هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: نقد پست های انجمن محفل ققنوس
پیام زده شده در: ۲:۴۹ شنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۷
#41
ماتیلدا، واقعاً شرمنده که نقد پُستت انقد طول کشید. همونطور که پروفسور گفت، ادوارد دستش بنده و این وسط هم من به تازگی منتقد محفل شدم و یه‌کم بی‌برنامگی در حد اخراج لوپتگی و اومدنِ هیِرو ‌و بوق‌بازیای تیم ملی اسپانیا () باعث شد که نقد پُستت دو هفته طول بکشه. Sorry.

الآنم چون این اولین نقدمه، همین اول اینو بگم که ملّت! نقد کردن، نصفش منطقیه، نصفش سلیقه‌ایه.
اینکه به عنوان مثال، املا و نگارش‌تون اشکال داره، هر منتقدی می‌تونه اینو بهتون بگه. و چیزی هم نیس که بشه بیخیالش شد و اصلاحش نکرد. ظاهر پُست و املا "باید" خوب باشن. هیشکی نمی‌تونه بگه من عشـــــقم می‌کشه که پاراگراف‌بندیام خرتوخر باشه و توی هر پاراگراف بیستا غلط املایی داشته باشم!

ولی اینکه فلان تیکه‌ی رول بامزه‌س یا نه، اینش دیگه سلیقه‌ایه.
شاید چیزی که منو بخندونه، برای پروفسور جذاب نباشه. یا مثلاً ولدمورت خیلی خوشش نیاد. اینجا نقد شونده می‌تونه توی "باید" و "نباید" نقش داشته باشه. اینکه تا چه حد به سلیقه‌ی منتقد گوش بده. اینجاس که نقد شونده باید تصمیم بگیره که چقد به سلیقه‌ی خودش پافشاری کنه و چقد خودش رو به سمت سلیقه‌ی منتقد متمایل کنه.

خانه شماره دوازده گریمولد - پُست #825 - ماتیلدا استیونز

ماتیلدا، قبل از هر چیزی، اول بذار اتفاقات قبل از پُستت رو مرور کنیم...
سوژه از این قراره که دامبلدور رفته خونه‌ی ریدل تا سبک زندگی‌شون رو تغییر بده و اونا رو از سیاهی بفرسته سمت سفیدی.
از اونور هم ولدمورت رفته محفل ققنوس تا سبک زندگی‌شون رو تغییر بده و اونا رو از سفیدی بیاره سمت سیاهی.

قبل از تو، پروفسور پُست زده بود. محتوای پُستش در مورد دامبلدور و مرگخوارا بود. لوکیشنش هم خونه‌ی ریدل بود.

ولی وقتی خواننده پُست پروفسور رو تموم می‌کنه و میره سراغ پُست بعدی که مال توئه، یه‌کم گیج میشه. تو بدون هیچ اشاره‌ای، داستان رو بردی سمت ولدمورت و محفل ققنوس. باید همون اولِ پُستت اون "نقل مکان یا زمانِ سوژه" رو اعلام می‌کردی. مثلاً می‌نوشتی: «همون لحظه، محفل ققنوس» و این تیتر رو هم بولد می‌کردی تا خواننده فوراً متوجه بشه که داره اتفاقات سمتِ دیگه‌ی سوژه رو می‌خونه.

نقل قول:
-ای بابا! چرا هر کاری می کنیم رو شما، نمیاین تو سیاهی آخه؟


همین اول رولت، این جمله‌بندیِ عجیب به چشم میاد.
«چرا هر کاری می کنیم رو شما» باید تبدیل بشه به «چرا هرکاری باهاتون می‌کنم».
«نمیاین تو سیاهی» هم یه جوریه. انگار سیاهی یه چیزیه که درش رو باز می‌کنی و واردش میشی. مث ماشین. ... اینو هم باید اصلاحش کنی به «به سیاهی نمی‌پیوندین» یا همچین چیزی.

نقل قول:
لرد ولدمورت، این را پی در پی پیش خود و بعضی وقت ها هم،بلند، می گفت.


