هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: كلبه سپيد (ماجراهاي دامبلدور و خانواده)
پیام زده شده در: ۲۱:۳۳ جمعه ۸ بهمن ۱۳۸۹
[spoiler=حساب نشود]



دامبلدور در حیرت بود. مقاله ای که او در روزنامه چاپ کرده هر جادوگری را تشنه به حضور در محفل می کرد اما چطور ممکن بود نقشه او برعکس عمل کند.

در حالی با انگشتش سرش را می خاراند به سمت محل خروج رفت و به مردمی نگاه کرد که مشتاقانه برای ورود به دنیای سیاهی صف کشیده بودند.

به سمت یکی از جادوگران رفت و ازش پرسید که آیا مقاله دامبلدور را خوانده است و جادوگر جواب مثبت داد و بعد از او پرسید که چه برداشتی از مقاله داشته است.

جادوگر که به صورت دامبلدور حتی نگاه هم نکرده بود حرف هایی بر گوش دامبلدور گفت و باعث شد چشمان دامبلدور همان یک کاسه بزرگ شود.

دامبلدور به روی پله ها رفت و روزنامه ای در دستش ظاهر کرد و شروع کرد به توضیح دادن غلط هایی که مردم در خواندن مقاله دامبلدور مرتکب شده اند.

تمام مردم به فکر فرو رفتند و بعضی ها روزنامه خودشان را درآورده بودند و بار دیگر مقاله را خواندند.

-آری این نشون می ده که محفل چه جای خوبیه.

-واقعا لرد سیاه اینقدر آدم شروری هست.

...........

دامبلدور:

[/spoiler]

ناظر انجمن:
خواهشمندم کمی وقت بذارید برای رول هاتون و سوژه هارو دائما منحرف نکنید. تحلیل کاملی از این سوژه توی نقدستان محفل ارائه شده. خواهشا بخونید.
این پست رو حساب نکنید. پست قبلی رو ادامه بدین.


ویرایش شده توسط آلبوس دامـبـلدور در تاریخ ۱۳۸۹/۱۱/۸ ۲۲:۰۶:۳۶


Re: نقدستان محفل ققنوس
پیام زده شده در: ۱۶:۳۱ چهارشنبه ۶ بهمن ۱۳۸۹
لطفا این بنقدین.

باتشکر



Re: كلبه سپيد (ماجراهاي دامبلدور و خانواده)
پیام زده شده در: ۱۵:۵۱ چهارشنبه ۶ بهمن ۱۳۸۹
-[spoiler=خلاصه سوژه]محفل ققنوس دچار سقوط شده و در مقابل لرد سیاه دائما مرگخوار جذب می کند و موفق است. زن های بی شمار دامبلدور به همراه دختر عزیزش آنیتا (که از نظر ظاهری دچار تهاجم فرهنگی شده) خانه گریمولد را ترک می کنند و هم خانواده دامبلدور از هم می پاشد و هم محفل ققنوس. تنها جیمز و دامبلدور می مانند و به راه های مختلفی برای جذب عضو در محفل فکر می کنند. اعلامیه و فرم های استخدام و پخش کردن اونها اما جواب نمی دهد این روش ها. جیمز گول می خورد و توسط دراکو گوشی موبایلی را به شکل هدیه دریافت می کند(در کوچه دیاگون) و آنرا به دامبلدور می دهد تا با آن به لرد زنگ بزند و راز موفقیت او را بپرسد. دامبلدور اول خودداری می کند چون حدس کنترل بودن خط را می دهد اما بر اساس حرف جیمز که لرد خط خودشو کنترل نمیکنه، به لرد زنگ میزند. از سوی دیگر پس از این تماس دراکو مالفوی که گوشی جیمز را کنترل می کرد، محتوای تماس دامبلدور و تامی(لرد) را به لرد می گوید و از دفتر لرد خارج می شود تا لرد در مورد شخصیت تامی فکر کند...[/spoiler]

فلش بک - چند دقیقه پیش از ورود دراکو


نقل قول:

لرد که داشت نجینی را روی میز دفترش قلقلک میداد به دنبال حس ششمی که باید گوشی موبایل بدست گیرد، دستی به جیبش کرد اما موبایلش را پیدا نکرد. می خواست جیغ محمکی بکشد و عصبانیت خود را از کار های آنتونین که همیشه گوشی اونو برمی داشت و با بازی هاش بازی می کرد نشان بدهد اما قبل از جیغ زدن گوشی خودش رو زمین دید.

