لرد با دست به کاناپه اشاره میکنه و میگه: بیا بشین اون رو و تعریف کن ببینم چه راه حلی داری.
بعد از نشستن دامبل روی مبل، لرد که آثار انزجار ناشی از کثیف شدن مبلش به خاطر یه سفید اون هم دامبل! در چهره اش کاملا مشخص بود با ناراضایتی میگه: زودتر بگو تا ندادم اسکورپیوس همون طوری که خود نجینی انگاری پیدا کرده درسته قورتت بده!
دامبل عینکشو برمیداره و مشغول پاک کردنش میشه. بعد دوباره اون رو روی چشمم میزنه و میگه: مختصر میگم. دوتاه راه هست. یکیش معجونه که درست کردنش کمی دردسر داره. برات توی این کتاب علامت زدم.
و کتاب رو روی میز جلوی لرد میذاره و بعد ادامه میده: راه دوم اما شبیه کاریه که بلاتریکس کرد.
بلاتریکس با خوشحال ابروهایش را بالا انداخت و گفت: دیدین گفتم راه من موثره؟
...ساکت شو بلا.
... چشم ارباب! :worry:
دامبل به حرفش ادامه میده: میگفتم، راه دوم ترکیبیه. چیزایی مثل شوک، استرس شدید و ناگهانی یا مثل اون میتونه بهتون کمک کنه. خب حالا از کجا شروع کنیم؟
لرد با پوزخند میگه: شروع کنیم؟
... معلومه دیگه، اول کدوم راه رو میخوای...
... روفوس، بلا، آقا رو تا دم در راهنمایی کنین. اگه نخواست بیرون بره میتونین با تسترال های نانزنینم آشناش کنین!
دامبل که بهش برخورده از روی کاناپه بلند میشه و میگه: لازم نیست. هیچ وقت به شماها خوبی نیومده (صدای شیشکی در کردن روفوس در پس زمینه!) خیلی خب. خودم میرم.
دامبل با گام های سنگین به طرف در میره و بعد از کوبیدنش با صدای بلند از خانه خارج میشه.
لرد نگاهی به اسکور که داره سعی میکنه مثل نجینی روی زمین بخزه میندازه و میگه: چرا معطلین؟ زود باشین بهش هیجان و استرس بدین!