خواننده وقتی این جمله رو می‌خونه، «پی در پی» و «پیش خود» رو با همدیگه قاطی می‌کنه و جمله یه جوری میشه. بهتر بود به جای «پی در پی» از «مُدام» استفاده می‌کردی.
یه نکته‌ی دیگه که توی این جمله و چندتا جمله‌ی دیگه به چشم میاد، اینه که نسبتاً زیاد از ویرگول استفاده می‌کنی. ینی حتی قبل فعل هم ویرگول می‌ذاری. مثلاً اینجا قبل از «می‌گفت» نیازی به ویرگول نیس.
چندتا نمونه‌ی دیگه که توی رولت دیدم:

نقل قول:
رون راه افتاد و او دنبالش، رفت.

نقل قول:
چوبدستی خود را در آورد و روبروی رون، گرفت.

نقل قول:
مشغول درست کردن غذا، شد.


نقش ویرگول جدا کردنه. وقتی خواننده به ویرگول می‌رسه، وایمیسه. مکث می‌کنه. این مکث کردنا نباید از حد معمول بیشتر بشه. ممکنه روی خواننده تأثیر منفی بذاره. پس سعی کن کمتر از ویرگول استفاده کنی.

نقل قول:
ماتیلدا با اخم جلو آمد و گفت:


معمولاً تازه‌واردا سعی می‌کنن خودشونو وارد داستان کنن و شخصیت اصلی و مهم داستان بشن و از طرف خودشون زیاد دیالوگ بگن و همه‌ی مشکلات رو حل کنن.
ولی تو کار خوبی کردی که صرفاً در حد یه دیالوگ به شخصیتت مهلت دادی. این حرکتت تأثیر مثبتی روی خواننده می‌ذاره. توی ذهنش میگه که این ماتیلدا مث اکثر تازه‌واردا خودشو بی‌دلیل شخصیت خفن و مهمِ سوژه نمی‌کنه.

نقل قول:
- مطمئین؟


«مطمئنین» درسته. یا حتی «مطمئنی».
مواظب باش غلط املایی یا تایپی نداشته باشی.

نقل قول:
به هم نگاهی عجیبی انداختند.


«نگاه عجیبی» درسته. «نگاه» یه «ی» اضافه داشت که باید حذف میشد.

نقل قول:
اما به هر سختی ای هم که شده بود، با مهربانی با محفلیون حرف زده بود.رون راه افتاد و او دنبالش، رفت.


معمولاً همراه با توصیف، شکلک نمی‌زنیم. حالا به جز یه سری استثنائات که مثلاً توش قصد داریم به یه سوژه‌ی شخصی اشاره کنیم یا مثلاً کاربری رو مسخره کنیم و اینجور مواقع هم معمولاً شکلک چکش وسط توصیف پیداش میشه که نشون بده نویسنده داره شوخی می‌کنه. ولی به جز همین استثنائات، نمیشه همراه با توصیف، شکلک زد.
این خنده‌ی شیطانی رو هم می‌تونستی به‌وسیله‌ی خودِ ولدمورت ازش استفاده کنی. اینکه مثلاً ولدمورت نقشه داره و با نجینی یه نگاه شیطانی رد و بدل کنه.
راوی نگاه شیطانی نمی‌کنه...

نقل قول:
هوا از نظر ولدمورت، بوی انتقام میداد و برای او بسیار خوشایند بود. بر اثر قدم های لرد، زمین می لرزید. که بعضی وقت ها هم رون با تعجب بر می گشت و به او خیره میشد. بعد مدت طولانی ای، بالاخره به یک در چوبی رسیدند که دستگیره ای فلزی بر روی خود داشت.

رون دستگیره را چرخاند و در را باز کرد. ولدمورت و نجینی با خوشحالی قبل از انتقام، وارد آشپزخونه شدند و لرد، در را بست. همه جا از کابینت، پر شده بود. او حدود سی تا کابینت را شمرد.

