هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (بلاتریکس.لسترنج)



پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۲۰:۳۰ دوشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۹۷
رودولف با فرمت آستین هایش را...خواست بالا بزند. اما لخت بود و خب... نشد!
دست هایش را به هم مالید.
-اجازه میدین مادمازل؟
-

رودولف منتظر نماند و تبر را از دست نارسیسا گرفت.

خرچ خرچ خرچ

یک ساعت بعد

خرچ خرچ خرچ

ملت مرگخوار که هر کدام گوشه ای افتاده بودند و به زور جلوی چرتشان را می گرفتند.
-کمک نمیخوای رودولف؟
-نه...هن...نه! همه چی...هن...تحت...کنترله!

شترق!

-همینــــه!...موفق شدم! ایمان بیارید به من!

ولی چهره مرگخواران زیاد شبیه ایمان آورندگان نبود! چرا که لرد سیاه زیر شاخ و برگ درخت مدفون شده بودند.

لرد سیاه:


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۱۷:۱۵ دوشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۹۷
اما بلاتریکس مخالفی نبود که با این موافقت ها کوتاه بیاد!
پس جیغ زنان لرد را زیر بغل زده کول کرده و دوان دوان به سمت حیاط خانه ریدل ها فرار کرد.
-نمیذارم اربابم رو پازل کنین! نمیذارم!

بلا دوید و دوید... وزن لرد سیاه و دویدن، نفسش را تنگ کرده بود. اما باید می دوید...
دوید و دوید و ...

شپلق!

کمی زیادی دوید و قبل از اینکه بتواند به موقع ترمز بگیرد، با صورت به دیوار خانه برخورد کرد.
-ببخشید ارباب! تصادف کردیم!

ولی خبری از اربابش نبود.
-ارباب؟... ارباب؟!
-کوفت تسترال و ارباب! زهر نجینی و ارباب!

دنیا روی سر بلاتریکس خراب شد. همانجا و روی همان خرابه های دنیا نشست و شیون سر داد!
-ارباب رو بردن...هی هی... ارباب رو خور... ارباب؟! اون بالا چیکار میکنین؟!
-اومدیم ببینیم تارزان از این بالا چی میدیده! خب خوردیم به دیوار و کمین کردیم و پرت شدیم روی این درخت دیگه! تا ایفای نقش جفتمون رو بیشتر از این نترکوندی، بیار پایین مارو!

و البته که بلاتریکس هیچی از این دیالوگ لرد را نشنید.

-ارباب دووم بیارید!... الان نجاتتون میدم!


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: وزارتخانه سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۶:۰۲ دوشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۹۷
طرفی دیگر، عمارت مالفوی ها

-من نمیرم. اونا بیان!
-یعنی چی که نمیرم؟... بیخود کردی که نمیری. پاشو ببینم! پاشو!

دراکو بی توجه به داد و فغان های آستوریا، پایش را روی پای دیگر انداخته و پی اس فور جادویی اش را بازی می کرد.

-دراکو یا الان پا میشی حاضر میشی، یا این پی اس فور رو میفرستم انجمن حمایت از کودکان کوچه دیاگون!... خودت میدونی!
-من نمیرم... اونا میخوان یه چی به نامم نام گذاری کنن... اونا بیان! به من چه!

و دکمه ی روی دسته را فشار داد. ولی شخصیت بازی با دو دست درخت کنارش را گرفته و در مقابل حرکت پاهایش مبنی بر دویدن، مقاومت می کرد.

-هی...بدو!
-نمیدوئم!

شخصیت بازی علاوه بر ندویدن، از تلویزیون بیرون آمد و با نیم وجب قدش، یقه ی دراکو را گرفت.
- تسترال بی مغز؟... اونا میخوان یه ملکی... خیابونی... پلی چیزی به نامت کنن. چجوری بیان اینجا؟... پاشو جمع کن خودت رو! پاشو ببینم!

شخصیت بازی علاوه بر بی اعصاب بودن، خیلی هم بی ادب بود!
دراکو که از این حجم از بی اعصابی شخصیت متعجب بود و از طرفی باورش نمیشد که کسی سرش داد بزند و مشتش را برایش تکان دهد، خواست مثل همیشه جیغ بکشد و گریه کنان پشت مادرش قایم شود... اما متاسفانه این واقعیت که هم سن غول غارنشین خانواده ویزلی ها شده است و یک پسر دارد، فرق سرش کوبیده شد. پس بی هیچ حرفی به سمت اتاقش رفت تا برای حضور در مراسمش حاضر شود!


