هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (هرماینی.گرنجر)



پاسخ به: پادگان ققنوس
پیام زده شده در: ۱۹:۲۴ چهارشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۱
#41
کل ملت محفلی :
هری که دیگه داشت خوابش میگرفت با تاما قوا سعی در باز نگه داشتن چشمانش داشت . در این حین رو به دامبل کرد و گفت:
ـ امم پروفسور .شما فکر نمیکنید که سورس یکم دیر کرده و ممکنه که اصلا خبری نده.
دامبل که کما بیش خواب بود با بلند ترین تنی که داشت گفت:
ـ من به سورس اطمینان کامل دارم حتما هنوز مزگخوارار نخوابیدن که اون خبری نداده.

>> مکان نا معلوم ، مرگخواران و لرد

کل ملت محفلی در خابی ناز فرو رفته بودند.بجز سورس .اون منتظر موقعیتی بود تا به محفلی ها خبر بده اما لرد همچنان بیدار بود.
سورس:
ـ اممم لرد شما نمیخواید بخوابید؟
لرد که همچنان به نقطه ای خیره بود و پشتش به سورس گفت:
ـخووووور خوووووررر
سورس: اون تمام این مدت خواب بود!!!
سوس بعد از دادن مقداری فش به هرچی محفل و محفلی و مرگخوار و. لرده به محفلی ها خبر داد.

>>نیمه شب، وضعیت شماره 3 محفلی ها

دامبلدور روی یک صندلی ایستاده بود و به ملت محفلی مینگرید.ملت محفلی هم کم نمیاوردن و زل زده بودند به دامبل.
دامبل بالاخره دست از نگریدن برداشت و شروع به صحبت کرد:
- اهم اهم اهم...خوب ملت محفلی دید من راست میگفتم .سورس خیانتکار نیست.
کل ملت:
دامبل پس از چند زبون درازی ذیگر ادامه داد:
- اهو اهو اهو ... خوب .حالا برای ما بهترین زمانه تا حمله رو شروع کنیم .این حمله به فرماندهی خودمه.پس همه چیزو اماده کنید تا حمله رو شروع و سیاهی رو ریشه کن کنیم



قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.


پاسخ به: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۱۷:۴۹ چهارشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۱
#42
بلا: وزیر برو ....
وزیر:
بلا:اممم نمیخواد. خودم میرم. فقط حواسط به نجینی باشه.

>>دو طبقه زیر زمین
بلا پس از اینکه صدبار با خودش کلنجا میره بالاخره وارد زیر زمینی تاریک که نجینی اونجاس میشه.

بلا:نجینی...نجینی .کجایی؟ بیا میخوایم بریم پیش ارباب.وای مای لرد.خدا میدونه الان چه حالی داره.کجایی نجینی؟
بلا درو بر خودشو نگاه میکنه اما اثری از نجینی نیست.

>>اتاق مراقبت
وزیر که تازه حالش خوب شده بود از روی زمین بلند میشه و به کامپیوتر ها نگاه میکنه تا بلا رو میبینه .اما نجینی نیست.یکدفعه صدای غرشی وزیر رو از جاش می پرونه و یک دفعه قیافه ی یک هیولا جلوی دوربین ظاهر میشه و دور بین قطع میشه .
اخرین لحظاتی که وزیر دیده بود بلا داشت فرار میکرد و همزمان دنبال نجینی میگشت.

وزیر به زحمت از روی زمین بلند شد و به سمت اونجایی که بلا و نجینی بودند حرکت کرد.

>>برمیگردیم عقب ، دوطبق زیر زمین
بلا از ترس به این طرف و آن طرف میرفت به مدام میگفت:
ـ نجینی !!! نجینی کجایی؟

هیولا هم در تاریکی خیزی برمیداشت و به طرف بلا میرفت و او را دنبال میکرد.وزیر وقتی وارد زیر زمین شد هیولا رو پست بلا دید و فریاد زد:
- بلا. مواظب باش

بلا با فریاد های مکرر وزیر بر میگرده وبا دین هیولا درست پشت سرش از هوش میره.



قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.


پاسخ به: کافه تفريحات سياه!
پیام زده شده در: ۱۶:۲۴ چهارشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۱
#43
بلا نگاه عاقل اندر سفیه ای نثار حیوان کرد سپس به سمت اندرو برگشت و با لبخند کوچکی گفت:بالاخره به یک دردی خوردی.