گاز و وسایل آشپزی، در سمت راست ، و یخچال و سینک، در طرف دیگر بود. وسط آنجا، میز بزرگی همراه دو صندلی کوچک، قرار داشت که رون در یکی از صندلی ها نشسته بود و دستانش را به طور عصبی، بر میز می زد.


این قسمتش به نظرم اضافه بود. میشد در حد یکی دو جمله‌ی کوتاه خلاصه‌ش کرد.
ببین، رول طنز معمولاً ریتم تند و خلاصه‌ای داره. توی رول طنز، جزئیات مهم نیستن. منظورم از جزئیات، همین توصیف آشپزخونه و شکل و شمایلش و محتویاتشه.
رول طنز معمولاً اینجوریاس که یک یا دو یا چند نفر دیالوگ رد و بدل می‌کنن و حرکات و واکنش‌هاشون توصیف میشه. خواننده همینا رو ازمون می‌خواد. دیگه کار نداره سی‌تا کابینت داریم یا هزارتا.

نقل قول:
ولدمورت از جای خود برخاست. معجون عشق را بر روی میز گذاشت و مشغول درست کردن غذا، شد.


اینم مشابه همون نکته‌ی نگاه شیطانی که قبلاً بهت گفتم. راوی به جز موارد خیلی خیلی استثناء، معمولاً وسط توصیفاتش شکلک نمی‌زنه.
نظر شخصی منو هم بخوای، یه جورایی میشه گفت راوی اگه شکلک بزنه، تأثیر منفی می‌ذاره روی خواننده. مستر بین رو که دیدی؟ دیدی چجوری با هر حرکتش صدای خنده‌ی تماشاچیا پخش میشه؟
شکلک زدنای راوی وسط توصیفاتش هم اینجوریه. یه جورایی به خواننده‌ها میگه ببینین عجب صحنه‌ی خفنیه. عجب صحنه‌ی رمزآلودیه. عجب ترسناکه. عجب خنده‌داره.
ولی در واقع، راوی "نباید" طرفدار صحنه‌هایی باشه که خودش ساخته. نباید از اتفاقاتی که خلق می‌کنه، تعریف کنه. باید بدون شکلک توصیف‌شون کنه. خیلیم جدی. اتفاقاً بدون شکلک، خیلیم تأثیرگذارترن.

ماتیلدا، امیدوارم به نکاتی که گفتم توجه کنی و سعی کنی که رفع‌شون کنی تا وارد مراحل بعدی بشیم. از تلاش کردن دست نکش! حتی اگه موفق نشدی، ناراحت نشو. دوباره امتحان کن. حتماً موفق میشی!


How do i smell?


پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۶:۴۰ پنجشنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۷
#42
1. ﺗﺤﺖ ﭼﻪ ﺷﺮﺍﯾﻄﯽ ﺗﺨﻤﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﻣﯽﺷﻪ ﻭ ﺣﯿﻮﻭﻥ ﺩﺍﺧﻠﺶ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﯿﺎﺩ؟ ‏(3 ﺍﻣﺘﯿﺎﺯ)

خب ببین، من طی آزمون و خطاهای زیاد فهمیدم که تخمی که بهم داده شده، وقتی شکسته میشه که شرایط و اتفاقات زیر 'همزمان' به‌وجود بیان:

۱- آلمان به کره‌ی جنوبی ۲-۰ ببازه.
۲- از سه کشور السالوادور و استرالیا و اسکاتلند، از هرکدوم یه نفر، بصورت همزمان شام‌شون تسترال‌پلو باشه.
۳- آسمون رنگش زرشکی و نارنجی باشه.
۴- دمای اتاقی که من و تخم توش هستیم، +۲۷ باشه.
۵- تخم رو بکوبم توی کلّه‌ی موجودِ توی تخمِ لینی.

