-
بله، باز هم کلاس سر صبح، باز هم خستگی، و باز هم نفرین شدن معلم توسط دانش آموزا! فقط کلاس امروز، یه تفاوتی با کلاسهای قبل داشت، اون هم این که امروز، از میز و صندلی کلاس، خبری نبود. حتی از خود کلاس هم خبری نبود.
- اجازه استاد؟ نمیشد کلاسمونو تو همون هاگوارتز برگزار کنیم؟ آخه بیابون خیلی گرمه.
- و خیلی ترسناک.
رکسان با عصبانیت به کسی نگاه کرد که جمله آخر رو گفته بود.
- بیابون ترسناکه؟ نه آخه بیابون گرم و تاریک که جایی واسه قایم شدن از دست حیوونای وحشی نداره، ترس داره؟ لابد میخواین بگین غول غارنشین هم ترس داره!
دانش آموزا با تعجب به هم نگاه میکردن. رکسان با عصبانیت، قلم و کاغذی برداشت.
- هی دانش آموز ترسو، گروهت کدومه؟
- هیچی خانوم. من اصلا تعمیر کننده سقفی بودم که جلسه قبلی که باد کرده بودین ترکوندین. همه رو جمع کردین آوردین اینجا، منم اومدم.
- پس برو بیرون کلاس وایسا تا بعد به حسابت برسم.
تعمیر کار که نمیدونست بیرون کلاس دقیقا کجاست، بلند شد و به سمت افق حرکت کرد.
رکسان که از عصبانیت قرمز شده بود، نفس عمیقی کشید و شروع کرد.
- خب، بچه ها، امروز توی بیابون کلاس رو برگزار کردیم، تا بتونیم توی یه هوای پاک، بدون هیچ آلودگی نوری و هوایی، به فضا و کهکشان نگاه کنیم.
بچه ها سعی میکردن نگاه کنن، ولی چشماشون از شدت خواب آلودگی، باز نمیشد.
- البته هدف درس امروزمون، کهکشانها نیستن، بلکه تلسکوپ های جادویی هستن که از کوچه دیاگون خریدین. شاید براتون سوال پیش اومده باشه که تلسکوپ جادویی با تلسکوپ ماگلا چه فرقی داره. درسته؟
-
- خوبه! تلسکوپ جادویی، خیلی قابلیتها داره که تلسکوپ عادی نداره. مثلا ظاهرشون کمی فرق داره. یا حتی، قدرت دیدش، خیلی بیشتره. میخوام قدرت دید تلسکوپتون رو امتحان کنین. تلسکوپاتون رو در بیارین و...
- خررررر... پففففف...
رکسان که تازه تلسکوپش رو در آورده بود، به سمت دانش آموز خواب آلود رفت.
تق!- آخ...
رکسان که مطمئن شده بود الان همه حواسشون جمع شده، لبخند رضایتمندی زد، تخته سیاهی رو از کیفش درآورد، توی شن های نرم بیابون فرو کرد، چوبدستیش رو برداشت و شروع کرد به نوشتن:
تکالیف:
۱. توی یه رول، تفاوت یا کاربرد دیگه ای از تلسکوپ جادویی رو شرح بدین. ۲۰
۲. سر تعمیر کار چه بلایی اومد؟ توی یه رول کوتاه شرح بدین. ۵- خب، اینم از تکلیفاتون...
هنوز حرف رکسان تموم نشده بود که جیغ بنفشی شنیده شد، و لحظه ای بعد اثری ازش نبود.
- این که از غول غارنشین نمی ترسه، از چوبدستیش میترسه؟
دانش آموز شیطونی بلند شد و با چوبدستیش روی تخته نوشت:
۳. الان پروفسور خالی کجا قایم شده و چی به سرش میاد؟ توی یه رول بنویسین! ۵