هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۱:۵۷ چهارشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۵
سوژه دوئل روفوس اسکریم جیور و رودولف لسترنج: وصیت نامه!

توضیح: بمیرین!
به شکل مسخره و دور از انتظاری بمیرین. پس از مرگتون، دوستان، بستگان و نزدیکانتون دور هم جمع بشن و وصیت نامه شما رو بخونن.


برای ارسال پست در باشگاه دوئل 18 روز (تا دوازده شب دو شنبه 25 مرداد) فرصت دارید.


در پناه معجون، معجون شوید.


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: بنیاد مورخان
پیام زده شده در: ۱۶:۲۲ پنجشنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۵
نتایج ترین های خرداد و تیر 95 تالار خصوصی اسلیترین:


بهترین نویسنده اسلیترین: لرد ولدمورت

فعال ترین عضو اسلیترین: هکتور دگورث گرنجر

بهترین تازه وارد اسلیترین: نارسیسا مالفوی


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: بهترین عضو تازه وارد
پیام زده شده در: ۱۱:۱۱ شنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۵
من به نیوت رای میدم. تلاش خیلی خوبی داره میکنه برای پیشرفتش. و پیشرفتش رو کاملا میشه دید.


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: بهترین نویسنده در ایفای نقش
پیام زده شده در: ۱۱:۰۸ شنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۵
رای من به بارفیکس و گاومیش هاش هستن از روستا.


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: جادوگر ماه
پیام زده شده در: ۱۰:۵۶ شنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۵
ارباب لرد ولدمورت!


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: شرح امتيازات
پیام زده شده در: ۲۳:۳۰ جمعه ۲۵ تیر ۱۳۹۵
امتیازات جلسه اول معجون سازی


گریفندور: 31

جینی ویزلی: 20+5=25
گودریک گریفندور: 28+5=33
لوئیس ویزلی: 25+5=30
آرسینوس جیگر: 27+5=32
رون ویزلی: 25+5=30


اسلیترین: 30

کنت الاف: 28+5=33
پانسی پارکینسون: 20+5=25
نجینی: 28+5=33

هافلپاف: 8

ارنی مک میلان: 20+5=25



ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۲۳:۲۸ جمعه ۲۵ تیر ۱۳۹۵
گریفندور: 31

جینی ویزلی: 20+5=25
چون پستت طنز بودیه جاهایی شکلک لازم داشت، سوژه هم کافی نبود، دیالوگی که فقط شکلک باشه هم بهتره استفاده نشه.
گودریک گریفندور: 28+5=33
یه جا دیالوگ رو بعد از – گذاشتی و یه جای دیگه بعد از « بهتره از یک روش استفاده کنی. بعضی جاها هم اینتر هات جاشون درست نبود.
لوئیس ویزلی: 25+5=30
سوژه ات کافی نبود، پستت هم جا داشت که طولانی تر بشه.
آرسینوس جیگر: 27+5=32
دیالوگ فقط شکلک نداریم، بعضی اینترهاتم غلط بود!
رون ویزلی: 25+5=30
با سوژه ات کمی مشکل داشتم، آخرش هم مبهم بود یه مقدار!

اسلیترین: 30

کنت الاف: 28+5=33
اینتر! ، دیالوگ فقط شکلک نداریم، به من معجون عشق میدی؟
پانسی پارکینسون: 20+5=25
پانسی ب و ک نداریم. کلمات رو کامل بنویس، از هر علامت نگارشی یه دونه هم کافیه، سعی هم بکن با اینتر دیالوگ ها رو از بقیه بخش ای پستت جدا کنی.
نجینی: 28+5=33
جز اینکه انتظار داشتم طولانی تر باشه خوب بود.

هافلپاف: 8

ارنی مک میلان: 20+5=25
ارنی عزیز با اینتر بیشتر دوست باش، از شکلک های سایت هم استفاده کن،روی سوژه هم بیشتر کار کن.


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۶:۰۱ جمعه ۲۵ تیر ۱۳۹۵
جلسه دوم معجون سازی

هکتور پایش روی پای دیگرش بود و کوه کاغذ های اعتراضی که کنارش بود را یکی یکی میخواند.

نقل قول:
استاد از ریختت خوشمون نمیاد دیگه تدریس نکن!


کاغذ بعدی را برداشت:

نقل قول:
هکتور تو یه بوقیِ زبون نفهمِ...