2. ﻏﺬﺍﯼ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﺣﯿﻮﻭﻥ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﻃﻔﻮﻟﯿﺖ ﭼﯿﻪ؟ ﭼﺮﺍ؟ ‏(2 ﺍﻣﺘﯿﺎﺯ)

لینی... لینی؟ ... یه واقعیتی هس که... می‌خوام... بهت بگم... قول بده که خودت رو نبازی... اوکی؟
غذای مناسب حیوونِ من... چیزی نیس جز... لینی!
آره، خودت! حیوونِ من میگه که لینی می‌خواد. لینی!
باور نداری؟ خودت گوش بده، خودت مطمئن شو! ببین: صدای حیوونِ من

3. ﻧﻘﺎﺷﯽﺍﯼ ﺍﺯ ﺗﺨﻤﺘﻮﻥ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﺘﯽ ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﻧﺸﮑﺴﺘﻪ ‏(1 ﺍﻣﺘﯿﺎﺯ)

تصویر کوچک شده

ﻭ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﺘﯽ ﮐﻪ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺟﺎﻧﻮﺭﺗﻮﻥ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺑﮑﺸﯿﻦ. ‏(4 ﺍﻣﺘﯿﺎﺯ‏)

تصویر کوچک شده



پاسخ به: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۱۹:۲۴ شنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۷
#43
بالاخره!

پیوست:


zip Moojdy.zip اندازه: 372.67 KB; تعداد دانلود: 104



پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۱:۵۰ پنجشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۷
#44
می‌دونم آلکتو کرو ممنوع‌الدوئله. می‌دونم. می‌دونم. می‌دونم. می‌دووونم!
ولی... هکتور و کراب، جووووون ارباب‌تون! لرد، جووووووون جان‌پیچات! فقط این‌دفه... فقط و فقط بذارین همین یه بار رو دوئل کنه. همین یه بار! اگه بازم رولی نفرستاد، هم خودشو ممنوع‌الدوئل کنین، هم منو! هیچ اعتراضی هم نمی‌کنم. اصلاً. به هیچ وجه من الوجوه.

آخه میگن تا چهار نشه، دوئل نشه.
مهلتشم دو هفته باشه.


How do i smell?


پاسخ به: جبهه ی سفید در تاریخ
پیام زده شده در: ۳:۳۱ چهارشنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۷
#45
نفر بعدی کسی نبود جز...
لادیسلاو پاتریشوا خانزفا کاردلکیپ جورامونت پتیران عاصدیغ ژامبون لازانیا قانقاریا تانزانیا زامبیا رواندا سیرالئون ترینیداد توباگو سارانسک لوژنیکی آرتمیو فرانچی دالوژ استانکوویچ راکیتیچ مودریچ مانژوکیچ نازاریو شیائومی سوپلکس دوبلکس دابل‌هند رانینگ بولداگ دی‌دی‌تی ماستانگ آنجلو اتزیو آودیتوره دزموند مایلز اویلا خردل موزاییک استالاکتیت استالاگمیت اوپل لامبورگینی ژوپیتر ساترن ونوس کرموری کجسون کوکتل پپسی کوکاکولا پنکک سیب موز خیار پرتقال سیب‌زمینی انگور خریداریم شیمیایی دمپایی قورباغه فیوز الکترومغناطیس بیرمنگام خیابان استنفورد کوچه‌ی هشتم پلاک شونزده طبقه‌ی بالایی زاموژسلی!

بله، این قطارِ شونصد واگنی، جلوی دامبلدور نشست و به چشمای آبیش خیره شد. دامبلدور یه‌کم تخمه توی مُشت لادیسلاو ریخت و گفت:
- تعریف کن فرزندم.
- اهم اهم... یادتان می‌آید پروفسور آ؟ همان روزی را که روی تخت‌تان نشسته و سرگرم تماشای مورچه‌ای بودید که دانه‌اش را با خود می‌کشید. مورچه هرچه که تلاش می‌نمود، قادر نبود که از پایه‌ی تخت بالا رود و در اینجا بود که خودتان دست‌به‌کار گشته و وی را یاری رساندید امّا آن مورچه‌ی نکبت که ظاهراً از کمک‌تان راضی نگشته و اعمال انفرادی را ترجیح می‌داد، حتی دانه را رها کرده و لج کرد. هرچه که او را بلند می‌کردید و به مقصدش می‌رساندید، بی‌فایده بود. نکبتِ لجوج اصلاً مقصدی جدید در پیش گرفته بود!

