هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: ورزشگاه نقش جهان (در حال تعمیر!)
پیام زده شده در: ۲۱:۳۶ دوشنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۴
تنبـــــــــل های زوپــــــــسی
VS
گویینگ مری


پست نامبر تو آو تنبلز


دقایقی بعد- آزمایشگاه هکتور

اعضای تیم تنبل ها به دور از چشمان ریگولوس در آزمایشگاه هکتور گرد آمده و در اطراف میزی در میان آزمایشگاه ایستاده بودند. میز پوشیده از انواع پاتیل های درحال جوشش و لوله های مارپیچ آزمایش که از آن بخارهای رنگانگی به بیرون تراوش میکرد فضای پست را ترسناک جلوه میداد.دوربین کوشید تا با فیلم برداری از زاویه ی پایین از صورت بازیکنان بر مخوفیت سوژه بیافزاید اما با مشاهده فرمت اسنیپ کلا بی خیال ماجرا شد!

_ هکتور مطمئنی که ریگولوس نمیتونه اینجا بیاد؟

اسنیپ درحالیکه به دوربین چشم غره می رفت این را پرسیده بود و هکتور با شوق گفت:
_ آره، آره! معجون ضد ریگولوس ریختم رو در نمی ذاره هیچ ریگولوسی بیاد تو!

پس از ادای این جمله برای اعضای تیم اطمینان کامل حاصل شد که ریگولوس حتما به زودی وارد آزمایشگاه خواهد شد. بنابراین تصمیم گرفتند هر چه سریع تر تصمیمات لازم را بگیرند.اسنیپ وقتی دید همه به او زل زده اند از سر ناچاری بحث را در دست گرفت.
_ این بهترین فرصت ماست تا از شر ریگولوس خلاص بشیم و...

الادورا در حالیکه تبرش را به شک تهدیدآمیزی تاب میداد میان صحبت اون پرید.
- چطور جرئت میکنی در مورد برادر زاده اصیل من اینطور صحبت کنی مرتیکه کله چرب دورگه؟تو به این پسر حسودیت میشه چون خودت افسرده و تارک دنیایی در حالیکه این بچه فقط سرزنده و شیطونه.یعنی میخوای بگی تو بعنوان یه مدیر حتی نمیتونی یه همچین شوخی بی ضرری رو تحمل کنی اسنیپ؟حالا اون سیریوس خائن عاشق خون لجنی های نخاله رو ندیده بگیرم تو چرا باید با همه اعضای خاندان من مشکل داشته باشی؟ بدون که شده گردن تک تکتونو با همین تبر قطع میکنم و باید از روی جنازه من رد شین اگر قراره دست به ریگولوس عمه بزنید!

اعضای تیم:
تبر الادورا:

اسنیپ که بار دیگر به طرز خوفناکی در حال دود کردن بود با دندان های برهم فشرده گفت:
-شوخی بی ضرر؟لازمه شما به عنوان عمه این بچه در جریان باشید که این دله دزد دمپایی دزد چند وقت پیش منوی منو برداشته بود!

در حالی که ابری از دود بالای سر سیوروس تشکیل شده بود دوربین با فرمت چرخشی با سرعت خودش را داخل دود چپاند.

اندر دود سیو


_ سیو سیو یه دیقه سیو!
_ این چه طرز حرف زدنه مردک بوقی! یه کم ادب و نزاکت هم چیز خوبیه!
_ نظافت؟ من که نظافت دارم هر روز میرم حموم اونجا فکر هم میکنم!

سیوروس اسنیپ بعد از شنیدن این جمله به حالت پوکرفیس دود کننده در آمد که به دلیل عدم وجود شکلک مناسب، نویسنده از توصیف آن عاجز است!

پس از بازگشت سیوروس به حالت تنظیمات کارخانه ای و دود شونده، ریگولوس گفت:
- سیو، یه نامه آوردم که باید امضا کنی! نامه مدیریتیه!
- تو آوردی؟مسخره ست!یعنی از تو خز و خیل تر نبود که بعنوان نامه رسان انتخاب کنن؟

با این همه ظاهرا چاره ای نبود.اسنیپ نمیتوانست نامه یک مدیر را ندیده بگیرد حتی اگر حامل آن ریگولوس بلک میبود. اما به محض اینکه سیوروس دست به قلم پر برد تا برگه را امضا کند، در کسری از ثانیه ریگولوس بود که همراه با منوی مدیریت سیوروس، با سرعت رشد گل های رز مورگانا ناپدید شد، درحالیکه نعره خشمگین اسنیپ که در سراسر دفتر منعکس میشد بدرقه راهش گردید.
- ریگولوس بلک! بلک... بلک...