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۱۱:۵۳ دوشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۹۷
-یعنی چی کدومش مال منه و کدومش مال ارباب؟... دست اربابمون رو قاطی کردی؟... اربابمون رو بدون دست کردی؟

رودولف ترسید...واقعا ترسید. سعی کرد اصلا به روزی که لرد سیاه از این حالت در میان، فکر هم نکنه حتی!
از شدت ترس و وحشت، اون یکی دستش هم افتاد!

دقایقی بعد، اتاق جلسات مرگخواران

ملت مرگخوار دور میز جلسه نشسته و غرق تفکر، به سه دست خون آلود روی میز زل زده بودن.
-من میگمـ....
-نگو! وایسا! تا ارباب نیومدن جلسه رو شروع نمی کنیم!

ملت با نگاه های آخی...طفلی همون یه ذره مغزش رو هم از دست داد، به بلاتریکس خیره شدن و سری از روی تاسف تکون دادن. اما سرهاشون در همون حالت تاسف، با دیدن لرد سیاه که خرامان خرامان به سمت میز میومدن قفل شدن!

-بلندم نمیشن تسترال ها، احترام مرده اصلا!

نویسنده هنوز نقطه ی آخر جمله لرد رو نذاشته بود که ملت از جاشون پریدن و تعظیم کردن!
ولی لحظه ای بعد با دیدن هکتور که به سختی لرد رو روی صندلی می شوند، نفس راحتی کشیدن.

-گفتم لرد هم سر میز باشن و شاهد صحبت هامون!
-ما بهت افتخار می کنیم بلاتریکس!

-خب... بگین دست ارباب کدومه!




I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۲۳:۵۷ یکشنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۷
شاید حتی یه نفر، در مورد نارضایتی لرد سیاه شک داشت، اما هیچکس در مورد عصبانیت بلاتریکس شک نداشت!
-هم شلنگ دهنی کردی تو دماغ ارباب، هم سوپ رو خوردی... هم با دهن پیازی فوت کردی تو دماغ ارباب؟...هوم؟...رودولف؟...هی!.. من که هنوز نزدم!...چت شد؟!

حق با بلاتریکس بود. قبل از این که حتی انگشتش هم به رودولف بخوره، رودولف قرمز شد... بنفش شد... کبود شد... سیاه شد و دود از تمام منابع خروجی اش بیرون زد.

-رودولف؟
-سوختــــــــــــــــــــــم!

در کسری از ثانیه نگاه همه از رودولفی که دور اتاق "سوختم" گویان می دوید، به هکتوری که سعی داشت داخل شیشه مرکب روی میز قایم بشه، دوخته شد.
هکتور که موفق شده بود یک پاش رو تو شیشه مرکب جا بده و مشغول کلنجار با پای دیگه ش بود، متوجه نگاه های مرگخوارا میشه و سعی میکنه طبیعی جلوه کنه!
-هی... شمام میخواین بیاین شنا؟
-
-نمیخواین بیاین شنا؟
-
-حیفه ها! میگن این شیشه مرکب مال سالازار بوده! مشقاش رو با این مرکب... بابا اونجوری نیگا نکنین! سوپ فلافل بود دیگه! سوپ فلا...فل...هی...

با فرو شدن هکتور تو شیشه مرکب توسط بلاتریکس و بسته شدن سر شیشه توسط لینی، ملت مرگخوار تصمیم میگیرن تا این بار غذایی درخور و شایسته اربابشون درست کنن... اما گویا همه هم راغب به این کار به نظر نمی رسیدن!


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: وزارتخانه سحر و جادو
پیام زده شده در: ۲۳:۲۶ یکشنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۷
اما جایی دورتر از لایتینا، لرد همچنان مشغول بحث با نجینی بودند.
-گفتیم خیر!
-فس!
-چرا مجبورمون میکنی هر چیز رو سی بار بهت بگیم؟... اصلا کی اینقدر لوس شدی تو؟... کو اون نجینی که سوروس رو نیش زد؟... کو اون نجینی که اسمش رعشه مینداخت به جون همه؟... کو اون...
-فس سیس هـــــاس؟!
-تازه میگی مگه چی گفتم؟... از یک ساعت پیش داری با ما بحث می کنی! اون جغد میاد... وگرنه پشت اون وزیر دوتا بال میبندیم و مجبورش می کنیم کل شهر رو هو هو کنان پرواز کنه!

نجینی مطمئن بود که لرد قطعا اینکار را خواهند کرد. لاکن از آمدن جغد...خیر...مطمئن نبود!
-هیسا فیس پیتزوس؟
-پیتزا؟... واقعا نجینی؟ تو این وضعیت هم به فکر...

