هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: استادیوم المپیک
پیام زده شده در: ۱۹:۱۴ شنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۳
#41
اتحاد زرد و قرمز؛ گويينگ مري
vs
ترانسيلوانيا



پست سوم



بازي شروع شد. داور مسابقه کوافل رو با قدرت تمام به آسمان پرتاب کرد! گودريک و روونا که جلوتر از هم تيمي هايشان قرار داشتند ، به طرف کوافل شروع به حرکت کردند. دو مهاجم با سرعت زياد بهم نزديک مي شدند و از برخورد با هم هراسي نداشتند!

اما خب هر چي باشه روونا يه دختر بود و مطمئناً نمي تونست نترسه! پس کمي جهت حرکتش رو تغيير داد و تنها دستش را به سمت کوافل برد تا بلکه اونو بگيره اما گودريک با همان حالت قبلي مي تازيد و بالاخره کوافل رو صاحب خودش کرد! ()

گودريک با همان سرعت قبلي به سمت دروازه ترانسيلوانيا شروع به حرکت کرد. از سمت راست گودريک رز و از سمت چپ هم لارتن شروع به حرکت کرده بودند! اولين بلوجر توسط لودو بگمن به سمت گودريک پرتاب شد و ويلبرت نيز خودش رو مقابل گودريک رسونده بود.

گودريک خيلي سريع کوافل رو به رز پاس داد و به بلوجر جا خالي داد. حالا رز کوافل را گرفته بود و با سرعت حرکت مي کرد. دافنه نيز در کنارش حرکت مي کرد و خودش را به رز چسابنده بود و هلش مي داد. رز به ناچار مجبور شد کوافل رو به لارتن پاس بده!

لارتن کوافل رو در بغل گرفت و به سمت دروازه ترانسيلوانيا شروع به حرکت کرد! اکنون تنها گلرت مانده بود و لارتن! گلرت جلوي حلقه ي وسطي ايستاده بود و با دقت به لارتن نگاه مي کرد! لارتن دستش را بالا برد و مي خواست کوافل را پرتاب کند که ناگهان يک بلوجر درست به دست لارتن برخورد کرد و کوافل از دست لارتن افتاد!

لارتن: « اي خدا! مامان جون! دستم! »

لارتن که مثل بچه ي دو ساله داشت گريه زاري مي کرد ، ناگهان مقابل خودش يه دختر زيبا با موهاي بلند و ماتيک سرخ آتيشي ديد و صداي گريه و زاريش قطع شد.

آماندا: « ببخشيد! :zogh: » و با سرعت از مقابل لارتن دور شد و به بازي برگشت.

لارتن که شومينه ي عشقش داخل روده و دلش روشن شده بود و درجه ی حرارت بدنش به 45+ رسیده بود ، با حالتي مجنونانه گفت: « خواهـ .... ـش .... مي ... کنم ... نوش .... جونتون! »

حالا ديگه روونا صاحب کوافل بود و با سرعت داشت به طرف دروازه گويينگ مري حرکت مي کرد اما هِي مسير عوض مي کرد و اين طرف و آن طرف مي رفت. همزمان با او دو مهاجم ديگرشون هم مسير عوض مي کردند و مدافعان و مهاجمان گويينگ مري رو حسابي گيج کرده بودند.

گودريک که سعي مي کرد موقيت خودش رو مقابل روونا حفظ کنه ، از تغيير مسير هاي روونا خسته شد و با سرعت به طرفش رفت تا کوافل رو بگيره اما روحش هم خبر نداشت که روونا منتظر همین حرکتش بود.

روونا يه قِر کوچيک به خودش داد و گودريک رو دريبل زد بعد کوافل رو کمي به هوا پرتاب کرد و بعد در يک صحنه اکشن و دیدنی به سرعت چرخيد و با پشت جارو به کوافل ضربه زد. کوافل با سرعت زياد وارد دروازه شرقي تيم گويينگ مري شد.

بازيکنان گويينگ مري: « جلل الخالق! »

تماشاگران چند ثانيه اي سکوت کردن و شگفت زده ي حرکت روونا شدند. بعد از مدتی که از شُک در اومدن ، شروع به تشويق او کردند. ترانسيلوانيا 10 - گويينگ مري 0

دورا همه ي بازيکناش رو دور خودش جمع کرد و گفت : « نقشه مثلث رو اجرا مي کنيم! لارتن به خودت بيا! چرا حرکتت رو اينقدر لو دادي؟ »

قبل از اينکه لارتن جواب بده ، اعضاي تيم از هم جدا شدند و بازي دوباره شروع شد. باري کوافل رو از دروازه محکم پرتاب کرد به سمت رز دريغ از اينکه بداند ويلبرت ، مهاجم ترانسيلوانيا دست اونو خونده بود و منتظر همين حرکتش بود.

قبل از اينکه کوافل به رز برسه ، ويلبرت با سرعت به سمتش حرکت کرد و کوافلو قاپيد! حالا تک به تک با دروازه بان شده بود! به سمت دروازه شرقي حرکت کرد و باري نيز همين کار رو کرد اما ويلبرت ناگهان چرخيد و کوافلو به طرف دروازه ي غربي پرتاب کرد! گٌـــــــل

20 به صفر!

دورا: « مگه تو تمرینات هزار بار بهت نگفتم اول نگاه کن بعد پاس بده؟ »

باري از جواب دادن تفره رفت و کوافل رو برداشت تا زود بازي رو اغاز کنه! اينبار به گودريک که نزديکش قرار داشت پاس داد. گودريک شروع به حرکت کرد. رز و لارتن نيز پشت سرش حرکت کردن اما هر از گاهي به سرعت جاي هم رو عوض مي کردند تا حواس اونارو پرت کنن!

گودريک ناگهان چرخيد و به رز که پشتش قرار داشت پاس داد و بعد خودش به جلو حرکت کرد. دو مهاجم ترانسيلوانيا به سمت رز حرکت کردند اما رز بي درنگ بدون اینکه کوافلو بگیره ، بهش ضربه زد تا دوباره به گودریک برسه! هر دو مهاجم ترانسیلواینا ، هر دو عقب مانده بودند.

