هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: اولین رول شما در سایت
پیام زده شده در: ۲۱:۲۱ یکشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۲
#41
خب... خب... خب اینجا چی داریم ؟

من اولین پستم رو مثل تمام بنی بشری که اینجا بودن و هستن و خواهند بود، توی تاپیک "کارگاه نمایشنامه نویسی " و "بازی با کلمات (2)" زدم. برید بخونید.

راستش وقتی خودم رول ها اون شناسه اولیم رو می خونم از ماهیت وجودی خودم، خجالت می کشم، اگر یه روزی من مسئول محفل می شدم و یکی می اومد مثلا پست خانه گریمولد رو می زد، می دونید، اولا انتخاب می کردم چجوری و با چی بکشمش و بعد هم چجوری بندازمش بیرون؟ اردنگی و یا تیپا، شایدم مشت و چک

اینم یک نمونه از شاهکار های ما در دوران جاهلیت یعنی دوسال و نیم قبل و با شناسه مک لاگن : رول و رول

پستِ دیگه ای هم که با شناسه کینگزلی شکلبوت زدم و کلا اصلا با این شناسه به جز 3-4 تا رول نزدم، پستِ توی خانه گریمولدلند هست و یکی دیگه هم توی نوزده سال بعد.

خب والمرلین، من یک فاصله ای بین این شناسه و اون شناسم (شکلبوت) افتاد و تو این مدت کم پر کار نبودم. چنجا همینجوری ناظرِ بخش داستان شدم. می دونید وقتی به آدم اعتماد می کنن و بی هیچ شناختی و البته از طرف من بی هیچ سوادی، آدم رو ناظر می کنن، آدم سعی می کنه اون کار رو به خوبی انجام بده.

ما هم هی نقد کردیم و نقد کردیم تا بالاخره یادگرفتیم عاقا داستان نویسی یعنی چی! جالبه اول من نقد کردن رو از خوندن نقد دیگران یادگرفتم بعد داستان نوشتم. ولی باز هم داستان زیاد ننوشتم و مستقیم اومدم جادوگران، یعنی الان دیه.

البته از اواسط اون کینگزلی شکلبوت این جریانات (یعنی ناظر شدنم تو سایت افسانه ها و یادگرفتن داستان نویسی) افتاد که کلا من دیگه خیلی کم میومدم سایت.

توی این اخری ها هم به لطفِ مادر گرام ارباب و خود ارباب و صد البته لن، تونستم کمی رول نویسیم رو بهبود ببخشم و کمی بهتر از قبل بنویسم. نمونه اش هم چون معاصر هست نمی ذارم، توی آخرین ارسال ها موجوده...

این بود سیر تکاملی پست های ما ... با سپاس از مرلین برای معرفی تاپیک


دربرابر شرارت وزیر و مدیر خیانت کار و مفسد و چیزکش جامعه ساکت نمی مانیم ... !


تصویر کوچک شده

با هم، قدم به قدم، تا پیروزی ...


- - - - - - - - - - - - - - - - -


تصویر کوچک شده

تا عشق و امیدی هست؟ چه باک از بوسه دیوانه سازان!؟


پاسخ به: رادیو وزارت!
پیام زده شده در: ۲۰:۳۴ یکشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۲
#42
خشششششش خشش ششش

- تیک (افکتِ صوتیِ تغییر کانال رادیویی)

صدای همیشگیِ مجری بخش اخبار دوباره از رادیوی قدیمی و لکنته خانه رون ویزلی به گوش رسید.

- شنوندگان عزیز! به خبری که هم اکنون به دست من رسید توجه فرمایید.

رون ویزلی به سمت رادیو خم شد. صندلی اش صدای خفیفی را از خود برون داد ولی دوباره آرام گرفت. سکوت بر فضا چیره شد.

- وزیر سابق و مدیرِ فعلیِ زوپس نشینِ جامعه به دروغی عجیب متوصل شد! دلوروس آمبریج، وزیر اسبق و بلخود جامعه جادوگری، که بوسیه یک کودتای نظامی روی کار آمد، در لحظات آخر ، برای اینکه نشان بدهد هنوز بسیاری به او وفاداراند به دروغ متوصل شد!

