هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: فرهنگستان خانه ي ريدل
پیام زده شده در: ۱۶:۰۹ پنجشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۰
- ارباب منو برای نجات شما فرستاده.
- یعنی پولو آوردی؟
- پول؟ خیال کردی ارباب برای شما پول میده؟ من اومدم فراریتون بدم کله پوک ها.
- بسه دیگه اینقدر توهین نکن.
- باشه اگه ناراحتین میرم.

تلق

صدای چرخیدن کید در سوراخ در باعث شد روونا شیرجه بزند به سمت دیوار اتاق و همین که او به طور کامل ناپدید شد خدمتکار آن جا هم وارد شد.
- داشتید با کی حرف میزدید؟
- با خودمون دیگه!
- پس اون صدای زن چی بود که میومد؟
- زن؟ ما؟ تو این مکان تاریک؟ این وصله ها به ما نمیچسبه آقا! ما مرگخواران شریفی هستیم.
- خیلی خوب بسه، به جای زجه موره دنبال من راه بیفتید.
مرد منتظر شد تا لودو و روفوس از جایشان بلند شوند و سمت در بیایند و سپس برگشت و به سمت بیرون راه افتاد.

بوبمب

با زیرپایی که روونا از داخل دیوار برای مرد گرفته بود او نقش زمین شد و برای مدتی به خواب رفت.
- هــــــی آزاد شدی...
- هیسسسسس! میخواین همشون بیان این جا؟من میرم بیرون تا ببینم کسی این دور ور نباشه. همین که علامت دادم چوبدستی اینو بردارین و بیاین بیرون. از اتاق که بیاید بیرون میتونید آپارات کنید و برید.
روونا از در خارج شد و لودو و روفوس را در انتظار گذاشت. انتظاری طولانی! اگرچه چند لحظه بیشتر طول نکشید و روونا سریع علامت داد و لودو و روفوس و روونا به خانه ریدل بازگشتند.


پایان سوژه
چه بی مزه!


هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


Re: چوبدستی سازا از این طرف !(عکس چوبدستیتون رو قرار بدین !)
پیام زده شده در: ۱۶:۴۹ شنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۰
چند میفروشی دونه ای؟!!!


هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


Re: دفتر ناظرین شهر لندن
پیام زده شده در: ۲۱:۳۱ جمعه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۰
به نام سیاهی!
اولین جشنواره فصلانه ی فیلم هوف(هالی ویزارد فیلم) توسط شهداران محترم لندن برگزار میشود.
برای شرکت در جشنواره کافیست تنها یک فیلم را در تاپیک هالی ویزارد ارسال نمایید.

تمامی فیلم ها توسط داوران بین المللی ما بررسی خواهد شد و به نفرات اول تا سوم جوایز نفیسی داده خواهد شد.*
نفر اول: یک دستگاه منوی مدیریت درجه یک
نفر دوم: یک دستگاه جانپیچ
نفر سوم: یک فقره چوبدستی یاس کبود

پیشاپیش از استقبال شما کارگردانان محترم تشکر میکنیم!


* : خوبه حداکثر دو نفر شرکت میکنن!


هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


Re: ماهنامه ی "جادوگر"
پیام زده شده در: ۱۳:۴۴ جمعه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۰
توضیح: متاسفانه چون مدیران سایت هیچ گونه اعتمادی به تهیه کنندگان ماهنامه ندارند و از طرفی چون سه نفر هم بیشتر نیستند مدیران گل و از طرف دیگه هم چون هیچکدوم اینترنت مناسب ندارن تا ماهنامه رو دانلود و سلامت و امنیت اون رو بررسی کنند، ما چوبش را خواهیم خورد و انتشارش در صفحه اصلی سایت صورت نمیگیره. رسما ارزشی قائل نیستند به بیان برتر !

دست گلشون درد نکنه واقعا! ترکوندن!


هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


Re: دسته اوباش هاگزمید!
پیام زده شده در: ۰:۰۰ یکشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۰
گلرت عزیز، از بابت آرم متشکرم.
ویکتور جان شما هم مرسی که اومدی به گروه کمک کنی.
به زودی یخورده که زیاد تر شدیم یه آتیش بازی شاخ راه میندازم بترکونیم دهکده رو و بعد از اون براساس مقدار شرارت آرم های رتبه دار به همه داده میشه.


join us!


هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


Re: دسته اوباش هاگزمید!
پیام زده شده در: ۰:۰۵ پنجشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۰
درود!
شهروندان غیور هاگزمید!
بار دیگر نداهای شیطانی از شیون آوارگان به گوش میرسد و این تنها یک معنی دارد: اوباش دست به کار شده اند!
اگر دوست ندارید سر بریده اقوامتان اولین تصویری باشد که پس از بیدار شدن میبینید، اگر از در افتادن با اوباش وحشت دارید و اگر خودتان نیز داراری خونی اصیل و خلقی سیاه هستید به ما بپیوندید!
برای عضویت تنها کافیست یا در این تاپیک یا از طریق پیام به اینجانب اعلام آمادگی کنید.
به زودی لیست اعضا و رنکشان اعلام خواهد شد.


لودو بگمن، اژدهای مخصوص لرد سیاه و رهبر اوباش خونخوار هاگزمید.


هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۲:۰۵ سه شنبه ۹ فروردین ۱۳۹۰
والا فابيان جان خودش كه جس ميكنه خيلي مهمه ولي پشيزي اهميت نداره

حالم به هم ميخوره وقتي يك نفر كه از هيچي خبر نداره هيشكيو نميشناسه تا ميبينه يكي سرخوشه و زرت و زرت سوژه پشمكي ميده، همه جا از طرف طرفداري ميكنه و به كسي كه خيلي بالاتر از خودشه حرف نامربوط ميزنه.
منظورم كس خاصي نيس كلي گفتم!!!


در ضمن قياس مع الفارق ميدونيد چيه؟
تيم ملي كلا 20 تا جا داره ولي جادوگران هزار نفرم دستزسي داشته باشن باز آدم جديد ميتونه بياد كارشو بكنه.

در ضمن فكر ميكنم تمام كسايي كه كمي از توانايي تفكر بهره بردن فهميدن كه اين حركت در راستاي بحثاي چند وقت پيش تالار نظارت و اختلافات ديگست.


هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


Re: شهربازي ويزاردلند!!
پیام زده شده در: ۲۳:۴۹ سه شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۸۹
خلاصه:

مرگخوارا تصمیم میگیرن دسته جمعی برن شهر بازی عشق و حال، از طرفی لرد هم برای این که بهشون بفهمونه مرگخوارا باید جنایت کنن نه این برن عشق و حال نجینی رو باهاشون میفرسته و بعد خودش نجینی رو میکشه تو تونل وحشت که مرگخوارا گمش کنن و تنبیه شن. لودو رو هم میزاره تو تونل که هر کی اومد بتزکونتش! مرگخوار ها هم همه راهی شدن توی تونل دنبال نجینی. از طرفی یک باسیلیسک که در تونل بود لودو را خورد و از پشت به سمت لرد و نجینی آمد...




و اما ادامه ی این داستان!


بالاخره باسیلیسک از لیس زدن استخوان های لودوی جوانمرگ دست برداشت و از فاصله ی نسبتا دوری در آن ظلما محض به لرد خیره شد و شروع به فس فسی کرد که ترجمه صحبت های این سه مار زبان را در زیر میخوانید(!):

باسیل: چه چیز خوشمزه ای بود! الان توی کچلو میخورم!

لرد: چی؟ با منی نجینی؟

نجینی: چی؟ کی؟ کیه؟ کـــــیه؟

باسیل: چه قدر هوس کبرا کرده بودم!