تق!

-پیتزایی؟... برای ما... بزرگترین جادوگر سیاه تمام اعصار، برای ما... لرد...

توق!

-سیاه، دعوتنامه نیومده و تو به فکر...

ترق!

-پیتزا... اه... این صدای کوبیده شدن چیه؟!

اما لرد منبع صدا را خیلی زود، با دنبال کردن نگاه نجینی، یافتند...
جغد قهوه ای رنگی که پاکت بزرگی به پایش بسته شده بود و خودش را به پنجره می کوباند!


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۲۲:۰۶ یکشنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۷
-با قيف!... قيف رو ميذاريم تو دماغ لرد و بعد لوله بخارى رو مى كنيم تو قيف!

صاحب اين نظر، زير بار نگاه ها منهدم شد و تكه هايش به گوشه و كنار اتاق پاچيد.

-چه كنيم؟

مرگخواران سعى كردند فكر كنند. اما فكر كردن در حالتى كه نجينى با تهديد فس فس مى كرد، كارى دشوار بود.
-چيكار كنيم؟... راهى نداريم! همون لوله بخارى و قيف بهترين راهه!
-ولى من يه راه بهتر سراغ دارم!

رودولف كه معلوم نبود آن عينك آفتابى را از كدام غيب ظاهر كرده است، از اتاق خارج و دقايقى بعد با يك شلنگ برگشت.
-شلنگ!... يه سرش رو مى كنيم تو غذا و يه سرش رو تو دماغ ارباب!... بسپرينش به من!

رودولف جلو رفت و يك سر شلنگ را درون پاتيل سوپ فرو برد. سر ديگر را داخل دهانش كرد و مكيد!

-هى... لرد قراره اون سوپ رو بخورن... نه تو!
-هام عوم مووم!

وقتى با يك شلنگ در دهان صحبت كنيد، هيچكس متوجه چيزى كه قصد گفتنش رو داريد، نميشود!

ثانيه اى بعد، رودولف شلنگ را از دهانش درآورد و درون سوراخ بينى لرد فرو كرد!


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۷:۱۹ یکشنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۷
با اکثریت آرا، قرار بر صبر شد.

-خب...پس من برم صبحونه ارباب رو بیارم.
-بله! بسیار گشنمونه!

-صبحونه؟... الان چجوری قرار به لرد صبحونه بدیم؟!

مرگخواران با جدیت مشغول فکر کردن شدند.

-خب صبحونه ندیم!

مرگخوار مذکور دقایقی بعد مشغول هضم شدن در معده نجینی بود.
اما سایر مرگخواران راه حل های مختلفی برای صبحانه دادن به لرد را پیشنهاد می کردند.
-نی!... با نی از سوراخ دماغشون میریزیم تو!...هوم... روش مطلوبی نیست. اما خب گشنگی نمی کشن!

مرگخواران مشغول بررسی پیشنهاد داده شده بودند که توجه هایشان به هکتوری جلب شد که سعی داشت بدون جلب توجه، خودش و پاتیل بزرگ درون دستش را به لرد برساند!
بلاتریکس از پس یقه هکتور را گرفت و به عقب برگرداند.
-به نظرم پیشنهاد بدی نیست...! خوبه! یکی صبحونه بیاره!


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: وزارتخانه سحر و جادو
پیام زده شده در: ۲۲:۴۵ شنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۷
در طرف ديگر، رودولف مشغول چانه زدن با بلاتريكس بود.

-بلا!... چرا چغرى ميكنى؟... دعوتنامه من زودتر اومد.
-زودتر اومد كه زودتر اومد! به من چه كه زودتر اومد؟... يعنى ميخواى بگى تو مهم تر از منى؟... يعنى ميخواى بگى من بى اهميتم؟... يعنى ميخواى بگى...
-غلط خوردم بلا... اشتباه كردم!... باشه!... باشه! اول ميريم افتتاحيه تو!... قبوله!

بلاتريكس رو به روى آينه ايستاد.
-خوب شدم؟

رودولف نگاهى به بلاتريكس انداخت.
لباس مشكى رنگى كه هميشه به تن مى كرد را زير ردايش پوشيده بود.

-عزيزم... خوب كه بودى... فقط ايكاش كفش بپوشى!

و تمام سعيش را كرد كه به كلاغى كه سرش را از موهاى او بيرون آورده بود، نگاه نكند!

به هر صورتى كه بود، رودولف به همراه بلاتريكس به محل افتتاحيه آپارات كردند.

