هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: سرسرای عمومی
پیام زده شده در: ۲۰:۳۰ دوشنبه ۴ تیر ۱۳۹۷
خلاصه:
هکتور استاد درس معجون سازی شده و معجون هاش رو روی دانش آموزا امتحان میکنه. دانش آموزا تا به این لحظه تبدیل شدن به "ترشی" و بعد هم مو در آوردن. بالاخره هوریس اسلاگهورن، مدیر هاگوارتز، موفق شده پادزهری برای موهای دانش آموزا بسازه و اوضاع رو عادی کنه. اما هکتور هم بیکار ننشسته و داره معجون جدیدی میسازه.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

هکتور با یک دستمال کثیف، که مشخصا محتویات بینی اش را درون آن جمع آوری کرده بود، عرق پیشانی اش را پاک کرد، سپس دستمال را گلوله کرد و کنار پاتیل گذاشت. هکتور هرگز چیزی را دور نمی انداخت، او معتقد بود هرچیز بی مصرفی، بالاخره یک روز به درد خواهد خورد.
بر اساس همین اعتقاد، هکتور ناگهان از پاتیل فاصله گرفت و از میان کلکسیون وسایل درب و داغان قدیمی خود، که شامل پستونک نجینی، دندان شیری دامبلدور و هزاران جایزه نقدی و غیرنقدی دیگر بود، یک عدد جوراب را که پر از کرم و موریانه بود، بیرون کشید، سپس پیش از آنکه کرم ها به روی دست خودش بخزند، جوراب را با یک پرتاب سه امتیازی به داخل پاتیل در حال جوشیدن پرتاب کرد.

با ورود جوراب به مایع درون پاتیل، بوی نفرت و مرگ، همراه با بوی باقالی در حال پختن، فضا را عطرآگین کرد و هکتور هم لبخندی مغرورانه زد. سپس با همان لبخند، به اطراف نگاه کرد و اولین چیزی که دید را درون پاتیل انداخت.
آخرین ترکیب معجون...
دستمال پر از عرق و محتویات بینی هکتور...

پس از اضافه شدن آخرین ترکیب، هکتور دیوانه وار شروع به هم زدن معجون کرد...

همان شب، دیر وقت:

در حالی که حتی ارواح و تابلوها داشتند خر و پف میکردند و فضای هاگوارتز پر از تاریکی و خستگی بود، به حدی که حتی سقف جادویی سرسرای بزرگ هم خمیازه میکشید و دیگر حوصله انجام وظیفه منعکس کردن آسمان را نداشت، هکتور از دفتر خود در دخمه ها خارج شد و شروع کرد به اسپری کردن معجون در هوای قلعه.
سه قدم را با حالتی موزون و رقصان برمیداشت، سپس مقداری از معجون را اسپری میکرد.
او تمام هوای هاگوارتز را به معجون جدید خود آغشته کرد... و سپس خمیازه کشان، و با همان حالت ویبره زن و موزون، به دفتر خود بازگشت.

مولکول های معجون که در هوا پخش شده بودند، به یکدیگر با شیطنت نگاه کردند و بیشتر از قبل پخش شدند...
آنها مولکول هایی بودند بسیار باهوش و زرنگ که تمامی درس هایشان را با نمره بیست گذرانده بودند؛ و در نتیجه، اهداف خود را به خوبی میشناختند.
اهدافی که دانش آموزان، ارواح و حتی تابلوها بودند، و در آن زمان همچون کودکانی ملوس و معصوم به خواب رفته بودند...
مولکول های زرنگ و باهوش نیز این را میدانستند، در نتیجه با خنده هایی شیطانی، هجوم بردند به سمت اهدافشان و خود را وارد ریه ها و دماغ و دهان ملت کردند...




پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۸:۵۲ دوشنبه ۴ تیر ۱۳۹۷
هکتور به خودش مفتخر بود. افتخارش در آن لحظه در حد افتخار لحظه ای بود که برای اولین بار معجون جاودانگی را ساخته بود و روی خودش امتحان کرده بود که به موجب آن تکثیر شده بود به ده ها هکتور. البته، او بقیه هکتورها را منجمد کرده بود و نگه داشته بود برای روز مبادا.

