هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: سازمان ملل جادوگری
پیام زده شده در: ۱۴:۳۳ دوشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۰
#41
کمی آنطرف تر در خانه لوسیوس:

- نمی دونم چرا لرد همه شونو نابود نمی کنه تا دیگه نتونن کسی رو دستگیر و محاکمه کنن.

- بلا نمی شه همین جوری رفت اونتو و همه رو نا بود کرد اونها هم سیستم های امنیتی خودشونو دارن

- آخه کدومشون می تونه در برابر جادوی لرد دووم بیاره؟؟

- حتما نمی شه که لرد این کار رو انجام نمی ده مطمئن باش شوهر من می تونه اون ریگی رو راضی کنه تا باکسلی رو نجات بده.

- سیسی نمی دونم چرا از این یارو ریگی خوشم میاد احساس می کنم خوب خشنه.

اما در چابهار:

لوسیوس فک زمین خورده خود را به زور سر جایش زد و مالک را به گوشه ای برد تا بهتر بتواند با او حرف بزند.

- داری چی کار می کنی به اون تخفیف می دی و من باید پول اضافه تر بدم؟ اصلا می دونی اون چی کارس؟ کارش اینه که آدمایی مث تورو و منو گیر بندازه اما در عوض لرد مثل خودت خشن و با جذبه ست.


تصویر کوچک شده

یادش آمد که در آن اوج سپهر
هست پیروزی و زیبایی مهر

فر و آزادی و فتح و ظفر است
نفس خرم باد سحر است

دیده بگشود و به هر سو نگریست
دید گردش اثری زاین ها نیست

بال برهم زد و برجست از جا
گفت کای دوست، ببخشای مرا

سال ها باش و بدین عیش بناز
تو ومردار، تو و عمر دراز

من نیم در خور این مهمانی
گند و مردار تو را ارزانی

گر در اوج فلکم باید مرد
عمردر گند به سر نتوان برد

شهپر شاه هوا، اوج گرفت
زاغ را دیده بر او مانده شگفت

سوی بالا شد و بالا تر شد
راست، با مهر فلک هم بر شد

لحظه ای چند بر این لوح کبود
نقطه ای بود دگر هیچ نبود


Re: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۱۴:۱۵ دوشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۰
#42
سلام

گودریک ما تو تالار ریون به روونا ننه جون می گیم چون اون موسس ریون بود آیا تو گریف هم همچین چیزی مرسوم هست برای تو؟ اصلا دوست داری تو رو پدربزرگ صدا کنن با توجه به مسائل اقتصادی روز ؟ :دی


چه طور شد که گودریک رو انتخاب کردی شناسه دیگه ای رو می خواستی تا حالا؟ یا از اول همون گودریک رو دوست داشتی؟ اگه از اول گودریک رو می خواستی چی تو این شخصیت تو رو جذب کرد؟


تصویر کوچک شده

یادش آمد که در آن اوج سپهر
هست پیروزی و زیبایی مهر

فر و آزادی و فتح و ظفر است
نفس خرم باد سحر است

دیده بگشود و به هر سو نگریست
دید گردش اثری زاین ها نیست

بال برهم زد و برجست از جا
گفت کای دوست، ببخشای مرا

سال ها باش و بدین عیش بناز
تو ومردار، تو و عمر دراز

من نیم در خور این مهمانی
گند و مردار تو را ارزانی

گر در اوج فلکم باید مرد
عمردر گند به سر نتوان برد

شهپر شاه هوا، اوج گرفت
زاغ را دیده بر او مانده شگفت

سوی بالا شد و بالا تر شد
راست، با مهر فلک هم بر شد

لحظه ای چند بر این لوح کبود
نقطه ای بود دگر هیچ نبود


Re: بحث راجع به معادل کلمات
پیام زده شده در: ۱۲:۳۱ شنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۰
#43
سلام
من کاملا با بلید موافقم ترجمه هایی دیدم که حتی اسم مودی رو نوشته مودی چشم باباقوری!!!!!!!!!!!!! واقعا مودی رو اینطور صدا می زدن یا مودی چشم آتشی؟؟ این معادل ها درسته؟

خیلی از کلمات اصلا تو فارسی معنی ندارن و به صورت اصطلاحن خواننده باید تو جمله معنی شونو بفهمه.


