هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (آبرفورث.دامبلدور)



Re: اگر قرار بود با يكي از شخصيت هاي كتاب ازدواج ميكرديد ، آن شخصيت چه كسي بود ؟
پیام زده شده در: ۲۲:۱۱ شنبه ۳۰ آبان ۱۳۸۸
#51
این تایپیک خیلی ایده جالبیه

من مک گونگال، چون خیلی سیاست داره


seems it never ends... the magic of the wizards :)


Re: دفتر ناظرین شهر لندن
پیام زده شده در: ۲:۵۳ سه شنبه ۳۱ شهریور ۱۳۸۸
#52
سلام

نتایج جشنواره اسکار رو دو ناظر جدید این انجمن به اطلاع میرسونن. نتایج احتمالا تا اواخر مهر زده خواهند شد.

به مری :
پست هالی ویزاردت منظور بود! اونو امیدوارم انکار نکنی.
به هر حال.

ممنونم
موفق باشید


seems it never ends... the magic of the wizards :)


Re: و چه خالي ميرفت !
پیام زده شده در: ۲:۰۸ سه شنبه ۳۱ شهریور ۱۳۸۸
#53
کیف چرمی و مشکی رنگی که پر آمده بود، اینبار چیزی برای بردن نداشت. پر آمده بود، با دنیایی عشق، امید، به دوستی ها...

گذشت، کیف چرمی رنگ به رخسار نداشت. سطح براق و صیقلی اش اینبار پوست پوست شده بود. خسته بود از افتادن تکه های سیاههرنگ پوستش ، خسته بود از جاروی روزگار، جارویی که تکه پوست هایش را میرفت، از بین میبرد.



خسته بود از دستی که هیچگاه نوازشش نکرد، خسته بود...



روز اول را به یاد داشت، تازه از مغازه خارج شده بود، در دستان صاحبش، پر از عشق و صفا، داخل کوپه قطار شد. تماسش با سطح سرد کوپه، شادی خاصی به دلش انداخت. دیگر از آن مغازه بزرگ و اما دلگیر رها شده بود. دیگر مجبور نبود هر روز صبح، چمدان های بزرگی که مدام گوشزد میکردند که چطور ژست بگیرد تا بپسندنش را تحمل کند. اینبار دوستان جدیدی پیدا میکرد. که برای خودش میخواستندنش، نه برای جایی که میگرفت، وزنی که داشت، یا سطح صاف و صیقلی اش.


خاطره محو شد، باد پوسته های کنده شده را تکان میداد. دیگر وقت رفتن بود، میدانست...
همان روز که بیرون گذاشته شد، همان روز که به چمدان های برزنتی ِ نو و رنگارنگ ترجیح داده شد، بوی رفتن را حس کرده بود.


سبک بود، سبک تر از همیشه، خالی تر از همیشه، تنها تر از همیشه. تلقین میکرد : آره اینجوری بهتره، سبک، راحت، بی درد.
- تو پوست پوست شدی، پس زده شدی...
- مهم نیست، هر چیزی تاریخ مصرفی داره.
-...
- تمومش کن!


دیگر اجازه ورود خاطرات را به ذهنش نداد، خود را کشان کشان به سمت سطل کوچک گوشه حیاط بزرگ برد. نگاهش را به ساختمان بزرگ و سنگی دوخت و منتظر جدا شدن آخرین تکه های پوسته صیقلی و براق از بدنش شد...


seems it never ends... the magic of the wizards :)


Re: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۱:۴۵ سه شنبه ۳۱ شهریور ۱۳۸۸
#54
مصاحبه رو نوشتم منتها پیوست فایل مشکل داره؛ کوییرل فردا پیوست میکنه مصاحبه رو.

از همتون ممنونم

خدافس
موفق باشید


ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۳۱ ۱:۵۴:۲۱
ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۳۱ ۲:۰۱:۱۱

seems it never ends... the magic of the wizards :)


Re: گفتگو با ناظرين انجمن كينگزكراس
پیام زده شده در: ۲۲:۱۲ دوشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۸۸
#55
سلام

در معرفی شخصیتتون گروه رو گریفیندور ذکر کنید.

موفق باشید


seems it never ends... the magic of the wizards :)


Re: دفتر ناظرین شهر لندن
پیام زده شده در: ۰:۴۲ دوشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۸۸
#56
الان مشکل همه اون یه تیکه شده؟
من حرفم همونه که زدم، دخالت ها درگیری درست کرد.

بلیز من اون پیام شخصی شما که همگانی شد رو به یاد ندارم. جدا یادم نیست نه اینکه بخوام حرفت رو تکذیب کن یه یا آوری خصوصی بکن ببینم بوده واقعا!

این اسکار رو ما میخواستیم در آرامش تموم کنیم حیف شد که نشد! عجب!