نجینی: چی؟ تو میخوای منو بخوری بابایی؟

لرد: کی من؟ من غلط بکنم تو رو بخورم عزیز دلم!

نجینی: ولی تو همین الان گفتی هوس کبرا کردی، دیگه دوستت ندارم ... عرررر


نجینی با لرد قهر کرد و اشک ریزان شروع کرد به خزیدن به سمت انتهای تونل و از لرد دور شد غافل از این که باسیلیسک قطور تونل هم داشت به سمت او میآمد...


در همین هنگام مرگخوارها که داشتند در ظلمت محض فرو میرفتند چوبدستی هایشان را روشن کردند و با ترس و لرز و با فاصله کم به حرکت خود ادامه دادند.


هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


Re: شهربازي ويزاردلند!!
پیام زده شده در: ۲۲:۰۷ یکشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۸۹
فلش بک

روفوس نجینی به دست از اتاق لرد خارج شد! لرد نیشخند شیطانی زد و با خود گفت: وقتشه یک درس اساسی به اینا بدم تا بفهمن مرگخوار بودن با عشق و حال و اینا نمیشه! سالی یه بار یه مشنگ میکشن اسمشو گذاشتن ماموریت!
سپس لرد سرش را به سمت لودو که با بقیه همراه نشده بود کرد و گفت: آفرین مرگخوار وفادارم! تو هم با من بیا، باید نزاری کسی نقشه ارباب رو خراب کنه. هر کی وارد تونل شد بیهوشش کن تا من نجینیو برسونم خونه ریدل!

لرد و لودو سه سوته آپارات کردند و خود را به پارک جادوگران رساندند. همان موقع لرد از دور مرگخوارانش را دید که مثل یک مشت مشنگ مشغول تاب سواری و این کارها بودند.
لرد به آرامی خودش را به تونل وحشت رساند و داخل رفت و سپس شروع کرد به فش فش هاییی به این مضمون: نجینی من، عسلم، گومبولی بابا! بیا این جا...


پایان فلش بک

مرگخوار ها جلوی تونل وحشت جمع شده بودند و به جای لیس زدن به بستنی ها و پشمک های آب شده شان داشتن پالام پیلیم می آوردند تا تایین کنند چه کسی معین کند چه کار کنند.
- اصلا چرا پالام پولوم؟ نا سلامتی ما جادوگریم! من چوبدستیمو میچرخونم نوکش به سمت هر کی افتاد همن تعیین میکنه!

بلاتریکس چوبدستی اش را چرخاند و وقتی پس از چرخش کوتاهی روی خودش ماند گفت: من انتخاب میکنم! یکیمون میره و اون کسی نیست جز آنتونین!
- من؟


هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


Re: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۱۹:۵۰ شنبه ۱۴ اسفند ۱۳۸۹
لرد که از آن جا رفت آنتونین گفت: حالا چه غلطی بکنیم؟
لودو با خونسردی پاسخ داد: مشکلی نیست که! لرد همین جوری یک نفرو گفت و الا با مونتی کاری نداره. یکی دیگه اینو میبره. خوب کی میبرتش؟
مرگخوارها همه به ترک های سقف زل زده بودند و سوت میزدند! لودو که نا امید شده بود سعی کرد خودش را بیخیال نشان دهد و گفت: باشه خودم میبرمش! و سپس همراه مونتی به سمت اتاق لرد رفت.
- مرلین بیامرزتت لودو!