تصویر کوچک شده

یادش آمد که در آن اوج سپهر
هست پیروزی و زیبایی مهر

فر و آزادی و فتح و ظفر است
نفس خرم باد سحر است

دیده بگشود و به هر سو نگریست
دید گردش اثری زاین ها نیست

بال برهم زد و برجست از جا
گفت کای دوست، ببخشای مرا

سال ها باش و بدین عیش بناز
تو ومردار، تو و عمر دراز

من نیم در خور این مهمانی
گند و مردار تو را ارزانی

گر در اوج فلکم باید مرد
عمردر گند به سر نتوان برد

شهپر شاه هوا، اوج گرفت
زاغ را دیده بر او مانده شگفت

سوی بالا شد و بالا تر شد
راست، با مهر فلک هم بر شد

لحظه ای چند بر این لوح کبود
نقطه ای بود دگر هیچ نبود


Re: انجمن تفرقه بین دو جبه ی سیاه وسفید
پیام زده شده در: ۱۱:۴۵ شنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۰
#44
در حالی که ققنوس و نجینی یکدیگر را برانداز می کردند تا در لحظه مناسب حمله را آغاز کنند؛ یک طلسم شکنجه مستقیم به کمر اسکور خورد.

- کجایی بوقی ؟ از دستورات ارباب سر پیچی می کنی...!؟ نجینی کجاست؟ مگه ارباب نخواسته که اونو براش ببری!؟ کروشیو

- بـــــــــــــــ....لـــــ ....ا...مـ...ن د....ا...ش...ت...م ....

بلا، اسکور را کنار زد و به سمت اتاق ققنوس رفت. در آنجا ققنوس و مار به شدت درگیر بودند و هر یک به سرعت حملات دیگری را جا خالی می داد، بلا مدتی محو تماشای آنها شد. اما پس از چند لحظه دم نجینی را کشید نجینی غرشی به سمت بلا کرد اما وقتی با قیافه عبوس بلا و کله کچل اربابش مواجه شد، به آرامی به دور گردن لرد که به تازگی به آنها ملحق شده بود، پیچید.

در همین حین یک تپه ریش متعلق به دامبلدور نمایان شد، ققنوس نیز با دیدن دامبلدور با وقار خاصی روی شانه او نشست.


تصویر کوچک شده

یادش آمد که در آن اوج سپهر
هست پیروزی و زیبایی مهر

فر و آزادی و فتح و ظفر است
نفس خرم باد سحر است

دیده بگشود و به هر سو نگریست
دید گردش اثری زاین ها نیست

بال برهم زد و برجست از جا
گفت کای دوست، ببخشای مرا

سال ها باش و بدین عیش بناز
تو ومردار، تو و عمر دراز

من نیم در خور این مهمانی
گند و مردار تو را ارزانی

گر در اوج فلکم باید مرد
عمردر گند به سر نتوان برد

شهپر شاه هوا، اوج گرفت
زاغ را دیده بر او مانده شگفت

سوی بالا شد و بالا تر شد
راست، با مهر فلک هم بر شد

لحظه ای چند بر این لوح کبود
نقطه ای بود دگر هیچ نبود


Re: اعضــــاي محفل!........از جلو نظام!
پیام زده شده در: ۱:۱۴ جمعه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۰
#45
شما هم اسپمر قهاری هستیا سیریش جان حالا که تاییدم این اتاق ما رو هم بدین پشت در خانه 12 تو چادر سرده.


تصویر کوچک شده

یادش آمد که در آن اوج سپهر
هست پیروزی و زیبایی مهر

فر و آزادی و فتح و ظفر است
نفس خرم باد سحر است

دیده بگشود و به هر سو نگریست
دید گردش اثری زاین ها نیست

بال برهم زد و برجست از جا
گفت کای دوست، ببخشای مرا

سال ها باش و بدین عیش بناز
تو ومردار، تو و عمر دراز

من نیم در خور این مهمانی
گند و مردار تو را ارزانی

گر در اوج فلکم باید مرد
عمردر گند به سر نتوان برد

شهپر شاه هوا، اوج گرفت
زاغ را دیده بر او مانده شگفت

سوی بالا شد و بالا تر شد
راست، با مهر فلک هم بر شد

لحظه ای چند بر این لوح کبود
نقطه ای بود دگر هیچ نبود


Re: اعضــــاي محفل!........از جلو نظام!
پیام زده شده در: ۲۳:۲۹ دوشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۰
#46
سلام منم اومدم محفل گفتن اینجا ستاد اسکان داره و آبلیمو والور میدن تازه اگه پایه خدمتت بالا باشه و چند بار شهید شی بهت تلوزیونم می دن خب منم نامه خودمو می پستم:

متن نامه:

این پستمن خوبه یا برم بهترش کنم برگردم؟


جواب سوالات:

به دلیل ارزش قائل شدن برای چشم خواننده از نوشتن متن سوال چشم پوشی کرده و به عدد سوالات اکتفا می کنیم.

