى "به يك جادوگر سفيد نيازمنديم(ساحره هم قبوله!)." به دست گرفت.
هكتور با عبور هر فرد، تابلو را در تخم چشمش فرو مى كرد و منتظر پاسخ او مبنى بر سفيد و يا سياه بودن ميماند.
اين روند سه ساعت ادامه داشت تا اينكه مرگخواران به اين نتيجه رسيدند كه يا تمام افراد دنياى جادويى به سياهى گرويده اند و تمام افرادى كه در خانه شماره دوازده گريمولد زندگى ميكنند و محفلى هستند، منم؛ يا اينكه...

-يه دقيقه ببخشيد ميپرم وسط حرفتون!

خواهش ميكنم!

-خونه گريمولد!... راست ميگه... پاشيد بريم محفل... مقر سفيدى اونجاس... گريمولد!

و مرگخواران بنا به صلاح ديد نويسنده، بدون مخالفت، براى شكار يكى از اعضاى محفل ققنوس، به سمت خانه شماره دوازده گريمولد راهى شدند.


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۱۴:۲۵ یکشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۷
لايتينا با حسرت به كيف غير جادوييش نگاهى انداخت.
حس عجيبى در گلويش بوجود آمده و چشم هايش بى دليل مى سوختند.
روح كم كم در حال كلافه شدن بود كه...

-بيا لايتينا... دركت ميكنم... بيا موزيك گوش كن تا آروم شى!

نارسيسا با لبخندى كه بى شباهت به لبخند هاى خواهرش نبود، هدفونى را روى گوش لايتينا قرار داد.
صداى دلچسب موزيك متال در گوشش پيچيد و تمام غم و غصه هاى نبود كيف را به سمت نابودى هدايت كرد. روح كه حال روحيش در حال بهبود يافتن بود، پيژامه اش را بالا تر كشيد، تكانى به خودش داد تا جايش راحت شود كه ناگهان، تمام حال خوب لايتينا مخشوش شد!

-هى... نه!... واى!... صدا قطع و وصل ميشه... داره خش خش ميكنه!... يه گوشش قطع شد... نــــه!

لايتينا جيغ و داد كنان حول محور دايره اى شكلى مى دويد و سعى مى كرد هدفون را از گوشش جدا كند.

-لايتينا... زحمت نكش! جدا نميشه... بايد تا ابد با اين هدفون به موزيك هاى من گوش كنى!

و با عوض شدن موزيك، شكنجه دردناكى آغاز شد...اينبار يك موزيك سنتى با نواى تنبك و نى جايگزين موزيك متال شده بود!


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: فرجام در آزکابان
پیام زده شده در: ۱۲:۴۲ دوشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۷
مرگخواران با تكان سر و دست و قيچى، موافقتشان را اعلام كردند.
محفليان نگاه هايى حاكى از دلزدگى به آنها انداختند.
آمليا به سختى دلش را كه از شدت زدگى، از چشمش بيرون پريده بود و جست و خيز كنان مى رفت كه خودش را فرق كله ادوارد بكوباند، گرفت و مجددا سر جايش قرار داد.
-مثلا انگار ما دوست داريم با شماها همكارى كنيم! از قديم گفتن ققنوس با ققنوس، مار با مار!

و "ايش" گويان رويش را از مرگخواران گرداند.

-درستش هم همينه. دامبل به جبهه خود... لرد به جبهه خود!

در كسرى از ثانيه، سلول مشترك زندانيان، دو قطبى شده و اعضاى هر جبهه، در گوشه اى از سلول جمع و مشغول بررسى راه هاى موجود براى فرار و پيوستن به جبهه شان بودند.

ادوارد در حالى كه قيچى هايش را به كمك ديوار سنگى سلول تيز مى كرد و به دنبال چيزى براى بريدن بود، نگاهى به نارسيسا انداخت.
-تو كه وزارتى بودى... اينجا چيكار مى كنى؟

نارسيسا با افتخار سرش را بالا گرفت و دندان هايش را به نمايش گذاشت.
-وفادارى من تماما متعلق به اربابه!
-سبزى!
-ها؟!
-سبزى لاى دندونته!