گودريک به اولين بلوجر جا خالي داد. آخرين مهاجم ترانسيلوانيا نيز نزديک گودريک مي شد که گودريک ريسک نکرد و به لارتن پاس داد و اونو تو موقعیت تک به تک با دروازه بان قرار داد.

لارتن کوافلو گرفت! در همين لحظه آماندا فرياد زد: « بلوجر رو داشته باش لارتن جون! »

لارتن با شنيدن صدا ايستاد و در نتيجه بلوجر درست وارد لوزالمعده اش شد و کوافل از دستش افتاد. آماندا دوباره به سمت لارتن رفت که در زمين ولو شده بود: « بازم ببخشيد! مي دوني که؟ بازيه ديگه! وظيفم بود! »

لارتن: « جونم واست بگه ... انصافا قشنگ زدي عزيزم! من بهت افتخار مي کنم! »

حالا باز کوافل تو دست ترانسيلوانيايي ها بود. روونا به سرعت داشت حرکت مي کرد اما قبل از اينکه بتونه به دافنه پاس بده ، بلوجري که دورا پرتاب کرده بود ، بهش برخورد کرد و کوافلو از دست داد! رز کوافلو گرفت و خيلي سريع به گودريک پاس داد بعد به سمت لارتن فرياد زد: « بلند شو! داريم حمله مي کنيم! »

لارتن سريع خودشو جمع کرد. بلند شد و اوج گرفت. کوافل تو بغل گودريک بود و جلو مي رفت اما ويلبرت و دافنه هر دو طرفش رو گرفته بودند و راه نفوذي برايش نگذاشته بودند.

لارتن از آن طرف داد زد: « زود باش پاسو بده! »

گودريک از پاس دادن امتناع می کرد و بجاش يک دفعه کاملا ايستاد. ويلبرت و دافنه که انتظار اينکارو نداشتند ، نتوانست به اندازه گودريک سريع بايستند. گودريک حالا هر دوي اونارو جا گذاشته بود و به طرف دروازه حرکت مي کرد اما ناگهان بلوجر لودو به پشتش برخورد کرد.

گودريک تعادل خودش رو از دست داد. اما قبل از اينکه از جارو بيفته ، به لارتن پاس داد و لارتن دوباره تک به تک با دروازه بان شد. مي خواست شروع به حرکت کند که ......

آماندا: « لارتن؟! »

لارتن: « جونم؟ »

و شد آنچه که نبايد ميشد. روونا اومد کوافلو از دست لارتن قاپید و با يک ضد حمله ي سرعتي نتيجه شد 30 به هيچ!

بازي به نفع ترانسيلوانيايي همينطور جلو مي رفت! گودريک و رز از پاس دادن به به لارتن امتناع مي کردند و طبيعتاَ بيشتر اوقات نمي توانستند از سد سه مهاجم اونا بگذرن!

آماندا نيز کارو تضميني کرده بود و شال خودش رو به لارتن داده بود و بهش گفته بود اگه منو دوس داري با اين چشماتو ببند برات يه سوپرايز دارم ، لارتنِ ديوونه هم همينکارو کرده بود و مثل زامبي ها داشت اينور و اونور مي رفت!

نتيجه 80 به 10

گودريک به طرف دورا رفت و گفت: « دورا ... بايد يه کاری بکنی! اينطوري نمي تونيم برنده شيم! بايد قبل از اينکه اختلاف به 150 برسه اسنيچ رو بگيريم! »

دورا با حرکت سر حرف گودريک رو تایید کرد و به طرف فرد رفت: « هي فرد ... ديگه لازم نيست بلوجر پرتاب کني ... برو دنبال فلور! »

فرد با تعجب گفت: « چي ميگي؟ ديوونه شدي؟ »

دورا با عصبانيت گفت: « همينکه گفتم! کنارش حرکت کن و هي مزاحمش شو تا نتونه اسنيج رو بگيره! »

فرد ديگر جوابي نداد و همان کاري رو کرد که دورا گفته بود. در همين لحظه هم که دو مدافع گويينگ مري در حال حرف زدن بودند ، روونا يک گل ديگه زده بود.

نتيجه 90 به 10

فرد چرخي در زمين زد تا بتونه جستجوگر هارو پيدا کنه! بالاخره اونارو تو بالاي سکو ها ديد که در کنار هم داشتند حرکت مي کردند. هر دو خم شده بودند تا باد مستقيم به صورتشون برخورد نکنه و بتونن با سرعت حرکت کنند. مو های بلند فلور نیز هی با وزش باد حرکت می کردن و هر از گاهی توجه آلبوس که تو دوران بلوغ ب سر می برد ، پرت می کرد! ()

فرد به کنار آلبوس رفت و گفت: « اسنيچ رو ديدي؟ »

آلبوس که از ديدن فرد تعجب کرده بود ، گفت: « چي ميگي؟ تو اينجا چيکار مي کني ديوونه؟! »

فرد جوابش رو نداد و به طرف فلور رفت و خودش رو محکم به اون زد. فلور چند متري از مسير خودش منحرف شد و از آلبوس عقب ماند! فلور دوباره سعی کرد به مسیرش بازگردد اما هر دفعه فرد تنه ی محکم بهش می زد و اونو دور می کرد. آماندا که در حال فرستاد بلوجری به سمت رز بود ، ناگهان متوجه شد یکی از مدافعان گویینگ مری نیستش. چرخی زد تا بتونه فرد رو پیدا کنه و خیلی زود اونو دید.

آماندا به طرف لارتن رفت که هنوز داشت با چشمان بسته دور استاديوم مي چرخيد و زیر زبونش زمزمه می کرد: « آماندا جون کجایی؟ ... آخ که چقدر بلایی! » ، چشمان اونو باز کرد و گفت: « لارتن جونم مي خواستم سوپرايزمو بهت نشون بدم ولي ... »

لارتن با ديدن اشک هاي آماندا قند تو دلش آب شد و گفت: « گريه نکن ... عزيزم ... گريه نکن که اشکات ... دل منو مي سوزنه ... هر چي مي خواي رو چِشَم ... تو فقط قهر نکن! »

آماندا با عشوه گفت: « اون هم تيميت ... فرد ، داره فلور منو که مثل خواهرم مي مونه و از گٌل کمتر بهش نميگم ، اذيت مي کنه! »

لارتن: « پسره ي ديوونه! بي تربيت! الان حسابشو مي رسم! » و به سمت فرد و جستجوگر ها پرواز کرد.

