هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۱۷:۳۲ شنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۱
آنتونین سراسیمه تو کوچه و خیابون دنبال اربابش میگرده.
آنتونین:ارباااااب؟شما کجا هستین؟خواهش میکنم یه راهنمایی کنین.یه صدایی، فریادی، کروشیویی چیزی .
درست در همین لحظه علامت شوم روی دست آنتونین شروع به سوختن میکنه.آنتونین میفهمه که ارباش جایی در اون نزدیکی هاست.ولی کجا؟

خانه پیرزن:

پیرزن:ماریا،این تیکه پارچه دو تا لکه سرخ رنگ روشه که هر کاری میکنم پاک نمیشه.اون چاقو رو بده ببینم.
با شنیدن این جمله پارچه به طرز نامحسوسی میلرزه.پیرزن با تعجب به پارچه نگاه میکنه و میگه:دستام دارن میلرزن.دیگه پیر شدما.

نیم ساعت بعد:

پیرزن:کنده نمیشن این لعنتیا. این عجب پارچه بی کیفیتیه.از دو سه جا در رفت.من چطوری اینو به پسرم بدم؟با گونی لباس میدوختم از این بهتر بود.ماریا؟بیا اینو پرتش کن بیرون.به هیچ دردی نخورد.اون گونی سیب زمینی رو بیار.لباس دامادی پسرمو با همون میدوزم.خیلیم خوشرنگتره ..
دختر کوچک پارچه را از مادرش میگیره و با بیحوصلگی از پنجره به بیرون پرت میکنه.پارچه توی باد چرخ میخوره و از خونه دور میشه.


چهره و هویتم مال شما...از زیر سایه ی ارباب تکان نخواهم خورد!


پاسخ به: فرار از زندان
پیام زده شده در: ۱۷:۵۶ پنجشنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۱
لودو چوب دستشو درست روی مهره وسط کمر فرد میذاره و درحالیکه اونو بیش از حد فشار میده همراه لونا حرکت میکنن.
فرد:میشه خواهش کنم فشار اون چوب دستی رو کمتر کنی؟اون چاقو نیست که!
لودو:نه.نمیشه!:evilsmile:

بعد از چند دقیقه لودو و لونا به آگوستوس میرسن که روی نیمکتی در محوطه حیاط نشسته.آگوستوس با دیدن فرد لبخندی میزنه و یمگه:بالاخره آوردینش.من تحویل میگیرم.وشما برین به قیژقیژتون ادامه بدین.
فرد تحویل آگوستوس داده میشه و آگوستوس چوب دستیشو درست روی همون نقطه میذاره و فرد رو بطرف جلو هدایت میکنه.بعد از پج دقیقه پیاده روی فرد احساس میکنه پوستش داره سوراخ میشه.از آگوستوس میپرسه:نرسیدیم؟نمیدونستم آزکابان اینقدر بزرگه.
آگوستوس با لحن مسخره ای جواب میده:میرسیم.عجله نکن.اتفاقا آزکابان زیاد بزرگ نیست.ولی خب...اگه چند دور دور خودت بچرخی بزرگ به نظر میرسه.:evilsmile:
فرد درحالیکه متوجه منظور آگوستوس نشده به راهش ادامه میده.تا اینکه به بلاتریکس میرسن.

آگوستوس:بلا این زندانی رو برای بازجویی ببر.
بلا که مشخص بود حوصلش سر رفته با خوشحالی از جا بلند میشه و نکته جالب اینجاست که چوب دستیشو روی همون نقطه قبلی میذاره و بیشتر از قبلیا فشار میده.فرد از درد فریادی میکشه.ولی راه فرار نداره.ناچار همراه بلا جلو میره.
فرد:نمیشه اون چوب دستی لعنتیتو کمی بالاتر یا پایین تر بذاری؟
بلا:نه .نمیشه!:evilsmile:


ویرایش شده توسط بانز در تاریخ ۱۳۹۱/۱/۳۱ ۱۸:۱۱:۴۹

چهره و هویتم مال شما...از زیر سایه ی ارباب تکان نخواهم خورد!


پاسخ به: میخانه دیگ سوراخ
پیام زده شده در: ۱۷:۴۹ پنجشنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۱
لینی با لبخندی چاپلوسانه جلو میره و میگه:ارباب لطفا شنلتونو بدین براتون آویزونش کنم.موقع رفتن میتونین بگیرینش.از رستورانای باکلاس ماگلی اینو یاد گرفتیم.

