هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: ستاد انتخاباتی ارکوارت راکارو
پیام زده شده در: ۱۷:۵۸ چهارشنبه ۹ تیر ۱۴۰۰
#41
نقل قول:
شما اول پستتون حرف از مدیران و زوپس نشینان و اعتمادشون و نظارت انجمن‌ها زدید، پس مسلما اون بخش از حرف هاتون باید توی گفتگو با مدیران باشه.


من توی کل حرفای شما اینکه منظورتون به شکل خاص انجمن وزارتخونه باشه رو ندیدم، الان از دوستان هم پرسیدم اونا هم برداشتشون این بود که روی صحبت با مدیرانه.
چون وظیفه‌ی مدیریت فقط برگزاری انتخابات به بهترین نحو ممکنه و بعد از اون به عهده‌ی کاندیداها و وزیره پس شما باید کاندیداها رو مخاطب قرار می‌دادید نه مدیران و زوپس نشینان و غیره رو.


خیر دیگه صحبتی نیست‌. امیدوارم شما هم متوجه شده باشید.



اول صحبت هام گفتم اعتماد و حمایت زوپس نشینان. تو فرهنگ لغت من وقتی همچین حرفی میزنن دارن تقاضا میکنن برای اعتماد و حمایت افراد بالا دست. من اشتباه فکر کردم درباره ی مفهومش ظاهرا و عذر میخوام.

نقل قول:
سایت اگر دوستان زوپس نشینمون اعتماد و حمایت کنن میتونه خیلی بهتر بشه.


بار این جمله منفیه؟

نقل قول:
اینا وعده های فضایی نیستن. فقط یه مدیریت منسجم یه ذهن خلاق و یکم پشتکار نیازه. تکرار میکنم معجزه ای در کار نیست قدم به قدم همه چیز بهتر میشه و جلو میره. هیچ کس نمیتونه ادعا کنه که تمام مشکلات رو حل میکنه یا تو مدت خیلی کوتاهی وضعیت قراره خیلی متفاوت بشه. هر کس همچین ادعایی کرد بدونید دروغ میگه.


کلمه ی مدیریت منظور مدیر سایت نیست منظور مدیریتیه که وزیر باید روی انجمن خودش داشته باشه.

و در جاهای دیگه هم با توجه به این که داریم درباره ی وزارت صحبت میکنیم منظور نظارت همین انجمن وزارتخونست. این قدر فکر میکردم قضیه واضحه که نیومدم بعد از هر انجمن و هر مدیریت و هر حرفی کلمه وزارت خونه رو تکرار کنم.
خب ظاهرا واضح نبوده و اشکال از منه. معذرت خواهی کردم. فکر نمیکردم وسط انتخابات اگر صحبت از مدیریت و نظارت بشه منظور دیگه ای ازش برداشت میشه.

اگر قرار بود نقدی به مدیریت بشه اینجا نمیومدم صحبت کنم.
هیچ علاقه ای هم ندارم به حاشیه بکشم انتخابات رو که اگه میخواستم خودم از کاندیدا ها نمیخواستم که بیان و جدی برگزارش کنن این رویداد رو. ولی متاسفانه دقیقا همین تاپیک به حاشیه کشیده شده. ایراد از حرفای من بوده و من معذرت میخوام.

ارتباطی به نامزد مورد نظرم نداشته و ایشونم در جریان نبودن. خوشحال میشم قضیه بسط داده نشه.


ویرایش شده توسط جیسون سوان در تاریخ ۱۴۰۰/۴/۹ ۱۸:۰۴:۰۳


پاسخ به: ستاد انتخاباتی ارکوارت راکارو
پیام زده شده در: ۱۷:۱۴ چهارشنبه ۹ تیر ۱۴۰۰
#42
نقل قول:
اول اینکه پست شما در جای نادرستی زده شده و حرف‌های این چنینی باید توی تاپیک نحوه‌ی برخورد یا گفتگو با مدیران باشه و لطفا در آینده دقت کنید توی محل زدن حرفاتون.


مربوط به تبلیغات و نامزد مورد نظر خودمه ارتباطی به مدیرای فعلی نداره. صحبتای من درباره ی وزارت بود صرفا ارتباطی به نظارت انجمن های دیگه نداشت.

نقل قول:
با اینکه می‌فرمایین انتظار معجزه ندارین، ولی کل حرفاتون برای ما معجزه کردن محسوب می‌شه. گذاشتن ناظر برای هر دو سه تا تاپیک؟ اصلا ما انقدر عضو داریم؟


باز هم میگم تاپیک های تحت نظارت وزارتخونه اونقدر نیست. بله الان صحبت هایی داره میشه با یه عده که قبول مسئولیت کنن و کمک کنن برای سر پا کردن ازکابان و وزارتخونه.