آلبوس اکنون بسيار نزديک اسنيچ بود و فلور هر چه سعي مي کرد نزديک شود ، فرد مقابلش مي ايستاد و مانع مي شد.

فرد: « دِ زود باش آلبوس! اين اسنيچ لعنتيو بگير د.... » قبل از اينکه فرد جمله اش رو به پايان برسونه ، لارتن با تمام وجودش بر صورت فرد فرود آمد و هر دو از جاروهایشان افتادند و سقوط کردند.

در حين سقوط نيز لارتن مشت هايي نثار صورت فرد مي کرد و مي گفت: « پسره ي بيشعور ... مزاحم دختر مردم ميشي! ... صب کن بعد مسابقه مي برمت گشت ارشاد ... حسابتو مي رسن ... » و هر دو سقوط کردند: « »

اکنون ديگر کسي کمک حال آلبوس نبود و فلور نيز خودش رو به آلبوس رسونده بود. نتيجه بازي نيز 160 به 20 شده بود. اگر گويينگ مري یه گٌل ديگه مي خورد ، ديگر گرفتن اسنيج نيز به آنها کمک نمي کرد.

هر دو جستجوگر دستشان را دراز کرده بودند و فقط چند سانتي متر با اسنيج فاصله داشتند. آلبوس که تا بحال زير همچين فشار و هیجانی قرار نگرفته بود ، در قلب خود گفت: « پدر کمکم کن! »

در همين لحظه حبابي بزرگ در کنار آلبوس ظاهر شد و چهره ي هري پاتر در آن نقش گرفت! هري به پسرش گفت: « خيلي بي عرضه اي پسر! تو تا الان بايد اسنيچ رو مي گرفتي! از روش اجداديمون استفاده کن! دهنت! » و حباب ناپديد شد!

آلبوس در حين پرواز کمي فکر کرد و بالاخره توانست صحنه ی فیلم هری پاتر و سنگ جادو رو به یاد بیاره! روي جارو ي خودش بلند شد و سرپا ايستاد. فلور شکه شده ، به آلبوس نگاه کرد و گفت: « اين بچه سوسول داره چه غلطي مي کنه؟! »

ناگهان آلبوس دهن دره اش را باز کرد و خود را از جارو پرت کرد و از ارتفاع 500 پايي سقوط کرد.

کمي طول کشيد تا بلند شود و بنشيند. سرش گيج مي رفت که ناگهان حالت تهوع نيز بهش دست داد .... و بـــلــــه ... اون اسنيچ رو بالا آورد. به این ترتیب گویینگ مری با نتیجه ی 170 به 160 برنده ی بازی شد.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: پادگان ققنوس
پیام زده شده در: ۲۲:۵۱ سه شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۳
#42


دروازه همینطور باز مونده بود و جمعیت جادوگران کورور کورور داشتند به پادگان ققنوس می آمدند. رفته رفته سرعت حرکت زامبی ها بیشتر و بیشتر می شد و زود به زود نزدیک می شدن!

بعد از چند دقیقه دیگه هیچ جمعیتی بیرون نمونده بود و پادگان پر شده بود! دامبلدور دستور داد تا دروازه رو ببندن! دروازه که نزدیک بود بسته شود صدایی شنیده شد!

- « نبند درو لعنتی! ما موندیم! »

آلبوس کمی جلو آمد و از جمعیتی که رو به رویش می دید بسیار تعجب کرد! حدود سی چهل زن چادری جلوی دروازه ایستاده بودند. جمعیت چادری جوری چادر هایشان را بسته بودند که فقط بینیشان بیرون مانده بود و دیگر هیچ جای بدنشان در دید چشم نا محرمان و هوس بازان نبود!

زنی که جلوتر از همه قرار داشت شروع به صحبت کرد: « ما از بلاد ایران میاییم و تو حوزه جادو و جادوگری اونجا درس می خونیم! لطفا بزارین بیاییم تو! »

دامبلدور سرش رو به نشونه ی تایید تکون داد و زنان چادری وارد پادگان شدند! کل جمعیت حاضر در پادگان بلند شده بودند و شگفت زده در حال نظاره بودند! جمعیت چادری نیز از اینکه نگاه ها به آنها بود ، بسیار خجل شده بودند و می ترسیدند حیاشون خدشه دار بشه!

ناگهان آلبوس چادر زنی که جلوتر از همه قرار داشت ، رو گرفت و کشید! زن شروع به جیغ و فریاد کرد: « وای! منو کشف حجاب کرد! وای! به من تجاوز کرد! پیر خرفت از سنش هم خجالت نمی کشه! وای! عفت و حجاب منو خدشه دار کرد! وای! من دیگه تو اتش جهنم می سوزم! وای! پیر خرفت باید باهم ازدواج کنی تا حجابم برگرده! وای! این بود آرمانهای ما؟ حجابمو برداشتن! رضا شاه! منافق! »

دامبلدور با خونسردی گفت: « بس کن تامی! این حرکت ها چیه؟ من فکر می کردم بیشتر از این ها ثبات داری! »

ولدمورت که دیگه از ناشناس موندن قطع امید کرد ، وقار و ابهت ناقص شده ی خودش رو جمع کرد و گفت: « از کجا منو شناختی؟! »

دامبلدور کمی خندید و گفت: « خب از دماغت نداشتت! همه ی یارانت دماغشون بیرون بود و طبیعی بودن ولی تو ... :lol2: »

همه ی حضار به همراه دامبلدور شروع کردن به خندیدن!