- مدیر آمبریج، به دروغ به همگان اعلام کرد که مدیران مکان های جادویی همچو "هاگزمید" و یا "شهر لندن" و یا حتی "کوچه دیاگون" به دلیل مرگ او اعتصاب کردند، اما این طور نیست. این قضیه ساعاتی پیش توسطِ خبرنگارِ رسمی ما، فیلیوس فلیت ویک، افشا شد. به گزارش همکارم، جان ویلیامز، گوش کنید.

رون بر خود لرزید. به سرعت از جایش بلند شد و به سمت کشوی پرونده هایش رفت. انبوهی از کاغذ و دفترچه روی هم تلنبار شده بود. به سختی در میان آن ها می گشت. چهره اش در هم رفت و ابروهایش در هم گره خوردند. کم کم ناامید شد و دستش از حرکت باز ایستاد.

آب دهنش را به سختی قورت داد. گزارشِ رادیو شروع شده بود. به سختی سرش را با دو دست گرفت و شقیقه هایش را مالید و همزمان سعی کرد تا به رادیو گوش کند.

- دلوروس آمبریج کودتا کرد و وزیر جادوگری شد اما بالاخره پس از یک کمای طولانی در بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو جان سپرد. ساعاتی قبل از این اتفاق نیز مکان های مختلفی چون هاگزمید تعطیلی و یا حکومت نظامی خود را اعلام کردند. آمبریج هم هنوز به کما نرفته بود و از فرصت استفاده کرد و توسط نفوذیانش در وزارتخانه، اعلام کرد که تمام این تحریم ها و تعطیلی ها برای اوست و این اعتصابِ جامعه است!

- اما این طور نیست. پرفسور فیلیوس فلیت ویک، ساعاتی قبل توانست اسنادی را بدست بیاورد که نشان می دهد، رون ویزلی، کاراگاه خبره و باتجربه سازمان کاراگاهان با نفوذی که در وزارتخانه داشت، اقدام به ترغیبِ اصحاب مکان های جادویی به تعطیلی کرد و این کار او به سرعت با پاسخ مثبت روبرو شد.

- جزئیات این خبر را می توانید در "خداحافظ وزیر" بخوانید.

- جان ویلیامز، صدا و سیمای حکومتِ تعطیل جادویی، لندن، انگلستان ...

رون دوباره به خود آمد. به سختی از روی صندلی بلند شد. باورش نمی شد به خبره ترین کاراگاه وزارتخانه دستبرد زده باشند. نمی دانست فلیت ویک چگونه به آن اطلاعات دست پیدا کرده بود.

صدای رادیو را دیگر نمی شنید، همه چیز برایش بسیار مبهم بود. او در این بازی شکست خورده بود ولی باز هم یک پیروز بود چون اینگونه تنها زکاوتِ خودش تحسین خواهد شد و نفوذش در وزارتخانه و این برایش لذت بخش بود. به سختی لبخندی زد، اما باز هم از آن سرقت اطلاعاتی چهره اش در هم بود ...

- با تشکر از اینکه به این بخش خبری گوش کردید. ساعت 13با بخش خبری بعدی و همکارم توماس تنیسون ...




دربرابر شرارت وزیر و مدیر خیانت کار و مفسد و چیزکش جامعه ساکت نمی مانیم ... !


تصویر کوچک شده

با هم، قدم به قدم، تا پیروزی ...


- - - - - - - - - - - - - - - - -


تصویر کوچک شده

تا عشق و امیدی هست؟ چه باک از بوسه دیوانه سازان!؟


پاسخ به: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۱۵:۳۰ یکشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۲
#43
بسم المرلین


سوال نخست


اولین مرلینگاه مشخص نیست کی و یا چگونه ساخته شده ولی مطمئنا به دست مرلین و یا دوستانش ساخته شده.

البته شایعاتی هست که یکی از دختر هایی که می خواسته به مرلین برسه و نمی تونسته می رفته یک جایی می شنسته و زار زار گریه می کرده، بعدا چون اون برای مرلین گریه می کردهف اسم اون مکان رو گذاشتن مرلینگاه.

این شایعه است ولی اگر واقعیت داشته باشه اتمالا بعدا کارکرد دیگری هم به جز فکر کردن، گریه کردن بهش اضافه شده ...

سوال دوم


تو سوال قبلی پاسخ دادیم استاد!

احتمالا چون در اون مکان اون دختر برای مرلین نقشه می کشیده و گریه می کرده و از اینا، اسم مکان رو مرلین گاه گذاشتن.