خيابانى يك طرفه و بدون عبور مرور!
بلاتريكس به سمت پرده مشكى رنگ رفت.
-اهم... رودولف حاضرى؟

حاضر بود!
بلاتريكس با هيجان به سمت پرده رفت و آن را كشيد.

صندوق صدقات!


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۲:۴۹ چهارشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۷
خب... اول از همه ممنون که اومدین و حرفاتون رو زدین.
دوم هم ممنونم از مودی عزیز که خواسته ام رو باهاتون در میون گذاشتن و ممنون از شما که قضیه رو بیشتر از حد نیاز باز نکردین.

ببینین همتون در مورد ادب و اخلاق سرکادوگان نوشتین. سوالم اینجاس که آیا من حرفی در مورد اخلاق بودن ایشون زدم؟
حرفی از ادبشون زدم و یا منکر زحماتشون شدم؟

ببینین من به عنوان یه کاربر یه پست غیر اخلاقی میزنم. مدیر ایفا بهم اخطار میده و در صورت مشاهده بلاک میشم یا هرچی.
اما سرکادوگان اخطار گرفتن؟ از گروهشون اخراج شدن و یا جلوی فعالیتشون گرفته شد؟... خیر!
ایشون به عنوان یه عضو عادی هم میتونن به تالار و اعضاشون کمک کنن.
صرفا بخاطر یه تصمیم اشتباهشون، دسترسی نظارتشون گرفته شد.

دلیل چیه؟
ببینین یه ناظر یه اشتباهی میکنه. یک ساعت بعد ویرایش میشه و با یه اخطار قضیه ختم به خیر میشه.
اما این قضیه دو هفته کش اومده. اگه تو چت باکس صحبتی ازش نمیشد، معلوم نیس اصلا ویرایش میشد یا نه.
این اشتباه از روی عدم آگاهی نبوده! تو صحبتی که باهاشون داشتم، گفتن که می دونستن قضیه از چه قراره و فقط به عواقب احتمالیش فکر نکرده بودن. این از نظر من یعنی این که ایشون نتونستن تو اون لحظه به درستی در مورد خوب و بد تصمیم درستی بگیرن و این اتفاق ممکنه باز پیش بیاد.
اما باز تاکیید میکنم که ایشون نه بلاک شدن و نه از فعالیتشون جلوگیری شده... هم چنان میتونن به شما و تالارشون کمک کنن.

دامبلدور!

نقل قول:
با تمام احترامی که برای بلا عزیز قائلم، به نظرم مجازات انتخاب شده با کاری که انجام بده مطابقت نداره. مجازات سنگینی انتخاب کرده شده برای کاری که اونقدر ها هم بد نبوده.

نظرتون محترمه دامبلدور. اما متاسفانه از دیدگاه من(و البته خیلی های دیگه، حتی آرسینوس) این سهل انگاری ناظرین گریف واقعا خطای کوچیکی نبوده.

نقل قول:
اولا که انتخاب اون اسم صرفا یه بازی با کلمات جالب و طنز بوده و اصلا و ابدا هدف بی ناموسی پشتش نبوده. به علاوه اینکه پست هایی که در این مورد زده شده هم اصلا بی ناموسی نبودن و برای اون فیلم تبلیغی نشده توشون.

بذارین تشکر کنم ازتون که هرچی من تو بیست و چهار ساعت گذشته ریسیده بودم که دلیلی تو سایت مطرح نشه و اشاره ای به قضیه نشه، پنبه کردین!

نقل قول:
دوما اگرم اون اعضای خردسالی که شما مد نظرتون هست، اگر کنجکاو نبودن و تو گوگل سرچ نکرده بودن، با این کار شما بسیار کنجکاور تر شدن و الان حتما سرچ کردن و آسیبش 10 برابر شده. باید قبول کنی که شما باعث شدی اون آسیبی که فکر میکنی زده شده چند برابر و جدی تر بشه. به خاطر اینکه آوردیش زیر روشنایی و الان همه دوست دارن برن سرچ کنن ببینن این چیه که بلا به خاطرش یکی از بهترین اعضای سایت رو بلاک و از نظارت برکنار کرده.

والا دقیقا تا قبل پست شما، هیچ جا، هیچ اشاره ای به این قضیه نشده بود که کسی بخواد کنجکاو شه!
الان اگه پستتون رو هم پاک میکردم، میذاشتین به حساب بی احترامی!