تا اینکه دامبلدور گفت: « خب تامی می دونم واسه چی اومدی اینجا! hگه بخوایین اینجا پناه بگیرین ، باید گوش به فرمان منو و ژنرال باشین تا خطر زامبی ها رو نابود کنیم! فهمیدی؟! »

ولدمورت که از خشم مثل گوجه فرنگی سرخ شده بود ، با تکان دادن سرش ، تایید کرد. ژنرال نزدیک شد و گفت: « خب همتون برین رو دیوار ها مستقر بشین و آماده ی دفاع بشین! »

ولدمورت که دید یه مشنگ داره بهش دستور میده ، چشاش از حدقه در اومد و آماده ی حمله شد که ناگهان دامبلدور جلوشو گرفت و متوقفش کرد!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: استادیوم آزادی
پیام زده شده در: ۲۰:۴۹ شنبه ۴ بهمن ۱۳۹۳
#43

گویینگ مری VS مرلینگاه سازی لندن



پست اول



در این کوچه پس کوچه های خلوت و سرد هاگزمید ، یک عده خل و پل جلوی شعبه ی هاگزمید کارگاه مرلینگاه سازی لندن جمع شده بودند و سر و صدا راه انداخته بودند. تعدادشان با گذشت زمان رابطه ی مستقیم داشت و هر دقیقه ، یک نفر به جمعشان اضافه می شد.

در دست یکی از این افراد کاغذی بود که رویش بزرگ نوشته بود: « ?Where is our WC »

در دست دختر بچه ای که کنار این فرد قرار داشت نیز یک کاغذ دیگری بود که رویش نوشته بود: « پدر؟ مادر؟ اگر دروغ بد است چرا مرلین دروغ می گوید؟! »

افراد دیگر نیز پلاکارت های دیگری در دست داشتند که در آن شعار هایی کمی رکیک تر علیه مرلینگاه سازی لندن نوشته شده بود ، که از بازگو کردن آنها معذرویم! تظاهرات به حدی گسترده تر شده بود که پایگاه بسیج منقطه 5 هاگزمید نیز با تمام اعضاش به صحنه آمده بود.

مردم با صدای بلندی داد می زدند: « مرلین حیا کن! دستشویی رو رها کن! » یا می گفتند: « یه هفته ، دو هفته ، مرلین دستشویی نرفته » و یا می گفتند: « پول دستشویی چی شده؟ خرج مرگخوارا شده! »

بله شعار ها یکی یکی نثار مرلین و دوستاش می شدند که با ساخت مرلینگاه های خراب و نامرغوب ، مردم را عصبانی کرده بودند. مردم حدودا تا یک ربع ، همینطور شعار می دادند تا اینکه پلیس مخفی های هاگزمید وارد صحنه شدند. مردم با دیدن آنها متفرق شدند بجز چند نفر شجاع که در دوران مدرسه گریفندوری بودند. آن چند نفر همینطور به شعار دادن ادامه دادند و بعد یک دل سیر از مامور مخفیا کروشیو خوردند و به این حقیقت رسیدند که " حماقت با شجاعت فرق دارد! آخر حماقت کیروشیو است! "


فردا صبح



هوا خوب بود! همین! زیاد در مورد هوا توضیح نمیدم و میرم سراغ اصل مطلب! مردم کمی آنطرف تر از شعبه کارگاه ایستاده بودند و در حال یار جمع کردن بودند تا دوباره بروند و اعتراض کنند. چند نفر دستفروش نیز که از این اعتراض خبر داشتند ، از قبل پلاکارت هایی درست کرده بودند و داشتند آنها را به قیمت های زیادی به مردم معترض می فروختند! در حالی که مردم دقت نمی کردند که با همان پول می توانند یک مرلینگاه تازه بخرند!

خلاصه بعد از اینکه تعدادشان از 20 نفر به بالا رفت ، تصمیم گرفتند اعتراض را شروع کنند. به طرف کارگاه رفتند و شروع به شعار دادند کردند. اما یکی از معترضان توجهش به نوشته ای که روی در کارگاه نصب شده بود ، جلب شد!

- « همه خفه شین ببینم اینجا چی نوشته؟! .... کارگاه به علت بازی کوییدیچ تیم اختصاصی کارگاه مرلینگاه سازی لندن در استادیوم آزادی که پس فردا برگزار می شود ، به مدت یک هفته تعطیل می باشد! اگر قصد خرید مرلینگاه دارید ، لطفا یک هفته صبر کنید و یا اگر کارتان واجب است () می توانید از طریق سایت MerlinWC.com نسبت به خرید اینترنتی دستشویی خود اقدام کنید! »

تمامی معترضان سکوت کردند و سکوت حاکم آن جمعیت بسیار شد. صدای سکوت در همه جا شنیده بود. چیزی جز سکوت به گوش نمی رسید. سکوت در بین آن همه جمعیت می رقصید و جولان می داد. سکوت دل ها بود که ..... که ناگهان یک زن بی نزاکت سکوت را شکست و فضاسازی جیگر و خوشگل بنده را در مورد سکوت رو هم خراب کرد. (:vay:)

- « مرد نیستم اگه بزارم اونا راحت بازی کنن! »

- « خب تو که اصلا مرد نیستی! زنی! »

ساحره ی جوان نخودی خندید و گفت: « اِوا ببخشین! آخه تو فیلم های مشنگی همینو میگن! »

دوست پسر این ساحره ی جوان که از حق نگزریم ، خوشگل هم بود برای اینکه دوست دخترش بیش از این ضایع نشه ، داد زد: « راس میگه! ما باید بریم استادیوم و حالشونو جا بیاریم! »

بقیه مردم نیز با دست و جیغ و هورا حرف او را تایید کردند و قرار گذاشتند که در روز مسابقه به استادیوم بروند و حال کارکنان مرلینگاه سازی لندن رو جا بیارن تا دیگه مرلینگاه خراب رو به خورد ملت ندن!