هوشت! (افکت خارج شدن از دود تفکری سیوروس)

اسنیپ با نیش و کنایه به الادورا گفت:
- بله و این شوخی بی ضرر برادرزاده بوقی شما منجر به بلاک شدن 4 تا شناسه از آیپی،نابود شدن سه تا انجمن و حذف شناسه شدن 10 تا اکانت شد که تا هنوز نتونستیم بازیابیشون کنیم!

الادورا با لبه تبر چانه اش را خاراند. از چهره ی متفکرش مشخص بود که قصد دارد به این جمله اعتراض کند هرچه بود غیرت عمه بلک ها بودن را نمی توانست ندیده بگیرد اما آرسینوس در حالی که با دستمال نقابی را تمیز گفت:
- با اینکه میدونم همه یه قسمت از شاهکارای ریگولو تو پست قبل برای خواننده ها تعریف کردیم اما لازم دیدم برای قانع کردن الا یه چشمه از شیطنت های برادرزاده شو دوباره تو این پست تعریف کنم.

سپس دست از پاک کردن نقاب برداشت و با چهره ای ریلکس و امید بخش به نقاب خیره شد.
- میدونید که کل ایفای نقش منو با نقابم می شناسن.در واقع اگر من این نقابو نداشتم به سرنوشت بانز محکوم میشدم.پس حتما میدونید که این نقاب برای من ارزش داره.

نگاهش را از نقاب برداشت و با جدیت به الادورا خیره شد.
- با این همه این ریگولوس شما با وجود اینکه از اهمیت این نقاب برای من باخبره سابقه برداشتن نقاب من رو هم داره!

دوربین پس از ادای این جمله توسط آرسینوس، اینبار با حرکتی چرخشی (این چرخش خلاف جهت قبلی بود!) وارد نقاب آرسینوس شد.

اندرون نقاب آرسینوس

- بده به من اون نقاب رو ریگولوس!
- اگه راست میگی بیا بیگیرش!
- میدونی که بالاخره همه چیز حل میشه ریگولوس و من اون نقاب رو ازت میگیرم ولی اون موقع ممکنه یه بلایی سرت بیارم! بیا تا یه خط به کراواتم نیفتاده بده نقابم رو بزنم سخنرانی دارم بچه دهه!
- نمیدمش! نمیدمش! اگر میتونی بیا بگیرش مرتیکه نصفه نیمه عوضی!

ریگولوس این را گفت و ویبره زنان از در اتاق خارج شد تا آرسینوس را در شوک اتفاقی که افتاده بود باقی بگذارد.دوربین همزمان با صدای نعره ی آرسینوس از خاطره او خارج شد.
- مـــــــــــامــــــان!نقابم!

هُلُپ! (افکت خارج شدن از نقاب آرسینوس)

اعضای تیم:

آرسینوس با ناخوشنودی گفت:
- من تا سه روز تو اون اتاق موندم و نتونستم از اتاق خارج شم و در نتیجه به هیچکدوم از کارام نرسیدم.بماند که نرسیدن به کارها باعث شد تو این مدت کودتا بشه و سه تا وزیر دیگه بیان سر کار و چندتا شورش در اقصی نقاط کشور اتفاق بیافته و کشور همسایه بهمون اعلام جنگ کنه و اون یکی کشور همسایه چون پاسخی ازمون نگرفته بود بره با یه کشور دیگه قرارداد تجاری بنده و قحطی که الان گریبان جامعه رو گرفته همه ش تقصیر برادرزاده شماست!

به نظر می رسید الادورا کمی عقب نشینی کرده باشد با این همه هنوز چهره اش نشان میداد به دنبال پیدا کردن بهانه برای نجات دادن برادرزاده اش است.
لذا این بار هکتور ویبره زنان وارد کادر شد و آرسینوس را کنار زد.
- تازه چند بار هم دستنوشته ها و معجون های من رو برداشته!

آرسینوس:

دوربین اینبار با خلاقیتی بی نظیر، درون پاتیلی که هکتور تا لحظاتی پیش مشغول هم زدن آن بود، شیرجه زد.

