دامبل در حالیکه سرگرم انجام حرکات نرمشیه به مالی جواب میده:
نگران نباش.حال من خیلی خوبه.قدرت مرلینو دست کم نگیر.
لرد و دامبلدور بعد از تحویل گرفتن نقشه هایشان بطرف نقطه شروع خودشون میرن.با سوت مرلین خوان دوم شروع میشه.
لرد نقشه رو به فرد میده که براش بخونه.
فرد:خب پروفسور.اینجا نوشته سه قدم به جلو.دو قدم به عقب.چهار قدم به جلو.پنج قدم به عقب.
لرد با عصبانیت نقشه رو از فرد میگیره و اونو سروته میکنه و دوباره به فرد میده.فرد با خوشحالی لبخندی میزنه و میگه:
ایول پروفسور.قبلا اینقدر باهوش نبودیا!بزن بریم.
نقطه شروع دامبلدور و بلاتریکس:دامبلدور که از معاشرت و همراهی با بلاتریکس شدیدا مشعوف شده سریعا به جلو پیشروی میکنه.
بلاتریکس:ارباب اجازه میدین از همینجا یه آواداکداورا بزنم فرد ویزلی نفله شه؟
دامبلدور مخالفت میکنه و میگه:
نه بلا.گفتم که.تو قرار نیست کار فیزیکی کنی.مواظب باش پاتو روی اون گل ظریف و زیبا...
بلا با لبخندی عاشقانه گل رو به دامبلدور تقدیم میکنه:
ارباب برای شما چیدمش
!
دامبلدور گل زیبایی را که زیر سایه بلاتریکس به طرز فجیعی به قتل رسیده ازش میگیره و نگاه دقیقی به نقشه میندازه و میگه:
بلا...اینجا نوشته باید زرده رو از دست سفیده نجات بدیم.زرده نقشه ادامه راه رو به ما خواهد داد.منظورش چیه؟!درباره تخم مرغ حرف میزنه؟باید زرده و سفیده شو از هم جدا کنم؟
بلا قهقهه ای میزنه.
بلا:نه ارباب...فکر میکنم منظورش درست جلوی ما باشه.
دامبلدور به درختی که در مقابلش قرار داشت نگاه میکنه.پرنده سفید رنگ ماده حشره زرد رنگ کوچکی را برای جوجه هایش شکار کرده بود.دامبلدورکمی فکر میکنه.معمای سختی بود. باید حشره رو نجات میداد.طلسم فراخوانی، بیهوش کننده, انجماد موقت,گیج کننده و چند طلسم دیگه رو امتحان میکنه...ولی بی فایده اس.به لونه هم نمیتونه نزدیک بشه.معما پیچیده تر شده بود.کم کم عرق از سرو روی دامبلدور جاری میشه.بلاتریکس که حوصله اش سر رفته میگه:
ارباب دارین چیکار میکنین؟الان حشره رو میخورنا.بزنین این مامانه و بچه هاشو بکشین که بتونیم به راهمون ادامه بدیم خب!
دامبلدور
:یا ریش مرلین...قتل؟!
مسیر حرکت لرد و فرد:لرد:آره فرد داشتم میگفتم.دوستی و نیکی و فداکاری و گذشت و نوع دوستی و از این چرت و پرتا!طبق محاسباتم الان باید به اولین مانع برسیم.
فرد ناگهان توقف میکنه و به نقطه ای در مقابلشون اشاره میکنه.
فرد:فکر میکنم رسیدیم.وای چه غم انگیز!این نقشه هم نصفه بود!بقیه نقشه دست یه دارکوبه...جوجه این دارکوب از لونه پایین افتاده.فکر میکنم برای گرفتن بقیه نقشه مجبوریم جوجه رو بذاریم توی لونش.چقدر کوچیک و ظریفه.اوه چه زیبا...من که قرار نیست کار فیزیکی کنم.شما با این هیکل میتونین از درخت بالا برین پروفسور؟