رختکن تیم گویینگ مری


اعضای تیم گویینگ مری دور یک میز کوچک نشسته بودند و با حالت های جدی به همدیگر نگاه می کردند و هیچکدام سکوت را نمی شکستند تا اینکه فرد گفت: « ما می بازیم! »

اعضای دیگر تیم گویینگ مری هر کدام فنون های مختلفی روی فرد اجرا کردند و او را به مدت چند دقیقه بیهوش کردند! بعد کاپیتان تیم یعنی دورا تانکس صداش رو صاف کرد و گفت: « خب آلبوس تو وظیفت اینه که اسنیچ رو بگیره! اگه بتونی اینکارو انجام بدی بازی تموم میشه و ما 150 امتیاز می گیریم! رز و گودریک ، شما هم باید توپو از دروازه اونا رد کنین و گل بزنین! با هر گل ما 10 امتیاز می گیریم! من و فرد هم سعی می کنیم نزاریم مهاجم ها و جستجوگر تیم اونا راحت همین کار هارو بکنن! این تاکتیک ماست! »

فرد که تازه به هوش اومده بود ، گفت: « میگم دورا جون این تاکتیک بود یا خواستی قوانین کوییدیچ رو یادآوری کنی برامون؟! »

آلبوس: « »

رز: « :lol2: »

گودریک: « »

دورا که ناراحت شده بود ، به گوشه رختکن رفت و شروع کرد به گریه کردن!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: ثبت نام الف.دال
پیام زده شده در: ۱۱:۳۹ سه شنبه ۳۰ دی ۱۳۹۳
#44
سلام! ما هم اومدیم!

1)نظرتون در مورد آمبریج چیست ؟

یه پیر زن عقده ای! فک کنم تو جوونی هاش هیچ دوست پسری نداشته واسه همین یکمی خل و صد البته عقده ای شده و الان داره عقده هاشو خالی می کنه!

2)به نظرتون اسنیپ بهتر هست یا آمبریج ؟

اسنیپ! اسنیپ اصلا آقاست! جزو معدود انسان هاست که تونسته اینقدر پای عشقش وایسه! دست مریزاد!

3)اگر یک روز قدرت شکنجه داشتید ، اسنیپ رو شکنجه میکردید یا آمبریج ؟ چرا ؟

آمبریج رو! چراش اینه که داره بی خودی اکسیژن مصرف می کنه و چون سنش هم زیاده ، دیگه نمیشه هدایتش کرد به راه راست!


خوش اومدی رئیس تالار گریفیندور !


ویرایش شده توسط جیمز پاتر در تاریخ ۱۳۹۳/۱۱/۱ ۰:۲۷:۱۹

تصویر کوچک شده


پاسخ به: دره گودریک
پیام زده شده در: ۱۶:۲۷ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۳
#45
دفتر دامبلدور



اتاق مدیر مثل همیشه پر زرق و برگ و مرتب بود و تنهای صدایی که به گوش می رسد ، سوختن ققنوس بود که هرچند دقیقه یک بار می سوخت و دوباره متولد می شد. گویا مریض شده بود. خود دامبلدور نیز روی صندلی خود نشسته .... ببخشین خوابیده بود.

در همین هنگام ماندانگاس ، مرد ناشناس و ولدمورت در پس چهره ی چو چانگ وارد اتاق شدند. ماندانگاس گفت: « خب اول چیکار کنیم؟ از هری پاتر شکایت کنیم یا دنبال سند بگردیم؟! »

مرد ناشناس که هنوز درد و رنج آن کروشیو از بدنش خارج نشده بود و رنج می کشید ، گفت: « اول باید حساب پاتر رو برسیم! »

مرد ناشناس برگشت سمت چو تا او به عنوان شاهد جلوی خودش قرار دهد اما وقتی برگشت او را ندید.

- « دستا بالا! »

ماندانگاس و مرد ناشناس برگشتند و چو چانگ را جلوی خود دیدند که چوبدستی به دست ، جلویشان ایستاده بود و آنها را تهدید می کرد. ماندانگاس که شکه شده بود ، گفت: « چی شده خانوم چانگ؟ فازت چیه؟ چی زدی؟ »

چو با صدای بلند گفت: « خفه شو مرتیکه! من چو چانگ نیستم ، من ولدمورتم! الانم با این قیافه اومدم داخل هاگوارتز تا بتونم سند دره گودریک رو بدزدم! »

- « چی شده؟ »

همه به طرف صدا برگشتند و آلبوس خسته را دیدند که از خواب بیدار شده بود و با چهره ی خواب آلود به آنها نگاه می کرد. چو چانگ وقت تلف نکرد و چوبدستیش را به سمت دامبلدور گرفت و گفت: « سند ها کجاست پیر مرد؟! »

اما دامبلدور توجهی به چو چانگ نکرد و به طرف ماندانگاس رفت و گفت: « وقت من تمومه دانگ! بیا تغییر شناسه بدیم! من می خوام برگردم به شناسه قبلیم! »

در همین هنگام ماندانگاس به یک باره محو شد و بعد از آن یک دامبلدور دیگر درست مقابل دامبلدور ظاهر شد اما طولی نکشید که دامبلدور قبلی یه جیغ و دادی کشید و بعد از مدتی قیافه اش تغییر کرد و ادوارد بونز شد. ادوارد آه بلندی کشید و از سوژه خارج شد!

مرد ناشناس نگاهی به دامبلدور جدید کرد و گفت: « جریان چیه دانگ؟ معجون تغییر شکل خوردی؟ اون دامبلدور چرا رفت؟! »

دامبلدور جدید لبخندی زد و گفت: « چرا گیج می زنی ناشناس! ما تغییر شناسه دادیم! من الان دامبلدور جدید هستم! راستی الان می دونم سند ها کجاست! »

دامبلدور دست مرد ناشناس را گرفت تا دنبال خودش بکشد اما چو چانگ که تازه توانسته بود اتفاقات رو درک کنه ، جیغ زد و گفت: « کجا؟ همینجا بمونید وگرنه می کشومتون! »

دامبلدور برگشت و چوبدستیش رو بیرون آورد تا حال این دختر بچه رو بگیره اما در این هنگام تعداد زیادی مرگخوار که دیگر با پایان اثر معجون در قیافه ی اصلی خود بودند ، وارد اتاق شدند.

چو چانگ: « مارو ببر به همونجایی که سند هارو گذاشتی! زود باش پیر خرفت! راه دیگه ای نداری! »


-----

به تازگی دامبلدور تغییر شناسه داده و شده ادوارد بونز و بجاش ماندانگاس فلچر شده آلبوس! خواستم تو سوژه هم اثر بدم دیگه! همین


تصویر کوچک شده


پاسخ به: جادوگر ماه
پیام زده شده در: ۱:۳۱ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۳
#46
ادوارد بونز حال و دامبلدور سابق که جونی تازه به محفل بخشید!