معلق میان معجون هکتور!

- هک، هک! تک، تک! هک، هک! تک، تک!

اعضای تیم:

هکتور که تا بناگوش سرخ شده بود دست از ویبره زدن برداشت و با ملاقه ضربه ای به گوشه پاتیل زد:
- اه...باز خراب شد این که تصویر هنوز برفکیه چرا؟دنگ!هان درست شد!
عاقبت دوربین توانست در بین مواد جوشان درون پاتیل تصویر مورد نظر را مخابره و ارسال کند.

بار دیگر درون خاطره هکتور


- ریگولوس، تا معجون "زبون به دهن گرفتن" ندادم بهت، خودت ساکت شو! دارم معجون جدید میپزم. این معجون میتونه دنیای جادوگری رو متحول کنه ولی اگر اشتباهی کنم ممکنه دنیا نابود بشه!

اما از آنجایی که گوش ریگولوس به هیچ نوع حرفی بدهکار نبود، ویبره زنان دو شیشه از معجون های درون قفسه را کش رفت و با شیشه درون پاتیل معجون در حال جوش هکتور انداخت...

تصویر انفجار و پاشیده شدن محتویات معجون به هر گوشه اخرین تصویری بود که نمایش داده شد.

بـــــــــوم! (افکت خارج شدن از معجون هکتور پس از انفجار)

اعضای تیم به خاطر سپردند تا بابت مورد آخر حتما تشکر ویژه ای از ریگولوس بکنند چون هرچه باشد او دنیا را با این کارش نجات داده بود!
هکتور که با مشاهده این خاطره ویبره زدن را فراموش کرده بود لرزش خفیفی کرد.
- بله اینطوری بود که برادرزاده شما گند زد به همه خلاقیت من.همین آرسینوس بوقی حسود و دستنویس دزد آزمایشگاهمو ازم پس گرفت به خاطر تخریب آزمایشگاهی که دستپخت ریگولوس بود.منو مثل موش پرت کردن تو خیابون تا مجبور شم سر چهارراه ها لبو بفروشم!

آرسینوس دهان گشود تا اعتراض کند اما چون دهانش پشت نقاب بود کسی متوجه نشد!
سیوروس صدایش را صاف کرد.
_ خب پس با توجه به همه چیزایی که اینجا دیدیم امیدوارم اقلا قانع شده باشین برای چی باید از شر این بچه راحت بشیم.باور کنید این کار نه فقط به نفع جامعه حادوگریه بلکه به نفع خودشم هست!بیچاره با این آیکیویی که من میبینم یقینا داره خودشم زجر میکشه!

اعضای تیم:

-عالیه پس به پیشنهاد این تیمِ... تیمِ... تیمِ... ده امتیاز از گریفیندور کسر میشه!

آرسینوس اعتراض کرد:
_ آخه چرا؟مگه گریفندور چیکار کرده؟ها؟هان؟هان؟
_ چون من اسم این تیم رو یادم نمیاد!

آرسینوس:

_ خب داشتم میگفتم که پشنهادشون رو میپذیریم و جاشون بازی میکنیم!

اسنیپ قلم پری از غیب ظاهر کرد و مشغول نوشتن نامه شد.تا چند دقیقه جز صدای غیژ غیژ قلم پر صدای دیگری به گوش نمی رسید.عاقبت اسنیپ نوشتن نامه را تمام کرد و آن را به پای زاغی بست و و او را راهی کرد.سپس به سمت اعضای تیمش برگشت:
- فقط یه مسئله ای باقی میمونه این وسط.
_ چه مسئله ای سیو؟
_ اینکه چطور تغییر قیافه بدیم و به شکل اعضای این تیم در بیایم!
_ میتونیم از تسترال ها استفاده کنیم! چند تاشون اومدن ببینیدشون!

ملت با چهره ای متاسف به گوینده این جمله که هری پاتر بود، خیره شدند و این سخن سیوروس بود که بار دیگر هری را پوکرفیس کرد.
_ پنجاه نمره از گریفیندور کسر میشه تا کله زخمی متوجه بشه این دیالوگ مال زمان اون رولینگ بوقیه و تسترال ها نمیتونن تغییر قیافه بدن! و اگر کسی اعتراض کنه این مقدار رو دو برابر میکنم!

سیوروس جمله آخر را رو به آرسینوس گفت که حالت نقابش نشان میداد قصد اعتراض دارد.

