تیم تیم و هم تیمی های تیم تیم
VS
رابسورولاف
پست اول
- و بله! تیم رابسورولاف هم بالاخره وارد زمین میشه، و... و اونا لخت هستن.
فلش بک- هفته ها قبل، خانه ریدل- پاشو میخوام زیرت رو جارو کنم.
- گبی، خونه ریدل مساحتی مساوی سه تا مدرسه بوباتون داره. چرا باید تصمیم بگیری که بخوای دقیقاً جایی که من نشستم رو جارو کنی؟ مگه همین دیروز اینجا رو با آب و تاید نشستی؟
- وقتی گربه جنابعالی میچسبه بهت، موهاش هم میچسبه. نیگا چقدر مو ریخته اینجا.
به علاوه، شستن با جارو کردن فرق داره. یه تمیزکاری اصولی سه بخش داره: شستن... .
الاف که نمیخواست یک دوره جامع و فشرده کلاس شستشوی منزل رو پیش گابریل بگذرونه، با غرولند از جاش بلند شد.
- امروز روز ما نیست ظاهراً. آتش زنه که معلوم نیست کجا رفته، اینم از این.
و در حالی که میدید بلاتریکس داره به سمتش میاد زیرلب ادامه داد:
- و این هم تیر خلاص.
بلاتریکس با موهای افشون شده همیشگی که موقع راه رفتن با کفش های پاشنه بلند بیست سانتی متری بالا پایین میرفتند، به سمت الاف اومد و نامه ای مزین شده به مهر مقدس لردولدمورت رو تحویل الاف داد. البته بعد از اینکه مهر رو بوسید و چند دقیقه قربون صدقه اش رفت.
- بده ما دیگه! اینقدر تف نزن به اون نامه.
- بگیر، افتخار نصیبت شده الاف. یه ماموریت، از این علافی در میای بالاخره.
- برین کنار میخوام جارو بکشم!
بلاتریکس قبل از اینکه الاف بخواد اقدام خصمانه ای علیه گابریل انجام بده دستش رو گرفت و با هم به سمت اتاق ارباب رفتند.
تق تق!- بیاید داخل.
بلا با شدت الاف رو کنار زد و به داخل اتاق جهید.
- ارباب، همونطور که امر کرده بودید کنت رو به محضرتون آوردم.
الاف هم نرم نرمک از پشت بلا نمایان شد.
- ارباب امری داشتید؟
لرد طبق معمول پشت میز نشسته بود و داشت با کله نجینی بازی میکرد. جسد دو ماگل جلوی میز افتاده بود و سر چوبدستی لرد هنوز به رنگ سبز بود. یه کم طول میکشید خنک شه.
- الاف، ما متوجه شدیم که تو اینجا را با پناهگاه بی خانمان ها اشتباه گرفتی. یک نان خور اضافه هم که با خودت آوردی. برایت ماموریتی در نظر گرفتیم تا لیاقت خودت رو به ما نشون بدی.
لرد از کشوی میز کاغذی در آورد و به سمت الاف گرفت.
- کمبود تیمی سیاه را در لیگ کوییدیچ امسال حس کردیم. برو و نام ما را مفتخر کن، هرچند که همین الان هم نام ما مفتخر هست.
بلاتریکس کاغذ رو از لرد گرفت و به الاف داد.
- اربابا میشه لطفاً... .
- ساکت الاف، جزییات ماموریتت توی نامه هست. در ضمن، بلاتریکس نیز به عنوان نماینده ویژه ما همراه تو خواهد بود.
- ممنون ارباب، نماینده ویژه.
حیاط خانه ریدلچند دقیقه ای بود که منظره ای فیکس شده از حیاط خانه ریدل مشخص بود. الاف دوتا دستش رو روی سرش گذاشته بود و با چشمان خالی از روح به سنگفرش زل زده بود و مدام زمزمه میکرد"کوییدیچ...کوییدیچ"
و بلاتریکس هم که بالاخره فهمیده بود نماینده ویژه ارباب بودن یعنی باید با الاف همکاری کنه، داشت با خودش حرف میزد و خودش رو قانع میکرد که امر اربابش مهم تر از میل درونیش هست.
- بجنب الاف، پاشو، دستور دستوره. پنج نفر دیگه غیر از خودمون میخوایم برای تیم.
- اولی داره میاد!
بلاتریکس نگاهشو به در حیاط دوخت تا ببینه منظور الاف چه کسی هست، ولی کسی رو ندید!
- منو مسخره میکنی؟ نماینده ویژه ارباب رو؟
- دقیق تر نگاه کن بلا، دقیق تر و بالاتر!
بلاتریکس سرش رو در همون راستا چند درجه بالاتر برد تا هم درجه با شاخه درختان بشه و چیزی رو دید که اصلا نمیخواست قبول کنه.
- امکان نداره بذارم گربه ات رو بیاری توی تیم.
- بلاتریکس! ما مسئول جمع کردن تیم شدیم نه تو! و گربه مان نیز در تیم خواهد بود. حالا خیلی خسته شدیم. سه نفر از هفت نفر را پیدا کردیم. میریم که استراحت کنیم و فردا مابقی کار ها رو انجام خواهیم داد. بیا آتش زنه!