نقل قول:
کار نظارت خیلی پر اهمیت‌تر از اون چیزیه که شما فکر می‌کنید‌


من گفتم نیست؟ دم شما هم گرم!

نقل قول:
من الان همزمان دارم نظارت تالار خصوصی اسلیترین و مدیریت رو انجام می‌دم و انقدر سخته برام که وقت نمی‌کنم یه پست ساده برای دل‌خوشی خودم بزنم، ولی نظارت اسلیترین رو هم نمی‌تونم تحویل بدم، چرا؟ چون عضوی که هم خوب و مناسب باشه و هم حاضر باشه قبولش کنه نداریم. ما برای پیدا کردن ناظر قابل قبول واسه‌ی انجمن‌هایی مثل دیاگون و هاگزمید هم به مشکل خوردیم چون هیچکس وقت و توان رسیدگی بهشون رو نداره و قبولشون نمی‌کنه. تازه واردها رو هم به محض ورود به ایفای نقش نمی‌تونیم بشونیم پای نظارت، باید مدتی بگذره و ببینیم اصلا موندگار هستن و پیشرفت می‌کنن یا نه، بعد ازشون کمک بگیریم. پس لطفا انقدر راحت، وقتی اصلا در جریان مشکلات نیستید قضاوت نکنید.


من قضاوتی نکردم والا شما فکر میکنم یکم اشتباه متوجه شدید منظور من رو.
بحث صرفا سر یه انجمن و تاپیک های مربوط به همون انجمنه اصلا من کاری به مدیریت و هاگزمید و هاگوارتز و ... ندارم.
تعداد تاپیک های این انجمن اونقدری نیست که نشه با کمک اعضای سایت مدیریتش کرد.
اگه سو تفاهم یا توهینی شد من عذر میخوام از شما.

حل شد مشکل؟
اگه بحثی هست بفرمایید.








پاسخ به: ستاد انتخاباتی ارکوارت راکارو
پیام زده شده در: ۱۰:۳۲ چهارشنبه ۹ تیر ۱۴۰۰
#43
سلام بر ارکو سان!

میبینم که همون طور که انتظار میرفت برنامه ها عالی و کامله خشونتشم تکمیله!

چیز یعنی خیلی مردمی و حامی دموکراسی و انسان دوستیه همه چی.

من به شما افتخار میکنم!

خب لازمه یکم جدی حرف بزنیم و از طنز و ایفای نقش خارج شیم. ببخشید پیشاپیش.

سایت اگر دوستان زوپس نشینمون اعتماد و حمایت کنن میتونه خیلی بهتر بشه.
متاسفانه امار مشارکت توی فعالیت ها به نسبت قبلا ها خیلی کم شده و اون شور و شوق لازم برای تشویق دوستانمون به عضویت و فعالیت توی ایفای نقش اصلا وجود نداره یا خیلی کمه.

به قول آرکو کسی نمیتونه معجزه کنه. قرارم نیست وعده وعید بیخود داده بشه. اما همین که یه قدم بریم جلو و اشتباهات دولت های قبل رو تکرار نکنیم خودش عالیه.

میشه مسابقات قدیمی ای که هممون یادمونه چقدرجنب و جوش توی سایت راه می انداختن سر پا بشن و البته تغییراتی توشون بوجود بیاد . میشه سوژه های خاک خورده رو به روز کرد و از تایپک هایی که مدت هاست بازدید نداشتن استفاده های جدید و خوبی کرد.

اینا وعده های فضایی نیستن. فقط یه مدیریت منسجم یه ذهن خلاق و یکم پشتکار نیازه. تکرار میکنم معجزه ای در کار نیست قدم به قدم همه چیز بهتر میشه و جلو میره. هیچ کس نمیتونه ادعا کنه که تمام مشکلات رو حل میکنه یا تو مدت خیلی کوتاهی وضعیت قراره خیلی متفاوت بشه. هر کس همچین ادعایی کرد بدونید دروغ میگه.

