سوژه:
یک شب در جنگل .
- یا گاومیشمه پیدا کردی ، نکردی با ماهینابه می کوبنمت تو دیوار .
- ولی چرا من ؟
- چون مِنه گفته ، پاش رداتو بپوش بریم گاومیشمه بیابیم .
۳۵ دقیقه بعد قبرستون :(باروفیو و پنه لوپه)
-کی می رسیم ؟
-هر وقت من بوگوم .
-اهان .
شب سردی بود ، خیلی سرد پنه لوپه برای بار هزارم گفت :
-اگه خانم تورپین از تازه واردا سو استفاده می کنی از تالار بیرونت می کنه .
- نه نم کنه ، قِرار نیس هر چی بو تو می گم بزاری کف دست توربین.
اهان دِ همین جاست مودونم ، همین جینگله بود که گاومیشمه دزدید .
- باروفیو جنگل ها گاومیش نمی دزدن
- خیلی خب تونم باس منه دانشمند شدی .
سپس گوشه ی ردا ی پنه لوپه رو گرفت و مثل مدیری که دانش اموز خطاکار خود را از کلاس بیرون می کند ،او را نه چندان با ملایمت دنبال خود کشید .
- اری ، همین جو بود.
و به ردیفی از درختان پشت قبرستون اشاره کرد :
- همین جو گمش کردم .
پنه لوپه دستی تو مو های خود کشید ، واقعا باروفیو عقلش رو کجا جا گذاشته بود ؟
- حالا از من می خوای تو این جنگلی که . . که . . سگ صاحباشو گم می کنه دنبال گاومیشت بگردم؟
-اره دیگه .
- وقتی تو که صاحباشی پیداش نکردی چطورانتظارداری من پیداش کنم؟
- قرار تو پیداش ئه کرده
-ها؟
-اهم . . ام . . یعنی چیزینه تو متانی پیداش کنی .
لحظه ای با تعجب به هم خیره شدن بعد باروفیو سری تکان داد و گفت :برو گاومیشمه بیار
پنه لوپه اهی کشید و با سر و شانه ای افتاده به طرف جنگل پشت قبرستون برای یافتن گاومیش باروفیو روانه شد .
ساعتی بعد :
-گاومیشی . . . کجایی گاومیشی ؟
ارام لبه ی ردایش را جمع کرد ،یک ساعتی می شد. دنبال گاومیش عزیز دردونه ی باروفیو می گشت ، عنکبوت هم بود. باید تا الان پیدا می شد. اهی کشید و با خود گفت :
اگه به خانم تورپین نگفتم .
وبه راهش ادامه. . .
-بدش به من تو بلد نیستی .
-نه خیر تو الان می ترکونیش .
-اه ، کاش یه ترومپت با خودتون می اوردین اینجوری بیشتر می تونستین سرو صدا کنین .
-خفه شو.
-تو خفه شو .
-اپچه .
-هیس.
-هیس.
-خب عطسه کردم ادم که نمی تونه جلوی عطسه کردنش رو بگیره .
-نه ولی می تونه اروم تر از فیلی که داره درد می کشه عطسه کنه .
- تو اصلا تا حالا صدای فیل شنیدی؟
- نه ، ولی مطمئنم صداش از عطسه ی تو بلند تر نیس.
ارام چوبدستی اش را جلو برد . یعنی صدای سانتور ها بود ؟ یه چیزایی راجع به حیووناتی که تو جنگل پشت قبرستون بودند شنیده بود ، ولی تا به حال به یکی شان برخورد نکرده بود . ارام پرسید : کسی اون جاست؟
جوابی نیامد ، اما احساس می کرد کسی نگاهش می کنه دوباره پرسید : ک . . کسی . . کسی اون جاست ؟
سکوت ، سکوت ، سکوت ، سکوت ، سکوت ،ای کوفت و سکوت . ببخشید ، برگردیم به داستان سکوتی عمیق جنگل را فرا گرفته بود تا اینکه . . .
-تولدت مبارک پنه لوپه
پنه لوپه :
-روستایی خیلی با فکر بود همش فکر خودوم بود ،اره اره ، دقیقا از اصل غافلگیری . . . اِ این دختره چرا همچین شد ؟.
بله و فکر کنم حدس زدید چه اتفاقی افتاده بود.
-جیسون ، باروفیو برین کنار ببینم اه اصلا من قهرم .
-اِ این که بیهوش شد دوست نداشت تولدش رو جشن بگیریم ؟
- چه شد ؟ پنه لوپه آ چرا بیهوش گشته ای؟
در همان لحظه همه ی نگاه ها به سمت باروفیو برگشت .
- من فقط خواستم تولدش رو جشنی ئه گرفته و اصل غافلگیری با اسانس سکته استفاده کردم مگه چه شد ؟ مرد دیگه .
ویرایش شده توسط پنهلوپه کلیرواتر در تاریخ ۱۳۹۶/۶/۱۰ ۱۵:۵۸:۰۶
ویرایش شده توسط پنهلوپه کلیرواتر در تاریخ ۱۳۹۶/۶/۱۰ ۱۶:۰۳:۰۴
ویرایش شده توسط پنهلوپه کلیرواتر در تاریخ ۱۳۹۶/۶/۱۰ ۱۶:۰۹:۰۰
ویرایش شده توسط پنهلوپه کلیرواتر در تاریخ ۱۳۹۶/۶/۱۰ ۱۶:۱۵:۲۳
دلیل ویرایش: پروتی پاتیل