اندرو:

لینی که دیگر داشت شاخ دوم هم بروی سمت چپ سرش رشد میکرد گفت:خوب دیگه بریم و این سکه ها رو جایگزین کنیم.
بلا دود از گوشاش بلند شد و به سمت لینری رفت و فریاد زد:
ـ نه خیر .این منم که پولارو جایگزین میکنه. تو و اندرو به بهانهای لرد رو از اتاقش خارج کنید.

لینی و آندرو:
بلا:چیه مشکلی دارید؟
لینی : نه نه . البته که نه .
بلا :پس برید دیگه.منتظر چی هستید.

>>لینی و آندرو در نزدیکی اتاق لرد

لینی.حالا با چه بهونه ای لرد رو از اتاق خارج کنیم.
آندرو:چطوره ببریمش دستشویی.اونوقت طول میکشه.
لینی:میشه یک دقیقه تو فکر نکنی.
ـ باشه باشه.حالا چرا اینقدر عصبی میشی.

>> در مرلینگاه خانه ریدل


بلا مدارم از سمت چپ به جنوب میرفت و از شمال به راست(چجوری؟)
به طور اعصاب خوردکنی داشت این کارو ادامه میداد که حیوان به این شکل :hyp: در امده بود.

بلا در افکار خود:حالا چجوری باید این وجود رو بترسونیم. نمیشه که هردفعه در مرلینگاه شکسته شه.خرجمون میره بالا...

سپس در حالی که همچنان فکر میکرد شروع به جمع کردن سکه ها ریختن انها در کیسه کرد.



قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.


پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۶:۰۲ چهارشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۱
#44
ببین exe عزیز
ماخودمونو میکشیم چند ماه فعالیت میکنیم و رول میزنیم تا اون رنکارو بگیریم.
اونوقت شما میگی ارزشی نداره و میزاری تو امضات؟



قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.


پاسخ به: ماجراهای کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۵:۴۸ چهارشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۱
#45
نسیم خنک بهاری میبارید و افتاب تازه طلوع کرده بود
در زمین کوییدیچ استرجس و بقیه ی داوطلبان پست جسجوگر ایستاده بودند و منتظر بودند، استرجس بادیدن هرمیون بلند شد و گفت: هوممم... 3 دقیقه دیر کردید خانم گرنجر
هرمیون: ببخشید خواب موندم
استرجس:عیبی نداره ،بهتره بریم سراغ آزمون...
خیلی خوب سوار جاروهاتون بشید وبا شماره ی سه به هوا برید ،1...2...3

هفت جارو به هوا برخواستند .همگی داوطلب بودند تا جستجو گر تیم گریفندور شوند. وباید گوی زرین را پیدا میکردند.
استرجس گوی را رها کرد و....

ابتدا ی کار بود ناگهان صدای شترق بلندی آمد و درمقابل چشم همگان کالین به شدت سقوط کرد و به زمین خورد. استرجس سریعا او را به وسیله ی بلاکارد جادویی اش به بیمارستان برد.

در همان لحظات ناگهان در وسط زمین و هوا بین دو نفر از جستو گران دوئلی در گرفت که به موجب آن هر دو جستجو گر در حالی که گوش هایشان تبدیل تره فرنگی شده بود به زمین خوردند. استرجس اه بلندی کشید و زیر لب گفت:
ـاز اینا چیزی در نمیاد
سپس آنها را هم به درمانگاه فرستاد!!!

در بین آن 4 نفر باقی مانده هم کشمکشی بر پا بود...
میرفتند و می آمدند و از هر فرصتی برای لگد زدن و پرت کردن هم از روی جارو استفاده میکردند ...
ناگهان هرمیون شی درخشانی دید. بله درست دیده بود برق طلایی رنگی در پایین جاروی یکی از آن سه نفری که با هم گلاویز بودند...
هرمیون به طرف گوی زرین شیرجه رفت ولی چون یکی از پسر ها ترسیده بود و حرکتی ناگهانی کردهبود باعث نا پدید شدن گوی زرین از نظر ها شد.

هرمیون دوباره تلاش کرد تا آن را پیدا کند که در این میان ناگهان 2 نفر دیگر هم در حالی که همدیگر را بغل کرده بودند!!! سقوط کردند.
اکنون تنها 2 نفر باقی مانده بودند...
هرمیون و تانکس و هردو باتمام توان سعی در گرفتن گوی زرین داشتند تا اینکه هرمیون گوی را پایین ترین قسمت زمین ، زمین و هوا دید. در آن لحظه تنها خدا را شکر کرد که تانکس آن را ندیده است.
به شدت به طرف تانکس شیرجه رفت وتانکس هم برای جلوگیری از تصادف!!! خود را کنار کشید.