سوال سوم



عاقا این کارا خیلی سخته ... اصن با موازین و شئونات آسلامیک ما جور نیست ... ما از ذکر توضیح عاجزیم، دیدی یهو آرشاد داشت رد می شد.

روونا ===> سالازار
گودریک ===> هلگا



سوال چهارم


هیچ یک !

به دلیل اینکه مرلین مخلوطی از شجاعت، اصالت، هوش و درستکاری و سختکوشی بود. همه این عناصر به اندازه درست درش وجود داشت.

پس نباید انتظار داشته باشیم مثل چهار موسس، فقط یک عنصرِ اصلی درونش باشه. مرلین نیازمند یک گروه چهار جانبه است.

ولی چون معمولا گریفیندوریان و ریونی ها، هر چهار عنصر رو به خوبی درونشون دارن ، این دو گروه انتخاب های آخرین خواهند بود. هر چند گروهی شایسه مرلین وجود نداره.


سوال پنجم


عاقا این مرلین ما از نواحی و جوارح مختلف دارای نقص عضو هستن، به پر جوارحی خودتون ببخشید.

تصویر کوچک شده


استاد به نقاشیمون امیدوار باشیم ؟ عایا ؟



دربرابر شرارت وزیر و مدیر خیانت کار و مفسد و چیزکش جامعه ساکت نمی مانیم ... !


تصویر کوچک شده

با هم، قدم به قدم، تا پیروزی ...


- - - - - - - - - - - - - - - - -


تصویر کوچک شده

تا عشق و امیدی هست؟ چه باک از بوسه دیوانه سازان!؟


پاسخ به: پيام امروز
پیام زده شده در: ۱۱:۰۶ یکشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۲
#44
سر تیتر :

ریموس تدی لوپین، روحش هم بی خبر بود !

نویسنده : پرفسور فلیت ویک

مدت زیادی نمی گذرد که کلاهِ وزارتِ جادوگری بر روی سرِ وزیر لوپین، خودنمایی می کند اما ایشان که ساعاتی قبل تمام جامعه را تعطیل رسمی اعلام نموده و فقط یکبار برای درج اطلاعیه به ساختمان وزارت مراجعه نمودند، چگونه می توان از او انتظار داشت که خود خواستار این کلاهِ منحـــــوس و ملعــــون بوده است؟ به راستی دست های چه وزغِ بی شکلی پشت این قضایا بوده است؟

به نظرتان عجیب نیست که تدی لوپین وزارت را به یکباره تعطیل کرد. مطمئنا مدیرِ وزغ نما و زوپسش عامل اصلی این تغییر نگهانی وزیر هستند.

پس از گفتگو هایی که به سختی با تد ریموس لوپین و آلبوس دامبلدور و افرادِ در جریان، انجام شد، ما مطمئن شدیم این یک نقشه طرح ریزی شده برای بهم ریزی محفلیان و دو دستگی رانده شدگان بوده است.

دلورس آمبریج معروف به دلولوف و یا وزغ، کلاه وزارت را بدون اطلاع قبلیِ تد ریموس لوپین بر روی سرِ او گذاشت و این عملش تنها برای بر هم زدن نظمِ جامعه بود. نظمی که هر روز بیش از پیش بر هم می خورد و این تنها کارِ افرادی خیر ندیده ای چون دلورس آمبریج است.

بهتر است حواسمان را بیشتر برای تحلیل اتفاقاتی که در حال وقوع است جمع کنیم ...

منتظر افشاسازی های بعدی ام باشید ...

امضا فلیت ویک


دربرابر شرارت وزیر و مدیر خیانت کار و مفسد و چیزکش جامعه ساکت نمی مانیم ... !


تصویر کوچک شده

با هم، قدم به قدم، تا پیروزی ...


- - - - - - - - - - - - - - - - -


تصویر کوچک شده

تا عشق و امیدی هست؟ چه باک از بوسه دیوانه سازان!؟


پاسخ به: كلاس نجوم و ستاره شناسي
پیام زده شده در: ۱۰:۲۱ یکشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۲
#45
بسم المرلین


سوال نخست


چارلز داروین، مکتشف و نظریه پردازِ نظریهِ تکامل، معروف به نظریه تکامل داروین، و همینطور، نظریه پردازِ اصلِ 15 تکامل داروین که توش زود تر از تدی ریموس لوپین، وزغ ها رو تشریح کرده.