موضوع آخر : بسیار خوب، من حرفتون رو قبول میکنم، امتیاز تیتراژ به 10 کاهش پیدا میکنه. اون 5 امتیاز به این دلیل سر جاش موند که در دوره های قبلی واقعا اینقدر بحث نبود. حالا نمیدونم اینا حسب شرایط بحث شد الان،... نمیدونم واقعا!

از همه کسایی که پست زدن ممنونم، بالاخص مگی!!!


موفق باشید


seems it never ends... the magic of the wizards :)


Re: دفتر ناظرین شهر لندن
پیام زده شده در: ۰:۰۱ دوشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۸۸
#57
اول به کلاه :

ببین دوست عزیز، نحوه نظارت من رو هر کی دیده خودش میدونه، شما هم رسالت نداری که همه چیز رو تفسر کنی. پستتو پاک نمیکنم و توضیحم میدم که روشن بشه واست :
شما اگر اینکه من حرف پرسی رو قبول نکردم که پست هاش رو دو تا داور داوری کنن، و اینکه امکانش زیاده که بگه فیلم هاش رو در جشنواره شرکت ندم، حمایت میبینی مشکل وجود داره بین دید من و دید شما!

اتفاقا اینجا من بیش از همه درخواست پرسی رو رد کردم دقت کنید.


به بلیز و مگی :
اون همه دقیقا یه جامعه مشخص رو نشون میده. کسایی که فیلم زدن تو هالی ویزارد. وقتی یه نفر مثل کلاه که بهش ارتباطی نداره میاد و دخالت میکنه، یه نفر مثل پرسی هم زورش میگیرهو میاد اینجوری پست میزنه. و به تبع اون، یه نفر مثل مگی هم میاد میگه پست منو بدین همون ننجون مهدی امتیاز بده.


من برخورد پرسی، تو، مگی رو میبینیم، به این نتیجه میرسم که پست های نامربوط از افرارد نامربوط باعث این اصطکاک بین شما سه تا شده.
اگر این استدلال من غیر منطقیه بگین هست!

من تازه خود مورگانا رو به دلیل داوری محق میدونستم در این بحث] منتها خودش تو چت باکس اون صحبت ها رو کرد.
وقتی یه نفر در هالی ویزارد شرکت کرده، نسبت به پستش حق داره، اما یه نفر که شرکت نکرده، نمیتونه بیاد و با نظرش تاثیر بگذاره رو منافع اون فردی که شرکت داشته. این موضوع سختی نیست دوستان!


یک لحظه فکر کنین ببینین در این مدت من در لندن با چه مسائلی مواجه بودم، و فکر کنین که کدومتون با این مسائل مواجه شدید، بعد بیاید از این پستا بزنین!

ایول مرام...!


seems it never ends... the magic of the wizards :)


Re: دفتر ناظرین شهر لندن
پیام زده شده در: ۲۲:۱۲ یکشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۸۸
#58
خیلی جالبه که نمیتونین درست حسابی با هم تعامل کنین و حرف بزنین و به نتیجه برسین!

1 - امتیاز تیتراژ 15 میمونه. این معیار ها رو در دوره های قبلی هم گذاشته بودن و مشکلی نبوده پس این دوره هم میمونه.

2 - متاسفانه نمیدونم چرا کسانی که در ماجرا حضور نداشتن و بحث بهشون ربطی نداشته دخالت کردن که این اتفاق ها بیفته! من جمله کلا] گروه بندی. و البته مری باود که شنیدن اسمش در اینجور بحث ها دیگه برای همه شده عادت. این بحث واقعا هیچ ربطی نداشت به این رفقا!

3 - تمام فیلم ها رو تمام داوران داوری میکنن، تمام فیلم هایی هم که انتخاب شدند، در جشنواره شرکت خواهند کرد. بعد از اعلام نتایج اگر کسی اعتراضی داشت میتونه اعلام کنه، گرچه این هم جزء روال جشنواره نبوده!

4 - هر کسی که دوست نداره فیلمش تو جشنواره حضور داشته باشه پیام شخصی بزنه به یکی از ناظرین تا بررسی کنیم.
مطمئن باشین برای ما خیلی لذت بخش تر بود که جشنواره برگزار نکنیم! که نشینیم هر پست رو چند بار بخونیم که ببینیم بیاد تو جشنواره یا نیاد! که شونصد تا داور عوض کنیم که با سلایق ملت جور در بیاد. که منت داوران رو نکشیم!

بله!


5 - دراکو گفته بود کسی پست بزنه پاک میکنه، صلاح دونست و پاک نکرد. اگر یه پست در این مورد زده بشه پاک میشه. خواهشا اصطکاک ایجاد نکنید دوستان.


