ده دقیقه بیشتر به شروع مسابقه نمانده بود. بچه های تیم هافلپاف توی رختکنشان جمع شده بودند و با نگرانی زیاد، انتظار کاپیتانشان را می کشیدند. الا از عصر روز قبل که تمرین را تعطیل کردند، دیگر دیده نشده بود.
فرجو نگاهی به ساعت انداخت وگفت:
-فرصت مرور تاکتیک هامون رو هم نداریم، کاش لااقل به بازی برسه! :worry:
نیمفا که از شدت استرس هر لحظه موهایش به رنگی در می آمد پرسید:
-نمیتونیم بازیکن جایگزین معرفی کنیم؟
باری جارویش را روی شانه اش انداخت و کمی جابجا شد:
-مهلت اعلام ترکیب اصلی تیم گذشته، ما حتی ذخیره هم معرفی نکردیم تا جای الا رو بگیره! اگر خودش رو به بازی نرسونه بی برو برگرد باخته ایم!
هافلیون به فکر فرو رفتند ،چه کسی می توانست جای کاپیتانشان بازی کند؟ یک نفر که هم خلق و خوی او را بشناسد هم به خوبی او بازی کند تا کسی شک نکند...
ناگهان نیمفا گفت:
-من میتونم به شکل الا در بیام، سارا هم به جای من بازی کنه! اینجوری کسی شک نمیکنه!
پنج بازیکن دیگر با همهمه ای حرف تانکس را تایید کردند. نیمفا بدون توجه به قیافه ی شگفت زده ی فرجو که زیر لبی می پرسید «چی عوض شد این وسط خب آخه؟!»، با سرعت ردای کوییدیچ اش را در آورد و برای پیدا کردن سارا به جایگاه تماشاگران رفت. چند دقیقه طول کشید تا دورا، سارا را پیدا کرد و سارا که خیلی دوست داشت در تیم باشد سریع وبدون هیچ سوالی قبول کرد. دخترها به رختکن برگشتند و ردای کوییدیچی برای سارا پیدا کردند.
پس از آماده شدن سارا دیگر وقتی نمانده بود تا سر و سامانی به خودشان بدهند. سوت داور اعلام کرد بازیکنان باید وارد زمین شوند و دورا که به شکل الا در آمده بود، بچه ها را به سرعت وارد زمین کرد. تماشاچیان زیادی برای تماشای آخرین مسابقه لیگ کوییدیچ هاگوارتز آمده بودند که بیشتر جمعیتشان را بچه های هافلپاف تشکیل می داد. راونکلاوی ها که در بازی اول شرکت نکرده بودند، برای این بازی هم انگیزه ای نداشتند.
مادام هوچ که بعد از بازنشستگی از سِمَت مربیگری کوییدیچ، میادین گزارشگری رو عرصه تاخت و تاز کرده بود، گزارش این بازی را به عهده داشت. به محض ورود بازیکنان به زمین، صدای او در زمین طنین انداز شد:
-پیش از شروع مسابقه مایلم به اطلاع برسونم که داور بازی، جن آزاد دابی به بازی نرسیده و گریفندور سیریوس بلک رو به نمایندگی از خودش جایگزین دابی کرده! و حالا معرفی بازیکنان دو تیم!چهارده دانش آموز جارو به دست سر جاهایشان قرار گرفتند و آماده شدند تا با معرفی هر کدام به سمت دوربینی که
کلوز شات صورتشان را میگرفت لبخند بزنند. دورا با استرس زیاد دستی به موهای مشکی جدیدش کشید که برایش غیر عادی می نمود.
-مدافعین بولدوزری هافلپاف نیمفادورا تانکس معروف به «نیمفادورا صدام نکن» و الادورا از خانواده بلک به همراه ساطور معروفش!سارا و الا رو به دوربین لبخند زدند و نفسی از سر آسودگی کشیدند. فرجو با چشم های گرد شده به آن دو نگاه می کرد.
-مهاجمین اوون کالدون، رز زلر، ...بین تماشاچیای هافل پلاکاردی در حمایت از رز میبینیم با نوشته ی «رز زلرِ زلزله، محبوب هر چی دله»! و صد البته ستاره ی تیممون ...اهم! تیم شون، فرجو ویزلی !رز برای جمعیت اطراف پلاکارد دست تکان داد و محض دستگرمی ویبره ریزی رفت که بخشی از زمین چمن را تخریب کرد. فرجو نگاهش را از دو نابغه تیم برداشت و با حالت گیجی به روبرو خیره شد. مادام هوچ ادامه داد:
-جستجوگر تیم یه پیرزنه به اسم خانم بلک که اسم کوچیکشون خط خطی شده و نمیتونم بخونم... البته از قدیم گفتن"فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه ریزه!" و اینم دروازه بانشون که همه می شناسید، باری ادوارد رایان! باری لبخند دندان نمایی تحویل داد که انعکاس آفتاب روی دندان های سفیدش چشم همه را زد. مادام هوچ برگه های توی دستش را ورق زد و معرفی بازیکن های راونکلاو را شروع کرد:
-جستجوگر تیم راونکلاو استاد پیشکسوت محبوب
جادوی سیاه معجون شناسی تغییر شکل پیشگویی...آم...از اساتید پشکسوت محبوب هاگوارتز هستن! در انتهای زمین جیم موریارتی رو توی دروازه داریم که توسط پلیس بین الملل تحت تعقیبه!
