خلاصه
مرگخوارا چند ماکت از محفلیا درست کردن و در آموزشگاه ازشون استفاده میکنن.
مودی و رون برای به هم زدن سیستم طلسمهای ماکتا وارد آموزشگاه میشن و سعی میکنن ماکت مودی رو بدزدن.ولی در لحظه آخر لو میرن و پا به فرار میذارن.تنها نشانه ای که ازشون به جا میمونه یک دسته موی رون ویزلیه که تو دستای ماکت ـ که سعی میکرد جلوی فرارش رو بگیره ـ جا مونده.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
لرد سیاه رو به ماکت مودی کرد.
-خب؟چی گیرت اومد؟
ماکت چاپلوسانه تعظیمی کرد و بعد به آرامی مشتش را باز کرد. دسته ای موی قرمز در دست ماکت ظاهر شد.لرد سیاه دسته مو را برداشت و سرگرم بررسی آن شد.
-هووووم...موی قرمز...یعنی کی میتونه باشه؟
رز ویزلی از لای جمعیت مرگخواران شروع به بالا و پایین پریدن کرد.
-اجازه، -اجازه، من بگم؟من بگم؟من میدونم...به جان همین لینی میدونم.به تنها عضو هافل غیر از خودم، یعنی هوگو میدونم.
هوگو که با شنیدن اسمش توجهش به ماجرا جلب شده بود راهش را از لای جمعیت باز کرد و جلو رفت.
-ارباب منم میدونم.خواهش میکنم.این دفعه اجازه بدین من بگم.هر دفعه از رز پرسیدین.من بگم.من بگم.
درحالی که رز و هوگو برای جواب دادن بالا و پایین میپریدند لرد به دافنه اشاره کرد.دافنه نگاه پیروزمندانه ای به رز و هوگو انداخت.
خب...ارباب، اینطور که میبینم شصخ چندان با شصخیتی نیست.موهاش چرب و کثیفه.اوممم...خب راستش...من فکر میکنم یه ویزلی باشه!
رز و هوگو همزمان زدند زیر خنده.
-آفرین!چطوری به این نتیجه رسیدی؟
-خب این که مشخصه ویزلیه!تو جادوگرای موقرمز دیگه ای این اطراف میشناسی؟مهم اینه که کدوم ویزلیه!منم؟رزه؟آرتوره؟مالیه؟چارلیه؟بیل....
لرد سیاه با بی حوصلگی حرف هوگو را قطع کرد.
-خیال نداری همه بچه هاشونو بشمری که؟اونقدرا وقت نداریم.فکر میکنم تنها راه این که بفهمیم این مو مال کدوم ویزلیه اینه که بریزیمش تو معجون تغییر شکل و به خورد یکیتون بدیم.کی برای خدمت به ارباب داوطلبه؟