کشفِ داروین این بود که تمام موجودات، وزغات، پروانه ها که خیلی هم مخلصیم و سیاهان و سپیدان و همینطور ریونیان، اجدادی داشتن و به قول معروف یهو، تلپی از آسمون هفتم نیوفتادن پایین.

سوال دوم


قضیه از این قراره که یه روز، داروین به همراه اهل و عیال و دوستان و آشنایان و در آخر هم محققین برای اکتشاف و تحقیق درباره موجودات و نظام طبیعت میره جزایر بالاک گالاپاگوس و اون جا با یک سری حیوانات و موجودات جدید آشنا می شه.

یک روز که توی اتاقش نشسته و داره روی چند نمونه وزغ مطالعه می کنه، به یک گونه از وزغ که دارای اندام ها و حالت متفاوتی هست بر می خوره و پس از سالها تحقیق متوجه میشه این وزغ و کلا تمام موجودات چند صد ساله پیش زمین، اجدادِ حیوانات امروزی هستند و این حیوانات همینجوری تکامل پیدا کردن تا حالا !

حالا ربطش به ستاره شناسی اینکه اون این کار رو برای ستاره ها هم ثابت کرد!

داروین که یک فشفشه هم بوده متاسفانه، بوسیله این کشف، روی ستارگان تحقیق می کنه و بعد از کلی زحمت و درگیری و اینا، متوجه میشه که بله؛ ستارگان هم دارای اجدادی هستند و هر سال تکامل پیدا می کنن.

این کشف اون در دنیای مشنک ها اصلا منتشر نشد اما در دنیای جادوگری ما ممنون کشفیاتِ چارلز داروین هستیم.


سوال سوم


چشمیوس نبینیوس :

این ورد رو ما خودمون همین دیروز اختراعش کردیم استاد!

سر کلاس نشسته بودیم و سخت خوابمون میومد، اصن یه وعضی!! ما هم از خدا بی خبر این چوبدستی رو گرفتیم سمت معلممون و اون هم روش به تخته بود و مارو نمی دید، با خودم زیر لب می گفتم چی میشه الان چشمش مارو نبینه، چی میشه ؟

و یک لحظه به ذهنم رسید، بگم : "چشمیوس نبینیوس" و معلم از خدا بی خبر بعد از اینکه شنید من چیزی گفتم برگشت و مستقیم تو چشای من نگاه کرد، ورد هم کارش همین شد، با خیره شدن در چشمای معلم بدبختمون، تا آخر کلاس اون رو توی یک هاله فرو بردم که انگار همه چیز خوبه.

در حقیقت برای اجرای این طلسم که کلی هم تا حالا واسش به هم پول پیشنهاد شده، باید این ورد رو اجرا کنیم و همون موقع به چشمای معلم نگاه کنیم و بقیش درست میشه.

دبیر دیگه شما رو نمی بینه و شما هم می تونی هر چند پادشاه و شاهزاده و البته شاهدخت رو با رعایت موازین و شئونات آسلامی، ببینی !

سوال چهارم


به دلایل مختنلفی این کار انجام شده؛ که ما به چنتاش اشاره می کنیم :

1. من تحقیق کردم استاد و بدست آوردم که این عاقای نامعلوم الحال، خیلی هم نامعلوم الحال نیست. اون عاشق دختری یه بابایی میشه و اون بابای اون دختر هم یک جادوگرِ خیانت کار بوده که ورد و اینا رو به مشنگا می فروخته و در حقیقت سرشون کلاه می ذاشته. این باباهه وقتی متوجه میشه این فرد اسرار زیادی رو تو خودش نگه داشته، از همین عاشق پیشگیش استفاده می کنه و تمام راز ها رو بدست میاره.

2. این وسط بهش قول پول و ثروت و قدرت هم میده که مسلما در انجام این کار بی تاثیر نبوده.

اما با این که من اعتقادی ندارم ولی در کتاب های تاریخ نوشته که دلیل اصلی این کار، این بوده که ایشون خودش خون اصیل نبوده و اون وفاداری و اصالت رو به جادوگران در خونش نداشته !


مرسیوس چاکریوس !


دربرابر شرارت وزیر و مدیر خیانت کار و مفسد و چیزکش جامعه ساکت نمی مانیم ... !


تصویر کوچک شده

با هم، قدم به قدم، تا پیروزی ...


