سوژه جدید : پیش شروع ترم، تالار عمومی گریفیندور : هری پاتر خوشحال و خندان در حالی که تازه از تعطیلات تابستانی و خصوصی(!) برگشته بود، وارد سرسرای بزرگ مدرسه شد. به سرعت از راه رو ها و پله های سنگی عبور کرد و خود را به ورودی تالار گریفیندور رساند.
در این لحظه، هری که دچار احساسات مافوق ناسیونالیتی و غیره شده بود، روی زمین زانو زد، دستانش را روی زمین گذاشت و محکم سرش را به زمین کوبید!!
- خبرش اومده بودا! فکر نمیکردم در این حد راست باشه!
پسر به سرعت سرش را بلند کرد و به تابلوی بزرگ روی دیوار نگریست.
- اوه سلام....
هنوز حرفشش تمام نشده بود که متوجه تغییر عجیب ظواهر تابلو،دیوار ها و همه چیز مدرسه شد! تازه به یاد آورد که چرا وقتی در سرسرا میدوید، پژواک صدایش آنقدر بلند بود! چون سرسرا خالی و سوت و کور بود.
بانوی چاق، بدون پرسیدن اسم رمز در را به تالار گریفیندور گشود و هری داخل شد...
آنسوتر،خوابگاه دخترانجسی : استرجس، بازی کن دیگه باب، حالمونو بهم زدی از بس طول دادی!
استر : ببخشید دوستان، اون که روش عکس قلب داره اسمش چیه؟
- اون دله! پسر جان، حکم الان پیکه، پیک!
- ئه؟ ویژدانا؟ اون که مثل درخته؟
- آره!
-
اینجا دو جور درخت داریم خوب! یکیش مثل کاجه اون یکی...
ملت :
این سوتر، تالار عمومی گریفیندور : هری وارد تالار شده بود. در و دیوار خاک گرفته، شومینه خاموش، مبل ههایی که احتمالا برای باز کردن فضا جهت بازی فوتبال یک گوشه جمع ده بودند، به تالار رنگ و بوی خاصی بخشیده بود.
شروع به قدم زدن کرد، صدای پایش در فضای سوت و کور، چند برابر میشد.
به فکر فرو رفت، باید کاری میکرد، فوری!
در همین لحظه، بوی نا مطبوع فاضلاب به مشامش خورد و به دنباله آن، فریاد آبرفورث: فلیچ! فاضلاب گرفته، این چه وضعیه...
بو لحظه به لحظه شدید تر میشد و فکر شیطانی درون ذهن هری را پرورده تر میکرد. به سرعت به سمت خط لوله های فاضلاب برگشت، چوبدستیش را بیرون آورد و فریاد زد : پروتگو!
لحظه ای بعد، فضای ساکت و خاک گرفته تالار، با آب زلال فاضلاب شسته شده بود و هری پاتر خشنود به پهنای صورتش میخندید...
توضیح : هری به تالار میاد و با دیدن خلوتی اون، تصمیم میگیره راهی برای جمع کردن ملت پیدا کنه. به خاطر همین، لوله فاضلاب رو منفجر میکنه تا از این طریق، ملت برای درست کردن اون دوباره دور هم جمع بشن...اما این وسط مشکلاتی هم هست، مثل گم شدن یکی از بچه ها در فاضلاب، یا مثلا کشف شدن هیولای مخفی گریفیندور...
پ.ن : یادم نیست اون ورد انفجاری چی بود
اگه پروتگو نیست ببخشید! رول نویسیم فسیل شده
ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۹/۳/۲۸ ۲۲:۱۸:۳۰
seems it never ends... the magic of the wizards :)