لودو بی اعتنا به دعای روفوس در اتاق لرد را زد و پس از صدای "بیاتو"ی لرد در حال که مونتی را روی زمین میکشید وارد اتاق لرد شد.
- تو این جا چه غلطی میکنی؟
- ارباب شما گفتین مون ... این دختره رو بیاریم توی اتاقتون!
- خفه شو! من گفتم مونتی بیارتش.
- ارباب ... چیزه ... آخه مونتی رفته بود بیرون گفتم تا برگرده من بیارمش که شما معطل نشید...
- بیرون؟ کجا رفته؟
- چیزه ... رفته بود ... رفته بود سر کوچه کشک بخره آخه آنی مونی امشب آش خون درست کرده ارباب ...
- که این طور! حسابش رو میرسم، گفتی آش خون داریم؟ با چه خونی درست کرده؟
- با خون اژدها ارباب.
- برو بگو سفره رو همین الان بندازه. ارباب مدت ها بود هوس چنین غذایی کرده بود. قضیه این دخترو هم بعدا پیگیری میکنم فعلا بندازینش یه گوشه ای. فقط زنده بمونه ها!
- ارباب الان؟ الان ساعت هفته ارباب شما که زود شام نمیخوردید! آش هم هنوز جا نیفتاده ... بله ارباب رفتم

لودو با نگاه تند لرد ردایش را خیس کرده پود سریع تعظیم کرد و از آن اتاق خارج شد. حالا مشکل علاوه بر مونتی این بود که باید چند دقیقه ای آش خون اژدها آماده میکردند که جا افتادنش نیم روزی طول میکشید. البته این دیگر مشکل آنی مونی بود نه لودو! پس لودو با خیال راحت خودش را به جمع مرگخوار ها رساند و اعلام کرد: یک خبر خوش و یک خبر بد!
- اول بده رو بگو!
- خبر بد اینه که لرد تصور میکنه که الان آنی مونی دو تا پاتیل گنده آش خون اونم از نوع اژدهاییش آماده کرده و با اشتیاق داره میاد سر سفره و احتمالا اگر آشی در کار نباشه آنی مونی ... خبر خوب هم این که ارباب گفته فعلا این میت رو بندازیم یه گوشه تا بعدا به کار اونو مونتی رسیدگی کنه. تا اون موقع اگر ارباب رو معطل کنیم مونتی به شکل خودش درومده و یک نفر دیگه به شکل اون میت درومده. اون یک نفر هم قطعا من نیستم چون من همین الان یک ماموریت سخت رو پشت سر ...

مرگخوار ها که خونشان به جوش آمده بود با داد و فریاد لودو را خاموش کردند تا فکری کنند.
- میشه یه دیقه خفه شی لودو؟
-
- خوبه! باید بگم که جفت خبرات بد بود چون تا اون موقع مدت زیادی از مرگ این دختر گذشته و دیگه نمیتونم ازش معجون برداشت کنیم...

با شنیدن حرف های سیوروس همه خشکشان زد. مرگخوار ها همه با چهره های مظطرب در حال خانه ریدل جمع شده بودند در حالی که لرد تا چند دقیقه دیگر از آن ها آش خون میخواست و کسی هم که زنده بودنش برای لرد به شدت مهم بود مرده بود!
فضای سرد و تاریک خانه ریدل بیشتر از همیشه یخ زده بود و از همیشه تاریک تر بود. حتا قاب عکس های حالخانه هم تکان نمیخوردند و صدای فش فش نجیی هم به گوش نمیرسید.لحظاتی به همین ترتیب گذشت که ناگهان صدایی سکوت را درهم شکست...

_______________________________
آیا صدا از وارد شدن لرد بوده؟ آیا کسی ایده ای را به زبان رانده؟ آیا جنازه زن لرد است؟ آیا لرد با جنازه روابط غیر اخلاقی داشته؟ آیا آش آنی مونی جا خواهد افتاد؟ آیا پیاز داغ آش به اندازه خواهد بود؟
پاسخ همه این سوالات را شما در پست بعدیتان مشخص خواهید کرد!!!!
(طرح فعالسازی و ایجاد اشتیاق در رول پلیینگ!)


ویرایش شده توسط لودو بگمن در تاریخ ۱۳۸۹/۱۲/۱۴ ۱۹:۵۴:۳۴

هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.