- - - - - - - - - - - - - - - - -


تصویر کوچک شده

تا عشق و امیدی هست؟ چه باک از بوسه دیوانه سازان!؟


پاسخ به: بند موجودات خطرناک
پیام زده شده در: ۹:۲۸ یکشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۲
#46
- نمایش جالبی خواهد بود، نه لینی؟

لینی با تردید به محفلیونِ روبرویش نگاه کرد، خیلی از آن ها اهمیت نداشتند ولی تنها یکی-دو محفلیِ همگروهش او را نگران می کرد. نگرانی اش کم کم در چهره اش نمایان شد و رز متوجه نگاهِ عجیب و متفاوتِ لینی شد؛ اما او نتوانست چند ثانیه بیشتر به آن چهرهِ مردد نگاه کند چون لینی باز هم همان مرگخوارِ وفادارِ لرد سیاه بود و بی تفاوتی نسبت به آن محفلیون دوباره در چهره اش قابل مشاهده بود.

رز با خودش فکر کرد که هیچ چیز نمی تواند وفاداری آن ها را خدشه دار کند؛ لرد ولدمورت از آن ها افرادی تنها با احساسات مرگخوارانه ساخته بود ... احساساتی سیاه و شیطانی !

لینی به آرامی برای رز سر تکان داد و برای گذاشتن قفس ها روبروی درِ سلولِ زندانیان، به مرلین و باقی مرگخواران پیوست. رز هم به دنبالش به راه افتاد؛ لبخندِ شیطانی خاصی بر روی لبشان بود.

محفلی ها می ترسیدند. همه این را می دانستند؛ آن لبخند ها از هر طلسمی ترسناک تر بود و ترسناک تر از آن بلایی بود که به زودی به سرشان می آمد، نقشه هایی که لرد برایشان کشیده بود، با وجود آن قفس ها، موجوداتِ خونخوارِ گرسنه، اصلا جالب به نظر نمی رسید.

فلیت ویک، به آرامی در آخر صفِ محفلیان انتخاب شده ایستاده بود؛ رون ویزلی، دوستِ کاراگاهش و جیمز سیریوس پاترِ نوجوان در نزدیکی او ایستاده بودند.چهره های همه آن ها مصمم بود اما هراس از اتفاقات پیشرو نیز در آن صورتِ زخمی و خون آلود دیده می شد. گرسنگی تاب و توانشان را بریده بود و دیوانه سازان هم تکمیل کننده زجر آن ها در این مدتِ کوتاهِ هفت روزه یِ زندگی شان در آزکابان بودند.

همه برای آنکه در آن جا زندانی شده باشند، دلایل خودشان را داشتند ولی اکثر محفلیانِ آزکابان برای دفاع از آخرین سنگرِ خود یعنی خانه گریمولد، اسیر و سپس زندانی شده بودند.

***
فلش بک : 8 روز قبل


- حمله مرگخواران شدید تر شده ... دیگه نمی تونیم سنگرِ جنوبی رو نگه داریم، وای .. غول ها ..

و صدایِ یکی از فرماندهان عملیاتِ دفاع از خانه گریمولد به یک باره قطع شد و تنها صدای ناله های آنان بود که همراه با پاترونوسی نقره ای رنگ به اتاق فرماندهی در زیرزمین خانه گریمولدلند آمده و بالاخره سکوت مرگ آورِ اتاق را شکسته بود.

فیلیوس فلیت ویک و رون ویزلی، هری پاتر، آلبوس دامبلدور، مودی و تد ریموس لوپین از حاضران در اتاق فرماندهی بودند. جیمز و چند تن دیگر نیز دقایقی پیش آن جا را پس از یک خداحافظی طولانی با دوستانشان ترک کرده بودند. چهره های افراد باقیمانده، نگران بود و در درونشان آتشی برپا بود، هیچ کس به خودش جرئت نمی داد برای تفسیرِ اطلاعات جدیدشان زبان باز کند اما سکوت بالاخره شکسته شد؛ دامبلدور آهی کشید.

***
پایان فلش بک


فیلیوس فلیت ویک که به آرامی به اتفاقات چند روز قبل فکر می کرد، با سرفه های تصنعیِ لوسیوس مالفوی به خود آمد و با نفرت به او نگاه کرد.

نگاشهان در یک لحظه با هم تلاقی کرد و موجی از نفرت را از خود بیرون داد. فلیت ویک همیشه از مالفوی ها نفرت داشت. اما چند لحظه بعد، فلیت ویک دوباره به آرامی سرش را پایین برد.

