هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: ناظر ماه
پیام زده شده در: ۱۵:۳۹ چهارشنبه ۱ مرداد ۱۳۹۳
#41
بله! ناظران زحمت کش بسیاری داریم از ارباب کبیر گرفته تا ویولت بودلر و تد ریموس و دانگ در ویزن.
ولی خداییش من این دوره به یکی رای می دهم که روی هر چی ناظر بود کم کرد آقا. من به کسی رای می دهم که در آن واحد بر کینگزکراس، ویزنگاموت، هاگوارتز (در فصل فعالیت!)، کوییدیچ(در فصل فعالیت!) و وزارت سحر و جادو نظارت دارد و مدیر ایفای نقش و گرداننده ی سایت هم هست و خداییش در تاریخ سایت نداشته ایم چنین ناظر و مدیر پرکاری!

رای من ماندانگاس فلچر!


ویرایش شده توسط مورفین گانت در تاریخ ۱۳۹۳/۵/۱ ۱۵:۴۶:۵۱


هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


پاسخ به: جادوگر ماه
پیام زده شده در: ۱۵:۳۰ چهارشنبه ۱ مرداد ۱۳۹۳
#42
رای بنده مدیری است که خیلی زحمات بسیار کشید و مانند مادری دلسوز مهربان بود و بعضی وقت ها هم همه را دعوا می کرد و کارش همیشه خیلی درست بود و دستپختش خوب و چه حیف که استعفا داد. رای من : مالی ویزلی دلوروس آمبریج! هر چند که کودتا چید و مرده باد زمستان!



هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


پاسخ به: بهترین عضو تازه وارد
پیام زده شده در: ۱۵:۲۵ چهارشنبه ۱ مرداد ۱۳۹۳
#43
تازه وارد که ماشالا فراوون داریم یکی از یکی بهتر: یوآن آبروکرومبی ، لیلی لونا پاتر ، ویکتوریا ویزلی ، مورفین گانت! ، آشا و بسیاری از تازه واردین دیگر که در آینده ای نه چندان دور شکوفا خواهند شد و ملت آن ها را بیش تر خواهند شناخت و بین این همه تازه وارد من کیو انتخاب کنم؟ کار بسیار دشواری است.

ولی از همه فعالترشان که پست های خیلی خوبی هم دارد آشاست و رای من آشا!



هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


پاسخ به: بهترین نویسنده ایفای نقش
پیام زده شده در: ۱۵:۱۷ چهارشنبه ۱ مرداد ۱۳۹۳
#44
تکلیفش توی جلسه اول کلاس پرواز و کوییدیچ خیلی باحال بود. بقیه ی پستاشم باحالن. رای من دشمن عزیز که اخیرا به مدیریت هم رسیده و باید عزم ها را در دشمنی با او جزم تر کرد: لودو بگمن!



هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۷:۵۸ سه شنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۳
#45
سهمیه مناطق - تکلیف جلسه اول


1. جون ِ سالم به در ببرید! [ 15 امتیاز ]

ملت با دیدن تد ریموس گرخیدند و گریختند و به سر و کله ی خود و دیگران کوبیدند و به یکدیگر و در و دیوار خوردند تا بلکم راه خروج و فراری بیابند اما راهی جز خروجی بید کتک زن باز نبود و لاجرم صدها نفر از دانش آموزان هاگوارتز مثل موقعی که در مدرسه های مشنگی زلزله یا مانورش می آمد ریختند جلوی یه گُله سوراخ و هی همدیگر را کروشیو و سکتوم سمپرا زدند که بتوانند زودتر از دیگری فرار کنند و چه خون ها و تلفاتی که در همین صحنه داده شد و اکثرشان هم محفلی بودند چون غیر از اکسپلیارموس وردی بلد نبودند و اینجا هم دیگر خبری از رولینگ نبود که آواداها برگشت بخورد و عشق به دادشان برسد. اینجا هر کی وردش پرزورتر بود برنده بود!