نقل قول:
سوما با یه تذکر ساده، ناظر مربوطه متوجه منظور شما میشد و با کمی ویرایش پست ها ماجرا رو تموم می کرد. نیازی نبود اینقدر با ایشون بد برخورد بشه و با بدترین مجازات رو به رو بشه.

با یه تذکر ساده، دو هفته ادامه داشتن این قضیه تو تالار، پاک می شد؟
بین تذکر من به کادوگان و اعلام به برکناری ایشون، چند ساعت فاصله بود، پست های تالار ویرایش شد؟ (نمیدونم ها...دارم میپرسم.)

نقل قول:
چهارما، فیلمی که با اسمش بازی شده و یه ساختار جدیدی بهش داده شده، تنها فیلم موجود بی ناموسی اینترنت نیست. اگر اون فرد خردسال بخواد بره چنین مطالبی رو پیدا کنه، با سرچ تو گوگل فیلم های خیلی بدتری میتونه پیدا کنه.

ما یه معاهده داریم تو سایت که قول دادیم بهش عمل کنیم.

نقل قول:
پنجم ، کلا ایده مرگخواران و ولدمورت و بلاتریکس برای خردسالان میتونه وجهه های منفی داشته باشه. خشونت و کروشیو و شکنجه و کشت و کشتار بهتر از یه ذره بی ناموسی که یه امر طبیعی تو هر انسانیه ، هست ؟ همگی بیایین شخصیت های مثبت و محفلی بردارین با سیاهی بجنگیم پس اگر اینقد نگران افراد سن پایین هستین.

در این مورد متاسفانه کاری ازم بر نمیاد.

نقل قول:
در آخر، من شخصا به شدت از این تصمیم ناامید شدم و اعتمادم رو به شما به عنوان مدیر ایفای نقش از دست دادم. مطمئنم که بقیه اعضای گریفیندور هم همین حس رو نسبت به شما پیدا کردن در حال حاضر و فعالیت تو سایتی که اعتماد و احترام به مدیر ایفای نقشش نباشه ، برای همه اعضا و خود شما بسیار سخت خواهد بود. از فردا هر تصمیمی که بگیرید، با این دید بهش نگاه میشه که شما محفلی ها و گریفیندوری ها به اندازه بقیه اعضای سایت در یک درجه اهمیت نمیبینید و تا اونجا که میتونین بدترین برخورد ها رو با اعضای این دو گروه خصوصی میکنید.

چقدر راحت به آدم ها تهمت میزنین دامبلدور!
ممنون که قضیه رو به جایی میبرید که کلا تو این مدت اصلا بحث به اینجا ها نکشیده بود.

کی گریفیا به من پخ زدن و کمک یا راهنمایی خواستن و من بهشون اهمیت ندادم؟
با این که اینجا اصلا بحث محفل نمیدونم از کجا باز شد، ولی کی محفلیا از من بی احترامی دیدن؟
من و سرکادوگان مدتی رو با هم تو گروه مدیریت بودیم. کی با هم مشکل داشتیم یا بی احترامی دیدن؟

در واقع آرسینوس مرگخوارن و نزدیکترن به من... ایشون بلاک شدن و کلی حرف شنیدن از من!

واقعا متاسفم واسه این طرز فکر! :)

نقل قول:
(ضمن اینکه تالار های خصوصی ، خصوصی بودنشون رو گویا از دست دادن و مدیر ایفای نقش اجازه داره بیاد تو نگاه کنه مطالب رو؟ مشکلی نیست منم بیام انجمن خصوصی مرگخوارا پس؟)

بازم تهمت زدین!
من این قضیه رو از تو چت باکس متوجه شدم!

نقل قول:
بلاتریکس: نه واقعا. از حرص ميخوام سرم رو بكوبم به ديوار.
آقا شرمنده ام واقعا. انجمن خصوصيته و اختيارش رو داري.
ولي قربونت برم، ......؟!
ميدوني يكي.....؟
سرکادوگان: چرا حرص خوب. چرا نخوندی داستان رو
بلاتریکس: با اون كاري ندارم عزيزم. اون به تالارتون مربوطه. تو چت باكس ديدم


ایکاش به جای حل کردن یه مشکل، باعث ایجاد یه سوتفاهم جدید نشیم!

هاگرید عزیز!

نقل قول:
سلام.
خواستم بگم اون قالب جغد(قهوه‌ای رنگ) که قدیما بود خیلی قشنگ بود. لطفا اگه ممکنه دوباره فعالش کنید.
پیشاپیش ممنون از پاسخگوییتون.


چشم!







ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۷/۱/۱۵ ۳:۰۴:۵۴

I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.