پیش از اینکه آرسینوس یا بقیه بتوانند اعتراضی کنند این هکتور بود که ویبره زنان خودش را وسط بحث انداخت.
-معجون تغییر قیافه بدم؟

طبیعی بود کسی به هکتور توجه نکند.
-اگر نیازی به تغییر قیافه باشه حتما میتونیم با استفاده از منوهامون و ایجاد شناسه جدید این کار رو انجام بدیم!
- تخلف از نظامات و مقررات سایت آرسینوس؟الان دقیقا اینو گفتی؟اونم جلوی مدیر کل؟

هکتور بار دیگر ویبره زنان جلو آمد و آرسینوس خجل را از سوژه موقتا خارج کرد.
-معجون تغییر شکل با منو چی؟
-نه هکتور! هیچ معجونی، هیچی!

درست در زمانی که هکتور قصد اعتراض داشت، جغدی از دودکش شومینه به پایین پرت شد و در حلقوم باز دابی که داشت خمیازه میکشید فرو رفت!
-آآآآآ... قورت! (افکت فرو رفتن جغد در حلقوم جن)
-داااااااابی! نمیر! تو باید زنده بمونی، من هنوز بهت احتیاج دارم!

این صدای هری پاتر بود که در حالی که دابی را مثل بطری دوغ تکان میداد، فریاد می کشید. آرسینوس بدون توجه به جیغ و دادهای هری با آرامش همیشگی اش جلو رفت.دابی را از دست الادورا که تلاش میکرد با تبر سینه و شکم جن بخت برگشته را برش دهد خارج ساخت.سپس پای او را گرفت و به صورت سر و ته درش اورد.با یک ضربه جانانه به کمر جن مفلوک جغد از حلقوم دابی خارج شد. آرسینوس جغد را گرفت و دابی را رها کرد تا با ملاج روی زمین فرود بیاید!

-قربان!
-دابی!
-قربان!
- دا...
- زهر تسترال!درد!کوفت!خفه خون بگیرین ببینم!

صدای نعره اسنیپ به این دیالوگ عاشقانه پایان داد.اسنیپ پاکت نامه ای را که آرسینوس از پای جغد باز کرده و به طرز چندشناکی با محتویات درون معده دابی مخلوط شده بود گرفت و نگاهی به آن انداخت.
- اوه مرلین!این نامه از طرف خود مرلینه!

اسنیپ این را گفت و با اشاره چوبدستی مورگانای معترض به ندید گرفتن مقام پیغمبره بودنش را به خارج از سوژه هدایت کرد!
نقل قول:

لطفا پیش از خواندن از وجود آرم هولوگرام بر روی نامه اطمینان حاصل فرمایید!


اسنیپ پاکت نامه را پشت رو کرد.
خب من که هیچی اینجا نمیبینم.

در همان لحظه سر مرلین میان ابرها ظاهر شد.
- بوق به من با این پیروانی که دور خودم جمع کردم!بوق بر شما تسترال مغزان که مارو تا اینجا کشوندین بهتون جواب بدیم!منظورمان آرم هولوگرام در انتهای نامه بود!

مرلین این را گفت و با صدای صاعقه در میان ابرها ناپدید شد.اسنیپ نامه را از پاکت خارج کرد.

نقل قول:
همانا امر عالم بالایی ما بر این قرار گرفت تا از شما در راستای انهدام این جانور حمایت به عمل آوریم، باشد که در پناه رسالت سیاه ما پیروز گردید.


ویِـــــــــــــــــــــــــــــژ!(افکت کشیده شدن ناغافل به درون خاطرات مرلین!)

سازمان ورزش های جادویی، دفتر ریاست لیگ کوییدیچ

مرلین مشغول بررسی چندین کاغذ و برنامه ریزی برای مسابقات بود و هر از چند گاهی چیزی روی کاغذ می نوشت.

خش خش خش... دینگ... خش... خشششش...

مرلین که حواسش کاملا جمع کارش بود متوجه این سر و صدا ها نشده بود.

از عالم بالا به مرلین کبیر! از عالم بالا به مرلین کبیر! لطفا دکمه کانکت خود را زده و به درگاه عالم بالا متصل شوید!

مرلین که با شنیدن صدای حوری مورد نظر تازه به خود آمده بود فورا دکمه ی اکسپت کانکشن را زد و پس از مقادیری خش خش و فیس فیس به درگاه عالم بالا متصل گردید!