هرمیون برای گرفتن گوی زرین دستش را دراز کرد ولی نتوانست آن را بگیرد .در همین حین تانکس که تازه متوجه حرکت هرمیون شده بود خود را بع کنار اون رساند. ناگهان هرمیون بر روی دسته جارو ایستاد و برای گرفتن گوی زرین به شدت به جلو پرید .گوی را گرفت.
شانسش هم خوب بود به محض اینکه به زمین نزدیک شد فریاد زد: اورستو مونتوم و به این ترتیب به آرامی به زمین فرود آمد

حالا او جستجوگر تیم کوییدیچ بود.



قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.


پاسخ به: دفتر نظارت انجمن
پیام زده شده در: ۱۱:۰۲ جمعه ۹ تیر ۱۳۹۱
#46
هری من درست ماموریت رو متوجه نشدم.داستانشو واضح تر میگی.
با تشکر



قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.


پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۳:۲۷ سه شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۱
#47
به با نو:
بله با نو دلیل دیگری هم داره .
من مجبورم فعلا.
خیلی ممنون از اطلاعاتتون



قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.


پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۲:۳۷ سه شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۱
#48
با سلام
یک سوال ویک خواهشی داشتم
سوال:میخواستم ببینم من میتونم شنماسمو طوری ببندم که کسی نتونه برش داره تا دوباره خودم بردارم.
خواهش:میخواستم اگر جواب سوال بالا بلست شناسمو برای 10 یازده روز نگه دارید.ممنونم



قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.


پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۲:۳۶ پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۱
#49
سورس:ارباب...من...یک مشکلی هست.
لرد با عصبایت:چی؟
--------
سورس همچنان داشت به حرف های خودش و لرد فکرمی کرد.
همچنان غرق در افکارش بود که سوزش وحشتناکی برروی مچ دستش احساس کرد.
>>اتاق لرد
سورس:ارباب!!با من کاری داشتید؟
لرد:سورس بهتره مواد اولیه روحاظر کنی.چون بزودی چیزی که خواستی روبرات میارن.
سورس:از کجا؟
لرد:مگه تو موی دامبلدور رو نمیخواستی؟بزودی برات میارن.جاسوسان ما فهمین که هری پاتر ادرسی داره که میتونه ما رو به دامبل برسونه!!

>>هری پاتر،سرگردان
هری همچنان به امید یافتن دامبلدور به دستورات بر روی کاغذ عمل میکرد:دو قدم سمت راست،90 درجه به چپ،سه قدم به جلو،........ دامبلدور جای دیگری نبود قایم شی.
هری به خانه ی گلی فرسوده ای که روبهرویش بود خیره شد.نمیتوانست وارد انجا شود.اما...

>>مقر فعلی محفل
الفیاس ،الفیاس بلند شو!!الان 5 ساعته که خوابی.
الفیاس کشو قوسی به خودش داد و بعد خمیازه ای ن چندان دلنشین شروع به جمع کردن وسایلش کرد در این حین....
الفیاس:ای هری احمق
استرجس:چیزی شده الفیاس.مشکلی هست
الفیاس:هری برگه ای که توش آدرس دامبل بود رو برداشته!1
استرجس :یعنی میره پیش دامبلدور
الفیاس:نه .تو اون برگه یک ادرس تقلبی بود.برای من ادرس اصلی رو حفظ کرده بودم.!!
استرجس و بقیه اعضا:


ویرایش شده توسط هرماینی گرنجر در تاریخ ۱۳۹۱/۳/۲۵ ۱۳:۲۰:۰۵
ویرایش شده توسط هرماینی گرنجر در تاریخ ۱۳۹۱/۳/۲۵ ۱۳:۲۳:۵۸


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.


پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۲:۱۷ دوشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۱
#50
با سلام
ببخشیدمن یک مشکلی دارم.وقتی کسی برام پیام ارسال میکنه کنار اسم پیام شخصیم تو منوی کاربر عدد یک نمیاد ولی وقتی روی اسم پیام شخصی کلیک میکنم میبینم پیام دارم.



قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.