خلاصه که یک خروجی کوچک بیشتر نبود و هزاران دانش آموز مشتاق رهایی و اوضاع به شدت یادآور کنکورهای دهه هفتاد بود. از آن ور هم تد ریموس مراحل تبدیلش را کامل کرده بود و می پرید و یکی یکی بچه های بی گناه را گاز می گرفت و بعد از هر گاز قربانی جیغ می کشید و بعدش تبدیل به گرگینه می شد و او هم در کنار تد ریموس به گاز گرفتن ملت می پرداخت و این ویروس به طور تصاعدی گسترش می یافت تا اینکه اکثریت ملت را گرگینه ها تشکیل دادند و بقیه هم یا فرار کردند یا زیر دست و پا له شدند یا سکتوم سمپرا شدند و فقط مورفین ماند و لشکری انبوه از گرگینه هایی که او را دوره کرده بودند و آب از لب و لوچه شان می چکید. مورفین که دید اوضاع اینجور است یک کپسول قرمز مورفینوس انداخت بالا. گرگینه ها هم نامردی نکردند و همه با هم ریختند روی مورفینوس. مورفینوس هم یک حرکتی زد که همه ی گرگینه ها اینجوری:

تصویر کوچک شده


به اطراف پرت شدند و بعدش که مورفینوس دید حریف آن همه گرگینه نمی شود گفت: لامشبا! چن نفر به یه نفر؟! و مجبور شد یک حرکت اینجوری:

تصویر کوچک شده


بزند که باعث شد برود به فضا و بعدهای زمان و مکان را درنوردد و قوانین فیزیک نیوتونی و اینشتینی و کوانتوم را در هم شکند و در تالار اسلیترین ظاهر شود و در گوشه ای عزلت گزیند و خرقه ی تیم خرس های تنبلش را بر سر کشد تا فول شارژ شود برای کلاس بعدی.

2. سرنوشت ویولت رو بعد از این بلایی که سر تدی و البته شاگرداش آورد بنویسید. [ 15 امتیاز ]

ویولت توی دفتر دانگ نشسته بود و در حالیکه یک گوشی (از آن هایی که پروفسور اسپراوت موقع بیرون کشیدن مهرگیاه ها به ملت داده بود.) روی گوش هایش داشت به اطراف نگاه می کرد و اینجوری: سوت می زد.
دانگ هم در حالیکه به ویولت خیره شده و اینجوری: روی میزش ضرب گرفته بود از گوشی مشابهی استفاده می کرد.

و آقا یعنی دور و برشان پر بود از جغدهایی که اینجوری: و از توی در و دیوار و پنجره و دودکش و چاه و تهویه و همه ی سوراخ سنبه های اتاق با نامه هایی این شکلی: می ریختند توی دفتر. شما اینجور بگیر که انگار دامبل برای دعوت کله زخمی به هاگوارتز دارد جغد می فرستد! یعنی اینقد زیاد! و خب چون هیچکس نامه ها را باز نمی کرد با صدایی 10 برابر می ترکیدند و اغلب، جغدهای حامل نامه را هم می ترکاندند و خلاصه کاغذ پاره و خون و پر و دل و روده و جنازه ی نیمه هضم شده ی موش و مارمولک و چرک خیارک غده دار بود که روی سر و صورت دانگ و ویولت می ریخت.

دانگ به سبک تام ماروولو ریدل چوبدستیش را در هوا تکان داد و نوشت: چه توضیحی داری بودلر؟

ویولت هم به همان سبک نوشت: داوش! بچه نباس سوسول بار بیاد که! باس این مسائلو ببینه مرد بار بیاد! آره باو!

دانگ اعصابش به هم ریخت و نوشت: چی میگی واسه خودت؟ نمی بینی اوضاع رو؟ من جواب این والدینو چی بدم؟ الاناست که سر و کله ی لوسیوس و هیئت امنای هاگوارتز پیدا بشه. من چی باید بهشون بگم؟ چی دارم که بگم؟ من نمی دونم چرا در مورد کرم های فلوبر تدریس نمی کنی؟ من تا کی باید پاسخگوی...

دانگ همینجور برای خودش می نوشت و می نوشت غافل از آنکه ویولت مدتیست دفتر را ترک کرده و غافل از آنکه چرک های خیارک غده داری که روی سر و صورتش ریخته و ابتدا او را شبیه لرد سیاه کرده بودند حالا باعث شباهتش به ایوان روزیه شده اند!

بالاخره استخوان های دانگ هم در میان امواج چرک های خیارک غده دار که حالا دفتر را پر کرده بودند ذوب شد و گازهای متصاعد از چرک ها به خاطر ته سیگاری که فیلچ بیرون دفتر انداخت منفجر شد که در اثر این انفجار، برج مدیریت به طور کامل تخریب شد و طی آن 584 نفر از دانش آموزان و دبیران و فیلچان به میرتلان و بینزان و سایر اشباح هاگوارتز اضافه شدند و مدرسه به مدت 4 سال تعطیل شد.

