سوژه جدید:از گشنیز به جعفری.از گشنیز به جعفری.کرفس به موقعیت رسید.
ریموس لوپین دستهایش را روی گوشش گذاشت:چرا داد میزنی؟همش نیم متر با هم فاصله داریم.تازه هنوز وارد آزکابان نشدیم که تو جوگیر شدی.دو تا سوالم برام پیش اومد.1-کرفس کیه؟2-چرا من جعفری شدم؟
سیریوس که عینک تیره رنگی به چشم داشت و بوته کم شاخ و برگی را روی سرش گذاشته بودبه آرامی جواب داد:هیسسس...توجهشونو جلب نکن.عملیات کاملا سریه.کرفس هم کسی نیست.فقط برای رد گم کردن بود.تو این عملیات سه نفر شرکت دارن.گشنیز منم.جعفری تویی.برای مالی هم هنوز اسم رمز پیدا نکردم.سه تایی به آشپزخونه نفوذ و کار رو تموم میکنیم.
ریموس قصد داشت به اسم رمزش اعتراض کند ولی سیریوس بوته به سر بطرف دروازه های ورودی آزکابان خزید.
دقایقی بعد:
نگهبان شماره 1:برگه ورودی شما درسته و هیچ مشکلی نداره.مهرشم چک کردیم.مال خود وزیره.
سیریوس:ما کی گفتیم مشکلی داره؟
نگهبان شماره 1:پس این جنگولک بازیا برای چیه؟یه بوته گذاشتی رو سرت.این دوستتم کله میکی ماوس گذاشته.اون یکی هم که با ماهیتابه جلوی صورتشو گرفته.خب آدم شک میکنه.
مالی ویزلی از پشت ماهیتابه فریاد کشید:اینو کسی میگه که تنها نقشش تو داستان نگهبان شماره یکه و اونم در حالیکه هیچ نگهبان شماره دویی وجود نداره؟
بعد از ضایع شدن نگهبان، هر سه نفر وارد آزکابان شدند.
ریموس:خب.تا اینجای کار عالی بود.هیچ ردی از خودمون بجا نذاشتیم.عملیات جاسوسی و فوق سری با موفقیت انجام شد.حالا باید آشپزخونه رو پیدا کنیم و این معجون رو تو غذای آلبوس بریزیم.البته قبلش باید بفهمیم کدوم غذا مال آلبوسه.
مالی با هیجان پرسید:دامبلدورو به کشتن میدیم و خودمون محفل رو به دست میگیریم.بچه های منم که برای ریاست شش نسل آینده محفل آماده هستن.
سیریوس:مالی!ما قرار نیست دامبلو بکشیم.فقط قراره مسمومش کنیم.و وقتی اونا مجبور میشن به بیمارستان منتقلش کنن کمکش میکنیم فرار کنه.حالا وقتو تلف نکنین.بریم دنبال آشپزخونه.