تصویر کوچک شده


مرجع بازی های رسمی هری پاتر (معرفی+نقد+دانلود)
پیام زده شده در: ۱:۱۹ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۳
#47

سلام


خب از اونجا هری پاتر و داستان هاش طرفداران بسیار زیادی تو دنیا داره ، واسه همین بر اساس کتاب هاش ، فیلم ساخته شد و همینطور بازی های ویدیوی براش ساخته شد! بازی های زیادی ساخته شد اما بهترین ها و همینطور بازی های رسمی هری پاتر از جانب شرکت Electronic Arts ساخته و منتشر شد! خب به عنوان بهترین سایت طرفداران رولینگ و هری پاتر لازم دونستم یه تاپیک در این زمینه داشته باشم که مرجع باشه! در این تاپیک بازی های رسمی هری پاتر رو معرفی می کنیم!


هری پاتر 1


تصویر کوچک شده


این بازی درست در همان سالی منتشر شد که فیلم اول هری پاتر اکران شد و این خبر بسیار خوبی برای طرفدارن هری پاتر بود! با توجه به تکلونوژی بازی سازی در سال 2001 ، این بازی گرافیک بازی های امروزی را ندارد اما جوری نیست که نتوان آن را تحمل کرد.

تصویر کوچک شده


این بازی برای پلتفرم های PC و PS1 و PS2 و Xbox منتشر شد. همانطور که در بالا گفتم گرافیک بازی کارتونی و زیاد دلچسب نیست و گیم پلی بازی نیز کمی بچگانه است اما یادمان نرود که آن زمان نیز طرفداران هری پاتر بچه ها بودند. داستان بیشتر از کتاب ، به فیلم وفادار است.

تصویر کوچک شده


در این نسخه از بازی هاگوارتز نیز زیاد بزرگ نیست اما برای شناختن کامل آن حداقل باید کمی بازی کنید. خلاصه بازی نمی تواند شما را به اوج هیجان برساند و یا نمی تواند شما را کاملا درگیر خود بکند چراکه برای به پایان رساند آن تنها یک روز بازی کرد کافیست! البته در بازی بعضی جاهای مخفی وجود دارد که حس هری پاتر بودن و کنجکاوری را به شما القا می کند همچنین امکان کوییدیچ بازی کردن نیز از ویژگی های ممتاز این بازیست! این بازی می تواند بسیار خاطره انگیز باشد.


هری پاتر 2


تصویر کوچک شده


دومین بازی نیز همسال با فیم یعنی در سال 2002 منتشر شد! خب گرافیک مثل همان نسخه قبلی می باشد اما خیلی قابل درک تر می باشد. گیم پلی نیز جذاب تر از نسخه ی قبلیست واین باعث رضایت طرفداران هری پاتر شد.

تصویر کوچک شده


این بازی نیز مثل بازی قبلی برای همان پلتفرم ها منتشر شد. مخفی ها و ریزه کاری ها در این نسخه نسبت به نسخه قبل بیشتر شده و می تواند بیشتر از بازی قبلی شما را درگیر خود بکند.

تصویر کوچک شده


دنیای جادویی و هاگوارتز نیز در این نسخه کمی بزرگتر شده است. بار دیگر می توان گفت این بازی نیز می تواند خاطره انگیز باشد و بازی کردن آن خالی از لطف نیست!


هری پاتر 3


تصویر کوچک شده


سومین نسخه بازی های هری پاتر نیز در سال 2004 روانه بازار شد و برای همان پلتفرم ها منتشر شد. خب موتور گرافیکی مثل دو نسخه قبلی می باشد اما شرکت سازنده ی بازی از حداکثر قدرت این گرافیک در این نسخه از بازی استفاده کرده است. با اینکه بازی کارتونی و بچگانه به نظر می رسد اما گرافیک بسیار دقیق و ریزکارانه تری نسبت به دو نسخه قبلی دارد.

تصویر کوچک شده


در این نسخه گیم پلی بازی بسیار روان شده و می توان گفت این بازی با بازی های آن زمان رقابت بسیاری خوبی داشت چون برعکس دو نسخه قبلی بسیار بازی هیجان انگیزی بود و طرفداران هری پاتر با بازی کردن آن به وجد می آمدند.

تصویر کوچک شده


اتفاق بسیار خوب در این بازی ، بزرگی دنیای بازیست! در این نسخه هر هفت طبقه هاگوارتز بسیار زیبا طراحی شده است طوری که ممکن است بعد از تمام کردن بازی نیز ، گاهی اوقات آن را اجرا کنید و به گشت و گذار در هاگوارتز بپردازید و جاهای مخفی آن را پیدا کنید.


هری پاتر 4


تصویر کوچک شده


خب نسخه ی 4 ام بازی های هری پاتر هم در سال 2005 برای PC و PS2 و Xbox منتشر شد. این نسخه اولین تحول بازی های هری پاتر بود. شرکت سازنده می دانست که دیگر با همان گرافیک قبلی نمی تواند طرفداران را راضی بکند پس دست به تغییر زد و در این نسخه با یک بازی بسیار متفاوت تر مواجه هستیم! گرافیک دیگر بچگانه نیست!

گیم پلی بازی نیز بسایر فرق کرده و جندگیدن در آن سخت تر شده! اما اشکال این نسخه در این است که آزادی بازیکن در این نسخه گرفته شده است به طوری که گیمر تنها باید مراحل را بازی کرده و آن ها پست سر بگذارد.

با اینکه این نسخه خیلی متفاوت تر از نسخه های قبلی بود اما انگار شرکت سازنده نتوانسته بود این تغییر را خوب انجام دهد و زیاد موفق نشد اما انقدر ها هم بد نیست مخصوصا از نسخه های قبلی و مطمئنا ارزش بازی کردن را دارد مخصوصا هیجان مخصوصی در بازی وجود دارد.

هری پاتر 5


تصویر کوچک شده


دو سال بعد یعنی در سال 2007 نسخه 5 ام بازی های هری پاتر همسال با فیلم منتشر شد اما طرفداران هری پاتر دیگر انتظارات زیادی داشتند اما شرکت سازنده ی حق مطلب را به خوبی در این نسخه ادا کرد. گویی انگار بازی های هری پاتر اصالت خودشون پیدا کرده بودند. گرافیک فوق العاده! خیلی شبیه به فیلم!