به سیستم وحی رسانی عالم بالا خوش آمدید! این پیغام از جانب عالم بالا برای شما گذاشته شده و نیازی به پاسخگویی آن نیست. متن پیام بدین شرح است: "ای مرلین! بدان و آگاه باش که تیمی دست دوستی به سوی تنبلان منو به دست دراز کرده و با آن ها معامله ای سر داده و این فرصتی است برای تو تا از گزند دشمنانت خود را برهانی! پس نهایت استفاده را از این فرصت ببر!" پیام به پایان رسید! تا تماس بعدی تماس فرت!


مرلین پس از شنیدن این جملات به فکر فرو رفت و در میان انبوه سلول های خاکستری مغزش به جستجوی دشمنان قسم خورده اش پرداخت که ناگهان خاطره ای با وضوح هرچه تمامتر در برابر چشمانش جان گرفت.

فلش بک

مرلین با وقار و متانت روی صندلی آرایشگاه "ریش مرلین و شرکا" نشست و گفت:
- لطفا فقط مرتبش کنید! می دونید که هیچوقت زیاد کوتاه نمیکنم. اصلا مرلینه و ریش و موهاش!

آرایشگر جوانی که شباهت عجیبی به جوجه داشت و میشد گفت بسیار گوگول بود، در حالی که یک ماشین چمن زنی جیبی و یک قیچی باغبانی در دست داشت به سراغ مرلین آمد.
- بله قربان، متوجه هستم! فقط یه کم کوتاه می کنم!

سپس با سرعت نور ماشین چمن زنی جیبی را روشن کرد و در کسری از ثانیه این مرلین کبیر بود که به شکل هلو بدون پرز و صافی روی صندلی نشسته بود. بدون حتی یک تار مو، ریش یا حتی سبیل!

- سورپرااااایز! مرلین مرلین خوشت اومد؟! سورپراااایز! من ریگولوسم!خواستم یکم تغییر کنی تنوع بدی نمیشه که همیشه تا دم پات ریش داشته باشی!

پایان فلش بک

مرلین که با یاد آوری این خاطره شباهت عجیبی به زغال اخته رسیده پیدا کرده بود، با خشم غرید:
- من به تیم تنبل های زوپسی کمک میکنم! میکشمت ریگولوس بلک! میکشمت!

و سپس کاغذی برداشت و مشغول نوشتن نامه به تیم تنبل های زوپسی شد.

هورت!(افکت خروج از نامه مرلین!)

اعضای تیم با بدبختی مشغول خارج شدن از درون پاکت نامه فسقلی شدند که در واقع از خاطرات مرلین تشکیل میشد.اما قبل از انکه همه موفق شوند به طور کامل دست و پایشان را از درون پاکت بیرون بکشند در با صدای گرومپ مهیبی باز شد و ریگولوس بلکِ جوجه نما داخل آزمایشگاه پرید!
- جلسه؟ جلسه؟ بی من؟

آرسینوس و سیوروس نگاه معنی داری به هم انداختند. پس در حینی که الادورا ناسزاگویان از درون نامه خود را بیرون میکشید آرسینوس بدون توجه به او برخاست و به سمت یک صندلی رفت و آن را عقب کشید.
- البته که نه ریگولوس عزیز! ما منتظرت بودیم، ولی نمیخواستیم از خواب بیدارت کنیم. این اصلا کار درستی نیست.

از آنجایی که ریگولوس مغزی در سر نداشت تا نسبت به این تغییر وضعیت ناگهانی واکنشی نشان دهد با اشتیاق و ویبره زنان به آن ها خیره شد.
- یعنی تا الان منتظر من بودید کله پوک های با معرفت؟

سیوروس در حالی که به سختی می کوشید دود نکند و با استفاده از منو، ریگولوس بلک را برای همیشه به جزایر خوش آب و هوای بالاک نفرستد، گفت:
- اهم...اهم! بله ما منتظرت بودیم بلک! و فکر کنم حالا میتونیم کار رو شروع کنیم. قبل از همه باید بگم که ریگولوس ما قراره به جای تیم شاسکول آباد بالا تپه بازی کنیم. اونا گفتن در عوض این کار به ما پول خوبی میدن تا به بودجه تیم اضافه بشه! فقط داشتیم بحث میکردیم که چطوری به شکل اونا تغییر قیافه بدیم؟
- اگه تو تیمشون جوجه دارن من میشم جوجه! ببینید چه خوب اداشو در میارم!