افتخار هکتور تنها برای چند دقیقه به طول انجامید، یعنی زمانی که مرگخواران او را بلند کردند و روی کولِ ناهموار تسترال قرار دادند.
هکتور که بوی بد مرگ را از بدن تسترال استشمام میکرد، همچنان به سختی بی حرکت ماند. این بو، حتی از بوی بدترین معجون هایش نیز بدتر بود، هکتور با فکر کردن به این موضوع، یکبار دیگر به خودش افتخار کرد.

بلاتریکس به سرعت گفت:
- خیلی خب دیگه... آماده باشید که حرکت کنیم. نمیتونیم آپارات کنیم، مجبوریم... لایتینا؟

لایتینا جوابی نداد.

- نا؟ سرت رو از توی اون وسیله نجس مشنگی بکش بیرون و بلند شو بریم!

لایتینا که نشسته بود روی زمین مقابل لپ تاپ مشنگی اش و داشت آلو با نمک میخورد، به شدت از جا پرید.
- ناااااح... نمک رفت تو کیبوردم!

بلاتریکس برای یک ثانیه پوکرفیس شد، سپس برای اینکه کنترل اوضاع از دستش خارج نشود، به سرعت لپ تاپ و آلوهای لایتینا را گرفته، در جیب و چشم و چال وی فرو برد.
اکنون تمام مرگخواران آماده بودند.
آنها جاروهای خود را احضار کرده، روی جاروها سوار شدند و تسترال هم به همراهشان شروع به پرواز کرد.
داشتند از بالای لندن عبور میکردند که ناگهان تسترال شروع کرد به کم کردن ارتفاعش.

- هووی... تسترال! چرا داری فرود میای؟
- تسترال عمه‌ته! گرسنمه! نمیتونم با وجود گرسنگی پرواز کنم که. باید بریم یه چیزی بخورم اول.

مرگخواران در تلاش برای اینکه جلوی ناسزا دادن خود را بگیرند، و هکتور در تلاش برای اینکه همچنان بی حرکت بماند، فرود آمدند...
و همان لحظه بود که بزرگترین سوال به ذهن تک تکشان خطور کرد...
غذای تسترال ها چیست؟



پاسخ به: سرسرای عمومی
پیام زده شده در: ۱۹:۱۸ جمعه ۱ تیر ۱۳۹۷
جن های خانگی، در حالی که به خاطر زمین لرزه های ایجاد شده توسط پاهای هاگرید، می لرزیدند، درب انبار را باز کردند، وارد راهرو شدند و با پاهای کوچکشان دویدند به سوی درب آشپزخانه.
درب آشپزخانه، تابلوی عظیمی بود با نقشی از انواع غذاها و میوه ها.
جن ها، یک نردبان جنی ساختند و جنی که در بالاترین نقطه نردبان بود، یک عدد گلابی در یک ظرف میوه در قسمتی از تابلو را قلقلک داد.

گلابی عطسه کرد، و اتفاقی نیفتاد.
جن دوباره قلقلک داد، اینبار محکم تر.
و اینبار گلابی، قاه قاه زد زیر خنده، جن هم از صدای خنده گلابی خنده اش گرفت.
جن و گلابی پس از این خنده بازی، مقداری چاق سلامتی کردند، و بالاخره گلابی ناپدید شد تا دستگیره در مخفی آشپزخانه هاگوارتز، پدیدار شود.
جنی که بالاتر بود، دستگیره را چرخاند.

- بقیه هم قطاران دابی دونست که جن ها میتونن بدون این کارها هم در رو باز کنن؟

جن ها ابتدا پوکرفیس شدند. سپس بالاترین جن، جیغ بنفشی کشید، و از روی بقیه جن ها، با صورت شیرجه زد روی در و وارد آشپزخانه شد.

دابی سری به نشانه تاسف تکان داد.
- جن های جدید چقدر بی جنبه بود. جن ها تحمل روح دابی رو نداشت. دابی دیگه اینطوری اصلا نتونست. زیرِ روحِ دابی درد گرفت!

دابی که زیر روحش درد گرفته بود، از آنجا رفت و جن های خانگی را رها کرد تا بروند غذایشان را منتقل کنند به سرسرای بزرگ.
جن های خانگی، که هنوز قلبشان به خاطر مواجهه با روح دابی تند تند می‌تپید، غذاها را روی میزهایی درست مشابه میزهای سرسرای بزرگ سرو کردند، سپس همگی با هم بشکنی زدند، آهنگ شادی پلی کردند، و رقص بابا کرمی انجام دادند تا غذاها به سرسرا منتقل شوند.
و البته غذاها هم غذاهای خوبی بودند، و به همراه معجون هکتور درونشان، منتقل شدند به سرسرای بزرگ.