به طرف گوشی رفت و گوشی رو برداشت. دکمه اصلی گوشی را زد و دید 100 میسید کال داره و همش هم یه شماره ناشناس هست. لرد کمی فکر کرد.

-چه کسی می تونه باشه که 100 بار زنگ بزنه و ول کن نباشه........حتما کار واجبی داره.باید بهش زنگ بزنم.

دیدینگ...دیدینگ...........(آهنگ پیشواز)

-بله بفرمایید

-ببخشید به گوشی بنده زنگ زده بودید.

-آره سلام تامی حالت چطوره خوبم.

-شما؟

-آه....تامی خودتو به اون راه نزن من به کمکت احتیاج دارم می خوام رمز پیروزیت تو جذب اعضا رو بدونم.

-آره حتما بهت می گم...............

چیک...........(افکت قطع کردن تلفن)

لرد بر روی صندلی نشست و با خود گفت: خوبه که همه منو میشناسن و ازم کمک می گیرن...



پس از خروج دراکو - در دفتر لرد

ذهن درگیر لرد:
- ولی هنوز نفهمیدم اون کی بود......صداش کمی پیری بود..چی؟ دراکو چی گفت؟ تامی دیگه کیه؟ هوووم؟ کی میتونه باشه؟ چـــــی؟!.............باورم نمیشه من رمز خودمو به آلبوس گفتم.


پس از خروج دراکو - همان لحظه - در محفل

-جیمز زود باش باید بریم دیاگون.

-چرا؟

-فهمیدم چطوری همه رو به طرف جذب کنم.....زود باش بیا.


دیاگون

آلبوس و جیمز در لباس های مبدل بر سر چهار راه شلوغ دیاگون ایستاده بودند.

-بشتابید روزنامه....روزنامه....خبر های داغ

جیمز که در فکر بود و انگار هنوز هیچی نفهمیده بود گفت: آلبوس فکر می کنی این راه درستیه؟

-آره جیمز خود تام این کارو کرده و باعث شده همه مرگخوار بشن.....الان همه این روزنامه علکی رو می خونن و فردا دروازه محفل پر از آدم می شه


ویرایش شده توسط گودریک گریفیندور در تاریخ ۱۳۸۹/۱۱/۶ ۱۶:۲۰:۳۷
ویرایش شده توسط آلبوس دامـبـلدور در تاریخ ۱۳۸۹/۱۱/۷ ۱۲:۰۷:۴۲
ویرایش شده توسط آلبوس دامـبـلدور در تاریخ ۱۳۸۹/۱۱/۷ ۱۲:۲۰:۳۲


Re: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۵:۲۱ سه شنبه ۵ بهمن ۱۳۸۹
به نام خدا

با سلام لرد سیاه

لطفا این بنقد.

با تشکر
گودریک



Re: قصر خانواده مالفوی
پیام زده شده در: ۱۴:۴۰ سه شنبه ۵ بهمن ۱۳۸۹
لوسیوس هنوز در فکر بود. انگار تمام آن شام خوشمزه تبدیل به زهری شده بود که معده اش را خراب می کرد.

نیوت کیف را روی زمین گذاشت و گفت: لوسیوس، آلبوس و تمام محفلی های دیگه تا نیم ساعت دیگه اینجا هستن بهتره عجله کنی؟

لوسیوس در یک لحظه تمایل شدیدی به زدن یک مشت به صورت از خودراضی نیوت پیدا کرد، اما خودش را کنترل کرد و رو به خوانواده اش گفت: زود وسایلتونو جمع کنید، بریم پیش لرد.



خانه ریدل


-به....به...به لوسیوس خوش اومدی. چه چیزی مرگخوار شجاع منو این وقت شب اینجا کشونده؟

لوسیوس زانو زد و با افسردگی گفت: قربان خونه منو محفلی ها تصاحب کردن.

-چی؟

-قربان اونا مدرکی پیدا کردن که نشون می ده خونه مال اوناست و از وزارت هم حکم تخلیه داشتند. قربان....خواهش می کنم به من کمک کنید....من و خانواده ام آواره شدیم.

تمام خانواده لوسیوس همراه با وسایل گران قیمت خودشون در پشت لوسیوس زانو زدند.

لرد با صدایی پر از خشم گفت: این به من ربطی نداره، من نگران اون گنج هستم.....نباید دست محفلی ها بهش برسه.

لرد دستش را روی چانه خود گذاشت و به فکر فرو رفت.