این اتفاق که در تاریخ هاگوارتز به رسوایی فلچر گیت مشهور شد، حادثه ی باز شدن حفره ی اسرار در سال های گذشته (معروف به ریدل گیت) را نیز تحت تاثیر قرار داده و به عنوان وحشتناک ترین دوره مدیریت در تاریخ هاگوارتز شناخته شد. آنقدر که حتی به جای عکس دانگ یک قاب خالی کنار عکس مدیران سابق هاگوارتز چسباندند و یک سال بعد همان را هم برداشتند که دیگر اسمی از این مدیر منفور و نالایق باقی نماند.

ویولت بودلر نیز بعد از این حادثه به رومانی رفت و با چارلی شاخدم به پرورش انواع اژدها پرداخت و هرگز نامی از وی به عنوان مقصر اصلی رسوایی فلچر گیت در تاریخ ثبت نشد.

پیوست:



jpg  morfinus01.jpg (34.48 KB)
27009_53ce74adcbf68.jpg 300X210 px

jpg  morfinus02.jpg (28.09 KB)
27009_53ce74e216453.jpg 292X300 px


ویرایش شده توسط مورفین گانت در تاریخ ۱۳۹۳/۴/۳۱ ۱۸:۱۹:۰۴


هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


پاسخ به: كلاس فلسفه و حكمت
پیام زده شده در: ۲۱:۳۱ دوشنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۳
#46
سهمیه مناطق


1. جیمزسیریوس پاتر روبان ویولت بودلر را میدزدد. ویولت نمی‌تواند اختراع جدیدی کند. ویولت می‌فهمد دزدی کار جیمز بوده، پس سراغ جیمز می‌رود، جیمز می‌گوید روبان را به تد داده. معلوم می‌شود تد روبان را گم کرده.
سانی بودلر از این‌که خواهرش نمی‌تواند اختراع کند ناراحت می‌شود و شکمش را گاز می‌گیرد و قسمتی از شکمش را می‌کَند و دچار خون‌ریزی شدید می‌شود.
استدلال کنید که جراحت سانی بودلر تقصیر کیست؟ استدلال باید قوی باشد و به نتیجه منجر شود. (10 امتیاز)


این جراحت تقصیر دامبلدور است!
زیرا این حادثه بین محفلی ها رخ داده و اگر دامبلدور انسان وارسته و بااخلاقی بود به جیمز یاد می داد که دزدی کار بدیست و نباید دانگ را الگوی خود قرار دهد و اصلا باید دانگ را از محفل اخراج می کرد.
یا اگر دامبلدور آدم منظمی بود به تد ریموس یاد می داد که شلخته نباشد و مادرش؛ نیمفادورا تانکس را الگوی خود قرار ندهد و اصلا باید تانکس را از محفل اخراج می کرد.
یا اگر دامبلدور فردی منطقی بود به سانی بودلر یاد می داد که در مواجهه با ناراحتی ها اینقدر زود خود را نبازد و مثل سیریوس همه چیز را گاز نگیرد و اصلا باید سیریوس را از محفل اخراج می کرد.
یا اگر دامبلدور شخص واقع بینی بود به ویولت یاد می داد آدم با مغزش اختراع می کند و نه با روبان و ضمن اینکه نباید مثل دامبلدور اینقدر به همه ی محفلی ها اعتماد داشته باشد و وسایل ارزشمندش را دم دست ملت بگذارد و اصلا باید دامبلدور خودش را هم از محفل اخراج می کرد!

نتیجه اینکه دامبل یک انسان مفسد فی الارض شلخته ی غیرمنطقی آرمان گراست که یک مشت افراد دزد و بی نظم و غیرمنطقی و غرق در اوهام را دور خود جمع کرده و یک کانون تبهکاری ایجاد کرده که اسمش محفل است و روزی صدتا از این جنایات در محفل رخ می دهد که سکوت دامبل را در پی دارد و اصلا وجود این بابا شر مطلق است و همه بیایید مرگخوار شوید تا ارباب قدرقدرت را در راه ریشه کنی این غده ی پشمی بدخیم یاری کرده و از تکرار حوادث مشابه پیشگیری کنیم.