موفق باشید


ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۲۹ ۲۲:۱۹:۵۴

seems it never ends... the magic of the wizards :)


Re: دفتر توجیهات اسلامیه
پیام زده شده در: ۲۳:۰۲ چهارشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۸۸
#59
سلام

حدود یک ماه از آخرین مسابقه کوییدیچ گذشته و داور ریون هنوز امتیازات رو نزده. یا با خود گابریل هماهنگ بشید یا یه داور دیگه معرفی کنید لطفا.

ممنون
موفق باشید


seems it never ends... the magic of the wizards :)


Re: مرحله دوم جام آتش !
پیام زده شده در: ۲۱:۵۰ چهارشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۸۸
#60
- زود باش دیگه، الان میبنده.
- باب حولم گم شده، نیسـ... آها ایناهاش
- راه بیفت.

آنتونین دالاهوف و ایوان روزیه، به اتفاق هم به سمت حموم حرکت کردند. شب سردی بود، هر دو مدیر خود را پوشانده بودند.


.:کیلومتر ها آنطرف تر، محفل ققنوس:.


آلبوس دامبلدور با اضطراب عرض اتق را طی کرد و گفت : هوووم، امشب آخرین فرصته، هم دو تا مرگخوار رو میگیریم، هم دو تا مدیر رو.
سپس رو به استرجس کرد و گفت : تو، تو باید ما رو به حموم مدیران راه بدی، باید دسترسیمونو بدی!
همین که استرجس خواست مخالفت کند، آلبوس ادامه داد : و اگر این کارو نکنی میفرستمت اونجا که...
- بله بله


دامبلدور با خوشنودی رو به ریموس ککرد و گفت : تو هم با استرجس میری، ماموریت بر عهده توئه، کشتن دو تا مدیر. میخوام قبلش شکنجشون کنی!
ریموس با اعتماد به نفس سری تکان داد و موافقت کرد. آبرفورث در حالی که پشت گوش بزی را نوازش میکرد گفت : قالان باید حرکت کنید. اگه تو حموم رفتین، یاد قیصر باش ریموس


چشمان گرگینه برقی زدند، سپس با حرکت دستش، استرجس را صدا کرده و از اتاق بیرون رفت. گرگینه و مدیر، لحظه ای بعد، خود را غیب و لحظه ای بعدتر، جلوی درب حمام مدیران ظاهر کردند. ساختمان بزرگ و با شکوه حمام، لحظه ای دلهره بر جانشان انداخت. نمای مرمری ساختمان خصوصی، نشان از وجود مسائل مخصوصی درون ساختمان داشت.
)(


هر دو نفر، با احتیاط به سمت درب سنگی و بزرگ حمام رفتند. استرجس با لرز، وردی را زیر لب زمزمه کرد، شاخه های گل روی در، بر خورد پیچیدند، ثانیه ای بعد، درب چوبی رنگ زیبایی نمایش داده شد.نیمی از درب قرمز و نیم دیگر آبی بود. روی در قرمز رنگ، عکس ورود آقاان ممنوع، و روی در دیگر، علامت متضاد قرار داشت. ریموس به سرعت درب آبی رنگ را باز کرد.
- امم... باید بریم این یکی!
- باب این واسه خانوماس خوب! کوییرل
استرجس آهی کشید و گفت : این دو تا همیشه میرن حموم خانوما، آخه اونجا امکاناتش بیشتره خدایی!
ریموس قیافه پرسش گرانه ای به خود گرفت، استرجس ادامه داد : مثلا اینکه دستگاه آدم شور داره، میشینی میاد میشورتت. کوییرل واسه خودش درست کرد اوانو. اون همیشه از سرمایه مدیریت استفاده میکنه...


گرگینه نگاه ترجم آمیزی کرد و گفت : عیب نداره، انتقامتو میگیرم، خودم میکشمش، بعداز این دو تا مرگخوار.
استرجس چشمکی زد و و پاسخ داد :اوکی راه بیفت بریم تو، باید از چند تا طبقه بگذریم.
هردو نفر از درب قرمز رنگ داخل شدند.


.:همان لحظه، رختکن حموم:.


آنتونین به سختی دهان باز کرد و گفت : ایـ...وان، بسه باب، دارم خفه میشم.
ایوان دهانش را بست و با پوزخند گفت : بوقی، من فقط روزی انقدر کف میخورم. تو که حالا میخوای خودتو بشورری!
مدیر تقلا کنان از میان سیل کف ها خود را بیرون کشید و گفت : این کوییرل چه حالی میکنه ها! میگم چقدر زیاد میاد حموم، من فک میکردم به خاطر بوی پیاز و ایناس، نگو میاد اینجا صفا.
ایوان پاسخ نداد. هر دو مدیر، روی سکوی کنار حموم نشستند...


