هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۴:۰۳ سه شنبه ۳۰ آذر ۱۳۸۹
کارآگاه داشت آخرین جادوگر را هم وتارد آزکابان میکرد که جغدی روی شانه اش نشست.
نامه از طرف وزیر بود، کارآگاه باید خودش هم به آزکابان میرفت چون حین ماموریت نامه ای را باز کرده بود و این خود جرم است!
برای آخرین بار در دل شب به افق و که دریای سیاه و شب را به هم میدوخت نگاه کرد.
کارآگاه با خوشحالی از سرمای سخت شب وارد زندان گرم شد. آزکابان دیگر سرد نبود چون هیچ دیوانه سازی آنجا وجود نداشت.
کارآگاه به مردمی که با خوشحالی در آزکابان میزیستند نگریست و با آنها همراه شد. دیگر زندانیان همگی مرگخوار نبودند، کسی با کسی مبارزه نمیکرد و کسی قصد فرار نداشت.
حالا این شخص وزیر بود که در زندان بود و زندانیان همگی آزاد بودند!


هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


Re: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۱۳:۵۶ سه شنبه ۳۰ آذر ۱۳۸۹
1. چه قدر با این رنکی که گرفتی حال کردی؟!!!
2. به عنوان یه عضو تازه وارد نظرت در مورد این سایت چیه؟
3. بهترین و گولاخ ترین مدیر سایت کیه؟
4. اگر بلاک بشی چی کار میکنی؟


هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


Re: سازمان اطلاعات و امنیت جادوگری
پیام زده شده در: ۰:۲۴ شنبه ۲۷ آذر ۱۳۸۹
سوروس: ما میتونیم از این ها برای مدرک سازی استفاده کنیم!
لرد: آفرین سوروس، تو قهرمانی! حالا چه مدرکی؟
- نمیدونم ارباب هر چی دوست دارین، شما امر کنید اینا اعتراف کنن.
- هوممم ... حالا چی امر کنیم؟ شما اینارو بیارین ما امر کنیم.

لودو دوان دوان رفت و هر دو گروگان را آورد.
مینروا که چند حظه پیش گاز گرفته شده بود تبدیل به گرگی عظیم الجثه شده بود که میوم میو میکرد و ریموس هم در تقابل با او دوباره به شکل گرگ درآمده بود!
دو گرگ با پوزه بسته شده بی وقفه می غریدند و جو را متشنج کرده بودند!
- یکی اینا رو آروم کنه
- شما به اعصابتون مسلط باشین ارباب، پتریفیوس توتالوس! پتریفیکوس توتالوس!

طلسم های دوگانه لودو دو گرگ را خشک کردند و وسط اتاق انداختند!
لودوی احمق ما با دوتا گروگان گرگ شده ی خشک چی کار کنیم؟
- بزاریمشون تو موزه مجبوریم تا فردا صبر کنیم که اینا آدم شن ارباب!
- بله به لطف شما مرگخواران تیزهوش


هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


Re: دفتر نظارت انجمن
پیام زده شده در: ۱:۰۹ جمعه ۲۶ آذر ۱۳۸۹
درود بر سالازار.

جد گرامی ارباب، میخواستم پیشنهاد بدم که برای فینال یک سوژه بدین هر سه نفر با همون بنویسن این جوری هم داوری راحت تره هم عدالت بیشتر.
با تشکر!

ناظر :فکر کنم منظورم رو بد رسوندم به هرحال اینجا هم میگم . من دقیقا قصد همین کار رو دارم .

موفق باشید .


ویرایش شده توسط سالازار اسلایتیرین در تاریخ ۱۳۸۹/۹/۲۶ ۱۹:۳۲:۴۴

هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


Re: بحث های سر میز غذا
پیام زده شده در: ۱۳:۰۱ چهارشنبه ۲۴ آذر ۱۳۸۹
لرد بلافاصله پس از رفتن محفلی ها از جا برخواست و نجینی را از جعبه درآورد. گریم مسخره اش را از بین برد و دوباره در میان انوار بنفش ناپدید شد.

خانه ریدل

مورفین بساط منقلش را وسط هال پهن کرده بود و دود تمام خانه را برداشته بود، سالازار داشت با روح گودریک گریفیندور قایم موشک بازی میکرد و دور هال میدویدند، ایوان داشت شامپوهای اسیدی جددیدش را آزمایش میکرد، آنتونین گوشه ای نشسته بود و داشت برای مافلدا نامه عاشقانه میفرستاد، لودو، بساط لپ تاپ ماگلیش را پهن کرده بود و داشت همزمان مخ چند ساحره را میزد و گریندل والد هم داشت شعری درباره خفنی خودش میسرود.

در میان این همه نظم و سیاهی که خانه ریدل را فرا گرفته بود ناگهان لرد ولدمورت ظاهر شد!
دود سیاهی تمام فشا را فرا گرفت و صدای فریاد هایی شنیده شد و لحظه ای بعد همه چیز سر جایش بود و همه مرگخوار ها به صف جلوی لرد جمع شده بودند.