2. یک رول بنویسید و در اون رول در مورد موضوعی فکر کنید. حالا این‌که عواقب این فکر کردن چی میشه به رول شما بستگی داره. (20 امتیاز)

مورفین می خواست تکلیف دوم را بنویسد که یکهو پاپاتونده که در میز کناری نشسته بود و داشت مشق می نوشت، دست از نوشتن کشید و گفت: مورفین! پاک کنت رو بده یه دیقه! و بعد بدون آنکه منتظر اجازه ی مورفین باشد پاک کن را برداشت و زودی پاک کرد و دوباره گذاشت سرجایش و به نوشتنش ادامه داد.

مورفین با دیدن این حرکت رگ نژادپرستیش گرفت و با خود فکر کرد آیا این کاکاسیاه با آن اسم و قیافه ی زاغارتش از همان شیری آب می خورد که مورفین زنگ پیش آب خورد؟ پس کجاست دیده بان حقوق بشر تا ببیند که قوانین جیم کرو اجرا نمی شود! اصلا چرا این کاکاسیاه را توی هاگوارتز ثبت نام کرده اند؟ چرا نفرستادندش دورمشترانگ؟ اصلا چرا یک کاکاسیاه باید حق ادامه تحصیل داشته باشد؟ این کاکاسیاه الان باید در مصر باشد و برای ساخت هرم چهارم عرق بریزد و شلاق بخورد، نه اینکه اینجا بنشیند و کاغذپوستی های نازنین را با آن خط خرچنگ قورباغه اش حرام کند! قیافشو! اصلا چرا این کاکاسیاه دارد از همان هوایی که دیگران تنفس می کنند، تنفس می کند؟ چرا همزمان با تولد یک کاکاسیاه به پشتش کپسول اکسیژن نمی بندند یا یک ماسک فیل تردار به صورتش نمی گذارند تا با نفسش هوا را آلوده نکند. اصلا چرا یک کاکاسیاه باید جادوگر باشد و در جامعه ی جادویی زندگی کند؟ چرا همه ی کاکاسیاه ها فشفشه... نه! زیادشان است! مشنگ نیستند؟ اصلا در جامعه ی مشنگی هم نباید باشند چون بالاخره با جادوگرها برخورد پیدا می کنند. چرا یک کشور مخصوص کاکاسیاه ها درست نمی کنند که مرزش دیوارهای بلند باشد و حق خروج از آنجا را نداشته باشند؟ اصلا چرا باید بخشی از زمین را به کاکاسیاه ها اختصاص داد؟ چرا نمی فرستندشان فضا؟ چرا نمی فرستندشان به سیاره ی آراگوگ ها تا برای عنکبوت ها و بچه هایشان هرم ها و لانه های تودرتو بسازند؟ اصلا مهم تر از همه ی این ها چرا سیاه؟ چرا باید این کاکا سیاه، سیاه باشد؟ حیف از سیاهی نیست که کاکاسیاه های برده ی آراگوگ سیاه شده اند؟ چرا نباید کاکاسیاه ها سفید باشند تا شبیه دامبل و ریش و گروهش شوند؟ چرا باید یک کاکاسیاه به رنگ آرمان های لرد سیاه باشد؟ بله! کاکاسیاه ها پست تر از آنند که بخواهند سیاه باشند!

مورفین با نفرت به پاپاتونده ی بیچاره که سرش گرم نوشتن بود و صدایش هم درنمی آمد خیره شده بود و در این افکار غوطه ور بود که ناگهان پاپاتونده گفت: ببخشید! و دوباره و قبل از آنکه مورفین بتواند کاری بکند، پاک کن را برداشت و پاک کرد و دوباره تندی گذاشت سرجایش و سرگرم نوشتن شد.

این حرکت باعث شد که مورفین طاقتش طاق بشود. این شد که مورفین بلند شد و هواری کشید و یک ورد سفیدیوس به پاپاتونده زد که او را سفید کرد و یک ورد سیاهیوس هم به خودش زد که سیاه شد و بعد هم از کلاس زد بیرون تا لی جردن و بقیه ی کاکاسیاه های هاگوارتز را هم کاکاسفید کند و بعد هم برود توی خانه ریدل و از ارباب گرفته تا تسترال های توی اصطبل را سیاه کند تا سیاهی رنگ اختصاصی جادوگران سیاه و برتر باشد نه رنگ کاکاسفیدهایی مثل پاپاتونده!