لرد شنلشو در میاره و به لینی میده.لودو و روفوس هم به تقلید از لرد همین کارو میکنن.
لینی:ارباب چوب دستیتونم بدین لطفا.موقع غذا خوردن مزاحتون نشه.:pretty:
لرد نگاه ترسناکی به لینی میندازه و میگه:چوب دستی ارباب؟چطور جرات میکنی چوب دستی ارباب رو ازش بگیری؟
لودو و روفوس به تقلید از لرد جمله آخر رو تکرار میکنن:چوب دستی ارباب؟چطور جرات میکنی چوب دستی ارباب رو ازشون بگیری؟
لینی دست و پاشو گم میکنه و جواب میده:
لینی:ارباب تو همون رستورانای باکلاس ماگلی دو قسمت وجود داره.قسمتی که سیگار کشیدن ممنوعه و قسمتی که سیگار کشیدن آزاده.ما که سیگار نداریم.خواستیم خلاقیت به خرج بدیم و رستورانو تبدیل کنیم به دو قسمتی که در یکی جادو کردن ممنوعه و در یکی آزاده.

لرد:چه ایده مزخرفی!جادو کردن همیشه و در هر حال باید آزاد باشه.روشن شد؟
لینی سرشو تکون میده.
ماری به همراه ریموس و سیریوس که کلاه رداشونو تا روی چشماشون پایین کشیدن وارد کافه میشه.دو محفلی جایی نزدیک لرد میشینن ولی لینی هنوز موفق نشده چوب دستی لرد رو ازش بگیره.



ویرایش شده توسط بانز در تاریخ ۱۳۹۱/۱/۳۱ ۱۷:۵۳:۵۴

چهره و هویتم مال شما...از زیر سایه ی ارباب تکان نخواهم خورد!


پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۵:۵۴ شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۱
لینی جلو میره و تعظیم میکنه و میگه:ارباب اگه مایل باشین من حاضرم این مسئولیت افتخارآمیز رو به عهده بگیرم.:pretty:
لرد نگاه مخوفی به لینی میندازه که به دلیل کوچیک بودن بیش از حد لرد درجه مخوفیتش به اندازه کافی نبوده.
لرد:فکر نمیکنی من و تو کمی در ظاهر و مقداری در تن صدا و حرکات با هم تفاوت داشته باشیم لینی؟
وینست کراب که همیشه عشق لرد شدن داشت جلو میپره و میگه:
ارباب من من من خواهش میکنم.من ارباب بشم.
لرد موافقت میکنه.وینسنت ماسکی به صورتش میزنه و لرد کوچیک رو روی شونش میذاره .لرد توصیه های آخرو به وینسنت میکنه:
لرد:حواستو خوب جمع کن.آروم و شمرده حرف میزنی.حرفای گنده گنده بزن.حرفایی که کسی جز خودت معنیشونو نفهمه.من همیشه همین کارو میکنم و بسیار با ابهت به نظر میرسم.گهگاهی نجینی رو نوازش کن.

وینسنت با وحشت به نجینی نگاه میکنه و لرد ادامه میده:طرف مقابلتو خرد کن.فراموش نکن که تو بزرگترین جادوگر قرنی.همه ازت میترسن.
وینسنت دستش رو بطرف ماسکش میبره.لرد میپرسه:چیکار میکنی؟
وینسنت:ارباب دماغم میخاره.
لرد:بیخود.نباید بخاره.تو دماغی نداری که بخواد بخاره.میخوای کلا از ته بکنمش که دماغ نداشته باشی و عکس العملات طبیعی تر بشن؟
وینسنت از خاروندن دماغش منصرف میشه.لرد کوچیک رو روی شونش میذاره و زیر کلاه شنلش مخفی میکنه و در حالیکه ماسک مخوفی روی صورتشه وارد جلسه مذاکره میشه.


چهره و هویتم مال شما...از زیر سایه ی ارباب تکان نخواهم خورد!


پاسخ به: سرزمین سیاهی
پیام زده شده در: ۱۸:۲۴ جمعه ۱۱ فروردین ۱۳۹۱
معجون عشق؟سوروس؟جاسوس؟نجینی؟بذارین فکر کنم.خب شاید سوروس جاسوسیه که اومده معجون عشق به خورد نجینی بده؟

بلاتریکس با عصبانیت فریاد میکشه:قبل از حرف زدن کمی فکر کن.اولا ارباب برای چی اطلاعات به این مهمی رو اون تو بنویسه؟خب قبل از رفتن خودش میتونست بگه.دوما نجینی خودش عاشق سوروسه.لازم نیست معجون به خوردش بدن.سوما سوروس اسنیپ خود تویی!:vay:
اسنیپ که تازه متوجه این واقعیت وحشتناک شده حرفشو پس میگیره.
اسنیپ:پس منظور ارباب چیه؟ینجوری که نمیشه حدس زد.معجون عشق درست کنین و به سوروس بدین؟نجینی جاسوسه؟نجینی سوروسه؟
لینی با ذره بینی که چشمشو چند برابر کرده نامه لرد رو میخونه.کمی فکر میکنه و میگه:اینجوری به نتیجه نمیرسیم.من فکر میکنم تنها راهش اینه که بریم سراغ ارباب.
رز آهی میکشه و میگه:ولی ارباب گفتن مزاحمشون نشیم.تازه ارباب به دور دستها سفر کردن...
لینی حرف رز رو قطع میکنه:رز تو حواست کجاس؟لرد تو همین هتل سر خیابونه.هممونم اینو میدونیم.الان تو موقعیت خطرناکی هستیم.باید وارد هتل بشیم.به شکل پیشخدمت، ماساژور، آشپز یا هر شغل دیگه ای.باید به ارباب نزدیک بشیم و بفهمیم تو اون قسمت نامه چی نوشته بوده.