جیم با بیخیالی به اعماق دوربین زل زد و دوربینچی به ناچار بازیکن دیگری را گرفت.
-در قسمت مهاجم ها مارکوس بلبی، سلوینیا و پادما پاتیل رو داریم که بار اوله میبینیمشون و اطلاع خاصی ازشون در دسترس نیست! مدافعین ریونکلاو تراورز ، ویولت بودلر، ماگت، مری، مستر گرین، جمعی از جیرجیرک های محله های هاگزمید و حومه...صبر کنین ببینم اینکه خودش تنهایی بیشتر از هفت نفر شد!
دافنه قِل قِل خودش را به جایگاه گزارشگر رساند و با ارائه توضیحات مفصلی که کل جایگاه را در دود غلیظی فرو برد، مادام هوچ را قانع کرد ویولت و ماگت و مری و مستر گرین و جمعی از جیرجیرک های محله هاگزمید و حومه، چند نفر محسوب می شوند!
سیریوس بلک که سوار بر موتور سنگین پرنده اش جانشین دابی شده بود، خطاب به دو تیم گفت:
-دو تا کاپیتان با هم دست بدن!
دورا که به شکل الا در امده بود جلو رفت تا با کاپیتان ریونکلاو دست بدهد. هر دو دستشان را دراز کردند ولی هنوز دست هم دیگر را نگرفته بودند که صدای فریادی آن دو را از جا پراند.
سرها به سوی صاحب صدا چرخید،الادورا بلک در حالی که ساطور خونی اش را تکان می داد، وسط زمین ایستاده بود و با خشم داد و هوار میکرد:
-این کدوم بوقیه که جای من ایستاده؟
دورا عاجزانه به همگروهی هایش نگاه کرد وآب دهانش را با صدای بلندی قورت داد. همهمه ای حاکی از تعجب از طرف تماشاچیان و بازیکنان تیم راونکلاو به گوش رسید. سیریوس با تعجب به نیمفا و الا نگاه کرد و پرسید:
-اینجا چه خبره؟ اون کیه؟ تو کی هستی؟!
قبل از اینکه دورا فرصت جواب دادن پیدا کند، رز جلو پرید و توضیح داد:
-خود الا به دورا گفت که به شکل خودش در بیاد! یعنی دورا شبیه الا بشه، دو مدافع یک شکل باعث گیج شدن حریف می شه. قرار بود در آخرین لحظه الادورا بیاد و به عنوان کاپیتان بازی را شروع کنه.
اعضای دوتیم و تماشاگران :
الا:
سیریوس:
رز:
پس از چند لحظه سیریوس که ظاهرا فهمیده بود ولی در حقیقت نفهمیده بود ،گفت:
-پس اون کسی که با دورا به عنوان مدافع اومد چه کسی بود؟
رز به جای خالی سارا که ماهرانه غیبش زده بود، اشاره کرد و گفت:
-کسی با ما نیومد!
سیریوس که سی پی یو چند هسته ای نداشت و تا همینجا هم زیادی به مغزش برای تجزیه و تحلیل موقعیت فشار آورده بود، تسلیم شد و اجازه ی بازی را صادر کرد. الا سرخوشانه جلو رفت و با ویولت بودلر دست داد. سیریوس توپ ها را به هوا پرتاب کرد و با سوت بعدی، بازی رسما آغاز شد.
-راونکلاو در سمت چپ و هافلپاف در سمت راست قرار دارند. سرخگون در دست مهاجم تیم راون،سلوینه. او در ارتفاع پایین پرواز میکنه. توپ رو به بالای سرش میندازه جایی که پاتیل در حال پروازه اما در این میان رز زیرکانه سرخگون رو می قاپه!رز که از گول زدن یک خوناشام در پوست خودش نمی گنجید، دست آزادش را مشت کرده به طرف کاپیتانش تکان داد. الا در جواب بلاجری به طرف سلوین فرستاد که مجبورش کرد از رز فاصله بگیرد.
-حالا ابتکار عمل در دستان مهاجمان هافلپافه. رز رو به جلو حرکت میکنه، حالا توپ رو به پشت سر خودش یعنی به اوون پاس میده. اوون سرعت بالایی داره و مهاجمای حریف رو به سرعت جا میذاره. با یک چرخش بازدارنده ای که توسط بودلر فرستاده شده بود رو رد میکنه! حالا یک پاس بسیار بلند به سمت دیگر زمین جایی که رز قرار داره ارسال میکنه. رز مستقیم به سمت دروازه شوت می کنه و توپ از حلقه راست رد میشه...گل برای هافلپاف! موریارتی دندان قروچه ای کرد و سرخگون را به پادما پاس داد.