دامبلدور هرچی به مغزش فشار آورد، همچین چیزی یادش نیومد.
- آخرش چی شد؟

لادیسلاو فوراً جوابی نداد. نگاهی به محفلی‌ها انداخت، آب گلوشو قورت داد و دوباره به دامبلدور خیره شد.
- آن‌وقت... دگر حال خویش را نفهمیدید و مورچه را زیر انگشتتان لِه نمودید!

دامبلدور:
محفلی‌ها:

امّا این وسط، یوآن بود که متحیر نشد و پرید و یقه‌ی لادیسلاو رو گرفت.
- هوی بوقی! چطور جرأت می‌کنی خاطره‌ی غیرانسانی و غیراخلاقیِ خودتو به پروف بچسبونی؟!

و اسکرین‌شاتی رو جلوی چشم لادیسلاو گرفت که باعث شد سی و سه بندِ لادیسلاو بندری بزنه و فوراً بزنه به چاک.
یوآن سرشو تکون داد و رو به بقیه گفت:
- فک کنم این اواخر کلّه‌ش خورده به صخره. از انجمن محفل برا خونه‌ی ریدل پُست سوغاتی میاره برا نقد. الآنم که دیدین رفتار زشتشو! ... بیخیال، نفر بعدی کیه؟


How do i smell?


پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۵:۴۴ شنبه ۹ تیر ۱۳۹۷
#46
لیسا، با اینکه مدیرا قراره بهت جواب بدن، ولی چون به گوشی مربوط میشه، گفتم خودمم یه چیزی بهت بگم.
من از همون اول تا الآن با گوشی میام و فعالیت می‌کنم و پُست می‌زنم. نمی‌دونم از چه مرورگری استفاده می‌کنی، کروم؟ فایرفاکس؟ به‌نظرم این دوتا و بقیه‌ی مرورگرا، برا وبگردی با گوشی، جلوی «اُپرامینی» هیچن. هیچ! البته باز بعضی‌وقتا ارور ارسال نامعتبر برام پیش میاد، ولی این تنها مشکلیه که برام پیش میاد. با ورود به سایت مشکلی ندارم. با چت‌باکس هم هیچ مشکلی ندارم. اسکرولش هم سبک‌تره.
ضمن اینکه وقتی نصبش می‌کنی، توی همون صفحه‌ی اصلی اون پایین یه نوار هستش که پنج‌تا گزینه داره، بزن روی اون O قرمز! بعدش بزن روی کادر بالایی که روش نوشته Data Savings. یه صفحه‌ای میاد که مربوط به آمار استفاده و صرفه‌جویی داده‌س. زیرِ آمار، چندتا گزینه وجود داره، Extreme و High و Automatic و Off. یا ممکنه که یه نسخه‌ی قدیمی از اُپرامینی نصب کنی که فقط گزینه‌های Extreme و High رو داشته باشه. در هر صورت، حتماً گزینه‌ی High رو انتخاب کن تا سایتا به بهترین شکل ممکن نشون داده بشن.


How do i smell?


پاسخ به: پناهگاه
پیام زده شده در: ۲۲:۴۳ جمعه ۸ تیر ۱۳۹۷
#47
پست پایانی:

کتی تصمیم گرفت بره تالار گریفیندور تا نقطه‌شو از چنگ آرسینوس در بیاره. به تابلوی بانوی چاق که رسید، زنیکه‌ی خیکی از خواب پرید و پرسید:
- رمز عبور؟

کتی حال و حوصله‌ی پسوردبازی نداشت. در نتیجه، پیچ‌های تابلو رو با پیچ‌گوشتی در آورد و تابلو رو کنار زد و از طریق حفره، وارد تالار گریفیندور شد. آستینش رو بالا زد، خال‌کوبیِ لنگری‌شکلش رو به رخ کشید و نعره زد:
- آـــــــــــــی آرسینوس نفس‌کـــــــــش! اون نقطه‌ی لعنتی رو رد کن بیاد ببینم!