لرد: زود تند سریع اعتراف کنید کی این بند و بساط رو راه انداخت؟
مرگخوارها:
لرد: خیال کردید من ندیدم داشتید چه غلطی میکردید؟ این چه وضعشه؟ شماها خیر سرتون مرگخوارید!
سالازار: نوه عزیزم خودت گفتی برین مرخصی!
لرد: شما ساکت شین جد بزرگوارم! من گفتم مرخصی نگفتم این جا رو به گند بکشید. شما خجالت نمیکشید یک نفوذی رو اینجا راه میدید؟ گودریک گریفیندور وسط خونه ریدل؟
سالازار:

لرد چند دقیقه ای سکوت کرد و با خشم به مرگخوارانش خیره شد.
- خیلی خب بسه دیگه! من اون ها رو پیدا کردم. حالا همه با هم به هندوستان میریم تا نابودشون کنیم. کیا با ارباب میان؟
مرگخوارها:


ویرایش شده توسط لودو بگمن  در تاریخ ۱۳۸۹/۹/۲۴ ۱۳:۵۱:۳۵

هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


Re: سازمان اطلاعات و امنیت جادوگری
پیام زده شده در: ۲۰:۱۶ دوشنبه ۲۲ آذر ۱۳۸۹
سوژه جدید


- امکان نداره
- یعنی شما حرف منو باور ندارید؟
- نه!
- باشه، منو قبول ندارید، وزیرو که قبول دارید؟ برید از خودش بپرسید ببینید این حکمو امضاء کرده یا نه ولی تا وقتی خلاف این جکم ثابت نشده من رئیس این جام چون از شخص وزیر حکم دارم
- وزیر؟ کدوم وزیر؟ الان که وزیری وجود نداره!
- اون دیگه مشکل خودتونه. حالا از جلو چشم گم شین تا همتونو اخراج نکردم.

همه کارآگاهان و کارمندان با عجله از دفتر ریاست ساواج که اکنون متعلق به لودو بود خارج شدند. لودو لیخندی از روی رضایت زد و پشت میزش نشست. ردای شکلاتی شیک و جدیدش را کنار زد و محکم چوبدستی اش را روی علامت شوم فشرد.
یه خاطر سوزش خفیفی که ایجاد شد پلک هایش را روی هم فشرد اما به سرعت بیخیال آن شد و شروع به گشت زدن در اطراف دفتر بزرگش شد که پر از پرونده های مهم و سری بود.

اندکی از گشت زدن سرخوشانه لودو نگذشته بود که لرد، جدش سالازار، سیوروس اسنیپ و بلیز زابینی داخل اتاق ظاهر شدند.
لودو بلافاصله تعظیم تمام قدی کرد و خواست پاچه خواری کند که با صدای فریاد سالازار مجبور شد بی خیال شود!
- آخخخخخخخخخخ! تکه ای از من جا ماند! چند بار گفتم این نوع حمل و نقل برای سن من مناسب نیست نوه ام!
- شما که سالمین جد بزرگوارم، مطمئین جاییتون جا مونده؟
- جلوی این غریبه ها که نمیشود، البته اخیرا خیلی به دردم نخورده بود، ولش کن!

لرد کمی قدم زد و سپس رو به لودو شروع به صحبت کرد: خوب لودو، تا این جا کارت رو خوب انجام دادی اما این اول کار بود. ما الان در موضع قدرتیم و به خوبی میتونیم به دشمنانمون ضربه بزنیم...


هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


Re: استادیوم المپیک گوانگ ژو
پیام زده شده در: ۰:۵۵ شنبه ۲۰ آذر ۱۳۸۹
- پینگ پنگ جادویی، لودو بگمن و هری پاتر ملقب به عله ی کله زخمی یا به قولی کبیر، ساعت بیست و دو، ورزشگاه بید کتک زن!
- من اعتراض دارم!
- اعتراض از طرف کیه؟ کـیــــــه؟ کـــــــــیـــــــــــــــــــــــه؟
- منم جناب سالازار! چرا مسابقه من باید با وبمستر باشه؟ این چه قرعه ایه؟ عله یه بار سیم سرورو تکون بده من پودر میشم که!
- اعتراض وارد نیستیه! قرعه کشی عادلانه است و مدارکش هم موجوده.
-

زیر درخت بید کتک زن!

- ماشالا لودو! همون تاکتیکایی که گفتم، دو تا دریبل آپرکاپ بزنش بعد زیر یه خمو بگیر فرو کن تو اسپکش اصلنم نگران فورهندش نباش چون با دو تا اسلم دانک خوب بسته میشه حالا برو تو زمین که ببینم چی کارش میکنی
لودو حرف های بی سر و ته مربی را از ذهنش خارج کرد و آرام و مصمم چوبدستی به دست از چادر رختکنش خارج شد...

شترقققق!