لوسیوس مالفوی هم رویش را برگرداند و به موازات صف محفلیان شروع به قدم زدن کرد. چهره هایی که به زودی طعمه حیوانات شان می شدند را از نظر گذراند ولی محفلی ها تنها نگاهی بی احساس را تحویل او دادند.

صدای قدم های لوسیوس مالفوی و خش خش حیواناتِ درون قفس تنها صدایی بود که سکوتِ سرسرای بزرگ و سیاه و بی روحِ آزکابان را می شکست.

محفلیان و مرگخواران بوی مرگ را حس می کردند؛ لرد ولدمورت به زودی آن جا بود.




ویرایش شده توسط پروفسور فلیت ویک در تاریخ ۱۳۹۲/۱۰/۲۹ ۱۰:۵۸:۰۷

دربرابر شرارت وزیر و مدیر خیانت کار و مفسد و چیزکش جامعه ساکت نمی مانیم ... !


تصویر کوچک شده

با هم، قدم به قدم، تا پیروزی ...


- - - - - - - - - - - - - - - - -


تصویر کوچک شده

تا عشق و امیدی هست؟ چه باک از بوسه دیوانه سازان!؟


پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۲۲:۲۱ شنبه ۲۸ دی ۱۳۹۲
#47
عاقا یعنی چی این ؟ من اعتراض دارم ...

از ساعت 9 تا همین الان دارم یک بند روی دکمه ارسال کلیک می کنم؛ تا همین جاش فقط 30 مگ اینترنت برای این رفرش صفحه سوزوندم حالا مهم نی ولی هر دفعه بخواد اینجوری بشه که نمیشه که!

این چه وضعیه آخه ؟ مشکل از چیست؟ کسی نمی داند!



دربرابر شرارت وزیر و مدیر خیانت کار و مفسد و چیزکش جامعه ساکت نمی مانیم ... !


تصویر کوچک شده

با هم، قدم به قدم، تا پیروزی ...


- - - - - - - - - - - - - - - - -


تصویر کوچک شده

تا عشق و امیدی هست؟ چه باک از بوسه دیوانه سازان!؟


پاسخ به: اتاق ضروريات
پیام زده شده در: ۲۲:۱۶ شنبه ۲۸ دی ۱۳۹۲
#48
***
دقایقی بعد : پس از تجمع محفلیان


تمام ملت محفلی توی یک اتاقِ گَل و گشاد و شیـــک با تزئیناتِ محفلی پسند دور هم جمع شده بودند. به نظر نمی رسید کسی از اینکه در آن جا حاضر شده راضی باشد؛ ملت با سگرمه هایی تو هم رفته روبروی تد ریموس لوپین نشسته بودند.

تد از پشت صندلی اش بیرون اومد و با سگرمه هایی در هم روبرو شد. همه با نارحتی به او زل زده بودند. کم کم نویزِ اتاق بالا رفت و ویز ویز ها شروع شد. ویز ویز ها هم به اعتراض هایی بلند تر تبدیل شدند؛ _کسی دوست نداشت آن همه سکه خرجِ ورود به اتاق کند_ تا اینکه تدی به سرعت دستش رو بالا برد.

همه ساکت شدند.

- دوستان من! ما برای امر بسیار مهم و نیک ـی در اینجا جمع شدیم ...

توجه ها به تدی جلب شد. همه با شنیدن کلمه "نیک" قیافه ی دیگری به خود گرفتند و کمی سرِ حال آمدند.

تدی گلویش را صاف کرد و با لحنی محکم و صدایی بلند تر ادامه داد:
- اهم...اهم ... خب، همون طور که می دونید وزغِ مملکت به تازگی فوت شده و الان روحش در پیشگاه مرلین ( ) به سر می بره ! محفل ققنوس هم که بسیار خیرخواه ـه، قصد داره تا برای این وزغِ از دست رفته یک عدد مجلس ترحیم البته با خرجِ سازمان زوپس نشینان جادوگران، بگیره!!