-لوسیوس تو باید گنج رو بیاری و در این مدت خانوادت در امانن اما اگر نتونی گنج را بیاری دیگه پسرت رو نمی بینی

لوسیوس از ترس صورتش به رنگ قرمز در آمده بود. چگونه او می توانست به میان آن همه محفلی برود و گردنبند سالازار اسلایترین رو از زیر زمین بیاورد.

لرد با صدای بلندی گفت: زود باش لوسیوس برو و گنج رو بیار فقط 48 ساعت وقت داری.

لوسیوس به آرامی خارج شد. حتی با خانواده اش هم خدا حافظی نکرد.


اطراف قصر مالفوی ها


خانه پر جلا و عظیم مالفوی ها هیچ گاه اینقدر روشنایی را به خود ندیده بود. تمام چراغ ها روشن بودند. سایه های زیادی در زیر نور چراغ ها تکان می خوردند. خانه مالفوی ها تبدیل به اردوگاه محفلی ها شده بود. لوسیوس چه شانسی داشت؟ او چگونه می توانست داخل خانه ای بشود که نمی توان توش آپارات کرد. اما ناگهان فکری به ذهنش رسید.

لوسیوس به طرف دیوار کناری که رو به حیاط بود رفت. طنابی از داخل ردایش درآورد و از دیوار بالا رفت.

حیاط برخلاف داخل خانه خلوت بود و کسی در آن قدم نمی زد. لوسیوس باید به پشت بام می رفت چون یک راه مخفی در پشت بام وجود داشت که به زیر زمین می رفت.


ویرایش شده توسط گودریک گریفیندور در تاریخ ۱۳۸۹/۱۱/۵ ۱۵:۱۲:۵۷


Re: ضرب المثل های جادویی
پیام زده شده در: ۱۱:۰۴ سه شنبه ۵ بهمن ۱۳۸۹
جادو - سیاه و سفید = ...........


تصویر کوچک شده


Re: اعضــــاي محفل!........از جلو نظام!
پیام زده شده در: ۱۱:۰۲ سه شنبه ۵ بهمن ۱۳۸۹
به نام خدا

با سلام


هوا بی رحمانه سرد بود. مردی در حالی که گاهی سرفه می کرد در حال قدم زدن در دل تاریکی بود. آن مرد به دنبال روشنایی می رفت، به سوی زندگی پر از نور می رفت. اما این کار سختی بود. چند باری خودش نیز گم شده بود. اما اینبار راهی یافته بود که فکر می کرد بهترین راه برای رسیدن به روشنایی بود.

مرد بعد از پیاده روی زیاد دم در خانه ای مخفوف ایستاد و پاکتی از جیبش در آورد و داخل خانه انداخت.

متن نامه:

سلام آلبوس جان

من می خوام محفلی بشم. زود جواب بده.

چند رولم رو لینک می کنم ببین: اولی،دومی و سومی البته اگه وقت داشته باشم بهتر هم می رولم.

۱. چند ساعت در هفته می توانید در خدمت محفل ققنوس و عملیات های آن باشید؟

15
ساعت

۲. اگر در محاصره همه جانبه باشید، کدام یک از روش های دفاعی زیر را برای جلوگیری از نفوذ مرگخواران به منزل شخصی خودتان استفاده خواهید کرد تا زمانی که یاران محفل برسند؟ (تست هوش ! )
الف) ریختن پودر مرگخوار کش در میان درز های شیشه و درب ها
ب) کار گذاشتن افسون های دفاعی و مرگبار
ج) گروگان گرفتن زن و بچه خود به شکل نمایشی در برابر مرگخواران
د) کار گذاشتن چرخ گوشت درونی روی دستگیره درب ها


ب

۳. در عملیات های آنتحاری به تمامی اعضای بیرونی بدن شما بمب های جادویی حاوی افسون های آواداکداورا و کروشیو وصل می گردد و شما را به درون اماکن پر از مرگخوار و مدیر می فرستیم تا ضمن انفجار و تکه تکه کردن خویش، جمع زیادی از نیروهای پلید را با فدا کاری خویش نابود سازید. لازم به ذکر است که در صورت انجام این کار تابلوی نقاشی و مجسمه شما در تالار شهدای محفل قرار خواهد گرفت و خانواده ی شما نیز تا سه چهار نسل تامین خواهد شد. آیا حاضرید در عملیات های آنتحاری شرکت کنید؟

بله

۴. می دانید که مدیران همگی متحد لرد سیاه هستند. اگر مدیری شما را تنها گیر بیارد و نتوانید از افسون آنتی بلاک استفاده کنید، بی شک به جزایر بالاک خواهید رفت. آیا در جزایر بالاک همچنان برای محفل ققنوس تا پای جان با نگهبانان جزیره می جنگید؟
بله

۵. لطفا شیوه مرگ لرد سیاه و سقوط منوی مدیریت و متحدان وی را در حد یک پاراگراف رول یا قصه یا عبرت نامه یا مشابه آن توصیف فرمایید !