هکتور بعد از خواندن نیمی از کاغذ دوم با حوصله کل کوه کاغذ های اعتراض را با دقت تمام دسته کرد و آن ها را به ترتیب حروف الفبا مرتب کرد. سپس نگاهی به بالای سرش انداخت:

- یک، دو، سه، چهار، پنج، شیش... خب اینم که شمردم میشه هفت. دو سه خطم پایین تر بنویسم حله!

هکتور بعد از تمام این صحبت ها دسته کاغذ ها را با دقت تمام برداشت و به سمت شومینه رفت. مدتی کوتاه به آتش خیره شد و در حرکتی ناگهانی همه ی آن را در آتش انداخت.

دقایقی بعد- کلاس معجون سازی

مرلینهکتور با عصبانیت وارد کلاس شد و در برابر تعجب دانش آموزان، یک برگه روی میز انداخت و رفت:

نقل قول:
تکالیف:

قدم بعدی در سایت یافتن تاپیکیه که برای نوشتن تو اون راحت باشیم و موضوعش برامون مناسب باشه و با ذوق توش بنویسیم. این هفته این رو امتحان میکنیم. از بین انجمن های شهر لندن، دهکده هاگزمید، محفل ققنوس و خانه ریدل برید و یه تاپیک پیدا کنید و رولش رو ادامه بدین بعد بیاید و لینکش رو اینجا بذارید. (30 امتیاز)

سوال دانش آموزان رسمی:

مرلین هکتور که بود و چه کرد؟ (5 امتیاز)




ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۲۱:۳۷ دوشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۵
باسیلسک
vs

ریون


سوژه: ریگولوس مسئول تهیه ی جارو برای تیم شده، ولی جارو هایی که معلوم نیست از کجا پیدا کرده بدون اینکه خودش بدونه رمزتاز هستن.

پ. ن توضیح سوژه: به عنوان کاپیتان تیم معجون هام اثر نداشتن تا مجبور بشن!

--------

-آتیییییییییییش!

اعضای تیم با صدای فریاد وینکی که دستانش روی سرش بود و دور تا دور رختکن را می دوید و فریاد میزد، از خواب پریدند.
-آتیییییش! سوخت، خاکستر شد! به نیستی پیوست!

هکتور که ظاهرا هنوز سی پی یوِ مغزش به طور کامل لود نشده و نتوانسته بود پیغام اینکه جیغ به معنای اعلام خطری فوری است و اگر به آن توجه نشود ممکن است فاجعه به بار بیاید را تحلیل کند، با خواب آلودگی گفت:
-چی شده وینکی؟
-جزغاله شد، بزغاله شد، نه دود شد!
-کی بزغاله شد وینکی؟
-کاپیتان باید با من اومد، من نشونش داد! وینکی جن خوب بود!

هکتور تنها راه ساکت کردن وینکی و بازگشت هر چه سریع تر به رختخوابش را همراهی با او تا جایی که میگفت، می دانست. بنابراین برخاست و خمیازه کشان دنبال او به را افتاد.

دقایقی بعد- جلو در انبار جارو ها

شعله های آتش تا عرش مورگانا زبانه می کشید و هر چند ثانیه یک باریکی از وسایل آتش بازی دکتر فیلی باستر را منفجر میکرد و بارانی از ستارگان را در آسمان نمایان میساخت.
-جون ننت وایسا! منفجر نشو، الان هکتور میاد منو میکشه. چه عنتونینی بخورم من آخه؟!

درست همزمان با ورود هکتور یک عدد از وسایل آتش بازی ترکید و بارانی از پاتیل ها و خرده جارو ها، در مقابل چشمان حیرت زده هکتور روی شانه اش نشسته و به او چشمک زدند.
-ریـ.... ریگولوس... اینجا... چه خبره؟
-عه! سلام هک! چیزه... چیزی نیستش!
-ریگولوس بلک!
-ببین عصبی نشو خب! الان میگم... یه لحظه واسا! چیز شد خب...

هکتور که کم کم خواب از سرش پریده بود و در مرحله هضم عمق بلایی (اون بلا نه اون یکی بلا) قرار داشت که ریگولوس بر سرشان نازل کرده بود، گفت:
-دقیقا پونزده ثانیه وقت داری بگی چی شده قبل از اینکه بمیری!
-پونزده ثانیه خیلی کمه ها!
-چهارده!
-غلط کردم، الان میگم!
-سیزده!
-عه خب ببین من داشتم چیز میکردم...
-دوازده!
-خب یه دقه نشمر لامصب!
-یازده!
-خب باشه بشمر. میگم، میگم... ببین این شد که!
-ده!
-ببین حقیقتش من اومدم اینجا...
-نه!
-بعد دیدم که چیز شده...
-هشت!
-در انبار چیز بود... باز...
-هفت!
-بعد من اومدم...
-شیش!
-بعد اون گوشه برق بود...
-پنج!
-برق نبود، چیز بود! نمیدونم چی بود یعنی...
-سه!
-بعد من... بعد پنج مگه چار نیس؟
-دو!
-خب مثکه نیست!
-یک!
-عنتونین خوردم!