تصویر کوچک شده


گیم پلی بازی را نمی توان کاملا روان گفت اما اصلا در بازی به چشم نمی آید. در این نسخه گرافیک آنقدر نسبت به قبل تغییر کرده بود و طرفداران به به وجد آورده بود که دیگر به چیز های دیگر توجه نمی کردند. در این نسخه هاگوارتز کاملا طراحی شده است! کامل و زیبا! در زیر نقشه آن را می توانید ببینید(البته نقشه کلی چراکه هر مکان آن به آن بزرگی است که می تواند برای خود نقشه ای داشته باشد):

تصویر کوچک شده


داستان بازی نیز بسیار بر وفق مراد است و می تواند گیمر را دیوانه خود بکند. جنگیدن و کار با چوبدستی و اجرا کردن ورد ها به اسانی گذشته نیست و باید مهارتش را پیدا کنید. همچنین بعد از پایان بازی شما می توانید هر وقت که خواستید در هاگوارتز به گشت و گذار بپردازید. با دیگر دانش آموز های دوئل کنید. بازی های جادوگرانه انجام دهید و یا مثل همیشه از مکان های مخفی آن لذت ببرید. این بازی برای طرفداران هری پاتر فوق العاده بود اما در مقایسه با بازی های دیگر سال 2007 کمی عقب بود.


هری پاتر 6


تصویر کوچک شده


دو سال گذشت و نسخه ششم بازی هری پاتر نیز منتشر شد. گرافیک از نوع گرافیک نسخه قبل اما با پیشرفت های خفیف. هاگوارتز مثل همیشه بزرگ اما واقعی تر از قبل! گیم پلی بازی روان تر از قبل! در هنگام جندگیدن با مرگخوار ها اینبار باید بسیار شجاع تر باشید.

تصویر کوچک شده


شاید در هنگام بازی بجز داستان بازی ، تغییر محسوسی در بازی به چشم شما نیاید اما این بازی نیز مثل بازی قبل با اینکه در سطح جهانی نتوانست رتبه ی خوبی پیدا کند ، توانست طرفدارن هری پاتر را خوشحال کند و بازی کردن آن بسیار لذت بخش می باشد.

تصویر کوچک شده


صحنه های جنگ در این بازی نسبت به بازی قبلی بسیار بیشتر است و بر هیجان بازی افزوده است ولی با این حال بزرگی دنیای بازی و هاگوارتز مثل نسخه ی قبلی بزرگ و کامل می باشد شما در گشت و گذار داخل ان آزاد گذاشته است! سرگرمی های جدیدتر و مخفیگاه های جدیدتر.


هری پاتر 7 قسمت اول


تصویر کوچک شده


سال 2010 شد و بازی 7 ام اما قسمت اول هری پاتر هم منتشر شد. گرافیک این نسخه نسبت قبل پیشرفت خوبی داشته و گیم پلی آن نیز بسیار پیشرفت کرده بود.

اما در این نسخه بنا بر اعتراض هایی که به نسخه قبل بخاطر سخت بودن نحوه ی اجرا ورد ها وطلسم ها شده بود ، نحوه ی اجرای آنها کمی اسان تر شده است اما گیم پلی بازی اسان نشده است و هیجان بازی حفظ شده است مخصوصا در این نسخه که دیگر هاگوارتز وجود ندارد و بازی بسیار شبیه به یک بازی اکشن شده است.

جنگ های بسیار سختی در این بازی انتظار شما را می کشد. همه جا پر از نور های رنگارنگ می شود و شما باید مراقب باشید آنها به شما بر نخورند. ماموریت های بسیار سختی در این بازی انتظار شما را می کشد.


هری پاتر 7 قسمت دوم


تصویر کوچک شده


پایان نزدیک است! دوست دارید در آخرین جنگ هری پاتر ، بجای خود هری پاتر ایفای نقش کنید؟ پس نباید اخرین نسخه بازی های هری پاتر را از دست دهید. سال 2011 زمان انتشار این پایان بود.

تصویر کوچک شده


گرافیک و گیم پلی بیشتر از نسخه ی قبلی رنگ و بوی یک بازی اکشن و نفس گیر را به خودش گرفته است. باید ورد های درست و قدرتمند بفرستید و مراقب ورد های دشمن باشید. جنگ نفس گیر در انتظار شماست!



لینک های دانلود:

در سایت های خارجی لینک های دانلود زیادی را می تواند برای بازی های پیدا کرد اما مطمئنا دانلود آنها به همین راحتی نخواهد بود! خوشبختانه یکی از سایت های ایرانی هر 8 نسخه بازی را برای دانلود قرار داده و می توانید از اینجا به راحتی آنها را دانلود کنید.


نکته: در مورد لینک های دانلود در این تاپیک به هیچ وجه سوال نفرمائید چون سایت دانلود به ما مربوط نیست و من فقط آن را معرفی کرده ام اما در صورت ضرورت می توانید به من پیام سخصی بزنید چراکه من خودم از همان سایت بازی ها را دانلود و با موفقیت اجرا کرده ام!

نکته: این پست آپدیت خواهد شد و مطالب ، عکس و ... به آن اضافه خواهد شد تا یک مرجع کامل باشد. کپی رایت هم برای سایت جادوگران محفوظه!

با تشکر
موفق باشید
گودریک


تصویر کوچک شده


پاسخ به: بهترین ایده پرداز
پیام زده شده در: ۱۹:۲۸ شنبه ۲۰ دی ۱۳۹۳
#48

جیمز پاتر بخاطر تاپیک ماجراهای خانواده پاتر


تصویر کوچک شده


پاسخ به: ماجراهای خانواده پاتر
پیام زده شده در: ۱۱:۵۱ پنجشنبه ۱۸ دی ۱۳۹۳
#49

جلوی خونه ی ویزلی ها


هری با صدای مهیبی مقابل خانه ی ویزلی ها ظاهر شد! رون ویزلی هم که بهمراه هری از مدرسه اخراج شده بود ، ناگهان از بین درخت اومد بیرون و پیش هری آومد.