هکتور به موقع از پشت ردای سیوروس را گرفت تا مانع از حمله او به ریگولوس شود.درست در همان لحظه هری پاتر که موفق شده بود با گرفتن پای دابی او را با مشقت از درون پاکت بیرون بکشد فریاد زد.
- مو!مو!دابی؟مو درآوردی تبریک میگم!اونم نه یه رنگ چند رنگش!

اعضای تیم:

هری پاتر پاکت وارونه کرد تا چند دسته موی رنگانگ به همراه یک عدد آرم هولوگرام از داخل پاکت بیرون بیافتند. اسنیپ به محض دیدن موها در دست او دوناتیش افتاد.
- این موهای اعضای تیم شاسگولاست.مرلین برامون فرستاده پس باید از معجون مرکب استفاده کنیم.ولی ساختنش 6 ماه وقت میبره!

هکتور ویبره زنان جلو رفت.
- من یه معجون تغییر قیافه ساختم سیو که تو یه ساعت اماده میشه و دوامش هم ابدیه!بیارمش؟

اعضای تیم:

آرسینوس که اوضاع را اصلا بر وفق مراد نمیدید با سرعت مداخله کرد.
- من یه مقدار معجون تغییر قیافه برام مونده میتونیم از اونا استفاده کنیم.مرسی هک شاید بعدا به مال تو نیاز شد.

و این گونه بود که سخن آرسینوس جیگر مهر پایانی بر کشمکش و درگیری اعضا برای انتخاب نحوه تغییر قیافه زد و بقیه را آسوده خیال کرد تا سوال های هکتور را مبنی بر اینکه "یعنی الان خواستین بگین معجون های من درست کار نمیکنن"را نشنیده بیانگارند.


ویرایش شده توسط هکتور دگورث گرنجر در تاریخ ۱۳۹۴/۷/۲۰ ۲۳:۰۵:۰۷
ویرایش شده توسط هکتور دگورث گرنجر در تاریخ ۱۳۹۴/۷/۲۰ ۲۳:۰۵:۵۵

ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۹:۳۹ چهارشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۴
سوژه دوئل رز زلر و اورلا کوییریک: یک شب در جنگل!

توضیح: این جنگل میتونه هر جنگلی باشه و تو اون یک شب هر اتفاقی بیوفته!

برای ارسال پست در باشگاه دوئل ده روز ( تا دوازده شب شنبه 25 مهر) فرصت دارید!


دوئل برایان دامبلدور و اسپلمن هم تا 12 شب پنج شنبه 23 مهر تمدید میشه!

معجون به همراهتان!


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۱۹:۲۴ دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۴
پس از شنیدن این جمله از آن جایی که هکتور معجون ساز بسیار جو گیری بود ویبره زنان درست مقابل لودو پرید.
- مای نیو لرد!
- هکتور! :sharti:
- مای نیو لرد!
- هکتور! :sharti:

هکتور ویبره زنان و "مای نیو لرد" گویان معجونی از جیبش در اورد و رو به لودو گفت:
- معجون بیعت آوردم مای نیو لرد!
- اممم... هکتور به نظرم یک نفر داره منو صدا میکنه! :worry:
- نه، نه! مای نیو لرد هر روز براتون استخر معجون آماده میکنم. هر شب یه شیشه معجون جدید براتون میارم!

قبل از آنکه هکتور لرد جدید را نرسیده منهدم کند وینکی جلو پرید و اعلام بیعت کرد:
- لرد لودو! وینکی جن خانگی بد خوب بود! وینکی با شما بیعت کرد! وینکی مسلسل کش شما شد!
- به نام نامی لرد لودو تو رو به عنوان مسلسل کش خودم انتخاب میکنم وینکی!

وینکی که بسیار جو گیر شده بود دستش را روی تیربار مسلسل گذاشت و رگباری در و دیوار خانه ریدل را سوراخ سوراخ کرد.
- اگه تمومش نکنی اره ات میکنم. عااااااااااااا

وینکی ساکت شد و مسلسل وینکی غش کرد! ولی این سکوت و آرامش تنها چند ثانیه دوام داشت و پس از آن سیل جماعت مرگخوار بود که به سمت لودو هجوم بردند تا بیعت خود را با او اعلام کنند!