ویرایش شده توسط مورفین گانت در تاریخ ۱۳۹۳/۴/۳۰ ۲۱:۳۷:۱۵


هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


پاسخ به: دفتر نظارت انجمن
پیام زده شده در: ۱:۲۷ یکشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۳
#47
سلام

بنده آمده ام اینجا که قبل از تدوین قوانین یک پیشنهادی بدهم و بقیه ی کاپیتان ها و تیم ها هم نظر مثبت خودشون رو در این زمینه اعلام کنند.

بنده پیشنهاد می کنم که بازی رفت و برگشتی و فصل نقل و انتقالات نداشته باشیم و نقل و انتقالات همواره در طول فصل آزاد باشه.

چرا؟
به دو دلیل:

اول اینکه ما پلی استیشن بازی نمی کنیم و برای همان نیم فصل و 4 تا بازی کلی باید بابا ماروولویمان دربیاید و زور بزنیم که برای دوتا تیم با اعضای ناهمگون سوژه جور کنیم و رول بنویسیم. حالا چطور می شود که برای یک بازی دو سوژه متفاوت نوشت؟! البته می شودها ولی این باعث می شود که ما سوژه هایمان را بین بازی ها پخش کنیم و همه را یکجا نسوزانیم و در نتیجه کیفیت پست ها کم می شود.

دوم اینکه رفت و برگشتی بودن بازی ها به معنی 8 بازی برای هر تیم تا آخر لیگ است که فرصت استراحت بین بازی ها را کم می کند و در نتیجه کیفیت پست ها پایین می آید ولی حذف این حالت باعث می شود هر تیم 4 بازی بیشتر نداشته باشد و فرصت استراحت و تراکم سوژه ها و همچنین هماهنگی برای غیر خرس های تنبل بیشتر شود و پست ها خواندنی تر بشود.

منتظر نظرات سایر تیم ها و ریاست لیگ می باشم.
با تشکر



هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


پاسخ به: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۲۲:۱۹ شنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۳
#48
سهمیه مناطق



I. یکی از تصاویر سمت چپ یا راست زیر را انتخاب کنید و در مورد آن یک رول بنویسید. مسیر آینده کلاس و تدریس های جلسات بعد را مشخص کنید. انتخاب کنید که دوست دارید جادوی سیاه را یاد بگیرید و شخصیتی شبیه کاراکتر سمت چپ داشته باشید یا راه های مقابله با جادوی سیاه را یاد بگیرید و شخصیتی شبیه کاراکتر سمت راست داشته باشید: (15 نمره)

من جادوی سیاه را بلدم و راه های مقابله اش را می خواهم یاد بگیرم که برایش ضد طلسم درست کنم و بنابراین کپسول تصویر سمت راست را انتخاب می کنم:

آرتاس یک روز در خانه نشسته بود که ناگهان دید تلفن زنگ می زند. گوشی را برداشت و پرسید کیه؟ دانگ پشت خط بود و گفت آرتاس کجایی که دالاهوف درس دفاع در برابر جادوی سیاه را برداشته و دارد چرت و پرت درس می دهد و بچه ها ی مردم را منحرف می کند. آرتاس گفت الان خود را می رسانم. گوشی را گذاشت و آپارات کرد به مقصد کلاس دالاهوف ولی به جاش کنار مجسمه های گراز بیرون هاگوارتز ظاهر شد و یادش آمد که هرمیون شونصدبار در کتاب خاطر نشان کرده که نمی شود در هاگوارتز غیب و ظاهر شد! این شد که پیاده هلک و هلک راه طولانی محوطه تا قلعه را طی کرد و 7-8 طبقه را با پای پیاده بالا رفت و وارد کلاس دفاع در برابر جادوی سیاه شد و دید هیشکس نیست و فقط یک کاغذ پوستی چسبانده اند که:

نقل قول:
آنتونین دالاهوف:
برای زنده نگه داشتن یاد پرفسور اسنیپ، کلاس دفاع در برابر جادوی سیاه در دخمه اسلایترین برگزار میشود.