و دوباره سگرمه بندی و قیافه در هم کشی های محفلیون شروع شد. مجلس ترحیم زحمت داشت و ملت هم در شیرازی بازی در آوردن از شیرازی ها بیشتر مهارت داشتن ... از آن طرف عده ای از این عصبانی بودند که این برخلاف آرمان های محفل است و اصلن وزغ را چه به محفل ققنوس ؟ ... اما در همان همهمه ها و زمزمه های اعتراض بود که آلبوس دامبلدور با شنلی، نقره ای رنگ و به طرز جادویی ای، در بالای سر جمع آپارات کرد!

همه با دیدن آلبوس دامبلدور در پوست خودشون نمی گنجیدن، اما آلبوس دامبلدور برای حمایت از اون ها و تایید حرفشون نیومده بود، قصدِ دامبلدور حمایت از نظرِ تدی بود و این در اولین حرف هایش مشخص بود.

- فرزندانم ... ای گلای بهاری ... ای جنگجویانِ دلیر، ای محفلیون شجاع، شما چه دلیرانه جنگیدید ...

صدای یک فرد از میان جمع بلند شد :
- منو میگه ها ... منو میگه !

دامبلدور رو به تدی کرد و گفت :
- آمادن (!) می تونی دوباره بگی ... ! شیتیل ما فراموش نشه!

تدی چشمکی زد و برنامه اش را دوباره شرح داد؛ اما اینبار او تنها با قیافه هایی اینجور روبرو شد!

نصایحِ دامبلدور کارِ خودش را کرده بود و پس فردا مجلس ترحیمِ دلورس آمبریج برگزار می شد.


دربرابر شرارت وزیر و مدیر خیانت کار و مفسد و چیزکش جامعه ساکت نمی مانیم ... !


تصویر کوچک شده

با هم، قدم به قدم، تا پیروزی ...


- - - - - - - - - - - - - - - - -


تصویر کوچک شده

تا عشق و امیدی هست؟ چه باک از بوسه دیوانه سازان!؟


پاسخ به: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱۵:۵۹ شنبه ۲۸ دی ۱۳۹۲
#49
بسم المرلین



سوال نخست :



اینفری چیست؟

اینفری ها موجوداتی استخوانی و بدقیافه هستند. اینفری ها موجوداتی با دست و پای بلند و کشیده و سری تاس و بی قواره هستند. آن ها هیچ خونی در بدنشان ندارند و تنها چند استخوان می باشند.

بوجود آوردن اینفری ها :

اینفری ها زاده جادوی سیاه، نفرت و خشم و قتل هستند. هنگامی که یک جادوگر و یا ساحره، تصمیم به ساخت یک اینفری می گیرد، باید یک شخص را کشته و با اجرای یکی از شوم ترین و منحوس ترین اورادِ تاریخ، اینفری را بسازد.

لرد ولدمورت از معدود کسانی است که توانست لشکری چند هزار تایی از اینفری ها را تنها برای حفاظت از یک گردنبند حاوی روح خودش، بسازد.

مقابله با اینفری ها

بعضی فکر می کنند با طلسم هایی چون کروشیو و یا سکتوم سمپرا می توان اینفری ها را نابود کرد. اما به دلیل عدم وجود خون و یا روح در بدنِ اینفری ها، آنان نه زخمی می شوند و نه کنترل خواهند شد.

یکی از تنها راه های مقابله با اینفری ها، استفاده از دیوار آتش و یا مگافایروال است که در این افسون که با وردی خاص اجرا می شود، یکی از تنها نقاط ضعفِ اینفری ها یعنی ناتوانی در تحمل گرما، مورد تهاجم قرار می گیرد و اینفری ها را تا مدت ها چون مردگانی بی تحرک بر روی زمین می افتند.

تاریخچه اینفری ها

اینفری ها نمونه ای وحشتناک تر و خوفناک تر از پدیده ای مشنگی به نام "زامبی" هستند. جادوگری به نام "الویس رامبیوس" که از فامیلی مضحک خودش خجالت زده بود، پس از قتل یک فرد و ساعت ها تماشای آن و انجام ورد هایی که به طور عجیبی به او الهام می شدند بر روی آن پیکر ، توانست یک زامبی را بوجود بیاورد.

اما در گذشته توسط دکتر ریچارد z که متخصص امور ماورا بود و یک مشنگ به شمار می رفت، ویروس سازنده زامبی ساخته شده بود.

الویس آن را ویروس را پیدا کرده و با ورد های سیاهی که از نوادگان اسلیتیرین آموخته بود، یک اینفری بوجود آورد.