و بالاخره روشنایی بر تاریکی غلبه کرد. لرد بزرگ که سال ها با قدرت هر کی که دلش خواست کرد، از بین رفته بود. متحدان آن مرد سیاه در دام افتاده بودند. محفل قدر ت را به دست گرفته بود. روشنی در حیاطی ظهور کرد و قلب لرد تاریکی را شکافت و تاریکی را از بین برد.



شناخت کافی رو رول هاتون دارم. به شرط کمی فعالیت بهتر و بیشتر برای محفل باید بگم خوش اومدین. تایید شد !


ویرایش شده توسط آلبوس دامـبـلدور در تاریخ ۱۳۸۹/۱۱/۵ ۱۱:۵۱:۱۱


Re: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۶:۴۷ دوشنبه ۴ بهمن ۱۳۸۹
به نام خدا


پس تکلیف این جلسه شما، نحوه پیدا کردن مواد اولیه و طرز تهیه اون به شکل یک رول است.(30 امتیاز)


همه دانش آموزان به سمت مواد اولیه هجوم آوردند اما گودریک همینطور به تخته زل زده بود و نمی دانست کدام دسته را انتخاب کند.

-یک خوبه نه؟............دو چطوره؟..............سه هم بد نیست ها؟

بعد یک انتخاب بسیار سخت، گودریک دسته دوم را انتخاب کرد و اسم مواد را یادداشت کرد.

1- زهر مهره
2- پای میگو
3- موی دم تک شاخ
4- افسنطین


گودریک گریفندور قدر قدرت، قدر شوکت، قدر تشریفات،()بالاخره تمام مواد اولیه را از مخفیگاه خودش جمع کرد و به طرف میز خودش بر گشت. کتابش را باز کرد و بالاخره نام معجونی که مواد اولیش با مواد اولیه خودش مطابقت داشت را پیدا کرد.

مواد اولیه تهیه معجون ضد افتاب:
1- زهر مهره (1 کیلو)
2- پای میگو (1 کیلو)
3- موی دم تک شاخ (1 کیلو)
4- افسنطین(1 کیلو)

طرز تهیه: پاتیل باید پر از آب سرد باشد. تمام موهای دم تک شاخ را درون آب می ریزیم. به مدت 2 دقیقه در جهت عقربه های ساعت هم می زنیم. زهر مهره و پای میگو را (به صورت مخلوط) درون پاتیل می ریزیم و به مدت نیم ساعت در خلاف جهت عقربه ساعت هم می زنیم تا رنگ معجون به رنگ سفید تغییر کند و حجمش هم بسیار کم شود. در مرحله آخر اگر معجون را برای افراد زیر 18 سال درست می کنید افسنطین را هم بهش اضافه کنید و اگر نه معجون اماده استفاده است.


گودریک:

زززززززززززززززززززززززز...............(صدای زنگ)

گودریک:

همه دانش آموزان در حال بردن معجون هایشان به طرف معلم بودند اما گودریک هنوز کاری نکرده بود.

خیلی زود پاتیل را با آب معمولی پر کرد و تمام مواد اولیه را با هم درون معجون انداخت و به طرف معلم رفت.

پرفوسور پای نگاهی به داخل پاتیل گودریک انداخت و گفت: به...به....عجب معجونی درست کردی. چطوری این کارو کردی؟

-این یکی از ترفند های مخصوص خودمه پرفسور.


ویرایش شده توسط گودریک گریفیندور در تاریخ ۱۳۸۹/۱۱/۴ ۱۶:۵۱:۱۱

تصویر کوچک شده


Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۱۷:۲۰ شنبه ۲ بهمن ۱۳۸۹
1. در مورد كاشف يا كاشفين يا تلاشگران كشف طلسم ليزارما و همين طور نحوه‌ی كشف طلسم، بنويسيد. ( 15 نمره )


این طلسم را همانند هزاران طلسم دیگر گودریک () گریفندور کشف کرده.
روزی گودریک و طرف مقابلش -که نسبتی هم با طرف کینگزلی داره- در حال قدم زدن در جنگل بودند و حرف های عاشقانه می زدند. () آنقدر غرق در حرف هایشان شده بودند که متوجه نشده بودند که چقدر در جنگل جلو رفته بودند.(کینگزلی امیدوارم تو هم تجربه کنی)
طرف گودریک با حالتی خونسرد مایل به عاشقانه () گفت: عزیزم احساس می کنم پام رو یه چیزی گرفته.