و مورد بعد ما از تمام پتانسیل اعضای خوبمون استفاده نمیکنیم و بعد انتظار پیشرفت داریم؟ چرا از خیلی از اعضای مهم سایت که هممون میدونیم انگیزه و استعداد کافی رو دارن استفاده نمیکنیم و دستی به سر و روی سازمان ها و تفریحات و تاپیک ها نمیکشیم؟

شاید نظارت به کل یه انجمن سخت باشه. شاید که نه ... حتما! ولی اگر برای هر دو سه تا تاپیک یه مسئول از اون افرادی که گفتم بذاریم چی؟ بازم سخته؟ اگه از چندین و چند نفر مشورت بخوایم برای سوژه ها و برنامه هامون بازم تو این رکود فرو میریم؟ اگر به صورت منظم گزارش بخوایم و نظارت دقیق باشه کسی جرئت تخطی پیدا میکنه؟

مورد بعد اگر دوستان میخوان ایراد بگیرن به تایم فعالیت بنده و ارکو باید بگم این شناسه اول هیچ کدوممون نیست. به تازه وارد بودن ایراد نگیرید که نیستیم.

من نمیخوام کسی رو تخریب کنم. کاری به وزرای قبل هم ندارم. از شیش هفت سال پیش که من یادمه تا همین امروز دولت به دولت پسرفت داشتیم . کاری به استثنا ها ندارم. داریم منطقی و کلی حرف میزنیم. این وضعیت فعلی سایت این بازدید و مشارکت کم اتفاقی نیست. کم کم همه چی دست به دست هم داده و قدم به قدم یه عده رو از سایت زده کرده. خب حالا باید چیکار کرد؟ نشست و غصه خورد؟

کاندیدا های عزیز اگر یکم فقط یکم این سایت رو دوست داشته باشید انتخابات رو به شوخی و مسخره بازی نمیگیرید. انتخابات این دوره صرفا جنبه فان و تفریح نداره.
بگید ...
بخندید ...
تفریح کنید ...
کل بندازید ...
ایفای نقشتون رو جلو ببرید ...
خیلیا ممکنه با همین انتخابات بیان سمت عضویت و تو سایت موندن.
خیلیم عالی!
خیلیم دمتون گرم!

اینا خوبن.خیلیم خوبن. ولی یادتون نره کنار همه ی این ها سایتی هست که به ما و حضور ما نیاز داره.
برای شخص من این سایت مظهر خاطرات خوب گذشته و نوجوانیه! میدونم برای خیلیاتون همینه!

باید متحد بشیم برای نجاتش!

از همه ی اعضای سایت تقاضا میکنم هر خواسته یا پیشنهاد یا نقدی که دارن همین جا بگن تا تکلیفمون قبل از انتخابات مشخص بشه و چشم بسته رای داده نشه!







پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۱۴:۴۵ چهارشنبه ۱۹ خرداد ۱۴۰۰
#44
سلام ارباب ببخشید میشه اینو نقد کنید؟ ممنون پیشاپیش.


یادمون رفته بود ویرایشت کنیم‌ جیسون‌.
نقد شما رو با قوی سیاه باشکوهی فرستادیم.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۴۰۰/۳/۲۲ ۰:۴۴:۴۳


پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۱۴:۳۸ چهارشنبه ۱۹ خرداد ۱۴۰۰
#45
رودولف ، ملانی و ماکسیم در حالی که نمیدانستند چه بگویند به یکدیگر نگاه میکردند.

- با شماییم! مگر ما مسخره ی شما احمق ها هستیم؟ تسترال از شما بیشتر شعور داره!
-ارباب اخه با این سیلی که ایوا راه انداخته بود ردای قشنگتون کثیف میشد.ابهتتون زیر سوال میرفت.

ارباب نگاهی به ردای خود و سپس به عکس مادرش که بر دیوار خانه ی ریدل اویزان بود انداخت.
-این بار را میبخشیم ولی وای به حالتان اگر دفعه بعد بدون اجازه ی ما نفس بکشید!

سکوت مرگباری در خانه ی ریدل حکم فرما شد.

-دوباره چه شده؟چرا دارید بنفش میشوید؟

ایوا و ملانی با ترس دستشان را بالا بردند.

-ایوا تا اطلاع ثانوی دهنت را ببند علاقه ای نداریم سیل استفراغ راه بیندازی. ملانی بگو.
-ارباب خودتون گفتید نفس نکشیم.

لرد تاریکی نگاهی به مرگخواران بادمجانی رنگش انداخت.
-فردا میرید خاک همراه با کود میخرید هر هشت ساعت سه مشت میریزید روی سرتون! به جای این کار ها یک فکری به حال مادرمان و کله ی مبارکمان کنید!