1 - خیلی وقت کنم 4 ساعت

2 - د

3 - خیر

4 - بله

5 - چنین اتفاقی غیر ممکن بود بالاخره بزرگترین جادوگر قرن شکست خورده بود. بلاتریکس در حالی که به سمت جنگل می دوید به مینروا کروشیوایی پرت کرد با این کار توانست چند ثانیه حواس او را پرت کند تا خود نا پدید شود. و جسد بی جان اربابش را در فصای میان دریاچه و جنگل جا گذاشت.


تصویر کوچک شده

یادش آمد که در آن اوج سپهر
هست پیروزی و زیبایی مهر

فر و آزادی و فتح و ظفر است
نفس خرم باد سحر است

دیده بگشود و به هر سو نگریست
دید گردش اثری زاین ها نیست

بال برهم زد و برجست از جا
گفت کای دوست، ببخشای مرا

سال ها باش و بدین عیش بناز
تو ومردار، تو و عمر دراز

من نیم در خور این مهمانی
گند و مردار تو را ارزانی

گر در اوج فلکم باید مرد
عمردر گند به سر نتوان برد

شهپر شاه هوا، اوج گرفت
زاغ را دیده بر او مانده شگفت

سوی بالا شد و بالا تر شد
راست، با مهر فلک هم بر شد

لحظه ای چند بر این لوح کبود
نقطه ای بود دگر هیچ نبود


Re: خانه ی جغد ها
پیام زده شده در: ۱۳:۴۵ جمعه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۰
#47
وقتی ریموس به اتاق مدیر پیش تد برگشت با قیافه درهم رفته ی تد و جغد پیر و وارفته ی آرتور که روی میز خوابش برده مواجه شد. تد نامه ای را که جغد پیر برایشان آورده بود را به دست ریموس داد. ریموس نامه را باز کرد و خواند:

به نام خدا
سلام خیلی وقت ندارم و جای مناسبی نیستم که بتونم بنویسم حتما نقشه رو با همین جغد برام بفرستید من به جغدای دیگه اطمینان ندارم. آلبوس دامبلدور

مخفیگاه لرد:

- پس این جغد لعنتی کجاست؟ الآن دو ساعته که ازش خبری نیست...رودولف مطمئنی کارتو درست انجام دادی؟

- قربان من خیلی خطر کردم ولی مطمئنم که اون جغد سریعا پیش شما می آد...

در همین هنگام جغد خاکستری رنگی از تنها پنجره آنجا وارد شد و نامه ای را درست جلوی لرد سیاه به زمین انداخت. پاکت نامه به رنگ آبی آسمانی بود و روی آن هیچ نشان یا علامتی از فرستنده نامه نبود نامه حتی مهر نشده بود. رودولف به خوبی می دانست که این همان نامه ای، که ریموس به جغد داده نیست. اما مطمئن بود که جغد همان جغد است. پس چه اتفاقی افتاده چه کسی نامه را عوض کرده و چه طور این کار را انجام داده بود؟؟

امیدوارم جوری نوشته باشم که ارزش ادامه دادن رو داشته باشه!!