پاسخ به: خادمان لرد سياه به او مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن)
پیام زده شده در: ۲:۱۸ جمعه ۱ تیر ۱۳۹۷
سلام ارباب.
خوبید ارباب؟

1-هرگونه سابقه عضويت قبلي در هر يک از گروه هاي مرگخواران / محفل را با زبان خوش شرح دهيد!
قطعا داشتم، دارم و خواهم داشت ارباب. سابقه عضویت زیر سایه شما رو میگم ارباب.


2- به نظر شما مهم ترين تفاوت ميان دو شخصيت لرد ولدمورت و دامبلدور در کتاب ها چيست؟
دامبلدور؟ چطور یه دامبلی که انقدر دور هست، اونم مثلا از بالای برج ستاره شناسی تا زمین رو با ارباب مقایسه کنیم اصلا؟


3-مهم ترین هدف جاه طلبانه تان برای عضویت در گروه مرگخواران چیست؟
هدفی جاه طلبانه تر از خدمت به ارباب وجود نداره در این دنیا.


4-به دلخواه خود یکی از محفلی ها(یا شخصیتی غیر از لرد سیاه و مرگخواران) را انتخاب کرده و لقبی مناسب برایش انتخاب کنید.
محفلیا خودشون لقبن ارباب. اینکه براشون لقب دوباره گذاشته بشه، ظلم هست به لقب. میشه یه حالتی مثل "بر علیه" که غلط هست و "بر" باید حذف شه.

5-به نظر شما محفل ققنوس از چه راهی قادر به سیر کردن شکم ویزلی هاست؟
دروغ چرا ارباب، اینا از من هم آدم خوار ترن به نظرم. گرسنه شون بشه، قوی تراشون ضعیف تراشون رو میخورن.

٦-بهترین راه نابود کردن یک محفلی چیست؟
از همین الان بگم که خوردنشون رو حذف میکنم از گزینه ها. گوشتشون خوب نیست. ولی خب همیشه راه های وحشیانه تری وجود داره ارباب... اگر بگم اسپویل میشه... اسپویل هم خیلی بده!

7-در صورت عضویت چه رفتاری با نجینی(مار محبوب ارباب)خواهید داشت؟
رفتاری بسیار خوب در شان پرنسس ارباب.

8-به نظر شما چه اتفاقی برای موها و بینی لرد سیاه افتاده است؟
اتفاق برای موها و بینی لرد سیاه نیفتاده. موها و بینی لرد سیاه برای اتفاق افتادن در واقع. در این حد خفن و قدرتمند که حتی خود کلمه "اتفاق" هم از موها و بینی لرد سیاه میترسه.

9-یک یا چند مورد از موارد استفاده بهینه از ریش دامبلدور را نام برده، در صورت تمایل شرح دهید.
نخ دندان!



فنرير گريبك!

صبر كنين... يه... يه بويى داره مياد. شبيه بوى... ام... خيانت مثلا!
از كجا مياد؟
هوم...

فنرير شما بسيار من رو ياد يه مرگخوار سابقى ميندازين...
اين همه شباهت...

بيايد تو ببينيم بايد با اين همه شباهت چيكار كرد...
اوه... يه لحظه...
لرد سياه فرمودند:

سلام فنر... خوبيم فنر!

تاييد شد.


ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۷/۴/۲ ۱۹:۰۳:۰۷



پاسخ به: گـِـُلخانه ی تاریک
پیام زده شده در: ۲:۰۹ جمعه ۱ تیر ۱۳۹۷
آخرین توان قطره هم خرج شد.
اما قطره خارج نشد!
- اوه... گیر کردم!

قطره های دیگر، با تاسف ضرباتی به پیشانی خود زدند، سپس رفتند تا به قطره جوان کمک کنند.
آنها پس از مدتی نرمش قهرمانانه، موفق شدند قطره جوان را از جای خود تکان دهند و از چشم لرد خارج کنند. قطره، با حالتی موزون و حزن انگیز، روی گونه لرد سیاه فرود آمد.

مرگخواران در تمام این مدت، با چشمانی گشاد شده، تنها شاهد بودند و قدرت و جرئت انجام هیچ کاری را نداشتند.