-چه کسی جرئت کرده پای تو رو بگیره......

-وای...این دیگه چیه......

گودریک چشمش به گیاهی افتاد که یکی از ساقه هایش پای طرفش را گرفته بود.

-برو بمیر پدر سوخته........لیزارما.

گیاه در یک لحظه محو شد.

-عزیزم این طلسم چی بود؟

-نمی دونم!

2. گياه ليزار در كجا پيدا ميشه؟ ( 5 نمره )

در كشورهای آمريكای جنوبی و در اعماق جنگل هاشون پيدا ميشه!


3. آيا كينگزلی و اون شخص پشت خط با هم به تفاهم می‌رسن و زندگی خوبی رو آغاز می‌كنن؟ ( 2 نمره )


امیدوارم....نه......

4. در مورد يكی از ماگل هايی كه توسط ليزار كشته شد و نحوه‌ی كشته شدنش و نحوه‌ی اطلاع رسانی مرگش در جامعه‌ی ماگل ها يا هر چيز ديگه ای راجع به اين مسئله، چند خطی توضيح دهيد. ( 5 نمره )

یک ماگل در حال ور زدن در اعماق جنگل با طرفش بود که ناگهان گیاهی در پشت سرشان قد کشید و طرفش رو قورت داد.

آن شخص خیلی زود با موبایلش به 110 زنگ زد. بعد از یک شبانه روز، پلیس ها رسیدند و هیچ کاری نتوانستند بکند. فقط تیتر تمام روزنامه ها شد و باعث توقیف شدن تمام روزنامه ها شد و بعد از چند روز تمام کشور به هم ریخت..............به طور کلی=

5. پاچه خاری كنين تا سه نمره‌ی باقی مونده رو هم بگيرن! فقط خوب پاچه خاری كنينا! دی: ( 3 نمره )
قربون کله کچلت بشم. درضمن یه سوال دارم: مو های طرفت هم مثل تو هست؟


تصویر کوچک شده


Re: چکش سازی دیاگون
پیام زده شده در: ۱۵:۵۴ پنجشنبه ۳۰ دی ۱۳۸۹
بلاتریکس از اتاق خارج شد و به طرف اتاقی رفت که در آن ولدمورت اتراق کرده بود. هر کسی که جلوی بلا قرار می گرفت، مغزش تجزیه می شد.

بلاتریکس بعد از کشتن یه میلیارد مرگخوار بالاخره به اتاقی رسید که ولدمورت در آن بود. در را باز کرد و وارد اتاق شد.

ولدمورت با دیدن بلا عصیانیتش فوران کرد و چوبش را به سمت بلا گرفت.

-آواداکدورا...............نه.................وای بر تو بلا.......چطور جرئت کردی اربابت را به این شکل بکشی........

-قربان من هم انگار دارم کشته می شم چون احساس گشنگی () می کنم.

-احمق.......مگه آدم زمانی که می میره احساس گشنگی می کنه.

-مگه شما می دونید مرگ چطوری هست؟

-نه

و به این ترتیب ولدمورت توسط ضربه چکش بلاتریکس و بلاتریکس توسط آوادکدورا ولدمورت کشته شد. اما مکالمات آخر آن دو مرحوم برای سالیان سال بر سر زبان ها ماند و از یاد هیچ جادوگری محو نشد.((برای خواندن متن کامل مکالمات آخر آن دو مرحوم با بنده تماس حاصل فرمایید.))

خون در اتاق همانند نوشابه () جاری شده بود. اما کسی نبود که این منظره دلپذیر () را مشاهده کند.

چند ساعت گذشت اما کسی در خانه ریدل تکان نمی خورد. همه بجز بلاتریکس، مغزشان متلاشی شده بود. اما ناگهان کودکی از اتاق خواب خود در طبقه 1009 خانه ریدل برخاست و صحنه مرگ تمام اقوامش را مشاهده کرد.

کودک همینطور به جنایات انجام شده چشم دوخته بود و این طرف و آن طرف می رفت. تا اینکه به اتاقی رسید که در آن کسی کشته شده بود که پدرش و پدرش بزرگش او را ارباب صدا می کردند.

اسکورپیوس گفت: من باید انتقام بگیرم.......اما از چه کسی؟......بهتره از آلبوس بگیرم.....هر چی باشه اون پیرمرد دشمن من و تمام این مرده ها هست.


تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.