زندگی اینفری ها :

اینفری ها در آب ها و یا در بین درختان جادویی زندگی می کنن. آب ها را تسخیر کرده و یا روح درخت را از بین می برند.

اینفری ها به دلیل اینکه توانایی تحمل گرما را ندارند در آب پناه می برند.

خواب سرما

خواب سرما وقتی در اینفری ها بوجود می آید که بوسیله دیوار آتش و یا طلسم پاترونوس مورد اصابت قرار بگیرد.

حالتی در اینفری ها است که برای تامین سرما و نفرت مورد نیازشان برای زندگی انجام می شود و باعث این می شود که آن ها به خوابی عمیق فرو بروند.


سوال دوم :


1. فرار که فواید و شرایط آن به خوبی در تدریس شما آمده بود.

2. طلسم شکستن استخوان : بوسیله این طلسم می توان تنها دارایی آن ها را یعنی استخوانشان را شکست که البته فقط برای تعداد محدودی چون حداکثر 50 تا کاربرد دارد.

3. طلسم فرمان : راه های کنترل اینفری ها تنها دو عدد است اما راهی نا مطمئن که امید آخر هر کس برای مقابیله با اینفری هاست و نیاز به تبحر خاصی در اجرای اوراد نابخشودنی دارد، استفاده از طلسم فرمان یا ایمپریو است.

4. دیوار آتش یا مگافایروال : دیوار آتش یکی از بهترین راه های مقابله با اینفری هاست. آتش سردی وجودشان را می مکد و آن ها را از درون می سوزند و تنها راه نابودی آن ها ست هر چند اینفری های لرد ولدمورت با آتش نابود نشدند و تنها به خواب سرما فرو رفتند.

5. پاترونوس : فکر کردن به یک چیز لدت بخش و سپس اجرای طلسم پاترونوس، می تواند سرمای وجودشان را بمکد.

این طلسم ممکن است سبب اختلال در حرکت و فعالیتشان شود ولی نابودشان نمی کند.


سوال سوم :


خیر! به دو دلیل کاملا این اطمینان حاصل می شود که تصاویر سر کلاس و مخصوصا مبارزه شما با اینفری ها فتوشاپ نیست:

1. اینکه شما از ماگل ها متنفر هستید و این برنامه های خزعبل چون فتوشاپ تنها مایه ننگ شماست.

2. و اینکه چهرهِ زیبا و دلنشین شما در عکس به وضوح مشخص است.


سوال چهارم :


به نظر می رسه طبق شایعات و شواهد، گلرت پس از ترک و جدایی از آلبوس دامیبدور، سعی می کند تا ارتشش را از اینفری هایی تکامل یافته بسازد.

او سالها تلاش می کند و چند صد اینفری می سازد ولی به دلیل اینکه هیچ کدام توانایی انجام کار های مورد نظر او را ندارند، او آنها را نابود می کند.

گلرت از سازندگان نوعی نابودگر اینفری نیز هست که استاد ما نتوانستیم طلسمش را از کتابخانه ممنوعه گیز بیاوریم.

آخر سر هم گلرت، توسط یکی از اینفری های آخری اش که تکامل یافته بود ولی فرار می کند، نابود می شود.



با تشکر از پرفسور لوسیوس مالفوی






دربرابر شرارت وزیر و مدیر خیانت کار و مفسد و چیزکش جامعه ساکت نمی مانیم ... !


تصویر کوچک شده

با هم، قدم به قدم، تا پیروزی ...


- - - - - - - - - - - - - - - - -


تصویر کوچک شده

تا عشق و امیدی هست؟ چه باک از بوسه دیوانه سازان!؟


پاسخ به: اگر هري بخواهد نقشه غارتگر را به يكي از بچه هايش بدهد به كدام یکی از بچه هایش می دهد؟
پیام زده شده در: ۲۰:۳۹ جمعه ۲۷ دی ۱۳۹۲
#50
ایلین زدی تو خال ...

ولی خب ... به نظرم شاید جیمز و یا تدی گزینه مناسبی باشن!


دربرابر شرارت وزیر و مدیر خیانت کار و مفسد و چیزکش جامعه ساکت نمی مانیم ... !


تصویر کوچک شده

با هم، قدم به قدم، تا پیروزی ...


- - - - - - - - - - - - - - - - -


تصویر کوچک شده

تا عشق و امیدی هست؟ چه باک از بوسه دیوانه سازان!؟






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.