شاخه ای بزرگ از بید با سرعت حرکت کرد و عله و لودو و میز را یک جا داخل حفره زیر خودش انداخت!
لودو:
عله:
- بوقی تو چرا میخندی؟
- هیچی آخه دفعه قبلی که از یک زمین مسابقه به جای دیگه ای منتقل شدم همراهم مرد و ولدمورت زنده شد، گمونم تاریخ داره تکرار میشه
- یک بار دیگه چرند بگی همین سیم سرورو تا انتهای روده بزرگت فرو میکنم نکنه راست بگه؟

لودو برخاست و با چوبدستی روشن به سمت خروجی رفت که به شیون آوارگان راه داشت.
هری از جایش بلند شد و دوان دوان خود را به او رساند و گفت: صبر کن، شاید این یک تله باشه!
لودو که همچنان با احتیاط به راهش ادامه میداد زیر لب گفت: برو بابا جو گیر ... و به راهش ادامه داد.

هری پشت سر لودو در آن مسیر پر پیچ خم به راه افتاد.
تمام مسیر تاریک و نمور بود تار عنکبوت های هزار ساله در و دیوار فضای غار مانند را مانند کاغذ دیواری طرح دار کرده بودند.
مدتی از حرکتشان نگذشته بود که به یک در چوبی و درب و داغان رسیدند.
لودو چوبدستی را به سمت در گرفت و گفت: آلوهو...

- صبر کن! من مطمئنم این یک نقشست. من نمیخوام تو به جای من کشته بشی، سدریک هم بی گناه بود ...
- میشه چرند نگی؟ اگه نگرانی میتونی نیای! آلوهومورا.

در باز شد و لودو وارد اتاق روبرویش شد که در تاریکی دست کمی از تونل های قبلی نداشت و فقط کمی گرم تر بود، درست تر این است که سرمایش کمتر بود.
هری اندکی این پا و آن پا کرد اما نتوانست تحمل کند و دنبال لودو دوید.
- چیه چرا اومدی؟
- میخوام مراقب تو باشم.
- قهرمان بازیت منو کشته احمق!

لودو در بعدی را هم باز کرد و وارد شد اما وقتی به انتهای اتاق رسید متوجه شد هری همراهش نیست.
- بالاخره ترسیدی؟ دیدی آخرش کم آوردی؟
- من؟ منو ترس؟ اومدم!
هری دوان دوان آمد و به لودو رسید و گفت: فکر کردی من میترسم؟ من نگران توام والا ...
هری دیگر نتوانت کلمه ای صحبت کند چون با طلسم "پتریفیکوس توتالوس" لرد مانند مجسمه ای روی زمین افتاده بود!

لرد ولدمورت از کمد گوشه اتاق بیرون پرید و در حالی که شنل سیاه و بلندش پشتش پیچ و تاب میخورد آرام آرام به هری نزدیک شد.
- موهاهاهاها! تو فوق العاده ای لودو ارباب به تو تبریک میگه، باز هم ما به هم رسدیم هری پاتر، اما این بار فرقش با دفعه های قبل اینه که دیگه هر دو زنده نمیمونیم، این دفعه فقط من زنده از این جا خارج میشم!
هری میخواست پاسخ بدهد اما مولکول های زبانش هم تکان نخوردند!
- چیه پاتر چرا ترسیدی؟ فکر میکنی الانه که بمیری؟ نترس، تو چند دقیقه فرصت داری. قدرت ارباب فراتر از اینه که تو رو در این حالت بکشه، تو فرصت داری با من دوئل کنی.

لرد سیاه که برق شوق در چشمان سرخش به وضوح دیده میشد ضدطلسم را خواند و هری را به هوش آورد. هری به سرعت بلند شد و چوبدستیش را تکان داد تا لرد را خلع سلاح کند اما لرد که تجربه مبارزه با هری را داشت به راحتی طلسم او را از پشت منحرف کرد. لرد که سپر محافظی جلوی خودش قرار داده بود علامت شوم را فشرد تا همه مرگخواران شاهد این اتفاق باشند. مرگخواران به نوبت ظاهر شدند و دور لرد را فرا گرفتند.

لرد سپر دفاعی را ورداشت و تا سه شمرد اما هری تنها کاری که میکرد فرستادن مکرر طلسم خلع سلاح بود!
لرد طلسم هری را منحرف کرد و با ادای محکم ورد "آواداکداورا" بدن بیجان هری را بر زمین کوبید.
تمام آن شب در خانه ی ریدل به شادی و هلهله ی مرگخواران گذشت و لودو هم ازان به بعد از مورد اعتماد ترین مرگخوار های لرد شد و حتی سعادت غذا دادن به نجینی هم نصیبش شد!


هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۰:۳۸ شنبه ۲۰ آذر ۱۳۸۹
آن شب آزکابان دریای خون کارآگاهانی شده بود که مرگخوارها هنگام فرار به جای مبارزه دیوانه ساز ها را به جانشان انداخته بودند تا روحشان از سرما یخ بزند!


هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


Re: بهترین نویسنده ایفای نقش
پیام زده شده در: ۱۸:۲۴ سه شنبه ۱۶ آذر ۱۳۸۹
آنتونین دالاهوف


هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


Re: ناظر ماه
پیام زده شده در: ۱۸:۱۹ سه شنبه ۱۶ آذر ۱۳۸۹
روفوس اسکریمجیور


هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.