کل ملت محفلی :
هری که دیگه داشت خوابش میگرفت با تاما قوا سعی در باز نگه داشتن چشمانش داشت . در این حین رو به دامبل کرد و گفت:
ـ امم پروفسور .شما فکر نمیکنید که سورس یکم دیر کرده و ممکنه که اصلا خبری نده.
دامبل که کما بیش خواب بود با بلند ترین تنی که داشت گفت:
ـ من به سورس اطمینان کامل دارم حتما هنوز مزگخوارار نخوابیدن که اون خبری نداده.
>> مکان نا معلوم ، مرگخواران و لردکل ملت محفلی در خابی ناز فرو رفته بودند.بجز سورس .اون منتظر موقعیتی بود تا به محفلی ها خبر بده اما لرد همچنان بیدار بود.
سورس:
ـ اممم لرد شما نمیخواید بخوابید؟
لرد که همچنان به نقطه ای خیره بود و پشتش به سورس گفت:
ـخووووور خوووووررر
سورس:
اون تمام این مدت خواب بود!!!
سوس بعد از دادن مقداری فش به هرچی محفل و محفلی و مرگخوار و. لرده به محفلی ها خبر داد.
>>نیمه شب، وضعیت شماره 3 محفلی هادامبلدور روی یک صندلی ایستاده بود و به ملت محفلی مینگرید.ملت محفلی هم کم نمیاوردن و زل زده بودند به دامبل.
دامبل بالاخره دست از نگریدن برداشت و شروع به صحبت کرد:
- اهم اهم اهم...خوب ملت محفلی
دید من راست میگفتم .سورس خیانتکار نیست.
کل ملت:
دامبل پس از چند زبون درازی ذیگر ادامه داد:
- اهو اهو اهو ... خوب .حالا برای ما بهترین زمانه تا حمله رو شروع کنیم .این حمله به فرماندهی خودمه.پس همه چیزو اماده کنید تا حمله رو شروع و سیاهی رو ریشه کن کنیم