چهره و هویتم مال شما...از زیر سایه ی ارباب تکان نخواهم خورد!


Re: بهترین نویسنده سال در ایفای نقش
پیام زده شده در: ۱۸:۱۵ پنجشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۰
با اطمینان کامل به لینی وارنر رای میدم.

هم فعالیت خوبی داره و هم رولای خوبی مینویسیه.


چهره و هویتم مال شما...از زیر سایه ی ارباب تکان نخواهم خورد!


Re: بهترین عضو تازه وارد سال
پیام زده شده در: ۱۸:۱۳ پنجشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۰
منم رای خودمو به جینی میدم.این اواخر فعالیتش بهتر از قبل هم شده و امیدوارم همینطور ادامه بده.


چهره و هویتم مال شما...از زیر سایه ی ارباب تکان نخواهم خورد!


Re: جادوگر سال
پیام زده شده در: ۱۸:۱۲ پنجشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۰
من فکر میکنم شایسته ترین جادوگر برای این عنوان لرد ولدمورت باشه.چون فعالیتش خوبه-پستهاش خوبن-تا جایی که میتونه به فعال شدن بقیه انجمنها هم کمک میکنه.بابت همه نقدا و راهنماییاش ازش ممنونم و با توجه به فعالیت بی وقفه ای که در طول سال داشته رای خودمو به ایشون میدم.


چهره و هویتم مال شما...از زیر سایه ی ارباب تکان نخواهم خورد!


Re: ناظر سال
پیام زده شده در: ۱۸:۰۹ پنجشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۰
به نظر من نظارت خوب یعنی دقیقا کاری که لرد ولدمورت میکنه.حواسش به همه تاپیکهای انجمن خانه ریدل(و البته زیر سایه علامت شوم)هست.از فعالیتها هم مشخصه.با وجود اینکه لرد هیچوقت به مرگخوارا نمیگه برین تو خانه ریدل پست بزنین یا اونجا رو فعال کنین انجمن خانه ریدل همیشه فعالترین انجمنه.دلیلش فقط وجود یک ناظر خوبه.خلاصه های ساده و مشخص-سوژه های آپدیت شده و نقدهای کامل باعث میشن که همه اعضا با اشتیاق در اون انجمن پست بزنن.هر جا که لازم باشه ناظر حضور داره .بدون سختگیری و بداخلاقی.نمیدونم انجمن زیر سایه هم حساب میشه یا نه.ولی به هر حال ماموریتهای دقیق و منظم اونجا هم در انتخاب من موثر بود.فکر میکنم همین دلایل کافی باشه که لرد ولدمورت رو بهترین ناظر بدونیم.


چهره و هویتم مال شما...از زیر سایه ی ارباب تکان نخواهم خورد!


Re: زمان برگردان مرگخواران
پیام زده شده در: ۱۳:۵۵ شنبه ۶ اسفند ۱۳۹۰
تام نگاهی به جارو میندازه و با لحنی اعتراض آمیز میگه:من سوار این بشم؟این خیلی ناجوره.صندلیی چیزی نداره؟

لینی که هنوز به خاطر طلسم شکنجه گر دلخور بود با عصبانیت صندلی کوچکی روی جارو ظاهر میکنه.تام مغرورانه بطرف جارو میره و سوارش میشه و همه با هم بطرف خانه ریدل پرواز میکنن.


در خانه ریدل:

لرد سیاه وارد مقر حکومتش میشه.درحالیکه پرونده اسرای محفلی رو دردست داره بطرف تخت پادشاهیش میره که متوجه تغییری در اون قسمت میشه.
تام روی تخت لرد نشسته و سرگرم نوازش نجینیه.لودو داشت کفشهاشو واکس میزد و رز با بادبزن مخصوص ارباب بادش میزد.

لرد سیاه:اینجا چه خبره؟از روی تخت من بلند شو نیم وجبی.میخوای بزنم چهار قسمتت کنم؟
تام ریدل که هنوز با جادوگرا و میزان مخوف بودنشون آشنایی نداره بدون ترس و وحشت به لرد خیره میشه.
تام:بالاخره نفهمیدم.تو از اول این شکلی بودی یا رفتی رو تخت یکی نشستی که زدن دماغتو دیلیت کردن؟
لرد نفس عمیقی میکشه.سعی مینه آروم باشه.
لرد:لینی من ممکنه نتونم خودمو کنترل کنم و بزنم اینو یعنی خودمو بکشم.برای جلوگیری از عواقب وحشتناک این اقدام ظرف سی ثانیه این جونور رو از رو تخت من بلند کن.


چهره و هویتم مال شما...از زیر سایه ی ارباب تکان نخواهم خورد!






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.