تصویر کوچک شده

یادش آمد که در آن اوج سپهر
هست پیروزی و زیبایی مهر

فر و آزادی و فتح و ظفر است
نفس خرم باد سحر است

دیده بگشود و به هر سو نگریست
دید گردش اثری زاین ها نیست

بال برهم زد و برجست از جا
گفت کای دوست، ببخشای مرا

سال ها باش و بدین عیش بناز
تو ومردار، تو و عمر دراز

من نیم در خور این مهمانی
گند و مردار تو را ارزانی

گر در اوج فلکم باید مرد
عمردر گند به سر نتوان برد

شهپر شاه هوا، اوج گرفت
زاغ را دیده بر او مانده شگفت

سوی بالا شد و بالا تر شد
راست، با مهر فلک هم بر شد

لحظه ای چند بر این لوح کبود
نقطه ای بود دگر هیچ نبود


Re: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۱۷:۲۱ چهارشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۰
#48
سلام

2تا سوال داشتم

1 چرا جسیکا پاتر چه دلیلی داشت که یه شناسه ساختگی بسازی و چه جوری تونستی اونو بگیری با توجه به این که دیگه شناسه ساختگی نداریم؟


2 این جریانی که ریگول گفت داخل روله یا خارج رول هم خبرایی هست؟ اگه خارج رولم خبری هست شیرینیش چی می شه؟


تصویر کوچک شده

یادش آمد که در آن اوج سپهر
هست پیروزی و زیبایی مهر

فر و آزادی و فتح و ظفر است
نفس خرم باد سحر است

دیده بگشود و به هر سو نگریست
دید گردش اثری زاین ها نیست

بال برهم زد و برجست از جا
گفت کای دوست، ببخشای مرا

سال ها باش و بدین عیش بناز
تو ومردار، تو و عمر دراز

من نیم در خور این مهمانی
گند و مردار تو را ارزانی

گر در اوج فلکم باید مرد
عمردر گند به سر نتوان برد

شهپر شاه هوا، اوج گرفت
زاغ را دیده بر او مانده شگفت

سوی بالا شد و بالا تر شد
راست، با مهر فلک هم بر شد

لحظه ای چند بر این لوح کبود
نقطه ای بود دگر هیچ نبود


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۴:۱۷ دوشنبه ۲۹ فروردین ۱۳۹۰
#49
سلام
دوباره من یه مدت نبودم از ایفای نقش با اردنگی پرتم کردین بیرون. باید دوباره معرفی شخصیت کنم یا همون قبلیه خوفه؟

تایید شد!
مجددا به ایفای نقش خوش آمدید.


ویرایش شده توسط آنتونین دالاهوف در تاریخ ۱۳۹۰/۱/۲۹ ۱۴:۵۳:۳۲

تصویر کوچک شده

یادش آمد که در آن اوج سپهر
هست پیروزی و زیبایی مهر

فر و آزادی و فتح و ظفر است
نفس خرم باد سحر است

دیده بگشود و به هر سو نگریست
دید گردش اثری زاین ها نیست

بال برهم زد و برجست از جا
گفت کای دوست، ببخشای مرا

سال ها باش و بدین عیش بناز
تو ومردار، تو و عمر دراز

من نیم در خور این مهمانی
گند و مردار تو را ارزانی

گر در اوج فلکم باید مرد
عمردر گند به سر نتوان برد

شهپر شاه هوا، اوج گرفت
زاغ را دیده بر او مانده شگفت

سوی بالا شد و بالا تر شد
راست، با مهر فلک هم بر شد

لحظه ای چند بر این لوح کبود
نقطه ای بود دگر هیچ نبود


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۹:۲۵ یکشنبه ۶ تیر ۱۳۸۹
#50
جنگل آشنوال محل زندگی الفهای شبانه نگهبانان درخت جهان

آتشی که توسط بهترین جادوگران هورد و آندد ایجاد شده بود، هر لحظه در حال پیشرفت بود. حالا تقریبا تمام دهکده الفها و درخت جهان را محاصره کرده بود. رهبر الفها هر کار می توانست برای خاموش کردن آتش کرده بود اما همه بی نتیجه مانده بود. او تمام مردمش را در وسط دهکده جمع کرد تا آخرین دعاهایشان را به درگاه اِلون (الهه ی خالق الفها) انجام دهند.

هاگوارتز تالار ریونکلاو

در گوشه ای از تالار، گروهی از بچه ها به دنبال راهی برای انجام دادن تکلیف پردفورت بودند؛ او از آنها خواسته بود که چند تخم خاکستر گردان، موجودی که از میان آتش جادویی بیرون می آید، برای جلسه بعدی به کلاس بیاورند.

بادراد با حالتی شرورانه گفت: می تونیم آتیش شومینه رو زیاد کنیم تا ...!

مایکل کرنر به میان حرفش دوید: نه اگه نتونیم خاکستر گردان رو پیدا کنیم کل تالار آتیش می گیره نه.