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۰:۱۱ پنجشنبه ۹ مهر ۱۳۹۴
سوژه دوئل اسپلمن و برایان دامبلدور: هالووین!

توضیح: احتمالا میدونید ولی گفتم این توضیح رو هم بدم. هالووین جشنیه که همه توش لباس های عجیب و غریب میپوشن. برای جادوگرها هم جشن مهمیه. میتونید توی هاگوارتز باشید، یا هاگزمید یا دنیای مشنگی یا هر جای دیگه ای که خودتون میخواید.

برای ارسال پست در باشگاه دوئل ده روز( تا دوازده شب شنبه 18 مهر) فرصت دارید.

معجون به همراهتان!


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: بهترین عضو تازه وارد
پیام زده شده در: ۱۵:۲۶ یکشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۴
ورونیکا اسمتلی!

واقعا نشون نمیده که تازه وارده! اصلا شبیه تازه وارد ها نیست، هم فعالیتش بالاست هم روحیش و هم سطح نویسندگیش!


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: بهترین ایده و تاپیک
پیام زده شده در: ۱۵:۲۴ یکشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۴
ایده سیوروس اسنیپ برای پایان هاگوارتز از بهترین ایده هایی بود که یک ترم پرتشویش (البته با لطف یکی دو نفر) با خنده و شوخی به پایان برسه! ای کاش این اجازه رو بهش میدادن!

رای من سیوروس اسنیپ!


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: جادوگر ماه
پیام زده شده در: ۱۵:۱۵ یکشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۴
اربااااااااااااااااااااب

به خاطر حضور همیشگیشون! به خاطر صبرشون و وقتی که برای همه میذارن و...


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۴:۰۶ شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۴
مورگانا!

با درخواست تمدید وقت دوئلتون موافقت میشه! بنابراین مدت زمان دوئل شما تا دوازده شب یکشنبه 22 شهریور تمدید میشه.

معجون به همراهتان!

ورونیکا!

درخواست شما رو به ویولت بودلر اطلاع دادیم و منتظر جوابش هستیم.

---------------------------

توضیح:

به دلیل زیاد شدن تعداد دوئل ها تا اتمام این سری از دوئل ها، تاپیک به طور موقت قفل میشه.


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: دفتر اساتيد
پیام زده شده در: ۲۱:۴۷ جمعه ۱۳ شهریور ۱۳۹۴
سلام دوشیزه زلر عزیز!

قبل از اینکه بپردازم به پستتون خواستم یک مورد رو ذکر کنم. دوشیزه عزیز همونطور که احتمالا میدونید از وظایف اساتید هاگوارتز نیست که پست ها رو نقد کنن. ولی از اونجایی که هدف اصلی هاگوارتز و به خصوص کلاس من این بود که هر کسی وارد میشه اگر میتونم در حد توانم چیزی رو بهش یاد بدم هر جلسه پست ها رو نقد میکردم. ولی متاسفانه این جلسه به شدت سرم شلوغ بود و اصلا فرصت نوشتن پست نقد کامل رو نداشتم. به همین خاطر نمرات رو بدون توضیح ارسال کردم.

خب در مورد پستتون، از نظر ظاهری و نگارشی به نظرم پستتون بیشتر جا داشت که روش کار بشه! سوژه خوبی رو انتخاب کرده بودید ولی پرداخت خوبی نداشت. پستتون جا داشت تا بیشتر روش کار کنید و حتی طولانی ترش کنید. بیشتر وارد جزئیات بشید و در مورد ابعاد مختلفی از اون توضیح بدید. پستتون کمی گنگ شده بود.

اینا موارد کلی بودن که در پستتون دیدم. اگر مایلید که پستتون به طور کامل نقد بشه از طریق پیام خصوصی به من اعلام کنید همونجا براتون نقدش میکنم.

موفق باشید.


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: تابلوي شني امتيازات
پیام زده شده در: ۲۱:۵۴ سه شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۴
گریفندور: 29

رون ویزلی: 24

جینی ویزلی: 24


راونکلا: 32

آرگوس فیلچ: 23

مونیکا ویلکینز: 23

فیلیوس فلیت ویک: 27


هافلپاف: 31

رز زلر: 26

لاکرتیا بلک:26


اسلیترین: 34

دراکو مالفوی: 26

ورونیکا اسمتلی: 26

سلستینا واربک: 27




ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!








هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.