یک ساعت بعد- درون رختکن

-بذارید بکشمش جامعه بشری از وجودش آسوده خاطر بشن. این لکه ننگ بشری... آخه تو دم در انبارا چه غلطی میکردی؟ الان ما بدون جارو چه پاتیلی به سرمون بذاریم؟ میفهمی فردا مسابقه ست؟ میفهمی باید مسابقه رو ببریم؟ نه تو میفهمی فردا با ریونکلا مسابقه داریم؟ میفهمی اولین مسابقه ایه که من کاپیتانشم؟ آخه تو مگه فهمم داری؟ دِ میگم ولم کنید، میخوام بکشمش...
-کسی تو رو نگرفته هک!
-باشه حالا که اصرار میکنید کاریش ندارم.
-کسی اصرار...

صدای دراکو با برق شیشه معجونی که از سمت ردای هکتور به چشمش خورد در افق محو شد.
-تا فردا ساعت ده و پنجاه و هشت دقیقه فرصت داری نه تا جارو واسمون پیدا کنی وگرنه از خودت به عنوان جارو استفاده میکنیم.
-امم باشه فقط... چرا نه تا جسارتا؟ ما که هفت نفریم!
-همینه که هست!

دو ساعت بعد- انبار جارو های تیم ریونکلا

-یک، دو، سه، چار...
-داداش داری اشتباه میزنی!

ریگولوس نگاهی به روح مورد نظر کرد و گفت:
-چیو اشتباه میزنم؟
-نمیدونم به من گفتن بیام اینو بگم.

ریگولوس هرگز فکر نمیکرد فردی ریگولوس تر از خودش هم یافت شود، ولی حالا چنین فردی را یافته بود. اما با توجه به زمان محدودش و تهدید هکتور برای تبدیل او به یک جاروی پرنده ترجیح داد نیمه گمشده اش را رها کند.
-هفت، هشت... اینم نه تا. ببین به کسی نگی من اینجا بودما. هکتور منو میکشه.
-باشه داداش ولی داشتی اشتباه میزدی!

فردا صبح- ده و پنجاه و هشت دقیقه

-همه حاضر باشین و با صدای سوت ما بر جاروهاتون سوار بشید. با ذکر مرلین که بود و چه کرد مسابقه رو شروع می کنیم. سه... دو... مرلین که بود و چه کرد؟

اعضای تیم اسلیترین با شنیدن صدای سوت به سمت جاروهایشان رفتن تا پرواز کنند ولی همین که جاروهایشان را لمس کردند حس عجیبی درونشان اتفاق افتاد. قلابی درست به پس گردنشان وصل شد و آن ها را با خود برد... و برد... و باز هم برد...

هوووووشت! :افکت فرود آمدن هکتور و پاتیلش:

-ریگولوس می کشـ...! اینجا دیگه کجاست؟ اینجا... من مُردم؟

هکتور چیزی را که می دید باور نمی کرد. او درون غاری فرود آمده بود که تمام دیوار هایش قفسه بندی شده بود و تمام قفسه ها پر از انواع معجون بود. حتی از سقف هم معجون می چکید. در انتهای غار، یک بطری بزرگ معجون در ابعاد یک دایناسور ماقبل تاریخ، دیده می شد. هکتور با دیدن چنین چیزی کاملا از خود بی خود شد، ترکید و منهدم شد و با چشمانی که معجون از آن ها می چکید و به سبک سنجاب در عصر یخبندان به سمت بطری معجون شیرجه زد.

کیلومتر ها دورتر- نا کجا آباد

-چیزه میگم یه کم مهلت بدین با هم صلح میکنیم ها.

یک ترانازوروس گرسنه در حالی که آب از لب و لوچه اش آویزان بود، به سمت ریگولوس می رفت.
-خب گویا نمیشه صلح کرد.

دایناسور گام بلندی به سمت ریگولوس برداشت و در دو میلی متری صورتش قرار گرفت.

-عنتونین خوردم!


