همهمه زیادی در خونه هری پاتر وجود داشت. آخرین شب کریسمس بود و تموم طایفه رو دعوت کرده بود. جایی از خونش هرمیون و جینی و آنجلینا و فلور و ... و جای دیگه هم پنج برادر ویزلی بهمراه تک دامادشون نشسته و مشغول صحبت بودن. بچه ها هم در سراسر خونه پراکنده بودن و بجز آلبوس کس دیگه ای پیدا نبود؛ البته اون هم دنبال رز میگشت.
- دایی رون! رز کجاس؟
- رز؟ همین دور و برا باید باشه.چطور مگه؟
- یه سوال ازش داشتم.
- بگو شاید من بتونم کمکت کنم.
- هیچی. فقط میخواستم یه کاری برام انجام بده.
همین طور رون مشغول سین جین کردن آلبوس بود که خود رز از یکی از اتاقها وارد سالن نشمین شد.
- هوووف! چقدر درس خوندم. آخه چرا باید یه معلم اولین روز بعد از تعطیلات کریسمس امتحان بگیره!
- منم دغدغم همینه رز؛ اتفاقا میخواستم ازت بخوام برام چند ورق تقلب بنویسی آخه هیچی نخوندم.
- عه عه عه!
رون که متوجه گفتگوی بین رز و آلبوس شده بود ، یکم جلوتر رفت و به آلبوس گفت:
- آلبوس. تقلب اصلا کار شایسته ای نیست. میدونم این جمله خیلی کلیشه شده و کسی هم جز هرمیون نیست که تو عمرش تقلب نزده باشه. من خودم بارها اینکارو انجام دادم ولی ... یه بار مچم بد طوری گرفته شد و خیلی هم تاوان بدی دادم. البته دادیم.
- چطوری!
- دوست دارین خاطرشو بشنوین؟
- آلبوس و رز:
فلش بک چند سال قبل از 19 سال قبلهری بسرعت وارد تالار گریفیندور شد. نامه ای قرمز رنگ شبیه نامه اربده کش تو دستش بود. سریع پیش رون رفت و گفت:
- رون دوباره چیکار کردی ؟ نامه اربده کش از طرف بابات اومده.
- وای نه. بیا بریم یه جا که کسی نباشه. به اندازه کافی آبروم برای کارنامه ترم اولم رفته.
چند دقیقه بعد- خب رون، بهتره بازش کنی.
- بله ؟ ... باش.
رون نامه رو باز کرد. صدای پدرش کم کم آشکار شد و رون و هری گوش فرادادند.
- رونالد ویزلی ! چند روز دیگه امتحانات پایان ساله. دیگه نباید مث ترم یک همه نمراتت تک باشه. الان یه مثال برات میزنم بفهمی. گفتم داریم به امتحانات آخر سال نزدیک میشیم و تو دو راه داری: یا قبول میشی یا مردود. اگه قبول شدی خیر و برکت و اگر مردود شدی دو راه داری: یا میشی اوباش هاگزمید یا میری سربازی. اکه اوباش شدی خیر و برکت و اگر رفتی سربازی دو راه داری: یا پلیس میشی یا میری پادگان. اگه پلیس شدی خیر و برکت و اگر رفتی پادگان دو را ه داری: یا تقسیم میشی و تو پادگان میمونی یا میفرستنت جنگ. اگه تقسیم شدی و تو پادگان موندی خیر و برکت اما اگه رفتی جنگ دو راه داری : یا سالم برمیگردی یا خونپاره میزنن لت و پار میشی. اگه سالم برگشتی خیر و برکت ولی اگه لت و پار شدی دو راه داری: یا بدنت توسط عوامل تجزیه کننده تجزیه میشه یا گند میزنی. اگه تجزیه شدی خیر و برکت ولی اگه گند زدی دو راه داری : یا گاز طبیعی میشی صادر میشی افغانستان یا میشی نفت. اگه گاز شدی خیر و برکت ولی اگه نفت بشی دو راه داری : یا صادرت میکنن یا میری پالایشگاه. اگه صادر شدی خیر و برکت اما اگه رفتی پالایشگاه دو راه داری : یا تبدیل به گریس میشی یا مواد پاک کننده. اگه گریس شدی خیر و برکت ولی اگه مواد پاک کننده شدی دو راه داری: یا صابون میشی یا دستمال توالت. اگه صابون شدی خیر و برکت ولی اگه دستمال شدی باور کن پسرم باید ######
هری و رون متعجب و پوکر فیس و عصبانی و کلا قاطی پاطی مشغول گوش دادن به حرف های آرتور در نامه بودن که نامه بدلیل امواج سانسور تیکه آخر آن قطع شد.