مری در حالی که کنجکاو می نمود، نظر آرنولد را پرسید؛ اما آرنولد هیچ جوابی نداد،مری سوالش را تکرار کرد اما باز هم جوابی نیامد، اینبار سوال از دهان بادراد تکرار شد، اما باز هم هیچ جوابی نیامد. مری گفت:

-آرنولد چت شده؟ می شنوی؟ نظرت چیه؟ چی کار کنیم برای تکلیف؟

آرنولد در حالی که کاملا بهت زده بود گفت:

- من نظری ندارم باید برم آشنوال دوستام کمک می خوان...

- اون دیگه چه جور جاییه؟

- جنگلیه که توش ورد تری هست اون منبع انرژی دنیاست.

- خب تو اونو از کجا می شناسیش؟

- اون چند ماهی که من نبودمو یادته، من رفته بودم آشنوال اونجا محل زندگی الفهاست. من با راه و رسم اونا آشنا شدم و الآن از طریق یکی از همون رسمها فهمیدم که اونا و کل دنیا تو خطر بزرگین آتیش جادویی ...

همین که این کلمه از دهان آرنولد درآمد؛ مری، مایکل و بادراد هر سه با هم گفتند:

- ما هم باهات میایم.

آرنولد بی آنکه جمله ی قبلی اش را تمام کند گفت:

- ممنون واقعا به کمک شما نیاز دارم؛ باید با قالی پرنده بریم اونجا.

- چرا قالی؟ جارو که بهتره

- همه ما نمی تونیم پرواز کنیم، مخصوصا من ... توکه از یه پف کوتوله انتظار پرواز نداری؟

- ولی از یه انیماگوس که به شکل عقاب می شه این انتظار رو دارم.

ساعاتی بعد جنگل آشنوال

الفها در وسط دهکده خود در حال دعا کردن بودند که چهار شئ پرنده در آسمان ظاهر شدند، الفها نیت پلید آنها را احساس می کردند.

وقتی سه جارو سوار و یک عقاب در وسط دهکده فرود آمدند. از آنها با افسونهای خطر ناکی پذیرایی شد که توسط بادراد و مری به خوبی دفع شدند، این وضعیت چند ثانیه ادامه داشت تا اینکه آرنولد به همان پف کوتوله ی دوست داشتنی تبدیل شد، الفها با دیدن آرنولد آرام شدند، رهبر الفها به طرف آرنولد آمد و گفت:

- اِلون تورو برای کمک فرستاد خوشحالم که اینجایی!

- وقت برای احوالپرسی نداریم وضعیت اینجا بدتر از اونیه که فک می کردم! بهتره تقسیم بشیم شما سعی کنید آتیش رو خاموش کنید ...

- اما هر چی تلاش کردم بی فایده بوده!

- به من اعتماد کن باشه دوباره سعی کن.

سپس رو به مایکل و بادراد گفت:

- باید آتیش رو از درخت و دهکده دور نگه دارید من و مری هم مریم دنبال تخمها و منبع اصلی

این را گفت و روی شانه ی مری پرید تا رد خاکستری که از خاکستر گردان به جا مانده بود را دنبال کنند. پس از نصف روز آتش مهار شده بود و آنها موفق شده بودند، حالا هزاران تخم خاکستر گردان داشتند که نه تنها تکلیف پردفوت را انجام داده بودند، بلکه می توانستند پول خوبی در بیاورند.


تصویر کوچک شده

یادش آمد که در آن اوج سپهر
هست پیروزی و زیبایی مهر

فر و آزادی و فتح و ظفر است
نفس خرم باد سحر است

دیده بگشود و به هر سو نگریست
دید گردش اثری زاین ها نیست

بال برهم زد و برجست از جا
گفت کای دوست، ببخشای مرا

سال ها باش و بدین عیش بناز
تو ومردار، تو و عمر دراز

من نیم در خور این مهمانی
گند و مردار تو را ارزانی

گر در اوج فلکم باید مرد
عمردر گند به سر نتوان برد

شهپر شاه هوا، اوج گرفت
زاغ را دیده بر او مانده شگفت

سوی بالا شد و بالا تر شد
راست، با مهر فلک هم بر شد

لحظه ای چند بر این لوح کبود
نقطه ای بود دگر هیچ نبود






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.