-راونکلاو بازی رو دوباره آغاز میکنه و اینبار پاتیل سعی میکنه مهاجم حریف رو دور بزنه...بی فایده ست! الا با ضربه تماشایی بلاجر پاتیل رو سرنگون می کنه. سرخگون میفته و فرجو ویزلی اونو می قاپه! موریارتی هنوز موفق نشده خودش رو جمع و جور کنه که گل دوم رو از ویزلی میخوره! بیست صفر به نفع هافلپاف!
فرجو و رز کف دستشان را به کف دست همدیگر کوبیدند. هافلپافی های حاضر در ورزشگاه پرشور تر تشویق می کردند. الا که خیالش از مهاجم های تیمش راحت بود، با اشاره دست از باری خواست حواسش را حسابی جمع کند تا زحمات بچه ها هدر نرود. بعد برای اینکه سهم خودش را هم انجام داده باشد، دو بلاجر به طرف ویولت فرستاد که با ماگت در کشمکش بود!
بازی به شکلی تنگاتنگ ادامه داشت. راونی ها با وجود بی انگیزگی ابتدای بازی، تمام تلاش خود را میکردند تا از تیم حریف عقب نمانند. موریارتی با هر گلِ خورده بُراق تر و حواس جمع تر میشد و مدافع ها تمام تلاششان را میکردند تا بقیه بازیکنانشان را از آماج حمله های نیمفا و دورا در امان نگه دارند.
-جستجوگر های دو تیم هنوز موفق نشدن اسنیچ رو پیدا کنن. بازی کم کم داره زیادی طولانی میشه و حوصله تماشاگرا داره سر میره... اسلینکرد با وجودی که با پیرزنی مثل خانم بلک طرفه هنوز کاری از پیش نبرده!الادورا چشم گرداند و والبورگا را دید که با بی خیالی روی جارویش لم داده بود وبه ابرهای بالای سرش نگاه می کرد. بلاجری به طرفش فرستاد و فریاد زد:
-پاشو والبورگا! هیچ معلومه داری چیکار میکنی؟!
خانم بلک از جا پرید و از ضربه بلاجر جاخالی داد. مشت های گره کرده اش را به طرف الا تکان داد و در جواب فریاد کشید:
-صد بار گفتم به من نگو والبورگا، تو گوشِت نمیرِد؟ حَدماً بایِس فوشِت بدم؟!
الادورا چماقش را در هوا تابی داد و با چشم های تنگ کرده به خانم بلک نزدیک شد:
-با عمه ت درست حرف بزن!
-صد بار بهت گفتم من زن برادرتم نه بچه برادرت!
-منم گفتم من عمه ی تو هستم!
-نه نیستی!
-چرا هستم!
-نیستی!
-هستم! اعضای هافل با فرمت
به الا و والی نگاه میکردند که آتش خشمشان لحظه به لحظه شعله ور تر میشد. محفلی های حاضر در صحنه که پیش زمینه ذهنی قبلی داشتند گوش هایشان را گرفته بودند. دورا و رز فداکارانه برای جلوگیری از دعوای خانوادگی به سمت آن دو پرواز کردند و باری را با دروازه و فرجو و اوون را با سرخگون تنها گذاشتند.
در بالای سر آنها دورا و رز که میترسیدند زیادی فداکاری کنند، دعوای بین الا و میس بلک را تماشا می کردند و جرات نمیکردند میانجی گری کنند. الا ساطور خون آلودش را در اورده بود وبه طرز خطرناکی آن را تکان می داد، میس بلک هم به دنبال وسیله ای برای دفاع بود که پیدا کردنش وسط زمین و هوا کار راحتی به نظر نمیرسید. والبورگا ناامیدانه دستش را جلو برد و به هوا چنگ زد. به شکلی غیر منتظره انگشتانش چیزی را لمس کرد و او هم بدون نگاه کردن به ناجی ناگهانی اش، دستش را مشت کرد.
حالا هر دو سلاح هایشان را بالا برده وآماده برای مبارزه بودند. الادورا بدبینانه به دست مشت شده خانم بلک نگاه کرد تا لااقل هویت سلاح حریفش را تشخیص دهد. برقی طلایی از لابلای انگشتانش می درخشید و چیزی ...بال بال میزد؟! چشم های الا گرد شد؛ خانم بلک ناخواسته گوی زرین را گرفته بود!
چند دقیقه بعد در رختکنبچه ها الا را دوره کرده بودند. نیمفا پرسید:
-الا چرا دیر اومدی؟
الا با خوشنودی جواب داد:
-مشغول اضافه کردن یه سر و گردن جدید به مجموعه ام بودم!
-سر کی؟گریفلیچر؟
-نچ.
-نازلیچر؟
-حتی حدسشم نمیتونید بزنید!
بچه ها با تعجب به هم نگاه کردند. الا سری تکان دادوبا فرمت
گفت:
-جن کثیف، دابی!
همه با ناباوری به الا خیره شدند. باری باتعجب پرسید:
-تو...دابی...داور بازی رو گردن زدی؟
الا با خوشحالی تایید کرد و چشمانش درخشید.