رون بیشتر از تموم لحظات زندگیش ترسیده بود. حتی بیشتر از زمانی که آراگوگ رو دیده بود.
- هری. حالا باید چیکار کنم؟
- خب باید نه تنها نمره تک نیاری، بلکه خیلی هم بالا بگیری.
- چطوری؟
- خب باید بخونی دیگه. برو از همین الان شروع کن.
- پس فردا شروع امتحاناته چطوری همرو بخونم. من که در طول سال هیچی نخوندم.
- این تنها راهه رون.
- نه. تو باید به من تقلب برسونی؛ درسته! ما تقلب مینویسیم و میبریم سر جلسه و نمره عالی میگیریم.
-نه حرف اینو نزن.
- جوری صحبت میکنی که انگار خودت فول فولی.
- فول فول که نیستم ولی ... باش به گمونم حق با تو عه.
هری و رون خوشحال بودن که نقشه خوبی کشیدن ولی صدایی آشنا اونا رو به عقب برگردوند.
- شما دو تا هیچ وقت تقلب نخواهید نوشت.
- عه هرمیون؟! تقلب؟
- کسی درباره تقلب حرف نزد.
- خودم شنیدم گفتین تقلب. شما برخلاف مقررات عمل نخواهید کرد. اگه بفهمن خیلی براتون بد میشه.
- چشم قربان.
ولی بعد از رفتن هرمیون، هری و رون حرف هاش رو از اون یکی گوششون بیرون دادن و مشغول طرح ریزی برای تقلب شدن.
دو ساعت قبل از شروع اولین امتحان- خب هری، طرح هامونو مرور میکنیم. برای سوالات چهارگزینه ای، عبارات راحته، خیلی راحته، سخته و خیلی سخته بترتیب گزینه های یک تا چهار میشن.
- درسته. جواب تموم سوالات تشریحی توی ردات هست دیگه؟
- آره. و یه چیزی آوردم. مشنگا بهش میگن غلط گیر. از طریق درش جواب سوالات زیادی رد وبدل میشه.
- خوبه و ...
اون دو تموم طرح هاشون رو بررسی کردن و پس از اطمینان وارد بخش امتحان کتبی درس معجون سازی پروفسور اسنیپ شدن.
پایان فلش بک آلبوس رو به رون کرد و گفت:
- خب بقیش؟
- خب دایی جون بقیش رو تو میتونی حدس بزنی؟
- خب لابد مچتون رو گرفتن.
- نه.
- پس چی؟
امتحان بعدیش مچمون رو گرفتن.
- و چه اتفاقی افتاد بابا؟
- خب از تموم امتحانات بعدش محروم شدیم. مجبور شدیم تموم هاگوارتز حتی کف تالار اسرار هم تمیز کنیم و برق بندازیم، به تموم درخت های جنگل ممنوعه آب بدیم و ...
- پروفسور دامبلدور خدا بیامرز کاری نکرد؟ یعنی تبصره ای چیزی.
- چرا. اجازه داد دو ماه بعدش بیایم امتحان بدیم و دادیم و قبول شدیم. حالا متوجه شدی آلبوس؟ تقلب عاقبت خوبی نداره و اگه ضایع بازی پیش بیاد تنبیهات زیادی هم در پی داره. البته مگه اینکه دیگه خیلی حرفه ای باشی.
آلبوس اتاق نشیمن رو ترک کرد و به اتاقش رفت. ورقی گرفت و مشغول به نوشتن تقلب شد و تو دلش به رون گفت :
- من حرفی ام دایی.