تالار پذیرایی بعد از آنکه دانش آموزان سال اول گروهبندی شده و بار دیگر مشخص گردید که هرساله چه مقدار جمعیت خون فاسدان مدرسه افزایش پیدا می کند آلبوس دامبلدور پشت تریبونش رفت و دوباره یکی دیگر از آن سخنرانی های مسخره اش را آغاز کرد .
-به هاگوارتز خوش آمدید!آغاز سال تحصیلی جدید رو بهتون تبریک می گم !
می خواستم در همین ابتدا یه چند نکته رو متذکر بشم .
نکته ی اول این که متاسفانه چند روز پیش استاد درس ماگل شناسی ما به طور عجیبی مصدوم شدن و الآن در سنت مانگو هستن ، از این رو مایلم استاد جدید این درس رو بهتون معرفی کنم .
سپس به سمت آگوستوس برگشت و گفت :
- پرفسور آگوستوس پای .
صدای تشویق پراکنده و بی علاقه ی دانش آموزان بلند شد و پس از چند لحظه خاموش شد .
دامبلدور ادامه داد :
- و اما استاد امسال درس دفاع در برابر جادوی سیاه ما کسی هستش که بعد از مدت ها دوباره به مدرسه ی خودش برگشته ؛پرفسور سالازار اسلایترین .
همین که دامبلدور برای نشان داد او به دانش آموزان برگشت ، سالازار فریاد زد :
- کیه؟ کیــــــــــــه؟! کــــــی بود؟! چرا اینطرف شلوغه این طرف خلوته .
بعد از اینکه سالازار به وسیله ی پرفسورمک گونگال ساکت شد دامبلدور ادامه داد :
- و آخرین نکته ! اون اینه که نکته ای باقی نمونده و بهتره جشن و سرورمون رو شروع کنیم ، آفتابه ، جوزفین و مارمولک !
-کـــــــثافت !!
همه ی سر ها به سمت سالازار برگشت . سالازار ابرویش را با دستش به کناری برد تا بتواند دامبلدور که در جلو ایستاده بود را بهتر ببیند و سپس آن یکی دستش که پر از انگشتر بود بر روی سینه اش قرار داد و گفت :
- ها ! ای در قلبم جا مانده بودیه .
در همین موقع بشقاب ها و جام های طلا پر از غذا و نوشیدنی شدند .
-
حـــــــــمله !
چند ساعت بعد-دفتر دامبلدور -کـــــــــثافت !!
آلبوس کمی عینکش را جابه جا کرد و با لحنی نامعلوم پرسید :
- این هم از تالار جا مونده بود ؟
سالازار اندکی بر روی صندلیش جابه جا گشت و در حالی که مشغول ریختن میوه های ظرف پذیرایی دامبلدور درون کیسه ای بود گفت :
- نخیر ، این به خاطر این بودیه که تو به حرف های من پیرمرد توجه نمی کنیه . هنگامی که من این مدرسه را ساختیَم .
گودریک ، روونا و هلگا از دورن تابلویی واقع در پشت آلبوس یک صدا گفتند : ساختیم .
- بله !! هنگامی که ما این مدرسه را ساختی ایم ،حمام ها مختلط می بودی اند اما امروز دیدیَم که جداگانه می بودیه ، ابله .
- یعنی شما از من می خواید که قانون جدا بودن حمام آقایان و بانوان رو عوض کنم و حمام ها رو مختلط کنم ؟!
- بلی ابله .
- اما...
- دیگر اما نداشتیه ، یا این قانون رو عوض می کنیه یا من از اختیاراتم استفاده می کنیَم و تو را عوض می نماییَم .
-آه ...خدای من