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۲۳:۳۰ جمعه ۱۸ تیر ۱۳۹۵
1- یک رول کوتاه در مورد ساختن جارو توسط خودتون بنویسید (20 امتیاز)

- یه کم چوب درخت آلبالو، دو کیلو چشم وزغ شاخدار، دو تا منوی مدیریت... این ها را در پاتیل ریخته و شش دور به دور پاتیل میگردیم!

هکتور بعد از ریختن هر چه دم دستش بود درون پاتیل، برخاست و مشغول گشتن به دور پاتیل شد.
- یک و یک و یک! دو و دو و دو! سه و سه و سه! ساخت معجون هکتوووره!
هکتور جهت حرکتش و به واسطه آن متن آوازش را هم تغییر داد.
- معجونهههه، اونجا نشسته، جوش میخورهههه، بخار میکنه، دود میکنهههه... نمیدونه چه کنه با آتیییییییش!

دقایقی چند با همین روش گذشت و هکتور به جای شش دور بیش از چهارصد دور اطراف پاتیل گشت و شعر های مختلفی از یه توپ دارم قلقلیه تا ایا یا ایها الساقی را به زبان معجونی خواند. بلاخره پس از همه این گردش ها ویبره زنان به سمت پاتیل رفت.

درون پاتیل معجونی سبز و آبی میجوشید و هر از گاهی صدای جیغ از معجون به گوش می رسید و به دنبال آن یک جاروی مینیاتوری از پاتیل بیرون میپرید و دوباره به درون آن شیرجه میزد. چهره هکتور مثل همیشه راضی به نظر میرسید.

- بلاخره معجون ساخت جارو رو ساختم! حالا باید ببرم بدم استر بخوره تا ببینه اینجوری جاروی خودمو ساختم!

ساعاتی بعد- دفتر مدیریت مدرسه

- استر!
- 50 امتیاز از اسلیترین کم میکنم چون بدون در زدن وارد شدی، 40 امتیاز کم میکنم چون منو به اسم کوچیک صدا زدی، ویبره هم زیاد میزنی 10 امتیاز هم به خاطر این کم میکنم.
- استر من برای صلح اومدم. دو تا لیوان نوشیدنی آوردم با هم بزنیم.
- پیشنهاد رشوه به مدیریت؟ ضمن کسر 20 امتیاز دیگه از اسلیترین میتونی نوشیدنی رو بیاری بخوریم.

هکتور ویبره زنان نوشیدنی را به دست استرجس داد و او یک نفس نوشیدنی را سر کشید!
هکتور ویبره زنان منتظر شد... و منتظر شد... و بیشتر منتظر شد... و حتی بیشتر... و باز هم بیشتر...

هکتور:
استر:

هکتور که نا امید شده بود آهی کشید و گفت:
- من دیگه میرم سر کارام استر!

هکتور هنوز در را پشت سرش نبسته بود که...
بـــــــــــوم!

هکتور:

2- چرا از قالی پرنده و یا بشکه پرنده در زمان قدیم استفاده نشد برای پرواز و به جای آن از جارو استفاده شد ؟ توضیح دهید (5 امتیاز)

جادوگران و ساحره ها زیرک و باهوش بودند و می دانستند که اگر همسایه های مشنگشان از کم و کیف نیرو های آن ها آگاه شوند در پی بهره کشی از آن ها بر می آیند بنابراین مدت ها پیش از اجرای قانون بین المللی رازداری جادوگری از معاشرت با افراد غیر جادوگر اجتناب می ورزیدند. آن ها وسیله ی پرنده ای را می توانستند در خانه نگه دارند که وسیله ای عادی و پیش پا افتاده بوده و مخفی کردن آن آسان باشد. جاروی دسته بلند برای این کار از هر وسیله دیگری مناسب تر بود.
3- یک نقاشی با نرم افزار paint از یک جارو اولیه بکشید (5 امتیاز)

تصویر کوچک شده


4- آنیماگوس چیست ؟ (5 امتیاز)(ویژه دانش آموزان رسمی)

آنیماگوس یا جانورنما جادوگران یا ساحره هایی هستند که با تلاش و مشقت بسیار راهی پیدا کردند که بتوانند به اختیار خود به شکل یک جانور نما در بیایند. این کار غیر قانونی است و همه کسانی که جانور نما هستند باید به اداره سو استفاده از جادو بروند و نام خود را در فهرست جانورنمایان درج کنند. در قرن اخیر فقط 7 نفر به طور قانونی جانورنما شدند. کسانی هم هستند که نام خود را ثبت نکرده اند و جانورنمای ثبت نشده به شمار می آیند.


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!








هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.