و بلاتریکس رو پشت سرش در حالی که داشت جیغ میکشید"امر ارباب مهم تر از استراحت توئه" تنها گذاشت.
***
- کروشیو الاف! کروشیو!
الاف از خواب پرید، البته نه به خاطر طلسم شکنجه گر بلکه به خاطر جیغ بلند بلا!
- بلند شو! امر ارباب رو انجام بده. بقیه اعضای تیم کجان؟
الاف که داشت با خودش فکر میکرد توی چه هچلی افتاده، آرزو کرد که کاش لرد اونو به دوتا جنازه ماگلی که توی اتاق بودن ملحق میکرد تا اینکه ماموریت مشترکی با بلاتریکس بهش بده!
- اندکی صبر بلا، کچل کردی مارو!
- کچل هستی!
- نیستیم. پشت کله مان مو دارد، کچل حساب نمیشیم.
الاف از این حواس پرتی استفاده کرد و قبل از اینکه بخواد وارد درگیری لفظی دیگه ای با بلاتریکس بشه دم آتش زنه رو گرفت و به مقصد نامعلومی آپارات کرد.
- خودم میکشمت کنت!
مقصد نامعلوم- وزارتخانه سحر و جادودرسته که آپارات کردن توی وزراتخونه غیر ممکن و ممنوع هست، ولی نه برای رئیس موزه و گربش!
الاف به سمت اولین نفری که دید رفت و گفت:
-میخوای عضو تیم کوییدیچ باشی؟
- آره!
- دو ساعت دیگه جلوی خونه ریدل میبینمت.
- اوکی!
و به همین راحتی جاسوس دو جانبه ای به نام سوروس اسنیپ عضو تیم شد!
- اگر میدانسیتم به این سادگیست، زودتر اقدام میکردیم.
البته خیلی هم ساده نبود چون تا آسانسور به 15نفر دیگه هم پیشنهاد داد ولی چون اکثرن نمیدونستن که خونه ریدل کجا میشه پیشنهاد کنت رو رد کردن.
- دفتر وزیر!
در های فلزی آسانسور قدیمی با غژ غژی بسته شدن.
- خیر! ما از آسانسور مخصوص وزیر استفاده میکنیم. بسیار نو هست و تازه روغن کاری شده!
پس، در های آسانسور جدید به نرمی بسته شدن!
دفتر وزیر سحر و جادو- اون گربه لامصب رو نیار تو!
- تو چرا همه جا هستی گابریل؟
- چون من معاون وزیرم، باید اینجا باشم. گربــــــــــه!
- آتش زنه، برو یه جایی رو بسوزون تا ما کارمون با وزیر تموم میشه.
گربه سیاه نگاهی خصمانه به گابریل انداخت و از اتاق بیرون رفت.
- جناب وزیر سرشون شلوغه، با شهردار لندن جلسه دارن. کجا میری؟
الاف بی توجه به فریاد های گابریل و با این توجیه که "رئیس موزه با بقیه فرق میکنه" در اتاق کریس رو باز کرد.
- سلام کنت، جداً باید این عادت رو ترک کنی.
- سلام کردن شد کنت.
الاف سری به نشانه سلام کردن تکون داد و روی صندلی نشست. از جیب کت رنگ و رو رفته اش فندکش رو درآورد و شروع کرد به بازی کردن باهاش و حرف زدن:
- مورخ نداریم ریس، کارای موزه خوابیده. اینجوری تا آخر تابستون باید مگس هایی که میان روی فسیل تسترال ها میشینن رو بشمریم.
- ولی الاف، من داشتم با شهردار در مورد موضوع مهم تری صحبت میکردم اگه بری بیرون... .
- موضوع مهم تر از نبود یه مورخ؟
- جناب وزیر، بهش پیشنهاد دادن کنیم؟
- پیشنهاد چی؟
کریس از کشوی میزش یه کاغذ درآورد و به سمت الاف گرفت.
- دژاوو! ها ها! من این صحنه رو قبلا دیده بودم. ولی کجا؟
یادش افتاد که توی اتاق لرد، همین دیروز این صحنه براش رخ داده!
- مهم نیست که قبلا دیدی!
دولت چسبندگی و سازندگی احساس کرده که امسال جای یک تیم حکومتی توی لیگ کوییدیچ خالیه، برای همین تصمیم گرفتیم... .
- من قبلاً تیم روتشکیل دادم. البته اگه بخواین میتونم براتون جا باز کنم.
- ما وزیریم کنت، ما توی تیم شخص دیگه ای نمیریم.
- حتی اگه دستور ارباب باشه؟
رابستن و کریس نگاهی به هم انداختن.
- بد پیشنهاد کردنی نیست وزیر، اینطوری با تشکیل دادن شدن یه تیم دو نشون زدن کردیم!
کریس بعد از چند ثانیه به نشونه موافقت سرش رو تکون داد.
- دو ساعت دیگه جلوی خونه ریدل منتظرم.
الاف بلند شد تا بیرون بره. توی چارچوب در توقف و اشاره ای به راب کرد.
- تو با بچه بیا!