چند متر آنسوتر، استرجس و ریموس به طبقه فوقانی رسیدند، ریموس که داشت نفس نفس میزد گفت : هووووف، یه آسانسور بزارین بهتره که!
- نوچ، کوییرل میگه آدم باید وقتی میاد حموم خسته باشه، اینجام واسه این پله داره که وقتی میاد بالا خسته بشه حموم بیشتر بهش مزه بده
در همین لحظه، ریموس بی مقدمه گفت : صداشون داره میاد، باید بریم.
سپس چاقوی بزرگی از جیبش درآورد و به سمت در رفت. استرجس به سرعت خود را کنار کشید. گرگینه زیر لب گفت : برار بی کَسِم قیصر!


همین که استرجس خواست نکاتی را به وی گوشزد کند، ریموس از در عبور کرد. بخار غلیظی فضا را گرفته بود. از بدن دو مدیر، تنها دو سر مشخص بود. ریموس لوپین با خشم لباس های خود را درآورد و به سمت دو نفر حرکت کرد.
- یه ذره باید تغییرات...

ریموس لگد محکمی به آنتونین زد و باعث شد وی چند متری لیز بخورد. ایوان به سرعت به سمت رختکن دوید تا از منو استفاده کند. گرگینه قهقهه زنان با حرکت چوبدستی اش، او را برگرداند.
دو نفر چشم در چشم هم ایستاده بودند، با این تفاوت که بدن ایوان کاملا خشک بود. ریموس چوبدستی را با احتیاط کنار گذاشت و گفت : هوووم، اومدم هردو تاتونو بکشم، فیلم قیصر رو دیدی؟
ایوان با ترس سر تکان داد.
- خوبه!
سپس مشت محکمی به صورت ایوان زد.
هنوز دست ریموس از صورت ایوان جدا نشده بود، که آن اتفاق اقتاد...
بمب کفی بزرگی منفجر شد! در و دیوار حموم یکدست سفید شدند. از جای زخم های روی صورت ایوان روزیه کف بیرون میزد. آنتونین که از این اتفاق شوکه شده بود، خود را کشان کشان عقب برد.


ریموس کف ها را از سر و صورتش پاک کرد و گفت : هممم...تو واقعا خون نداری یعنی؟ عجب!
به سمت شیر آب رفت و شلنگ را تا نزدیکی اوان کشید. سپس آب را باز کرد و ایوان را خیس کرد. چهره مدیر رفته رفته از بین میرفت، ذره ذره بدن ایوان، تبدیل به کف میشدند. لحظه ای بعد، دیگر اثری از ایوان روزیه وجود نداشت.



ریموس لبخندی زد و به سمت آنتونین رفت. مرگخوار، بی دفاع بود، نه چوبدستی، نه لرد ولدمورتی برای دفاع!
- تو چی؟ فیلم قیصر رو دیدی؟
- نه، قشنگه؟ بریم خونه ببینیم با هم؟
- امم...بریم خونه؟ نچ خونه خطرناکه، همینجا میبینیم. بیا جلو!
آنتونین با ترس برخواست و به سمت گرگینه رفت. ریموس ادامه داد : یه صحنه داره توش، به این حالت چاقو رو بالا میاره.
ریموس کم کم چاقو را بالا آورد.
- خوب خوب؟
- بعد بالاتر میبره!
- چه خفن!
- بعد تو چشمای قربانیش نگاه میکنه...
- عجب! کارگردانش کیه؟
- نمیدونم، بعد چاقو رو فرو میکنه تو بدن یارو!
- عجب،
- خوب حالا پشتتو بکن.

آنتونین، تکانی خورد و گفت : میخوای چی ار کنی؟ تو به من گفتی قیصر...
- تو کارت نباشه، زود باش.
مدیر جوان با ترس برگشت و چشمانش را بست. ریموس لوپین چاقو را بالا آورد و محکم در پشت آنتونین فرو کرد...

خون فواره زد، رودی از کف و خون، وسط حمام به راه افتاد. ریموس با خونسردی برگشت و از در بیرون رفت....



سایر بازیگران :
جسیکا پاتر
آبرفورث دامبلدور
.
.
.



آبرفورث پوست تخمه را تف کرد و گفت : ای خاک تو سرت با این فیلمی که آوردی
تد ریموس با بی اعتنایی گفت : این فیلم اسکاریه، تو حالیت نیست، میفهمی؟
- چیو؟ که حالیم نیست؟
- هم این هم اسکاری بودن فیلم.
- اوهوم اوهوم میفهمم


سپس آهی کشید و به تیتراژ فیلم خیره شد.




پ.ن : من واقعا هیچ موضوعی برای این سوژه ای که دادی به ذهنم نرسید!


seems it never ends... the magic of the wizards :)






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.