آرتاس نیز با خواندن این نوشته یادی از ارواح اسنیپ و دالاهوف و عمه هایشان کرد و دوباره زور زد برای آپارات ولی نشد دیگر. خلاصه 7-8 طبقه را هلک و هلک رفت تا همکف و از آنجا هم 7-8 طبقه رفت توی زیرزمین و دخمه ها و راهش را هم گم کرد و اشتباهی سر از حفره ی اسرار درآورد و باسیلیسک کور شده را دید که اعصابش از دست فوکس خرد خاکشیر است. هیولا به محض استشمام بوی آرتاس نوک تیز دمش را کرد توی جفت چشم های آرتاس که دق دلی اش خالی بشود و آرتاس که حالا ایلیدن شده بود جیغ کشید و همینجور که خون از چشم هایش فواره می زد دخمه ها را کورمال کورمال درمی نوردید و نام دالاهوف را فریاد می کشید تا بالاخره در یکی از دخمه ها دالاهوف از غیب ظاهر شد و ایلیدن اعتراض کرد که: ای بابا! چرا من نمی تونم غیب و ظاهر بشم تو هاگوارتز ولی این مرتیکه چاخانوف هم تو رول خودش، هم اینجا داره غیب و ظاهر میشه؟ یعنی چی؟
دالاهوف که دید سوتی داده دست پیش گرفت که: چی میگی عمو؟اصن تو از کجا فهمیدی من ظاهر شدم؟ تو که کوری!
ایلیدن هم رفت توی حس: اکنون چشمان کورم چیزهایی را می‌بیند که دیگران نمی‌توانند.بعضی مواقع دست تقدیر چنین می‌کند! اکنون برون شو...تقدیر را رها ساز...بر سر تمام آن‌ها...کسانی که در برابر ما می‌ایستند.

دالاهوف هم که سوادش در حد اکابر بود و نمی فهمید که چی شده آقای مجری، گفت برو بابا! و بعد یک ریدیکیولس زد.
ولی چون ایلیدن خیلی قوی بود و لول 10 بود و دفاع در برابر جادوی سیاه بلد بود و قبلا هم دهن مهن لیچ کینگ را آسفالت کرده بود و دالاهوف برایش عددی نبود، یک آنتی ریدیکیولس زد که باعث شد دالاهوف تبدیل به مامان بزرگ نویل لانگ باتم شود و بترکد.


II. برای انسان های نامتقارن چندین خصوصیت ذکر شد. در مورد یکی از این خصوصیت ها یک رول بنویسید.(15 نمره)

بله... در بالا گفتیم که ایلیدن دالاهوف را ترکاند. این کار باعث شد که لولش 11 بشود و نامتقارن بشود. ایلیدن بعد از اینکه نامتقارن شد دور و برش را نگاه کرد و با اینکه کور بود ولی اکنون چشمان کورش چیزهایی را می‌دیدند که دیگران نمی‌توانستند و این شد که رفت سر چمدان دالاهوف و دید چندتا فیلم توی چمدانش هست و با آن چشم های کور هیزش همان پرینس آو پرژا را که منشوری تر بود انتخاب کرد و گذاشت توی ویدئو.

فیلم شروع شد و در همان صحنه ی اول تصویر آهسته ی فریادهای اسلوبودان کواچ بر سر بازیکنان تیم والیبال ایران پخش شد. ایلیدن فیلم را زد جلو. در صحنه ی بعد، پرینس آو پرژا با آن بن کینگزلی کچل بی دماغ نشسته بودند توی قهوه خانه و نون تیلیت می کردند تا آبگوشت بیاید. ایلیدن که کم کم اعصابش داشت خط خطی می شد زد جلوتر. در صحنه ی بعد برای لحظاتی آن زنیکه ی منشوری دیده شد ولی بلافاصله ون گشت ارشاد پیچید جلوی صحنه و تصویر بهزاد کاویانی پخش شد که می گفت: خب متاسفانه دوباره ارتباط ما با سالن قطع شد و تا دوستان ما تلاش می کنن برای برقراری ارتباط بذارین من این رو به دور از هر گونه تعصب بگم که واقعا سطح والیبال ما دیگه از آسیا فراتر رفته و این تیم روسیه ای که الان جلوی ما بازی می کنه دیگه در بهترین حالتش هست و بازیکن بهتری نداره.

ایلیدن دو دستی زد توی سر خودش و فیلم را زد جلوتر و حرکت آهسته ی شادی یک هوادار آرژانتینی در نیمه ی اول بازی فوتبال آرژانتین-سوئیس را تماشا کرد در حالیکه صدای کلنل علیفر به گوش می رسید که می گفت: به خاطر دفاع غیرخطی سوئیس کار داره به ضربات پنالتی می کشه و واقعا معلوم نیست این هوادار آرژانتینی چرا خوشحاله الان!