- « اینجا چیکار می کنی پسر؟ اصلا پای چپت کو؟ »

هری که تازه متوجه نبود پای چپش شده بود ، تعادل خودش رو از دست داد و روی زمین ولو شد.

- « فک کنه اپارات ناقص کردم! نکران نباش الاناست که برسه! »

در همین هنگام اعضای جدا شده ی هری که بیشتر از یک پا بودند با سرعت به سوی هری آمدند و بهش متصل شدند. رون دست هری را گرفت و او را بلند کرد بعد گفت: « خب نگفتی! اینجا چیکار می کنی؟ »

هری موهایش را کمی خاراند بعد گفت: « خب راستش نمی تونم با پدر و مادرم کنار بیام .... هیم .... واسه همین اومدم پیش شما بمونم! »

رون چند بار پشت سر هم پلک زد و بعد صورتش رو نزدیک هری کرد و دوباره شروع به پلک زدن کرد تا هری کاملا متوجه شکه شدنش شود بعد گفت: « زده به سرت؟ پسر من از ترس مادرم حتی نتونستم در خونمونو بزنم حالا می خوای تو هم بیایی پیش من بمونی؟! »

هری گفت: « پس چیکار کنیم؟ »

رون لبخندی شیطانی زد و گفت: « راستش من فکرشو کردم! من می خواستم وقتی خونه خالی شد ، برم تو و چندتا وسایل بردارم و آواره دشت و بیابون بشم! می فهمی چی میگم؟ تنها .... شب های پرستاره .... ولگرد .... آزاد .... رها .... عشق و حال »

هری که آب دهانش آویزان شده بود ، گفت: « منم باهاتم! »

و با هم رفتند پشت درخت قایم شدند و منتظر فرصت مناسب شدند تا وسایل سفر دور و دراز خود را بردارند.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: دره گودریک
پیام زده شده در: ۲۲:۵۶ شنبه ۱۳ دی ۱۳۹۳
#50
هاگوارتز


چو ... یعنی لرد سیاه دستش را نیم متری بالا برد تا سیلی محکمی برا چاگسن بزند اما دستش فرود نیامد! هی زور زد تا بیاد پایین ولی نیومد! باز زور زد ولی باز نتونست! انگار این جسم دخترانه زور کمی داشت! لرد سیاه که صبرش تموم شده بود ، برگشت تا با سلاح همیشگی خودش یعنی کروشیو ، فردی که دستش را گرفته ، تنبیه کند!

لرد سیاه: « کروشی ... . » لرد سیاه با دیدن قیافه ی مک گونگال شکه شد!

مک گونگال با همان کلاه همیشگی خودش مقابل لرد سیاه یا همون چو چانگ ایستاده بود: « دارین چیکار می کنین خانوم چانگ؟! درضمن باورم نمیشه که اون ورد سیاه رو به زبون آوردین! باید با من بیایین! »

ناگهان اسنیپ که در چهره ی سدریک دیگوری بود ، گفت: « خانوم مک گونگال ... اون چیه به صورتتون زدین؟! »

مک گونگال که صورتش کاملا با یک ماده ی سفید رنگی احاطه شده بود ، خندید و گفت: « کرم های جوان کننده پلینه! »

رودولوف گفت: « حالا واقعا تاثیر داره؟! »

مک گونگال باز هم لبخند زیبایی زد و گفت: « بله که تاثیر داره! » بعد گیسو های چو چانگ رو گرفت و او را دنبال خود کشید!

چو یا همون لرد سیاه در حالی که دنبال مک گونگال کشیده می شد ، برگشت و به مرگخوارا گفت: « من سند رو میارم شما هر طور شده اون کرم های جوان کننده ی پلین رو پیدا کنین! »

مرگخواران: « »


خونه ی ریدل


ماندانگاس و مرد ناشناس که از نبود مرگخواران و لرد سیاه در خونه ، مطمئن شده بودند با خیال راحت دنبال سند می گشتند! مرد ناشناس در طبقه ی بالا بود و ماندانگاس در طبقه ی پایین!

ماندانگاس ناگهان داد زد: « هی ... ببین چی پیدا کردم! نمی دونم چیه! فک کنم یه نوع قلیونه! بزار یه پک بکشم! »

و ماندانگاس یه نفسی از آن قلیان عجیب و غریب لرد سیاه کشید! به یک باره سفیدی چشمان ماندانگاس سیاه شدند! چهره ی ماندانگاس کمی خبیث تر شد ولی همینطور بیشتر و سریعتر شروع به کشیدن آن قلیون کرد!

ناگهان مرد ناشناس از طبقه ی بالا ، پایین آمد و با دیدن ماندانگاس که داشت با چوبدستیش به در و دیوار کروشیو می زد ، شکه شد : « چی شده ماندانگاس؟ چت شده؟ »

ماندانگاس نگاهی به مرد ناشناس کرد و گفت: « سلام آلبوس! چرا ریشاتو زدی؟! ولی بهتر شدی اینطوری ها! یالا بیا بریم کازینو دره گودریک! » و بعد دوباره شروع کرد به کروشیو فرستادن به اطراف!

مرد ناشناس نزدیک ماندانگاس شد و دست او را گرفت تا او را با خود ببرد اما ماندانگاس دستش را کشید و نگاهی به مرد ناشناس کرد! گفت: « هری! عزیزم! چطوری؟ » و ناگهان روی مرد ناشناس پرید.

مرد ناشناس: « چیکار می کنی ماندانگاس؟! دیوونه شدی؟ »

ماندامگاس: « به من بگو دیوونه! من عاشق حرف زدنتم لیلی! همیشه تو رو دوست داشتم! »

مرد ناشناس خودش را از دست ماندانگاس نجات داد ، گفت: « چت شده؟ باید بریم ماندانگاس! سندی اینجا نیست! »

ماندانگاس نگاهان با صدای بلندی خندید و گفت: « ولدمورت رفته هاگوارتز! سندش اونجاست! سند دامبلدور هم اونجاست! باید بریم اونجا! ... حالا اینارو بیخیال ... بیا از این قلیون ولدمورت یه پک بزن ببین چه حالی میده! »


تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.