هیزل عزیزمن پست های انجمن های دیگه رو هم نقد می کنم. ولی باید ایفای نقش باشه. بازی با کلمات جزو ایفای نقش نیست. ایفای نقش یعنی
این قسمت.در مورد مرگخوار شدن هم تعداد پست ها هیچ اهمیتی نداره. با یک پست هم می شه تایید شد. ولی باید در سطح قابل قبول برای ورود به گروه باشه. شخصیتتون توی کتاب عضو محفل نباشه. ایفای نقشتون هم خیلی سفید نبوده باشه.
نکته مهم اینه که برای مرگخوار شدن هم شما باید فعالیت ایفای نقش داشته باشی. کل فعالیت های شما مال بخش های خارج از ایفای نقشه. ما باید ببینیم سوژه ها رو چطوری ادامه می دین. طنز یا جدی نویسیتون در چه سطحیه. ایراداتون چیا هستن. برای همین، فعالیت ایفای نقشتونو شروع کنین.
..................................................
ایزابل عزیزما از ته مونده های قهوه به عنوان ماسک مو استفاده می کنیم. الان همشو مالیدیم به کله مبارکمون. از همونجا می تونی فالمونو بگیری.
بررسی
پست شماره 378 آموزشگاه مرگخواری، ایزابل مک دوگال:
نقل قول:
مارمولک دمش را دور انگشت بلاتریکس حلقه کرد. لینی که معلوم نبود از کجا پیدایش شد، چوب دستی خود را آماده کرد تا میان آن دو پیمان ناگسستنی ببندد. دور مارمولک چرخید و زمزمه کرد:
- آیا پیمان می بندی که ما رو تحت هر شرایطی به رودخونه برسونی؟
شروع خوبیه. به جزئیات ماجرا هم توجه کردین. اگه همینجوری فقط می نوشتین که لینی چوب دستیشو آماده کرد، جالب نمی شد. چون توی پست قبلی لینی رو پرت کردن یه جای دورتر. این که نوشتین" معلوم نبود از کجا پیداش شد" نشون می ده به اون قسمت هم توجه کردین.
نقل قول:
قبل از اینکه مارمولک بتواند پاسخی را به زبان بیاورد، تری از میان جمعیت فریاد زد:
- عروس رفته گل بچینه.
بی مزه بود! ولی گاهی همین بی مزگی های شخصیت ها، بامزه جلوه شون می ده. اینم همچین حالتی داشت.
نقل قول:
- و تو بلاتریکس لسترنج، آیا پیمان می بندی که اجازه بدی این مارمولک تا بیست و چهار ساعت آینده بین موهای تو بازی کنه؟
- چاره دیگه ای دارم به نظرت؟
خیلی خوب بود. خیلی بلاتریکس بود. هم جواب و هم شکلک. قوی بودن شخصیت ها برای بالا رفتن کیفیت پستتون خیلی مهمه.
نقل قول:
بلاتریکس که از یک ساعت مداوم کشیده شدن موهایش کلافه شده بود، خودش را به درخت ها می کوبید تا درد کم تری احساس کند. اما به دلیل پیمان ناگسستنی مارمولکی، هیچ کدام از مرگخوارها کوچک ترین حرکتی برای کمک به بلاتریکس نکردند.
اما در نهایت بلاتریکس حرکتی زد که برگ های یک به یک مرگخواران ریخت.
مارمولک را از لای موهایش بیرون کشید و به کلیومتر ها دورتر پرتاب کرد، سپس جیغ زد:
- برو به جهنم مارمولک سیریش
خیلی خوب و به اندازه توضیح می دین. صحنه ها، هم واضح هستن و هم جالب. برای درکشون اصلا لازم نیست انرژی اضافه صرف کنیم.
نقل قول:
وقتی سرش را به سمت مرگخوار برگرداند، فریاد کشید:
- چه مرگتونه؟ چرا عین تسترا... صبر کن ببینم، چرا انقدر شماها گنده شدین؟
این صحنه رو می شد توضیح داد؛ ولی به این خوبی نمی شد. این شکلی که شما نوشتین خیلی بهتر بود.
نقل قول:
لینی که تقریبا هم اندازه بلاتریکس بود در کنار او فرود آمد و با بهت گفت:
- بلا ... پیمانت رو شکستی ... تبدیل به مارمولک شدی
مارمولک شدن بلا خوب بود. سوژه جالبیه. فقط بهتره به عنوان سوژه جانبی بمونه. اینا الان دارن دنبال آب می گردن. بهتره جستجوشونو ول نکنن و برن دنبال راه حل تغییر شکل بلا! بلا به همین شکل مارمولکی می تونه همراهشون بره.این تغییر شکل، می تونه موقتی باشه و شکلش بعدا درست بشه. تا وقتی سوژه اصلی جا داره و جالبه، سوژه های فرعی باید فرعی بمونن و از سوژه اصلی جلو نزنن.
سوژه رو خوب پیش بردین. شخصیت ها خوب بودن. آخرش هم خوب تموم شد.
خوب بود.