نفس‌نفس‌زنان اینور و اونور رو نگاه کرد. تالار خلوت بود. هیشکی نبود. هیچ صدایی هم به گوشش نمی‌رسید. شاید آرسینوس قایم شده بود؟
کتی تصمیم گرفت خودش دس‌به‌کار بشه. پس زیر مبل‌ها رو گشت. داخل کمدها رو گشت. زیر فرش رو گشت. توی جوراب‌ها رو هم گشت. ولی هیچ خبری از آرسینوس نبود که نبود.
- پس کوشی لعنتی؟!
- چی شده؟

چرخید و پُشت سرش رو پایید. ولی هیچ اثری از رودولف ندید. به‌جاش، پیرمرد پشمک‌مویی رو دید.
- هوی پیری! نقطه‌ی منو ندیدی؟

پیرمرد چیزی نگفت. فقط به کتی خیره موند. برای چند ثانیه همینجوری خیره موند تا اینکه سیبی از جیبش در آورد و جلوی کتی گرفت.
- این سیبو می‌بینی؟
- خب؟
- آفرین! پس بیخیال نقطه‌ت شو!

کتی نفهمید چجوری ولی یهویی حالی به حالی شد. انگار که اون سیب، از سیب‌های بهشتی هم مسحورکننده‌تر بود. طوری که کتی واقعاً بیخیال نقطه‌ش شد و رفت پی کارش.

پایان!


How do i smell?


پاسخ به: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۲:۲۶ جمعه ۸ تیر ۱۳۹۷
#48
1. ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﭼﻪ ﻋﻮﺍﻣﻠﯽ ﺭﻧﮓ ﻣﻪ ﺗﻮﯼ ﮔﻮﯼ ﻋﻮﺽ ﻣﯿﺸﻪ؟

خب ببین، باید دقیییییق دور و برت رو نگا کنی ‌و یه نشونه‌ای گیر بیاری تا بفهمی چرا رنگ گوی عوض میشه. مثلاً من دقیقاً یادمه همین‌که صدای کشیده‌شدنِ سیفون به گوشم رسید، رنگ مه توی گوی، فوراً قهوه‌ای شد. اینجاش که نیاز به توضیح اضافه نداره.

بعد، همین‌که تیم ملی کوییدیچ آلمان از جام جهانی حذف شد، رنگ مه سبز شد. سبز شدنش می‌تونه مربوط باشه به اینکه لباس آلمان سبز بوده یا حتی اینکه حذف آلمان سرسبزی و زیبایی و طراوت رو به جام جهانی می‌بخشه.

بعدش اخبار پخش شد و گوینده یه خبر مهم و فوری رسوند. اون گفتش که همین چند لحظه پیش، یه یارویی که ساکن کشور ترینیداد و توباگو هستش، مُرد! همین‌که این خبرو گفت، رنگ مه سبزِ لجنی شد. اینجاشو مطمئن نیستم، ولی فک کنم پیراهن اون یارویی که مُرده سبز لجنی بوده، یا افتاده تو حوض اسیدی که رنگش سبز لجنیه. یکی از این دوتاس حتماً.


بعدش مهمون اومد خونه‌مون، رنگ مه بنفش شد. سعی کردم بفهمم چرا مه بنفش شده. ولی سرنخی گیرم نیومد. حتی لباسای مهمون هم بنفش نبودن. چه می‌دونم، شاید شورتش بنفش باشه!

بعدش، یه خرچنگی از زیر فرش خودشو بیرون کشید و بهم گفتش که لیسا از اون استاداس که کیلویی نمره میده. در همین لحظه، رنگ مه صورتی شد. توضیح خاصی نداره. لپام صورتی شده. کاشکی واقعاً کیلویی نمره بدی!

و بعد، یه شام خیلی سنگین زدم تو رگ، رنگ مه بنفش تیره شد. واقعاً احساس خفگی و سنگینی می‌کردم. آخرشم که رفتم دستشویی، اینجاش دیگه توضیح نمی‌خواد که چرا رنگ مه، قهوه‌ای شد.