ملانی بعد از روانه کردن وردی به سمت ماگل بیهوش شده رو به بقیه کرد.
-باید با رضایت خودش بهمون خونشو بده وگرنه فایده نداره. خشونت ممنوع. سعی کنید اون روی مرگخواریتون رو یکم کنترل کنید و مهربون باشید.
-ها؟
-مهربون کیه دیگه؟
-با کمالاته؟
-خوردنیه؟

لرد که برای دومین بار در آن روز به هوش و ذکاوت زیاد مرگخوارانش پی برده بود سری از روی تاسف تکان داد.
-ایوا مگه نگفتم دهانت را ببند؟ یک بار دیگر در این خانه حرف از خوردن بزنی می اندازیمت جلوی فنریر بلکه شکم گرسنه ی او سیر شود. بقیتان هم آن سه مشت را میکنید شش مشت. ملانی خجالت نمیکشید به ما میگویید مهربان باشیم؟ مگر ما آن پشمکیم که با بی ابهتی تمام ماچ و بوس روانه کله های توخالیتان کنیم! ما اربابیم!
-ولی ارباب!
-همان که گفتیم!

در همان لحظه ورد ملانی اثر کرد و ماگل شروع به بیدار شدن کرد.




پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۸:۱۰ چهارشنبه ۱۹ خرداد ۱۴۰۰
#46
نام :‌ جاستین

نام خانوادگی : سوان

گروه :‌ گریفندور

سن: ۲۰ سال

چوب دستی : چوب درخت گردو ، 28 سانتی متر ، انعطاف پذیر ، با ریسه ی موی تک شاخ

پاترونوس : گرگ

گونه: خون آشام دورگه

توانایی ها :‌ هیپنوتیزم ، سرعت بسیار زیاد در دویدن ، توانایی ترمیم بدن خود را دارد ، قدرت جسمانی اش بسیار زیاد است ، توانایی قابل توجهی در جادوی سیاه دارد

علاقه مندی ها : خون کودکان و افراد جوان ، مطالعه و تمرین جادوی سیاه

ویژگی های ظاهری : قد متوسط ، اندام ظریف اما ورزیده ، موهای سفید ، پوست رنگ پریده ، یکی از چشم های او قهوه ای و دیگری قرمز رنگ می باشد ، معمولا چهره ی خود را با نقاب میپوشاند. چهره ی بدون نقاب


ویژگی های اخلاقی : در اغلب موارد ارام و به شدت گوشه گیر به نظر میرسد اما در مواقع خطر یا وقتی عصبانی میشود بهتر است تا جایی که میتوانید از او و دندان های نیشش فاصله بگیرید.او فردی شجاع و بسیار ریسک پذیر است که اغلب دوستی ندارد اما اگر کسی در قلبش جا باز کند او از تمام توانایی اش برای محافظت استفاده میکند و بسیار وفادار است. رک است و ترسی از گفتن حقایق ندارد. دیگران او را فردی خشک و رسمی با ظاهری افسرده میدانند تمایلش به جبهه تاریکی از او فردی به دور از عواطف انسانی ساخته است.او ابایی از این که شما را هیپنوتیزم و سپس وادار به انجام دادن اعمال شرم آوری کند ندارد پس سعی کنید خیلی در چشم هایش نگاه نکنید.

توضیحات : او فرزند مادری خون آشام و پدری جادوگر است و هر دو را در کودکی از دست داده و در نوانخانه و میان مشنگ ها بزرگ شده است و همواره به دلیل تفاوت های ظاهری و فیزیکی اش مورد ازار و تمسخر آن ها واقع می شده. البته این آزار ها وقتی اجساد آن کودکان -که جای دو دندان نیش روی گردنشان خودنمایی میکرد- در انبار پیدا شد متوقف شد.
پس از ورود به هاگوارتز به دلیل جسارت و شجاعتش به گریفندور فرستاده شد و همواره وفاداری اش را به این گروه نشان داده است. از سخنان شعاری و تابو ها بیزار است بنابراین برخلاف بسیاری از اعضای گروهش هرگز حسی جز تحسین نسبت به ارباب تاریکی در قلبش نداشته است.
او تعلق خاطر زیادی به نقابش دارد و به جز در مواقع خاص آن را از صورتش برنمیدارد.



تایید شد.
خوش برگشتی. فقط این که تو لیست شخصیت‌ها من فقط جیسون سوان دیدم و به همین اسم تاییدت کردم. اگه اشتباه کردم و شخصیتی به اسم جاستین هست که خودت فامیل سوان رو روش گذاشتی، یا فامیل سوان تو لیست هست و اسم جاستینو روش گذاشتی، بهم اطلاع بده تا درستش کنم.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۴۰۰/۳/۱۹ ۱۱:۴۳:۰۹


پاسخ به: کارگاه داستان نویسی
پیام زده شده در: ۲۰:۲۲ سه شنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۰
#47

سکوت بلند ترین آوای تنهایی یک انسان است و سکوت مرگباری که در سرسراها پیچیده بود ازاردهنده ترین نوای ممکن برای افکاری بود که تلاش میکردم به آن ها نظم ببخشم.

