هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: هری پاتر چی بهت یاد داد؟
پیام زده شده در: ۱۶:۰۰ پنجشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۳
#51

333

هری به من شجاعت یاد داد.هرمیونم منطق رو به من یاد داد



پاسخ به: خوش قیافه ترین بازیگر در فیلم های هری پاتر
پیام زده شده در: ۱۵:۵۱ پنجشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۳
#52

333

خود هری پاتر



پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۴:۴۳ پنجشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۳
#53

333

هری دیرش شده بود داشت به کلاس معجون ها می رفت که ناگهان کسی جلویش ایستاد او کسی نبود جز دراکو مالفوی او گفت هی پاتر دیرت شده متمعنم از گروهت 70امتیاز کم میشه هری با عصبانیت گفت اگه بازم حرف بزنی... مالفوی ناگهان گفت می خوای چیکار کنی با من دربیفتی؟این پدرت ترسویی.ناگهان هری از کوره دررفت وچوب دستیش را در اورد و نعره زد موبیلیاروس صندلی نزدیک مالفوی حرکت کرد و محکم به مالفوی خورد مالفوی سریع چوب دستیش را در اورد و گفت دلتریوس و شیشه ی پشت هری شکست و یکی از تکه های شیشه وارد پای هری شد بعد مالفوی در رفت.هری به درمانگاه رفت و ماجرارا تعریف کرد.10امتیاز از هردو تیم کم شد.

دوست عزیز

دفعه ی قبل گفتم، باز هم بهت میگم. اینجور نوشتن حتی نزدیک به اون چیزی که ما میخوایم هم نیست.

اولین نکته که باید بهش دقت کنی اینه که داستان ـت مربوط به عکس باشه.

دومین نکته اینه که اینجوری تند تند و پشت سر هم نباید باشه نوشته هات.
یعنی دیالوگ باید جدا توی یه خط باشه، توصیف هات جدا باشن و ظاهر پستت خیلی قشنگ تر باشه.

سومین نکته اینه روند داستان باید خیلی باور پذیر تر و آروم آروم پیش بره.

بهت پیشنهاد می کنم پست الادورا بلک رو توی همین صفحه ببینی و سعی کنی چیزها رو یاد بگیری.
تأیید نشد.


ویرایش شده توسط 333 در تاریخ ۱۳۹۳/۳/۲۲ ۱۵:۲۳:۳۵
ویرایش شده توسط ماندانگاس فلچر در تاریخ ۱۳۹۳/۳/۲۳ ۲۰:۳۵:۱۵


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۹:۴۵ پنجشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۳
#54

333

شجاع. شوخ. قوی. مهربانی. احل دوستی.باهوش.

دوست عزیز شما باید اول در کارگاه نمایشنامه نویسی تأیید شوید.
تأیید نشد.


ویرایش شده توسط ماندانگاس فلچر در تاریخ ۱۳۹۳/۳/۲۲ ۱۱:۳۰:۴۴


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۹:۳۸ پنجشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۳
#55

333

ریمیوس گفت جیمز فردا عید پاک تو به فامیلات سر نمی زنی؟جیمز گفت نه تو مدرسه میمونم.ریمیوس به پتی گرو و سیریوس گفت شماهاچی میرین؟ هردو گفتند نه.بعد از چند دقیقه سیریوس گفت امروز وقت تغییر شکلمونه بهتره برگردیم همه گفتند باشه وبرگشتند.بعد از دو ساعت دامبلدور امد و گفت وقت تغیر شکل رسیده وان هارا ازدر مخفی بیرون برد وان ها تغییر شکل دادند.وقتی می خواستند بروند دیدند که یک تک شاخ جلوی در خوابیده است پتی گرو گفت موبیلیاروس اما وقتی ان را بلند کرد تک شاخ بیدار شد و به دنبال ان ها دوید و ان ها فرار کردند.بعد از چند دقیقه تعقیب و گریز تک شاخ انها راگم کرد ریمیوس گفت شانس اوردیم

دوست عزیز

چیزی که شما نوشتی شباهتی به نمایشنامه یا داستان نداره.
سعی کن چند تا از داستان های بچه های دیگه توی همین تاپیک رو بخونی و از اون ها الگو برداری کنی.
تأیید نشد.


ویرایش شده توسط ماندانگاس فلچر در تاریخ ۱۳۹۳/۳/۲۲ ۱۱:۰۶:۵۸


پاسخ به: کجای کتاب واقعا اشکتون در اومد؟
پیام زده شده در: ۸:۴۶ پنجشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۳
#56

333

وقتی که دامبلدور مرد



پاسخ به: اگه کلاه گروه بندی رو سرتون بگذارن تو کدوم گروه می افتید؟ چرا؟
پیام زده شده در: ۸:۳۷ پنجشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۳
#57

333

یا گیریفندور یا ریونکلا



پاسخ به: اگه ميتونستي از يه ورد استفاده كني اون چي بود؟
پیام زده شده در: ۸:۲۹ پنجشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۳
#58

333

من از ابلیویت خوشم میاد







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.