2. ﭼﺮﺍ ﮔﻮﯼ ﭘﯿﺸﮕﻮﯾﯽ ﮔﺮﺩﻩ؟

چون وسط مخمصه و گیس و گیس‌کشی بین محفلیا و مرگخوارا، نویل لانگ‌باتم که گوی پیشگویی دستشه، سعی می‌کنه فرار کنه ولی لیز می‌خوره و گوی پیشگویی از دستش میفته و تَرَک برمی‌داره. دقت کن همین گرد بودنِ گوی پیشگویی باعث میشه که با حالت اسلوموشن قل بخوره و قل بخوره و در آخر، بخوره به نوکِ کفشِ لرد ولدمورتی که بابت ترک برداشتن گوی پیشگویی، قیافه‌ش اینجوری شده!
این صحنه فوق‌العاده‌س! منحصر بفرده! :مجری-برنامه‌ی-کنکور-آسان-است:



پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۰:۵۷ جمعه ۸ تیر ۱۳۹۷
#49
1. ﺗﻮﯼ ﭘﺴﺖ ﻏﯿﺮ ﺭﻭﻟﯽ ﺑﺎ ﻣﺤﺪﻭﺩﯾﺖ ﺣﺪﺍﻗﻞ ﭘﻨﺞ ﺧﻂ ‏(ﯾﮏ ﭘﺎﺭﺍﮔﺮﺍﻑ‏) ﻭ ﮐﻤﺘﺮ ﺍﺯ ﺩﻩ ﺧﻂ ‏(ﺩﻭ ﭘﺎﺭﺍﮔﺮﺍﻑ‏) ﺑﻨﻮﯾﺴﯿﻦ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻣﻌﺠﻮﻥ ﭼﯿﮑﺎﺭ ﻣﯽﮐﻨﯿﻦ. ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﻭﯾﺒﺮﻩ ﺯﺩﻥ ﺭﻭ ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﯿﻦ، ﭼﻪ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩﺍﯼ ﺍﺯﺵ ﻣﯽﮐﻨﯿﻦ. ‏(7 ﻧﻤﺮﻩ)

اول از همه، میرم جزایر سلیمان! اونجا الآن کلّی علاف وجود داره که روز و شب‌شونو برا پایین آوردن یه نارگیل تلف می‌کنن. میرم اونجا قشنگ قطبِ قدرتمندِ توزیعِ نارگیل میشم. بعدش یه شرکت ماساژورسازی راه می‌ندازم. بعدش معجونای ویبره‌زنی رو به خوردِ بیماران افسرده میدم، بلکه پُرانرژی‌تر و فعال‌تر بشن که... در این‌صورت به پارکینسون مبتلا میشن. بعدش یه مدت میرم تو فاز دخترای موزیک‌ویدیویی! در آخر هم میرم سقف خونه‌ی ریدل رو پایین میارم.

2. ﺭﺯ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﻭ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻫﮑﺘﻮﺭ ﻭﯾﺒﺮﻩ ﺯﻥ ﻋﻤﺪﻩﺍﯼ ﮔﯿﺮ ﺁﻭﺭﺩ؟ ‏(3 ﻧﻤﺮﻩ)

از یه ساختمون پنج طبقه که طبقه‌ی اولش پُر از تمساحه و طبقه‌ی دومش هم پُر از چاقو و کُنده و ساطوره و طبقه‌ی سومش مین‌گذاری شده و طبقه‌ی چهارمش پُر از اسیده و طبقه‌ی پنجمش هم که طبقه‌ی آخریه، کاملاً بی‌خطره و یه کمد داره که روش نوشته شده: «اینجا هکتور ویبره‌زن وجود نداره! برو ساختمون بعدی!»



پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲۰:۴۳ پنجشنبه ۷ تیر ۱۳۹۷
#50
1. ﻭﯾﮋﮔﯽﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩﺗﻮﻥ، ﺍﻋﻢ ﺍﺯ ﻇﺎﻫﺮﯼ ﻭ ﺑﺎﻃﻨﯽ ﺭﻭ ﺩﺭ ﻧﻈﺮ ﺑﮕﯿﺮﯾﻦ ﻭ ﺑﺮﺍﺳﺎﺱ ﺍﻭﻥ ﺑﮕﯿﻦ ﺍﮔﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻮﺩ ﺟﺎﻧﻮﺭﻧﻤﺎ ﺑﺸﯿﻦ، ﺟﺎﻧﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﻬﺶ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻣﯽﺷﺪﯾﻦ ﭼﯽ ﺑﻮﺩ. ﺷﮑﻞ ﻭ ﺭﻧﮓ ﻭ ﺳﺎﯾﺰ ﻭ ﻫﺮﭼﯽ ﺍﺯ ﺟﺎﻧﻮﺭﺗﻮﻥ ﻻﺯﻡ ﻣﯽﺩﻭﻧﯿﻦ ﺭﻭ ﺗﻮﺻﯿﻒ ﮐﻨﯿﻦ. ‏(5 ﺍﻣﺘﯿﺎﺯ‏)

تصویر کوچک شده

بله، این موجودی که می‌بینین، جونورنمای منه. اسمش «مولتی»ـه. حالا با من همراه باشین و یواش یواش باهام بیاین جلو تا بفهمین چی به چیه.

مولتی دوتا کلّه داره که متشکل از کلّه‌های اندی و سندی هستش. از بس که شاد و شنگولم!

سینه‌ش به‌شکل کره‌ی زمینه. چرا؟ آقا من دلم گنده‌س! می‌فهمین؟ گنده‌س! به گندگی کره‌ی زمین!

اون بخشی که ظاهراً کمرشه و رنگش فیروزه‌ای-سبز-آبی هستش، والا ملّت معتقدن من آی‌کیوم پایینه. رک و راس بگم، فک می‌کنن من خرم. حالا کاری ندارم که چرت و پرت میگن، ولی خب، به هر حال اینم جزوی از جونورنمای منه. خرا رنگ‌شون اینجوریه دیگه.

اون پاهایی که جوراب آرژانتین پوشیدن، بخاطر اینه که کوییدیچ تو خون منه باو!

اون پاهای عقبی هم شبیه پاهای کانگوروئه. آخه من قبلاً هاگوارتز رو جهشی خوندم! جهشی در حد جهش‌های کانگورو!

اون دُمی هم که اون پُشت می‌بینین، دُم عقربه. آخه تعریف از خود نباشه، حرفام نیش داره.

حالا می‌رسیم به اون دستم که به‌شکل چاقوی سوییسیه. این یه حقیقتیه که خر بودنم رو تکذیب می‌کنه. من همه‌کاره‌م. من از پس هر کاری برمیام! من خفنم!

می‌مونه اون یکی دستم که به‌شکل آنتنه. هر خبری که به گوشم برسه، هر غیبتی که بشه، لو میدم!

2. ﻓﺮﺽ ﮐﻨﯿﻦ ﮔﺮﻭﻫﯽ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﯽﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻤﺎ ﺭﻭ ﺑﺎ ﯾﻪ ﺟﺎﻧﻮﺭ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻭ ﺑﻬﺘﻮﻥ ﺣﻤﻠﻪ ﻣﯽﮐﻨﻦ. ﺗﺼﻮﯾﺮﯼ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺗﻮﻥ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﺘﯽ ﮐﻪ ﺟﺎﻧﻮﺭﻧﻤﺎ ﻫﺴﺘﯿﻦ ﻭ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﻟﺖ ﻭ ﭘﺎﺭ ﺷﺪﯾﻦ ﺑﮑﺸﯿﻦ! ‏(5 ﺍﻣﺘﯿﺎﺯ)

چون جونورنمام غول‌پیکر که چه عرض کنم، چون سیاره‌پیکره، برای لت و پار کردنش، اگه موافق باشین یه شهاب‌سنگ رو سمت این جونور بفرستیم ببینیم چی میشه.

تصویر کوچک شده

بـــــهـــله!







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.