امشب از آن شب های تاریکی بود که هر جا را نگاه میکردم "او" را میدیدم. چشم های سبزرنگش ، موهای مواج قرمز رنگش و لبخند مهربانش تمام ذهن و روحم را فرا گرفته بود. از دفترم خارج شده بودم و بدون آن که مقصد را بدانم در تاریکی و ظلمات قدم میزدم به امید آن که آنقدر خسته شوم که درد پاهایم مرهمی بر درد قلبم شود. به امید آن که خستگی بدنم خستگی روحم را از یادم ببرد اما انگار یاد او اکسیری بود که تمام قوانین فیزیکی و شیمیایی جهانم را تحت تاثیر خود قرار داده بود. هیچ چیز او را بیرون نمیراند.

نمیدانم چقدر گذشت یا کجای این قلعه ی قدیمی ایستاده بودم. اطرافم را نگاه کردم چیزی جز راهرویی بن بست و چند در قدیمی و فرسوده نمیدیدم.تصمیم گرفتم اولینِ آن ها را باز کنم و وارد شوم.گرد و خاک نشسته بر زمین نشان میداد مدت هاست که از این اتاق استفاده نشده. تنها منبع نور موجود در آن نور نقره ای رنگ ماه بود. اطراف را نگاه کردم شیئی به دیوار تکیه داد شده بود و زیر پرده ای ضخیم وتیره خود را پنهان کرده بود.

به آرامی به آن نزدیک شدم و پرده را کنار زدم که ناگهان درد عمیقی در سینه ام پیچید. قطرات اشک به چشم هایم فشار می آوردند و چشم هایم مصرانه التماس میکردند تا اجازه جاری شدن به آن ها دهم.لب هایم می لرزید. به گلویم چنگ زدم شاید بتوانم بغضم را کنار بزنم و نفس بکشم اما بی فایده بود. او آن جا ایستاده بود. در آغوش من. سرش را بر شانه ام تکیه داد بود و انگشتانش را در انگشتانم قفل کرده بود و میخندید. تلاش کردم که حرف بزنم جملات، نامفهوم از دهانم خارج میشدند. مثل بیماری که در اوج درد و تبش شروع به هذیان گفتن میکند زمزمه میکردم.
-لیلی؟ تو ... نه یعنی من ... نه منظورم اینه که ...
- سوروس؟





سرم را برگرداندم. مدیر در چارجوب در ایستاده بود و با ناراحتی نگاهم میکرد.سکوت کردم.

-سوروس خودت میدونی که این آیینه چه تاثیری میتونه روی ماها بذاره مگه نه؟برا همینه که قایمش میکنم.

سرم را پایین انداختم. صدای قدم هایش را شنیدم کنارم ایستاد و به درون آیینه خیره شد. نگاهش کردم. چشم هایش غمگین تر از هر زمان دیگری بود.

-فکر نمیکردم شما هم حسرتی داشته باشید.

بدون آن که نگاهش را از ایینه بگیرد لبخند زد. لبخندی که در ورایش درد عمیقی را میدیدم.

-تو تنها کسی نیستی که ادمی که براش ارزشمند بوده رو از دست داده سوروس. باید بریم.فردا جای آیینه رو عوض میکنم.

برای اخرین بار به آیینه نگاه کردم بغضم را خوردم و از اتاق خارج شدم.کنار مدیر شانه به شانه ی هم قدم میزدیم. هر دو غرق در افکار خودمان بودیم. من به زنی فکر میکردم که تنها دلیل خندیدنم در تمام زندگی ام بود و مدیر احتمالا به مردی فکر میکرد که همواره عاشقانه تحسینش میکرد. سکوت تلخی در سرسراها پیچیده بود و با بی رحمی تمام ما دو نفر را در خود می بلعید. هر چند به عقیده ی من هیچ چیز در جهان بی رحم تر از خاطرات نیست. شاید آن شب تا خود صبح دعوا بود بین سکوت و خاطرات عاشقانه و تلخی که در ذهن ما دو نفر میچرخید. و شاید کسی هرگز نمیتواند بفهمد که کدام قوی تر است.


هممم خیلی خوب نوشته بودی، به نظر نمیاد با قواعد نوشتن آشنا نباشی. لطفا اگه قبلا شناسه‌ای تو سایت داشتی به مدیرا اطلاع بده، چون در این صورت نیازی به گروهبندی نداری.

تایید شد.

اگه لازم شد مرحله بعد: گروهبندی


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۴۰۰/۳/۱۸ ۲۱:۳۳:۱۹






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.