و نارسيسا ديگر هيچوقت دندان هايش را به نمايش نگذاشت!

-راه فرار... بايد از اينجا فرار كنيم... اما چجورى؟


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: تابلوی اعلانات
پیام زده شده در: ۲۰:۲۰ پنجشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۷
معرفى مديريت ترم ٢٢ هاگوارتز


مديريت ترم ٢٢ هاگوارتز با اعلام آمادگى قبلى هوريس اسلاگهورن، بر عهده ايشون گذاشته شد.

با تشكر از ايشون و آرزوى موفقيت براشون.




I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: دفتر مدیریت مدرسه
پیام زده شده در: ۷:۳۸ جمعه ۴ خرداد ۱۳۹۷
پادماى عزيز

ممنون از اعلام همكاريتون اما اين اعلاميه مربوط به ترم گذشته است. موقع شروع اين ترم، باز اعلاميه ميديم.

موفق باشيد.


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۱۷ سه شنبه ۱ خرداد ۱۳۹۷
بررسی پست شماره 134 زمان برگردان مرگخواران، آستریکس آستریکس:

آستریکس عزیز

خب... سوژه رو به مطلوب ترین شکل ادامه دادین. تا جایی که سوژه خسته کننده نشده و یا مشکل خاصی براش پیش نیومده، بهتره به همین شکلی که شما نوشتین ادامه پیدا کنه. یعنی من بیام یه پست بزنم و یه مکان رو توصیف کنم. میتونم تمومش کنم و یا بقیه اش رو به عهده نفر بعد بگذارم.

اما موقع خوندن پستتون، اولین چیزی که از شروع تا پایان پست توجه من رو جلب کرد، جمله بندی هاتون بود.

نقل قول:
لرد چشماشو باز کرد و خودشو وسط جنگل پر از درخت سر سبز دید.

نقل قول:
لرد بزور تونست به شمشیری که می خواست سرشو از بدن جدا کنه جاخالی بده.

به زور

نقل قول:
نینجا با فرضی به افسون لرد جاخالی داد


فرز درسته.

نقل قول:
نینجا که از کارهای لرد تعجب کرده بود ولی نمیخواست به روی خودش بیاره.


اینا مثلا.

جمله بندی ها مشکل دارن.

لرد چشماش رو باز کرد و خودش رو وسط جنگلی سر سبز دید.

جنگل، جاییه که پر از درخته. پس جنگل پر از درخت اشتباهه. مثل اینکه بگیم دریایی سرشار از آب!

تو نقل قول دومم، "به شمشیری که میخواست سرش رو از بدن جدا کنه جا خالی بده"، یه جوری نیست؟
خواننده یه بار میخونه، بعد دوباره میخونه و سعی می کنه بفهمه چرا جمله رو نمیفهمه!
و همینطور نقل قول سوم و چهارم. اون ها هم همین مشکل رو دارن.

نینجا از کارهای لرد تعجب کرده بود ولی نمیخواست به روی خودش بیاره.

برای این که این مشکل پیش نیاد، وقتی پست رو نوشتین، یک بار از روش بخونین. ببینین جمله ها روان و راحت خونده میشن یا نه.

نقل قول:
تو کیستی؟! سیاه پوشیدی , پس حتما از دنیای سیاه هستی , خوب منم که لرد سیاهم و این خوبه. نقابم که داری , پس حتما از خانواده ارسینوس ملعون ما هستی. ای مردک من ارباب سیاهیم و ارباب نوه نوه های تو زانو بزن و شمشیرتو دراختیار من قرار بده.