تا اینکه لرد، بر اثر تلاش های عظیم قطرات، عطسه ای کرد.
عطسه، اگر چه که چندان مهیب نبود، اما برای مرگخواران به منزله یک صاعقه بود که مستقیم به فرق سرشان برخورد کرده باشد.
مرگخواران همگی با هم نعره زدند:
- نهههههعوووهااااااو!

و هجوم بردند به سمت لرد.
لرد با دیدن این هجوم ناگهانی، ابتدا ابروهایش را با تعجب بالا برد، سپس تلاش کرد تا بچرخد و از آنها دور شود، اما نتوانست. مرگخواران دقیقا روی لرد فرود آمدند، بدون آنکه لرد بتواند هیچ حرکت اضافه ای برای دور شدن انجام دهد. لرد، پیش از آنکه زیر کوهی از مرگخواران دفن شود، تنها توانسته بود ابروهایش را با تعجب بالا ببرد!

مرگخواران، بالاخره سر و کله شان را از شکم، چشمان، و حتی یقه ردای لرد خارج کردند و همگی به گونه لرد سیاه، که دقایقی قبل، قطره اشکی همچون مروارید بر آن خودنمایی میکرد، نگاه کردند...



پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱:۲۴ جمعه ۱ تیر ۱۳۹۷
نام: فنریر

نام خانوادگی: گری بک

تاریخ تولد: 1945

چوبدستی: ریسه قلب اژدها، 28 سانتیمتر، چوب درخت بید، انعطاف پذیر.

ویژگی های ظاهری: چشمان آبی، موهای بلند سیاه متمایل به خاکستری، بدن عظلانی و قدرتمند، ردای سیاه مندرسی بر تن دارد.

وفاداری ها: مرگخواران، لرد سیاه، گریفیندور، گرگینه ها.

ویژگی های اخلاقی و غیره:
بسیار بی اعصاب، قوی در مبارزه و دوئل با تکنیک های هجومی. سعی میکند زیاد روی تکنیک با چوبدستی مانور ندهد و بیشتر از دندان و ناخن استفاده کند. علاقه اصلی وی در دوران نوجوانی، گوشت کودکان بود. هدف اصلی وی، تشکیل ارتشی از گرگینه ها در خدمت لرد سیاه بوده و است. در سالهای اخیر البته وی توقع خود را اندکی پایین آورده، به مادر بزرگ ملت هم رحم نمیکند و سعی میکند آنها را هم تبدیل به گرگینه کند. نمونه اش مادر بزرگ شنل قرمزی. او حتی برای گول زدن بعضی از نوجوانان، پلیدانه و زرنگانه لباس مادر بزرگ ها را میپوشد و پس از آنکه آنها را فرستاد دنبال نخود سیاه، گازشان میگیرد.
فنریر علاقه عجیبی به گوشت انسان پیدا کرده، طوری که دیگر به ماهی یک بار گاز گرفتن ملت راضی نمیشود و حتی در شکل انسانی هم، اگر بتواند، باید حتی یک لیس از گوشت یا حتی پوست ملت بزند، بلکه اشک تمساحش بند بیاید.
او در نبرد هاگوارتز نیز حضور داشت و حتی لاوندر براون را با قطار کینگزکراس فرستاد به آن دنیا، درست کنار دست دامبلدور.
فنریر همچنین در برج ستاره شناسی، لحظاتی پیش از مرگ دامبلدور نیز حضور داشت و حتی دلش میخواست جیگر دامبلدور را با سس و آبلیمو میل کند که البته اسنیپ و بقیه جلویش را گرفتند و درخواست کظم غیظ کردند.
فنریر پس از نبرد هاگوارتز، یک مدتی با اجازه لرد سیاه به مرخصی رفت. البته حتی در مرخصی هم گاز گرفتن جوان ها و پیرمرد و پیرزن ها را فراموش نکرد. او حتی در مدت مرخصی اش، یک مدت رفت مربی سگ ها شد و با سگ ها توپ بازی کرد. اما بعد از اتمام مدت مرخصی اش، بازگشت تا وحشی تر و خفن تر از همیشه در خدمت اربابش باشد.

تایید شد.


ویرایش شده توسط لایتینا فاست در تاریخ ۱۳۹۷/۴/۱ ۱:۲۹:۰۳







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.