ایلیدن بلند شد و با لگد کوبید زیر ویدئو و ناگهان از شدت عصبانیت به لول 12 رسید و دیگر نامتقارن که هیچی کلا قفل خون شد و به همین خاطر هم موفق شد از توی هاگوارتز آپارات کرده و توی خانه اش ظاهر شود.

III. منظور از انسان های متقارن و نامتقارن در درس چه بود؟ ( نمره اضافی)

انسان متقارن همان متعادل و انسان نامتقارن همان نامتعادل است.
مثلا چاخانوفی که پارسال به تکلیف من نمره ی پایین داد یک انسان نامتعادل است ولی دالاهوفی که امسال به تکلیف من 30 داده و نام مرا به عنوان بهترین دانش آموز به دانگ می دهد یک انسان متعادل است.


ویرایش شده توسط مورفین گانت در تاریخ ۱۳۹۳/۴/۲۸ ۲۲:۲۶:۴۲


هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


پاسخ به: ماجراهای مرموز مدرسه هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۷:۱۱ جمعه ۲۷ تیر ۱۳۹۳
#49
ویولت نشسته بود و فکر می کرد و هر از چندگاهی هم اینجوری: نه... اینجوری: ... نه... اینجوری:... این: ... این؟: ... ای بابا! هشصدتا شکلک زبون آویزون ریخته اینجا جز اونی که میخوام! اصن این!: این!: خوب شد؟! یه محفلی کم تر! عه!... ها! پیدا شد! بله... هر از چندگاهی هم اینجوری: تیک می زد و بالاخره بعد از یک ساعت به نتایجی رسید: هوی! جیغول! نخشه ی آقاتو اخ کن بینم!

جیمز: چشده؟!
- میئم اون نخشه ی غارتگر آقا-آقابزرگتو اخ کن بیاد!
- چ... چشده؟!
ویولت آهی کشید و غرولند کرد: هی جینی... هی جینی... سانی کول حرف های خواهرش را اینجور ترجمه کرد: دگو گاک گک!
جیمز:
نهایتا کلاوس هم حرف های سانی را به این شکل ترجمه کرد که: میگه نقشه ی غارتگرو بده بیاد.

بالاخره دوزاری جیمز و بقیه ی ملت افتاد و نقشه ی غارتگر را پهن کردند کف زمین و دورش جمع شدند تا ببینند در هاگوارتز چه خبر است. همه چیز عادی بود:

عبارت "میرتل گریان" در دستشویی طبقه ی دوم دایره وار می چرخید و عبارت "پیوز" هم با فاصله ای کم تعقیبش می کرد.

عبارت "آلبوس پرسیوال ولفریک برایان دامبلدور" کنار دریاچه ثابت مانده بود ولی بعد از اینکه عبارت "ماهی مرکب" وسط دریاچه ظاهر شد و خودش را به او رساند، غیب شد.

عبارت "سوروس اسنیپ" داشت توی دخمه ها خیلی آرام حرکت می کرد و وقتی عبارات "فرد ویزلی" و "جرج ویزلی" لحظه ای پشت سرش متوقف شده و بعد با سرعت از او دور شدند، از هم پاشید و باقیمانده ی عباراتش به اعماق دخمه ها پرتاب شد.

عبارات "لرد ولدمورت"،"نجینی" و"وینسنت کراب" در حفره اسرار کنار "باسیلیسک" ایستاده بودند و لحظاتی بعد "باسیلیسک" به "وینسنت کراب" نزدیک شد و او را ناپدید کرد.

باقی عبارات هم برای خودشان می چرخیدند و غیب و ظاهر می شدند ولی هیچ خبری از عبارت "ماندانگاس فلچر" نبود که نبود.


ویرایش شده توسط مورفین گانت در تاریخ ۱۳۹۳/۴/۲۷ ۱۷:۱۹:۵۴


هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


پاسخ به: سازمان عقد و ثبت قرارداد بازیکنان
پیام زده شده در: ۱۵:۱۸ جمعه ۲۷ تیر ۱۳۹۳
#50
خرس های تنبل



دروازه بان : روبیوس هاگرید (مجازی)

مدافعین: دابی (مجازی) - الادورا بلک

مهاجمین: مورفین گانت - آیلین پرنس - دیوید کراوکر

جستجوگر: کریچر (مجازی)



هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.