تو کیستی؟!.. سیاه پوشیدی , پس حتما از دنیای سیاه هستی. خوب منم که لرد سیاهم و این خوبه. نقابم که داری , پس حتما از خانواده آرسینوس ملعون ما هستی. ای مردک من ارباب سیاهیم و ارباب نوه ی نوه های تو! زانو بزن و شمشیرت رو دراختیار من قرار بده.

وقتی دیالوگ هاتون طولانی میشن، سعی کنین با علائم نگارشی خوندنشون رو راحت تر کنین. یه چیزی که اینجور مواقع جواب میده، سه نقطه است. سه نقطه بهتر از ویرگول باعث نشون دادن وقفه میشه.

نقل قول:
جمله اخرو لرد در حالی گفت که در حال نزدیک شدن به مرد سیاه پوش بود. ولی مرد سیاه پوش در جواب...


وقتی محاوره می نویسین، مراقب باشید لحنتون بیش از حد از چارچوبش خارج نشه. "آخرو" زیادی محاوره است. درستش میشه آخر رو.
مورد دوم اینکه سرکش های "آ" رو فراموش نکنین.
سومیش هم اینکه سعی کنین کلمات رو تکرار نکنین.

جمله آخر رو لرد در حالی که به مرد سیاه پوش نزدیک می شد گفت.

یه مورد دیگه هم که باید بگم. وقتی فقط یه نفر رو تو یه صحنه داریم، لزومی به تکرار اسمش وجود نداره. مثلا:

نقل قول:
لرد چشماشو باز کرد و خودشو وسط جنگل پر از درخت سر سبز دید.
_ خوب اینجا کدوم گوری دیگه ؟

لرد تصمیم گرفت یکم راه بره شاید کسی یا چیزی رو میدید که بشه باهاش حرف زد. لرد همچنان درحال راه رفتن بود که حس کرد چیزی زیر نظرش داره. ایستاد و با جدیت به اطرف نگاه کرد و سعی کرد بتونه پشت درختارو ببینه.


سه بار لرد تکرار شده. نه تنها لزومی به تکرارش نیست بلکه... نکنین! اصلا نکنین این کار رو.

لرد چشماش رو باز کرد و خودشو وسط جنگلی پر از درخت دید.
_ خوب اینجا کدوم گوریه دیگه ؟

تصمیم گرفت یه کم راه بره تا شاید کسی یا چیزی رو ببینه که بشه باهاش حرف زد.
همچنان درحال راه رفتن بود که حس کرد چیزی زیر نظرش داره. ایستاد و با جدیت به اطرف نگاه کرد و سعی کرد پشت درخت هارو ببینه.


بعضی از اصطلاحات، شاید معنی بدی نداشته باشن و حتی زشت هم نباشن، اما وجودشون توی پست میتونه تو ذوق بزنه. بهتره مراقبشون باشیم.

نقل قول:
لرد با خودش فکر که اگه بایسته و باهاشون بجنگه حتما کشته میشه و اسمش تو تاریخ محو میشه و این چیزی نبود که لرد می خواست. پس تصمیم گرفت که با زمان برگردان یجا دیگه بره ولی با خودش عهد بست که حتما بعدا تلافی همه اینارو سر ارسینوس ملعون در میاره. لرد زمان برگردان رو در میان اون همه ملت نینجا دراورد و شروع به چرخوندنش کرد. بعد چند ثانیه دیگه خبری از لرد نبود و همه نینجا ها که از درختان پایین اومده بودن غر غر کنان با زحمت دوباره به بالای درختا رفتن.


اینجا هم باز همین اتفاق افتاده. لرد چهار بار تکرار شده.
"یجا" هم درستش میشه یه جا.


طول پستتون خوب بود. نه کوتاه بود و نه بلند.
یه سوژه رو شروع کردین، نوشتین و تمومش کردین. اینم که گفتم خوبه.
سوژه ای که انتخاب کردین هم خوب بود.

همینا دیگه فعلا...

موفق باشید.








ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۷/۳/۱ ۰:۳۱:۵۲

I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.